صفحه نخست / درس خارج فقه / دروس سال تحصیلی 97-98

اجاره جلسه دوازدهم






باسمه تعالی


صحبت در شرط معلوم بودن عِوض و معوّض در اجاره، یک دلیل دیگری که آورده اند برای لزوم این شرط روایاتی است که نهی از غرر شده است و چون جهالت عِوض و معوّض اجاره موجب غرر است بنابراین این مانع می شود یا بگویید معلومیت شرط می شود، حالا بین مانعیت و شرطیت هم فرق دارد، نتیجه فقهی دارد حالا فعلا ببینیم اصلا دلیل غرر چیست، سندش چیست و ثانیا معنای غرر چیست؟

اما سند غرر اولا دو جور نقل شده است نهی النبیّ عن بیع الغرر و به طور مرسل هم در بعضی کتاب ها آمده است نهی النبیّ عن الغرر اختصاص به بیع ندارد، هیچ کدام هم سند معتبری به آن صورت ندارد چیزی که بشود استناد کرد درباره مطلقش روایتی است که مرحوم صدوق در معانی الاخبار آورده است با سند محمد بن هارون زنجانی علی بن عبدالعزیز قاسم بن سلام همه از مجاهیل هستند یا غیر ممدوح آن جا دارد که پیغمبر نهی کرده است از بیع ملامسه و منابذه، ملامسه در خود روایت معنا شده است می گوید وقتی دست زد به یک جنسی یعنی خریدم لازم نیست حتی اندازه و این ها را بداند منابذه وقتی چیزی پرتاب کرد به طرف یک جنسی به هر کدام که خورد آن را پسندیدم و قبول کردم، این نظیر قمار می شود به هر کدام که خورد مثلا به مغازه قماش فروشی می رود انواع پارچه های قماش روی هم چیده شده است و یک سنگ ریزه ای دست می گیرد و پرتاب می کند به هر توپی از قماش که خورد می گوید این برای من این منابذه هست.

یک تعبیرهای دیگری هم دنبال این دارد بیع الحصاة، فرق بیع الحصاة با منابذه این است که منابذه نبذ است یعنی پرتاب یک چیزی به طرف آن جنس، بیع الحصاة هم یعنی سنگ ریزه ای را به طرف او پرتاب می­کند مگر اینکه بگوییم نبذ اعم از سنگ ریزه است ولی به هرحال از نظر مطلب ما مترادف هستند، غرض ذیل حدیث می فرماید لأنّها غررٌ کلّها بیع منابذه و ملامسه و بیع الحصاة غرری هست، نمی دانیم این لأنّها غررٌ کلّها عبارت روایت است یا توضیح راوی است یا اجتهاد صدوق است هیچ چیز معلوم نیست، نهی النبیّ عن بیع الملامسه و منابضه و بیع الحصاة بعد سر خط می آید به تعبیر نوشتجات فعلی معنی المنابذه یعنی ایجاب بیع با نبذ بیع الحصاة ایجاب بیع با سنگ ریزه پرتاب کردن بیع الملامسه قرار معامله با لمس و دست کشیدن و لو اصلا مشاهده ای هم نباشد، در ذیلش دارد لأنّها غررٌ کلّها[1].

این خیلی بعید است از سبک روایات که بگوییم این دو سه خطی که معنا کرده است منابضه و ملامسه و بیع الحصاة را بگوییم این کلمات پیغمبر است، به نوع روایات این گونه نمی خورد، بگوییم این تفسیر برای راوی است بعد آن لأنّها غررٌ کلّها که آخر حدیث است آن برای پیغمبر است این هم خیلی بعید است که اول یک جمله از پیغمبر است و بعد قطع شده است کلمات راوی است و بعد دوباره کلمات پیغمبر این هم خیلی بعید است.

بنابراین نهی النبیّ عن الغرر مطلقا که بخواهد شامل اجاره هم شود فقط از ذیل این حدیث است لأنّها غررٌ کلّها نه لأنّها بیعٌ غرریٌّ بلکه لأنّها غررٌ کلّها بنابراین غرر مطلقا منفی است طرد می شود، می خواهد در بیع باشد یا می خواهد در سایر عقود، فقهاء هم نوعاً به این تمسک کردند که غرر را در کلّ معاملات جاری گرفته اند الّا مستثنی.

در عامه در کتب حدیثی متعددی هم به طور مطلق و هم بیشتر به طور خاص بیع بعضی­هایش را من ضبط کردم عرض کنم مُسند احمد حنبل جلد اول صفحه 388 نهی النبیّ عن بیع السّمک فی الماء پیغمبر نهی کرد که ماهی داخل آب را معامله کنید، ماهی داخل آب یعنی چه؟ یک وقت است یک ماهی بیشتر داخل آب نیست و آن را هم می بینیم این طوری نیست پس منظور مجموعه ماهیان داخل آب است که نمی دانیم چه تعداد هستند، لأنّه غررٌ[2] از ذیلش استفاده می شود که اختصاص به بیع سمک ندارد و اختصاص به بیع اصلا ندارد، غرر منتهی در مسند احمد حنبلی است.

در همین مسند احمد حنبل صفحه 116 و صفحه 302 به طور کلی آمده است نهی النبیّ عن بیع الغرر، در جلد دوم مُسند احمد حنبل صفحه 100 و صفحه 276 و بعضی صفحات دیگر، صحیح مسلم جلد دوم باب 2 بیوع نهی النبیّ عن بیع الغرر، در موتّع مالک جلد 2 صفحه 75 در باب بیوع، سنن ابن ماجه جلد 2 باب 23 تجارت، صحیح ترمذی جلد دوم صفحه 249 و موارد دیگر، هم در عامه و هم در خاصه به طور بیع و در خصوص بیع روایات متعدد است هیچ کدامش هم سند معتبر به اصطلاح ما وارد نشده است اما در بیع الغرر که هست چون از باب تعلیل لأنّها غررٌ می توانیم از آن استفاده کنیم که اختصاص به بیع نداشته باشد.

در شیعه آن چیزی که در کتاب های حدیث بیشتر آمده است بیع الغرر است، غرر به طور مطلق بدون اختصاص به بیع یکی مرحوم شهید ذکر کرده است در ذکری و یکی مرحوم شیخ در کتاب خلاف باب کتاب شرکت نهی النبیّ عن الغرر بنابراین دو مطلب است اول اینکه نهی النبیّ عن الغرر ثابت نیست ولی استفاده کنیم به طور عموم تعلیل در نهی در بیع که نهی النبیّ عن بیع الغرر، بیع حصاة و منابضه و ملامسه و مانند این ها لأنّها غررٌ بگوییم تعلیل یفید العموم که اختصاص به بیع ندارد، این مطلب خوبی است منتهی اگر اصل نهی النبی بیع الغرر به طور کلی ثابت باشد آن هم سند مشکل دارد، در نقل صدوق و دیگران سند ضعیف است، در معانی الاخبار صدوق نقل کرده سند محمد بن هارون زنجانی اصلا در کتب رجال اسمی ندارد، قاسم بن سلام ذکری نشده است، قاسم بن سالم داریم اما قاسم بن سلام نداریم، علی بن عبدالعزیز این را با یک قید دیگری داریم، یک علی بن عبد العزیز مطلق هم داریم کوفی ولی خیلی قلیل الروایة هیچ متنی هم درباره اش وارد نشده است خلاصه سند ندارد، نهی النبی عن بیع الغرر هم این گونه است.

اما واقعیت این است که در کتب فقهی زیاد آمده است حالا به طور مطلق یا به طور مقیّد به بیع و به علاوه عقلائی است حالا تا ببینیم معنی غرر چیست می خواهیم ببینیم عقلائی است؟ اگر بیع الغررش هم ثابت باشد و لو با عمل اصحاب آن وقت می توانیم بگوییم بیع خصوصیت ندارد، حالا اول معنی غرر را معنا کنیم تا ببینیم می شود گفت بیع خصوصیت دارد یا اینکه بگوییم چه فرقی می کند چه بیع، چه اجاره و چه جاهای دیگر غرر که غرر است و مطرود است.

مرحوم سیدنا الاستاد امام(ره) در کتاب بیع خودشان جلد 3 صفحه 304 می گویند نمی دانیم معنی غرر چیست کانّه می خواهند بگویند که دلیل به درد ما اصلا نمی خورد، آیا غرر یعنی خطر، آیا غرر یعنی خدعه، آیا غرر یعنی جهالت، آیا غرر یعنی ما له ظاهرٌ یغرّ المشتری یک چیزی که ظاهر پسندیده ای دارد و طرف را فریب می دهد ولی واقعیت ندارد یا غرر یعنی تعریض للهلکة در معرض هلاکت در آوردن، می گویند نمی دانیم معنایش روی چیست بنابراین مبهم و مجمل است و چیزی نمی شود استفاده کرد، آیا فرمایش ایشان درست است که غرر این گونه هست؟

با دقت در موارد استعمال در کتب عامه و خاصه و لو در روایات غیر معتبر ولی بالاخره عرب هستند، راوی چه راوی حدیث چه فقهائی که نقل کردند در هر دو گروه خاصّه و عامه غرر را در مورد جهالت به کار برده اند نهی النبیّ بیع المنابضه مجهول است ملامسه معلوم نیست مبیع چگونه است، بیع الحصاة معلوم نیست سنگ ریزه به چه چیزی می خورد، توضیحی که دادیم تمام این موارد جهالت می شود بنابراین مورد استعمال می تواند به ما معنا دهد، اصلا بهترین کتاب لغت کتابی است که موارد استعمال را نشان دهد و الّا می شود استنباط و اجتهاد لغوی که به درد ما نمی خورد، کتاب های لغتی که مراجعه می کنید دو جور هستند بعضی کتاب های لغت معنی را به اجتهاد خودشان ذکر کردند المنجد و خیلی کتاب های دیگر ولی بعضی از کتاب های لغت اگر هم معنا را اول دارند دنبالش موارد استعمال را آورده اند می­گوید عرب این گونه به کار برده است مورد استعماب را هم می گوید یک مقدار اغلب الموارد این گونه هست، مقاییس اللغه یک مقداری این گونه هست و بعضی کتاب­های دیگر، آن چیزی که فقط معنی لغت را ذکر کرده است پیداست از موارد استعمال خودش استنقاذ کرده است بنابراین می شود اجتهاد، آیا اجتهاد لغوی برای ما قابل قبول است؟ چه فرقی می کند با اجتهاد خودمان در لغت؟ اگر خودمان موارد استعمال را روی هم ریختیم و بررسی کردیم و نظری دادیم چرا اجتهاد ما در لغت قبول نباشد و اجتهاد آن نویسنده کتاب المنجد مثلا قبول باشد، بهترین کتاب لغت به نظر ما آن کتابی است که اگر هم معنا را خودش می گوید ولی موارد استعمال را هم می گوید و موارد استعمال یک مدرکی دست ما می شود برای اینکه بررسی کنیم و از آن استفاده کنیم، در اصول معارف، در احکام خیلی از اوقات این گونه هست و ما از موارد استعمال استفاده می کنیم، شما من کنت مولی و هذا علی المولی را محکم مقابل عامه ایستاده اید می گویید منظور از ولایت، نگهبانی، سرپرستی و حکومت و مانند این ها هست، این از موارد استعمال است و از قرائن به دست می آورید.

بنابراین اگر ما باشیم و موارد استعمالی که در کتب متعدد فقهی این مدارکی که برای شما عرض کردم از کتب عامه صحیح مسلم، ابن ماجد و کتب دیگر موارد استعمال امثال چنین چیزهاست، بیع حصاة، بیع منابضه، بیع ملامسه، بیع سمک فی الآجام، بیع سمک فی الماء همه موارد جهالت است بنابراین خوب است این گونه بگوییم معنایش برای استعمال کننده ها معلوم بوده، اگر یک قواله ای برای دویست سال قبل باشد و الآن قواله را برای شما باز کنند که بگویند یعنی چه شما معنای الآنی که در ذهنتان هست را تطبیق می­کنید بر گذشته ها از باب اصل عدم نقل و مانند این، لغویین غرر در موارد جهالت به کار برده اند پس فهمیده اند که معنایش جهالت بوده، اگر بخواهیم بگوییم معنایش عوض شده است اصل عدم نقل مانع است، به هرحال به نظر می رسد که معنایش از این نظر روشن باشد.

اصلا عقلائیت قضیه هم مثلا مهم ترین اشکال در معاملات آن جایی است که جهالت باشد، رباء که این مقدار مضموم است ملاک مهمّش این است که جهالت است، طبع رباء در شرق عالم و غرب عالم همه جا این گونه هست که اگر شما قرارداد بستید و در رأس موعد پول را نداد خود به خود رویش می رود و احتیاج به قرار جدید ندارد، معاملات ربوی این است، حالا یک جایی استثناء ما می گوییم همین و بعداً چیزی بر آن اضافه نشود این جمع قرض و رباء هست ولی طبع رباء این است، وقتی می گوید یک میلیون به تو قرض دادم و یک ماه یک میلیون و دویست برگردانید حالا اگر سر یک ماه نتوانست بدهد خود به خود رویش می رود تا هر موقع که نداد و معلوم نیست تا چه موقع باشد و ممکن است بدهی او یک میلیون بوده اما کم کم به صد میلیون سر بکشد و معمول بانک ها و غیر بانک حالا بانک ها تحت عناوین عقود شرعیه و قراردادها و شروط می آورند جای صحبت هست به هرحال تمام مواردی که افراد را بدبخت کرده است یک وامی گرفته و بعد منجر به این شده است که خانه اش از دست رفته و مغازه اش از دست رفته و همه چیز از دست رفته است زیربنایش همین است که معلوم نیست چقدر باید پس بدهد اسماً گفته است تا یک ماه دیگر بدهی یک میلیون و دویست هزار اما اگر نتوانست بدهد و معلوم هم نیست که می تواند بدهد یا خیر بنابراین جهالت است به خلاف بیع است، در بیع حتی اسکناس به عقیده ما خرید و فروشش اشکال ندارد این معلوم است یک میلیون پول را فروختم به یک میلیون و دویست، فروش خود به خود رویش نمی آید اگر سر موقع پول را نپرداخت یک قرار جدید می خواهد و الّا روی خود پول نمی آید مگر قرار را ببندند.

به هرحال مشکل بزرگ رباء همان غرر است و غرر اساسی ترین مسأله است در باب معاملات، آن وقت دلیل ما همین غرر است که مهم قضیه همین است، خدعه هم که ایشان فرموده اند در روایات جایی که غرر به معنای خدعه باشد را نیافتیم در موارد استعمال، ما له ظاهرٌ یغرّ المشتری که ایشان باز یکی از معانی در بعضی از کتب لغت هم هست آورده اند ما له ظاهرٌ یغرّ المشتری غرر گفته اند چیزی که یک ظاهری دارد که مشتری را فریب می دهد یغرّ از چه چیزی گرفتید از غرر یا از غرور، اگر از غرر گرفتید که این تعریف دوری است الغرر ما معنی ما له ظاهرٌ یوجب الغرر معنایش این می شود که دُور است پس این مسلّماً نیست پس غرور یعنی یخدع یا اینکه یعنی جهالت و خدعه هم در مورد استعمال جایی پیدا نکردیم که غرر به معنای خدعه بنابراین همان جهالت می ماند بنابراین فرمایش امام که می فرماید معنی غرر معلوم نیست و چند معنا دارد و معلوم نیست کدام منظور است به نظر می رسد موارد استعماری که در روایات و موارد استعماری که در کتب آمده و این ها جهالت است، ما له ظاهرٌ که تفصیل نیست، خدعه هم که در موارد استعمال نیامده است بنابراین همان جهالت است و در موارد استعمال هم این گونه هست بنابراین به نظر ما استناد به دلیل غرر یک استناد خوبی است و لو سند ندارد ولی همه به آن تمسک کرده اند، هم کتب فقهی شیعه و هم کتب فقهی عامه به غرر تمسک کرده اند ولو اینکه اگر بخواهیم بررسی کنیم از نظر سند مشکل دارد ولی همه جا به آن استناد کرده اند و استناد مشهور فقهاء به یک روایت برای ما حجّیت دارد.

بنابراین حدیث ابو الربیع شامی که مرحوم آقای خوئی می گویند اشکالش اشکال سندی است آن را هم جواب می دهند که چون ابو الربیع در تفسیر علی بن ابراهیم آمده است پس ثقة هست گفتیم این درست نیست برای این که در تفسیر ضعاف هم هستند و علی بن ابراهیم می گوید مشاییخ من نه همه رُوات تا امام، مشایخ خودش بلاواسطه را می گوید ولی گفتیم اشکال روایت فقط این نیست اصلا معنایش معلوم نیست راجع به اجاره باشد و شاید راجع به بیع هست یا راجع به مزارعه هست که توضیح دادیم، آن که مرحوم آقای خوئی به بناء عقلاء تمسک کردند که رعایت تساوی مال است این را هم دو سه اشکال کردیم و توضیح دادیم اما این روایت غرر که همه به آن تمسک کرده اند در موارد استعمال متعدد به نظر من استناد خوبی است و فقهاء هم همه به این استناد کرده اند.

یک مطلب دیگری هم می شود به آن استناد کرد و بعضی استناد کرده اند به نظرم می آید مرحوم آقای خوئی(ره) به این هم استناد کردند بگوییم وقتی عِوض و معوّض در اجاره مجهول است این معامله سفهی است و معاملات سفهی باطل است برای اینکه نمی داند این زمینی که اجاره کرده است یک هکتار است یا ده هکتار و همین طور اجاره بستن سفاهتی است، مغازه ای که اجاره کرده در بازار تهران است یا در بیابان قم حالا موردش هم مشخص باشد یک متر است یا ده متر است آن هم در جاهای حسّاس که میلی­مترش هم حساب می شود، این ها خواستند بگویند سفهی است.

قبلا مکرر گفتیم ما دلیل بر بطلان معاملات سفهی نداریم، معاملات سفیه و لو عقلائی هم باشد باطل است و معاملات عاقل و لو سفهی هم باشد درست است، تمام مردم شبانه روز کار سفهی انجام می دهند معامله آن ها باطل نیست اما سفیه که مهجور شده است معاملاتش اشکال دارد و لا تؤت السفها اموالکم نه اینکه لا تبطلوا اموالکم سفها بنابراین سفه بخواهیم بگوییم مشکل باشد به نظر مشکل می آید تا اینجا دلیل ما همان غرر است.

حالا بعضی روایات هست که ظاهرش این است که می خواهد بگوید جهالت اصلا مضر نیست بر خلاف غرر، بر خلاف دلیل سفهیت، بر خلاف حدیث ابو الربیع شامی، بر خلاف آن دلیلی که آقای خوئی آورده­اند راجع به لزوم رعایت تساوی مالین از نظر ارزش که همه را توضیح دادیم، بگوییم از بعضی روایات استفاده می شود که اصلا جهالت مضر نیست در ابواب مزارعه دو سه روایت را باید ببینیم، ادله ای نداریم با تأنّی باید جلو برویم، منظور از درس فقه مسأله گفتن و مسأله دانستن نیست این در رساله های فارسی هم هست منظور آشنایی با مِتد استدلال و استنباط و اجتهاد است و لو اینکه خیلی هم معطّل شوید و احکام را هم نخوانید می خواهیم ببینیم نحوه استفاده از روایات چیست.



[1] وسائل باب12 عقد البیع روایت13

[2] مسند احمد بن حنبل جلد اول صفحه 388






   دوشنبه 12 آذر 1397




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما