باسمه تعالی
صحبت این بود که مفلّس که حاکم حکم به حجر او
کرده است می تواند اجیر شود برای دیگران؟ در اموالش محجور است معلوم ولی در اعمال
می خواهد یک کاری برای دیگری در برابر اجرت انجام دهد معمولا نظر بیشتر بر این هست
که ممنوع نیست به خاطر اینکه حجر در مال خارجی موجود است و عملی که بعدا بناء هست
انجام بدهد الآن نه مال حساب می شود و نه موجود است، حکم حاکم به حجر مفلّس حتی
مال خارجی که بعداً پیدا شود آن را هم شامل نمی شود تا چه رسد به مثل عمل که اصلا
مال موجود خارجی حساب نمی شود.
بعضی از آقایان تبعاً لمرحوم آقای گلپایگانی
فرموده اند که اجاره اش دو نوع است، یک وقت است که اجیر می شود برای اینکه کسب
روزی کند نفقه خود و عیالاتش را تحصیل کند اینجا ادله حجر شامل این نیست و اما اگر
به مقدار نفقه دارد برای توسعه بر عیال، زائد بر نفقه می خواهد اجیر شود تا پول
پیدا کند احتیاطاً از دادگاه صالحه یعنی از حاکم شرع اذن و اجازه بگیرد برای اجیر
شدن کسب مال زائد بر نفقه، واقعیت این هست که یا این عمل را مال حساب می کنید یا
خیر، اگر مال حساب نمی کنید که ادله حجر شاملش نمی شود، حجر اموال است، اگر مال
حساب می کنید بنابراین محجور است چه در نفقه و چه در مازاد از نفقه، به علاوه یک
نکته دیگری و آن این است که برای نفقه خودش با اذن حاکم شرع می تواند از همان
اموال تحت حجر هم بردارد بنابراین این دخالتی در این بحث ندارد، حتی در همان
اموالی هم که محجور شده است حاکم شرع می تواند اذن بدهد که به مقدار نفقه برداشت
کند بنابراین مال بودن و نبودن در نفقه دخالتی ندارد.
اما یک روایت داریم که در آن روایت ظاهرش این
است که امام تصریح می کند که جایز است شخص محجور اجیر شود، در باب 7 از ابواب حجر
به حسب چاپ ما جلد 16 روایت 3 سند معتبره سکونی أنّ علیّاً(ع) کان یحبس فی الدِین
حضرت امیر در بدهی افراد طرف را زندان می کرد عرض کردم بازداشت موقت است نه اینکه
بماند و محکوم به زندان شود ثمّ یُنظر بعد حضرت دستور می داد دقت شود فإن کان له مالٌ
اگر پول دارد اعط الغرما پول را به طلب کارها می دهد و إن لم یکن له مالٌ اگر پول
ندارد دفعه الی الغرما خودش را به طلب کارها می دهد فیقول لهم به طلب کارها می
گوید اسنعوا به ما شئتم خودتان هرکاری می خواهید بکنید یعنی چه؟ إن شئتم أجرّوا و
إن شئتم استعملوا اگر می خواهید این را به اجاره
بدهید و پول اجاره را بردارید و اگر هم می خواهید خودتان او را به کار بگیرید، این
به بحث ما مربوط هست یا خیر؟ با اینکه مدیون است و تحت نظر حاکم شرع است گفته اند
بروند اجاره بدهند یا خود این ها به کار بگیرند یا به دیگران اجاره اش بدهند پس
اجاره محجور در اعمال بگوییم درست است از این روایت، آیا همین طور است که درست
باشد؟
بحث ما در حجر است اینجا اصلا هنوز حجر نشده است،
حجر یعنی مال کم است به بدهی نمی رسد محجورش می کنند می گویند حق تصرف نداری این
ها در این روایت نیست، این فقط راجع به این است که بدهکار به هر طریق ممکنی که می
تواند باید طلب طلب کارها را بدهد بحث حجر و این ها نیست، بحث این که محجور می
تواند در این مال تصرف کند یا خیر بحث این نیست، بحث این است که بدهی داری باید
بدهی را پرداخت کنی اگر داری بده اگر نداری برو کار کن و بپرداز.
این روایت یک معارضی هم دارد اینجا این گونه
فرمود که تحویل طلب کارها بدهید مجبورش کنند که برود کار کند اما یک روایت هم
داریم که می گوید وقتی پول ندارد رهایش کنید، روایت 1 روایت غیاث شیخ طوسی باسناده
عن صفوان عن محمد بن حسین بن ابی الخطّاب عن محمد بن یحیی تا اینجا خوب است عن
غیاث بن ابراهیم ظاهرا این توثیق ندارد عن جعفر عن ابیه أنّ علیّاً(ع) کان یحبس فی
الدِین اگر کسی بدهی داشت دستور می داد که بیایند بگیرند بازداشت فإذا تبیّن له
حاجةٌ و افلاس اگر دیدند ندارد افلاس اصطلاح فقهی اش غیر مفلّس است، مفلّس یعنی
حکم به حجر شده است افلاس یعنی پول ندارد، اگر دیدند حاجت دارد و پول ندارد خلّا
سبیلة می گویند حضرت دستور داد رهایش کنید حتی یستفید مالاً تا
برود پول پیدا کند و بدهی اش را بدهد.
آن روایت قبلی می گفت که وقتی پول ندارد تحویلش
بدهید که این ها به اجاره بدهند یا خود این ها به کار بگیرند اما اینجا می گویند
رهایش کنید برود خودش به اختیار خودش پول پیدا کند این مسأله مهمی هم هست، الآن تا
یک کسی شکایت می کند و مدیون پول ندارد بدهد او را زندان می کنند، خیلی اشتباه است
هم یک نیروی مهم اجتماعی را از کار می اندازند و هم خرج دولت برای اینکه غذای این
را بدهند بیمار می شود دکتر ببرند، خرج زندان این حساب ها نیست که ما تصوّر می
کنیم، میلیاردها خرج زندان میشود در سرتاسر مملکت، در کشورهای اروپایی البته بعضی
جاها تا آن جایی که ما می دانیم به این صورت نیست مدیون را حاضر می کنند اگر یک
آدمی است که پیداست آدم کاذبی است و دروغگو است این حسابش جداست اما آدمی که روی
هر جهتی شرایط اجتماعی پیش آمد کرده مثلا دلار بالا و پایین رفته است حالا این بی
پول شده است دیگر نمی آیند زندانش کنند این را کمک می کنند برود پول پیدا کند و
بدهی این افراد را بدهد، زندان کنند چه خاصیتی دارد جز ضرر برای دولت، شنیدم در
بعضی از کشورهای اروپایی حتی سرمایه داری که پول خوبی دارد از طرف مقامات بالا و
گاهی شخص رئیس جمهور با او تماس می گیرند که باریک الله تو پول زیادی پیدا کردی
حالا چکار می توانم برای تو بکنم که سال آینده پول تو دو برابر شود برای اینکه در
نهایت وقتی یک نفر پولش زیاد می شود به اقتصاد مملکت کمک است.
در اسلام ارث مالیات ندارد، خمس ندارد، چرا این
طور است؟ برای اینکه هر کسی فکر کند که هرچه زحمت بکشد کسی از او نمی گیرد حتی اگر
خودش مرد از او نمی گیرند و به بچه هایش می دهند لذا به شدّت دنبال تحصیل مال می
رود به نفع اقتصاد مملکت است، الآن هم متدیّنین چند جا مالیات می دهند خمس که به
مجتهدین می دهند، مالیات به حکومت می دهند و چیزهای دیگری هم هست.
ملاحضه می کنید این روایت با آن روایتی که قبلا
خواندیم یک قدری فرق دارد، آن می گفت وقتی ندارد بدهید به طلب کارها تا به کار
بگیرند او را یا اجاره اش بدهند این روایت می گوید وقتی ندارد رهایش کنید برود تا
خودش برود تحصیل مال کند، پس اولاً او راجع به حجر نیست راجع به اصرار بر اداء دین
است ثانیاً مفادش هم با این روایت یک قدری تهافت دارد، ما هستیم و قواعد کلیّه،
قواعد کلیّه این است که حجر برای مال است و آن هم مال موجود اما اینکه مال موجود
نیست عملی است در آینده بناء هست انجام شود، بعد تحقق در خارج می شود به آن مال
بگوییم، الآن چیزی که وجود خارجی ندارد مال نیست تا بگوییم حجر شاملش می شود، ادله
حجر که حاکم شرع این را محجور می کند برای موجود خارجی است نه آن چیزی که با
قرارداد بعداً به وجود می آید حتی اموال خارجی هم که بعدا مال عینی این هم مشمول
حجر نیست، این راجع به مفلّس بود.
یک بحث هم داریم راجع به سفیه، در مفلّس گفتیم
حجر اموال موجود زمان حجر را می گیرد و شامل اعمال هم نمی شود پس اجاره ممنوع
نیست، آیا سفیه هم همین طور است؟ اگر کسی سفیه شد جایز است که خودش را اجیر دیگران
کند؟ در مفلّس گفتیم بله جایز است ادله حجر شامل اجاره نمی شود ولی در سفاهت سفیه
می تواند خودش را اجاره بدهد؟ بیشتر در باب سفیه گفته اند نمی تواند برای اینکه
مسأله این است که به ضرر خودش ممکن است اقدام کند، عقلش نمی رسد، رشد ندارد، آیه
کریمه قرآن و اقتلوا الیتامی حتی اذا بلغ النکاح بچه ها را پیش از بلوغ آزمایش
کنید یعنی گاهی بفرستید خریدهای جزئی انجام دهند و دقت کنید ببینید می توانند
معامله انجام دهند یا خیر از دور مراقبشان باشید تا بلوغ آزمایش کنید یعنی دو سال
قبل از بلوغ یک قدری استقلال به او بدهید و یک مقداری کار کند تا ببینید می تواند
معامله کند یا خیر فإن آنستم منهم رشداً اگر دیدید رشید هست یعنی سفیه نیست یعنی
فریب نمی خورد آن وقت فدفعوا الیهم اموالهم اموالش را به او بدهید و الّا مال خودش
را هم به او ندهید، این مال خودی که میخواهد قرارداد اجاره ببندد عملش برای خودش
هست به دیگری می دهد می گوید این کار را نکنید این آیه که خواندیم راجع به اموال
خود شخص بود که اموال خودش را به او ندهید.
آیه دیگری هم هست که قبل همان آیه است و لا
تؤتوالسفهاء اموالکم التی جعل الله لکم قیاما به سفیهان اموالتان را ندهید یعنی
خودتان اموال خودتان را به آن ها ندهید این ظاهرا برای اموال عمومی است، سفیهان را
وزارت اقتصاد به آن ها ندهید، ریاست بانک مرکزی به این ها ندهید و امثال این ها،
بسیاری از مشکلات ما از همین جاها است، این اموال مایه سرپایی ملت است اختیارش دست
یک نفر می رود که نمی فهمد باید چکار کند، نفت که در آینده ممکن است دوام نداشته
باشد، زیاد نباشد، چیزی که داریم گاز هست و چطور مصرف می شود و دست چه کسانی هست
افراد وارد می دانند علی ای حال چه اموال خودتان و چه اموال خود سفیه بنابراین
سفیه با مفلّس فرق دارد.
مرحوم سید دارد وجهان، نظر قطعی نمی دهد که
اجاره سفیه درست است یا درست نیست ولی ظاهرا نباید شبهه ای در این جهت داشته
باشیم، غیر از آن آیاتی که خواندم در باب 2 از ابواب حجر یک روایتی را ملاحظه کنید
روایت 5 خصال عن ابیه عن سعد یعنی سعد بن عبدالله یا سعد بن سعد عن احمد بن محمد
عن ابن ابی نصر بزنطی عن ابی الحسین خادم بیّاع اللؤلؤ معروف به آدم بن متوکّل که
ثقه هست کتب رجالی هم دارد عن الصادق(ع) قال سأله ابیه و أنا حاضر عن الیتیم متی
یجوز امره امام صادق می فرماید پدر من یعنی امام باقر بیّاع لؤلؤ از پدرم پرسید که
یتیم چه موقع کارش درست می شود و مستقل می شود قال حتی یبلغ اشُدّه وقتی به اشدّ
خودش رسید حالا اشد را در قرآن راجع به موسی حتی اذا بلغ اشدّه و بلغ اربعین سنة
دارد که اشدّ چهل ساله هست این طور در آن آیه دارد اما اینجا سال معیّن نکرده است
قال و ما اشدّه قال احتلام بلوغ قلت قد یکون الغلام ابن ثمان عشر سنة أو اقل أو
اکثر و لم یحتلم گاهی ممکن است هیجده سالش هست یا کمتر یا بیشتر هنوز محتلم نشده
است قال إذا بلغ و کُتب علیه الشیء یا دارد نبت علیه الشَعر کُتب علیه الشّیء یعنی
تحت قانون قرار گرفت، نبت علیه شعر یعنی موی عانه در آورد جاز امره مستقل می شود
خلاصه وقتی بالغ شد مستقل می شود اما نه مطلقا الّا أن یکون سفیهاً أو ضعیفا مگر
اینکه سفیه باشد، سفیه که شد و لو به بلوغ هم برسد مستقل نیست بنابراین در سفیه
نباید تردید کنیم که مرحوم سید وجهان دارد، سفیه قرارداد اجاره اش نفوذی ندارد و
فرق دارد با مفلّس، مفلّس اموال موجود خارجیاش تحت حجر است عملی که بعدا بنا هست
برای دیگری انجام دهد تحت مشمول حجر نیست اما سفیه در هر کاری که بخواهد انجام دهد
نفوذ و استقلال ندارد، متی جاز امره فرمود وقتی بالا شد جاز الّا اینکه سفیه باشد
سفیه اگر باشد نفوذ ندارد پس اجاره اش هم نفوذ ندارد.
در باب وصایا باب 44 روایت 8 صحیحه عبدالله بن
سنان عن الصادق(ع) شبیه همان است یا عین همان است سأله ابی و أنا حاضر أن قول الله
عزّ و جل حتی اذا بلغ اشدّه قال الإحتلام فقال یحتلم فی ستة عشر سنة شانزده سالگی
هفده سالگی محتلم می شود قال لا اذا اتت علیه ثلاثة عشرة سنة اگر سیزده سالش شد
دیگر قانون برایش ثبت می شود حالا بحث سیزده و چهارده و این ها بماند در بحث بلوغ
که بلوغ در چه موقعی هست دختر و پسر یک وقتی مفصّل بحث کردیم راجع به بلوغ دخترا
که سیزده سال است یکی اطلاق این روایت است
که بر خلاف ضمیر مذکر بلغ و یکی هم روایت عمار است که روایت عمار را بارها توضیح
دادیم که نمی شود به آن اعتماد کرد بعضی بزرگان مثل مرحوم مجلسی و فیض کاشانی اصلا
روایات عمار را عمل نمی کنند مگر اینکه مشهور به آن عمل کرده باشد، در آخر حدیث می
فرماید و جاز امره الّا ان یکون سفیهاً أو ضعیفا قال و ما السفیه راوی از حضرت
پرسید سفیه یعنی چه قال الذی یشتر الدرهم بأزعافه کسی که یک درهم را می خرد به چند
برابر این سفیه است که مال خودش را حفظ نمی کند قال و ما الضعیف ضعیف چیست؟ قال
الأبله ابله
یک درجه از سفاهت کمتر است.
حالا یک روایت هم داریم در باب ازدواج دختر
مرحوم سید آن روایت را اینجا آورده است و خواسته به آن استناد کند، اول مرحوم سید
می گوید تعجب است که بعضی ها گفته اند سفیهه نمی تواند خودش را به تزویج دیگری
دربیاورد، از این باب که منفعت بزع یعنی منفعت آلت اُنسیت این مال است و بنابراین
محجور از این است، عبارت سید را در عروه دقت بفرمایید می گوید بعضی گفته اند سفیهه
حالا حتما ندارد دختر، دختر یا زن سفیهه نمی تواند خودش را به ازدواج با دیگری
دربیاورد برای اینکه منفعت آلت اُنسیت این خودش مال است و چون مال است سفیه محجور
است، مرحوم سید می گوید خیلی عجیب است که بعضی گفته اند نمی تواند و مرحوم سید
گفته است این حرف درستی نیست.
نوع آقایان از جمله مرحوم آقای خوئی فکر کردند
که مرحوم سید می خواهد بگوید این فتوا اشتباه است و سفیهه آزاد است که بخواهد خودش
را به زنیّت دیگری در بیاورد اینکه گفته است حرف آن آقایان اشکال دارد می خواهد
بگوید بله سفیهه می تواند خودش ازدواج کند بدون اذن ولیّ خودش و این عجیب است
مرحوم آقای خوئی می گوید و بعضی های دیگر، عبارت مرحوم آقای خوئی این است می گوید
هذا من غرائب الکلام خیلی عجیب و غریب است و این چه حرفی است که مرحوم سید زده است،
مرحوم سید اشکال کرده به آن آقایی که گفته بود سفیهه نمی تواند خودش را به ازدواج
دیگری دربیاورد مرحوم سید می گوید چرا گفتید نمی تواند مگر بزع هم مال حساب می
شود، ادله حجر برای مال است اینکه مال نیست یعنی پس می تواند خودش را به ازدواج
دیگری دربیاورد، این را مرحوم آقای خوئی و بعضی های دیگر این گونه برداشت کردند،
درحالی که به نظر ما آن طور که در معلقات هم آورده ایم مرحوم سید نمی خواهد بگوید
این می تواند برود ازدواج کند می خواهد بگوید این حرف را نگویید که بضع مال است،
کدام عاقلی می گوید آلت رجولیت مال است یا بگوییم آلت اُنثیت مال است این را هیچ
کسی نمی گوید، این را مرحوم سید منظورش هست.