باسمه تعالی
صحبت این بود که عین مستأجره را مالک می تواند
بفروشد، در حقیقت جمع بین بیع و اجاره، در مدت اجاره مستأجر استفاده می کند و اصل
ملک هم ملک شخص دیگری می شود با بیع، حالا اگر چنانچه در مدت اجاره اشتباهی رخ داد
یعنی بایع یا مشتری فکر می کردند که مدت اجاره باقی است درحالی که مدت گذشته بود
این ها متفرعاتی هست در مسأله، اگر مشتری فکر می کند مدت اجاره تمام شده درحالی که
مدت اجاره باقی بوده قاعدتاً باید حق فسخ داشته باشد می خواهد از حالا استفاده کند
درحالی که نمی تواند استفاده کند و خبر هم نداشته است چنانکه اگر بایع فکر می کرد
مدت اجاره طولانی است درحالی که متوجه شد مدت کمی بوده و آن سر آمده است اینجا می
تواند منافع خودش را استفاده کند.
حالا یکی از متفرعاتی که مرحوم سید اینجا عنوان
کرده است اگر هر دو هم بایع و هم مشتری فکر کردند که مدت اجاره باقی است درحالی که
مدت اجاره سرآمده عین عبارت مرحوم سید این است لو اعتقدا بقاء الإجاره فکر می
کردند که مدت اجاره باقی است و تبیّن الإنقضاء معلوم شد که مدت سر آمده است حالا
این منفعت برای چه کسی است؟ فکر می کرد مدت اجاره باقی است لذا پس عین که فروخته
است بدون این منفعت است درحالی که بعد فهمید مدت سرآمده است حالا بنابراین این
مدتی که خیار می کردند که برای مستأجر است و حالا معلوم شد که برای مستأجر نیست
حالا برای چه کسی است؟
خانه ای را فروخته بعد از اینکه یک ساله اجاره
داده بوده حالا فکر کرد که اجاره اش شش ماه دیگر باقی است هر دو چنین فکری می
کردند در حالی که بعداً متوجه شدند که مدت همان یک ساله بوده تمام شده حالا این شش
ماهی که فکر می کردند که جزء اجاره هست و معلوم شد که جزء اجاره نیست این برای چه
کسی است؟ بگوییم برای صاحب ملک است؟ او خودش فکر می کرد که این مال مستأجر است،
بگوییم مال مشتری است؟ مشتری فکر می کرد که مال او نیست، در واقع هم که مال مستأجر
نبوده پس این منفعت شش ماه آیا مال مستأجر است یا مال بایع است یا مال مشتری؟
مال مستأجر نیست چون خودش قبول دارد اجاره یک
ساله بوده و تمام شده، مال بایع بگوییم نیست از باب اینکه نظر بایع بر این بود که
این مال مستأجر است و وقتی به مشتری فروخته است عین بدون این منفعت را فروخته است بنابراین
در حقیقت مال بایع هم نیست، بایع می گوید مال من نبوده تا به او بدهم، مال مشتری
هم نیست برای اینکه او هم فکر می کرد که برای مستأجر است پس وقتی بایع گفته بِعتُ
در ذهنش بوده که بیع بدون مدت اجاره، مشتری هم وقتی گفت اشتریتُ در ذهنش بوده این
عین بدون این مدت منفعت پس ایجاب بایع و قبول مشتری روی معامله عین بدون منفعت شش
ماهه بوده، این را قبلتُ گفته اند.
مرحوم سید می گوید وجهان و اقوا این است که این
برای مشتری است، مرحوم سید می گوید این معاملهای که شده است منفعت این شش ماه مال
مشتری است، چرا ایشان این فرمایش را دارد؟ قاعدتاً مطلبی که در عبارت های متعدد
آقایان آمده است می خواهند بگویند نما تابع ملک است ملکش که مال مشتری بوده پس این
نما هم برای مشتری است چون مال مستأجر که نیست عین را هم که فروخته اند به مشتری
بنابراین پس این برای مشتری است.
درحالی که به نظر می رسد که این باید برای بایع
باشد برای اینکه بایع وقتی معامله کرده به مشتری معامله بر عین بدون منفعت شش ماه
منعقد شده است چون این شش ماه را به نظرشان مال مستأجر بوده بنابراین پس معامله بر
این عین بدون این شش ماه منفعت انجام شده است بنابراین قاعدتاً بگوییم که مال بایع
است، اینجا چه بگوییم؟
آیا این قید است یا یک نحو شبیه اقرار خارج از
معامله هست نظیر دواعی، نان خرید که بخورد افتاد در گِل و گِلی شد و نمی شد بخوریم
این به معامله که لطمه نمی زند، بایع هم این عین را فروخته و خیال میکرد که عینش
ده متر است حالا فهمید پنج متر است، حالا معامله بگوییم روی ده متری که نیست انجام
شده است؟ اگر کسی یک باغی را اشاره می کند این باغ ملک من است فروختم به شما او هم
می گوید خریدم تصور بر این است که این باغ صد متر است بعد فهمیدند که پنجاه متر
است، عین کم شده است آن جا منفعت کم شده است آن جا بگوییم پس این معامله باغ اشکال
دارد و روی پنجاه متر باید باشد؟ اینجا بعید نیست مثل دواعی باشد.
یک بحثی در معاملات دارند، در تضاد بین مفهوم و
اشاره کدام مقدم است آیا مفهوم مقدم است یا اشاره؟ می گوید این باغ صد متری را
فروختم مثلا به یک تومان بعد معلوم می شود که این باغ پنجاه متر است حالا عنوان این
که اشاره است مقدم است یعنی این باغ یا
عنوان مفهوم صد متر مقدم است که به این باغ تطبیق نمی کند؟ اگر صد متر اصل است به
این باغ نمی خورد اگر این و اشاره مقدم است عنوان صد متر کنار می رود، آیا این
شبیه آن جا نیست؟ اینجا دارد همین عین را می فروشد منتهی فکر می کرد که عین این
بدون منفعت شش ماهه هست بعد فهمید که منفعت شش ماهه هم مثلا هست جزئش هست، آیا این
مثل دواعی نیست؟
علی ای حال اگر معامله روی این عین است عین با
خصوصیات واقعی نه با خصوصیات مدنظر، فکر میکرد که این باغ طرف چپ منزل حاجی فلان
است بعد معلوم شد طرف راست منزل او هست، این ها جزء چیزهایی است که مفاهیم دخالت
ندارد بعید نیست این گونه باشد.
نظر بنده بر این بود و در معلقات هم داریم که این
منفعت برای بایع است ولی واقعش این است که این موارد تضاد اشاره و مفهوم شبیه آن
است، می گوید این عینی که من اجاره دادهام که شش ماه دیگر هم در اجاره هست این
عین را به شما فروختم، آیا عینیت مقدم است یا وصف اینکه شش ماه دیگر هم تحت قدرت و
اجاره دیگری است کدام این ها مقدم هستند؟ بعید نیست که در عرف عقلاء اشاره را مقدم
بدانند، اگر اشاره مقدم باشد معنایش واقعیت قضیه هست، معامله بر عینی که اجاره اش
تمام شده است بنابراین منفعت برای مستأجر می شود، قاعدتاً باید این باشد، این عین
را فروخته است حرف مرحوم سید می شود نه از باب اینکه نما تابع عین است بلکه از باب
اینکه اشاره مقدم بر مفهوم است، گفته این را فروخته است، این با خصوصیات واقعی قضیه
است.
بله یک چیزی هست و آن اینکه بگویید اینجا اگر از
مصادیق خیار شد برای یک طرف خیار عیب است برای یک طرف خیار غبن است یعنی فکر می
کرده که این باغی که به یک تومان می فروخته پنجاه متر است حالا فهمید که شصت متر
یا صد متر است آن وقت صد متر را به این قیمت بفروشند غبن است بگوییم خیار غبن دارد،
ممکن است از یک طرف خیار عیب هم باشد آن طرف هم فکر می کرد باغ صد متری را خریده
است، اگر گفتیم عیب مطلق نقص منتهی نقص خلقتی را می گوییم ولی کسی مطلق عیب را
بگوید، بگوید که این فکر می کرده صد متر است حالا پنجاه متر درآمده است مثلا، حالا
اینجا هم فکر میکرده باغی است که منفعتش برای این است حالا فهمیده من باب مثال
منفعت منهای شش ماه، علی ای حال من فکر می کنم شبیه مسأله تضاد اشاره و مفهوم است
و در عرف عقلاء اشاره را مقدم می دانند میگوید این خانه را به شما فروختم منتهی
در ذهنش بوده که این خانه صد متر است، معلوم شد که پنجاه متر است بعید نیست در عرف
عقلاء اشاره را مقدم می دانند.
به نظر می رسد که واقعیت که همان عینیت قضیه هست
مقدم است پس اینجا ملک برای بایع می شود، خیلی از جمله مرحوم سید و بعضی ها گفتند
ملک برای مشتری است به نظر بنده می آید که برای بایع است از باب تقدم اشاره.
حالا اگر گفتیم این منفعت برای مشتری است یعنی
بایع تصورش بر این بوده و بالاخره این عین را داده و وقتی عین را داده فقط مقداری
که مال مستأجر است یک سال بوده پس این شش ماه هم برای مشتری است، اگر چنانچه مال
مشتری شد آن وقت بایع خیار فسخ دارد؟ بایع می گوید در ذهنش این خانه ای که به
اجاره یک سال و نیم به دیگری دادهام فروختم به شما بعد فهمید که اجاره یک ساله
بوده و این شش ماه را کانّ مثل داعی و چیزی بوده و نفروخته است ولی فکر می کرد که
این را داده است و این شش ماه برای دیگری است آن وقت بنابراین اگر بخواهد این را
به مشتری بدهد پس از جیب بایع بی خود رفته است اگر به مستأجر داده بود اجاره اش را
می گرفت حالا به مستأجر هم که نداده است بخواهیم به مشتری بدهیم مجانی این را یک
خیار فسخی باید بگوییم قائل هست، چه خیاری؟ خیار غبن است قاعدتا باید این گونه
باشد، مرحوم سید می گوید لا یبعد که بگوییم خیار دارد سیّما اگر مغبوم شده باشد
معلوم می شود یک خیار دیگری مد نظر دارد خصوصاً خیار غبن ولی یک خیار دیگری مدنظرش
هست، چه خیاری؟ خیار عیب که برای خلقت است، این فرمایش مرحوم سید را ما نفهمیدیم
که می خواهد بگوید خیار هست مخصوصا اگر مغبوم شده باشد یعنی پس خیار هست مخصوصا
خیار غبن، غیر از خیار غبن چیز دیگری ما تصور نمیکنیم.
هذا کل اگر به شخص ثالث بفروشد، حالا اگر فرض
کنیم خانه را به همین مستأجر فروخت این چطور؟ یک قدری مرحوم سید در اجاره مباحثش
را ریاضی کرده است، اگر خانه ای که به این مستأجر اجاره داده است بعد این خانه را به
همین مستأجر فروخت اینجا آیا بگوییم قرار اجاره به هم می خورد برای اینکه منفعت
تابع عین است این هم این عین را به این مستأجر فروخت پس بگوییم اجاره قبلی باطل
عین کلاً ملک مستأجر است به عنوان مشتری بیع، منفعت هم همه مال خود مشتری است مال
مستأجر از باب بیع، آیا بگوییم اجاره به هم می خورد؟
مرحوم سید می گوید خیر، می گوید قرارداد اجاره
ای بسته است یک ساله یا یک سال و نیم برای این بعد کل عین منهای یک سال و نیم را
هم به او فروخت بنابراین یک بیع داریم به ملک بدون این منفعت خورده است، یک اجاره
داریم تعلّق گرفته است به این منفعت، دو عقد است و هر دو عقد هم درست است لذا میگوید
اجاره به هم نمی خورد.
بعضی ها از جمله مرحوم آقای گلپایگانی ایشان می
گوید احتمال اینکه بگوییم انفساخ ندارد و بیع و اجاره هر دو باقی است ایشان احتمال
انفساخ را مطرح می کند که بگوییم اجاره باطل، از محقق ثانی در جامع المقاصد ایشان
هم نقل شده است می گوید اجاره باطل، مرحوم امام هم یک تعبیری دارند ایشان هم کانّ
میخواهد بگوید اجاره باطل است.