صفحه نخست / درس خارج فقه / دروس سال تحصیلی 97-98

اجاره جلسه سی






باسمه تعالی


امروز یک حدیثی راجع به زیارت آقا امام حسین(ع) عرض کنیم، در باب 59 ابواب مزار وسائل روایت8 از امام صادق(س) یا بشیر راوی حدیث بشیر إنّ الرجل منکم لیغتسل فی الفرات اینکه رجل را گفته پیداست به خاطر اینکه فرات جای حفاظت ندارد که زن ها نمی توانند آن جا مگر اینکه آب را جای دیگر ببرند منکم از باب اینکه غیر موالیان اهل بیت عملشان ارزشی ندارد حالا این بحث قبلا گذشت به هرحال ارزشی ندارد کسی از شما لَیغتسل فی الفرات در فرات غسل می کند، در روایات متعددی روی فرات تکیه شده است ظاهرا وجهی ندارد جز همین که یادآوری بودن فرات در جوار خیمه گاه و محرومیت همه حتی طفل شیرخوار از قطره ای از این آب، تأکید می کند گاهی بوده این در سفری به عتبات به محض اینکه بعضی­ها نگاهشان به آب فرات افتاد از شدت گریه و ناله از حال می رفتند یادآوری آن حادثه است لیغتسل فی الفرات ثمّ یأتی قبر الحسین(ع) بعد از غسل می آید به طرف قبر عارفاً بحقّه قاعدتاً یکی مسأله امامت است که در روایات متعددی داریم منظور از حق یعنی حقّ امامت شاید در خصوص اینجا غیر از حق امامت حق مظلومیت فیأتیه الله تعالی بکلّ قدمٍ یرفعها أو یزعها خداوند به هر قدمی که بر می دارد و می گذارد أجر معة حجّ مقبولة صد حجّ قبول شده و معة عمرة مبرورة صد عمره خوب، نیک و معة غضوة معنویٍ مرسل أو امامٍ عادل[1] و ثواب صد جنگ در رکاب پیغمبر مرسل یا امام عادل به او می دهد.

تعجب می کنیم که در گذشته چطور افراد تحمل می کردند، حالا یک قدری ماشین ها خسته کننده شود افراد چه بسا تحمل نداشته باشند یا ما تحمل نداشته باشیم ولی دستشان را می بریدند و می رفتند عجیب بوده که چه مشکلاتی را تحمل می کردند، مرحوم شیخ خِزل جلّال از معاصرین صاحب جواهر است گویا ایشان در یک عبارتی دارد که زیارت امام حسین واجب است حتی با یقین به قتل، خیلی تعجب کردم و باز عبارتی ایشان دارد قمه زدن واجب است حتی در زمینه خطر قطعی، به هرحال نظرات مختلفی بوده.

صحبت در این بود که آیا از روایتی که خواندیم می توانیم استفاده کنیم که عقد اجاره و لو لازم ولی مادام حیات است، وقتی موجر یا مستأجر از دنیا رفت دیگر این عقد لازم به وفاء نیست، عبارت این طور بود عن إمرأةٍ آجرت ضیعتها عشر سنین ده سال آن باغ خود را، کشاورزی خود را، ملک خود را اجاره داده علی أن تعطی الإجاره فی کلّ سنة عند انقضائها در برابر اینکه در هر سالی آخر سال اجاره یا به نسخه­ای اجرت قاعدتاً نسخه اجرت درست است اجاره را که اعطا ندارد، زنی ضیعه خود را اجاره داده ده سال بنابر اینکه اجرتش را در پایان هر سال عند انقضائها بدهند همین که متعارف هم هست، در زمان ما بیشتر اجرت ماهیانه پرداخت می شود اما گاهی هم سالیانه پرداخت می شود لا یقدّم لها شیءٌ من الإجاره باز الاُجرة نسخه هیچ چیزی از اجاره یا بهتر اجرت جلو نیفتد ما لم یمض الوقت تا وقت سال به پایان برسد یا وقت اجاره به پایان برسد فماتت این موجر قبل از ثلاثة سنین أو بعدها قرار اجاره ده ساله بود اما سه سال شده یا نشده مرد هل یجب علی ورثه این موجره إنفاذُ الإجارة إلی الوقت إنفاذ کنند تا ده سال أم تکون الإجارة منقضیةً بموت المرأة[2] یا اینکه با موت این موجره بگوییم اجاره باطل شد که و لو لازم است ولی مادام الحیات است.

این عبارت را ما نگاه کنیم ظاهرش روی نسخه اصلی همین قرارداد اجاره است، اجاره ده ساله است و قرار اجاره ما لم یلزم الوقت یعنی مادامی که ده سال تمام نشده عبارت را دقت کنید دوباره، ضیعه را اجاره دادند ده سال که اجاره را بدهند در پایان هر سال یا علی أن تعطی الإجارة بخوانیم چون نسخه اصلی اجاره است نه اجرت اگر تعطی باشد با اجاره تا حدودی جور است به این معنا قرارداد مقدماتی مثلا ده ساله است ولی اجاره قطعی پایان هر سال تمدید می شود همین که الآن در عرف ما معمول است، اجاره هرچقدر می­خواهد بماند ولی قراردادها یک ساله است و سال به سال تمدید می شود که در حقیقت این طور معنا کنیم ده ساله قرار بسته اند اما به این عنوان که اجاره تعطی الإجاره یعنی این زمین را به اجاره می دهد پایان هر سال عند انقضائها یعنی اجاره سال به سال تمدید می شود.

لا یقدم لها شیءٌ من الإجارة روی فرض اینکه اجاره باشد چیزی از اجاره جلو نمی افتد یعنی پایان هر سال قرار اجاره تمدید می شود جلوتر خیر، ما لم یمض الوقت را هم بگوییم یعنی هر سال فماتت قبل ثلاثة سنین یا بعد ثلاثة سنین پس صحبت در این باشد که قرار بر این بوده که اجاره یک ساله تمدید شود مباینه و قرارداد ده ساله است ولی قرارداد مقدماتی است ولی قرار قطعی اجاره سال به سال است به خاطر نسخه اجاره ولی اگر نسخه اجرت باشد که حالا شاهد روشنی ندارد، اگر اجرت باشد تعطی الإجاره اگر هم باشد به همان اوجر چون در عرف عقلاء متعارف هست می گوید اجاره کردم اجاره اش چند است، منظورمان این است که اُجرت چند است ولی می گوییم اجاره اش چند است آن وقت تعطی هم بخوانیم ده ساله قرارداد بسته اند به این حساب که اُجرت یعنی مال الإجاره را پایان هرسالی بدهند حالا می پرسند این زن اگر زودتر مرد قبل از ده سال حالا سه سال یا کمتر یا بیشتر تا ده سال واجب است ادامه دهند و به صرف مردن زن موجره اجاره باطل می شود.

فکتب حضرت إن کان لها وقتٌ مسمّی لم یبلغ اگر یک زمانی را نام بردید در صدر صریحا گفت ده ساله پس این زمانی را نام بردید معلوم می شود برای اجرت است نه اجاره آن ده سال آجرت بود این که می­گوید وقت مسمّی زمان معیّن زمان معیّن دفع اُجرت پس این هم بگوییم آن جا هم اُجرت بود تعطی الاُجرت، إن کان لها وقتٌ مسمّی لم یبلغ اگر زمان معیّن را نام بردید فماتت زن مرد فلورثتها تلک الإجارة آن اجاره مال ورثه هست، اجاره یک معنای عرفی که در زبان ما هم هست یعنی مال الإجاره، مال الإجاره به ورثه می­رسد یعنی بنابراین اجاره لازم است، زن مرد اشکال ندارد اجاره برای ورثه هست و ادامه دارد یعنی همان قرار باقی است فإن لم تبلغ ذلک الوقت[3] اگر به آن زمان مسمّی نرسید، زمان مسمّی یعنی زمان اجرت یا زمان قرارداد اجاره؟ اگر بخواهیم با لورثها تلک الإجاره بسنجیم حسابش کنیم پس می شود وقت دفع اجرت ولی اگر به ثلث رسیده یا نصف رسیده یا مقداری از این ها را رسیده است به مقداری که از آن وقت گذشته است به ورثه می دهند یعنی جمع بین دو خط عبارت این می شود اجاره به اختیار ورثه می­ماند و اجرت را هم به مقداری داخلش نشسته اند پرداخت می کنند یعنی تدریجی یعنی گفت اجرت را سال به سال حالا این می گوید سال به سال که نشده است سه سال بوده و مرده یا فلان و این ها به مقداری که نشسته اند پرداخت می کنند معنایش این است که تدریجاً پرداخت می شود.

علی ای حال اول اینکه نمی دانیم اجاره است یا اجرت، دوم نمی دانیم تعطا هست یا تعطی، سوم نمی دانیم وقت اجاره منظور است یا وقت دفع اجرت، اگر وقت اجاره منظور باشد صریحاً نوشته فلورثتها تلک الإجارة این لورثتها هم دو جور معنا شده یعنی اجاره در اختیار ورثه هست می خواهند امضاء کنند یا می­خواهند رد کنند و منفصل کنند، یک معنای دیگر این است که اجاره هست و مال در اختیار ورثه هم هست که به این معنا کسی که مرد اجاره به هم نمی خورد بنابراین به هیچ وجه این روایت به درد اینکه کسانی بگویند اجاره و لو لازم است ولی با موت از بین می رود و باطل می شود نمی خورد، بالاخره روایت سند هم نداشت.

بعضی جاها را مرحوم سید در عروه، بعضی های دیگر هم بعضی هایش را دارند استثناء کرده است که در بعضی جاها هست که به موت اجاره باطل می شود، قاعده کلی این است که باطل نشود ولی بعضی جاها باطل می شود، مرحوم سید هشت مورد را ذکر کردند.

مورد اول اینکه اگر عین موقوفه در اختیار متولی یا بطن سابق اجاره بدهند و حالا برای بطن خودشان هست در حقیقت، اگر تولیّت هم هست برای همین ها، به محض اینکه این بطن از بین رفتند و بطن جدیدی آمد آن اجاره باطل می شود برای اینکه اجاره به وسیله بطن سابق بود و برای خودشان، اگر برای مصلحت عموم بطون و به وسیله متولی وقت باشد با موت از بین نمی رود اما اگر بدون متولی است خود بطن است، خود موقوف علیهٍ و اگر هم متولی فقط به اعتبار همین بطن مثل اینکه متولی را بر هر نسلی معیّن کرده باشند برای همین نسل فقط دارد اجاره می دهد این به موت این موجر که این قرارداد را بسته است این قرارداد باطل می شود پیداست چون ملکیت محدود است، برای این بطن تا وجود این ها را دارند در اختیار این ها هست این بطن که از بین رفت و بطن جدید و نسل تازه ای آمد قرارهای قبلی آن ها تمام می­شود، آن ها ملکیت خودشان را اجاره دادند و  این دیگر ملکیت آن ها  نیست و همین طور در غیر وقف.

در وصیّت اگر یک منفعتی عینی را یا ملکی را وصیّت کنند برای کسی مادامی که زنده است آن وقت این بیاید این مورد وصیّت را اجاره بدهد، اجاره این فرع اختیارات این بود و اختیارات این هم مادام حیّاً بود، تعبیر مرحوم سید یک قدری مهم است ولی منظور همین است که من عرض کردم می گوید و مثله ما لو کانت المنفعة موصی بها للموجر گفتند بروید دنبال آن وقف تصور می شود که مسأله وقف است، نه وصیت شده است که منفعت ملک را به کسی بدهند حالا او به خاطر این وصیّت اختیار دارد حالا این اجاره داده به دیگری اما این مادام الحیاة برای این بوده وقتی مرد قرار اجاره به هم می خورد.

اگر چنانچه موجر متولی وقف است و اجاره هم که می دهد به مصلحت بطون تا مدتی مثلا می گوید اجاره دادم این ملک را صد ساله حداقل برای دو بطن مثلا یا بیشتر، اگر این متولی وقف اجاره بدهد اولا چون تولیت دستش هست اختیاردار است، مصلحت بطون را هم رعایت کرده است پس به موت متولی این اجاره از بین نمی رود، قاعده ولایت، یک مسأله ای هست در باب ولایت چه حالا تولیت این املاک یا چیزهای شبیه این آیا به صرف موت ولیّ کلاً این ولایت باطل می شود و اجازه هایی که داده است باطل می شود؟ این در اجازاتی هم که علماء می دهند به عنوان امور حسبیه این هم مطرح است فقیهی از باب امور حسبیه اجازه داده است به کسی حالا به محدوده ای که اجازه داده است، وقتی مرد فوراً این باطل می شود؟ همین طور غیر مردن عمل جراحی کرده بیهوشش کردند، از ادراک و قدرت فکری افتاده است آیا به صرف این باطل می شود؟

در چیز موقت بیشتر شاید نظر بر این باشد که باطل نمی شود و الّا در خواب هم باید بگوییم باطل شود، اگر بالقوة می خواهید بگویید در بیهوشی هم بالقوة ادراک و قدرت تفکر هست اگر بالفعل می خواهید بگویید باید باشد در خواب هم نیست اما در موت که به طور کلی از بین رفته است اینجا نه فقط در امور حسبیه جایی که محل حرف است در کارهای مملکتی مثلا استاندار معیّن کردند برای ولایات بعد وزیر کشور که استاندار است معین کرده است خودش مرد بلافاصله این ها باطل می شود و باید دست از کار بکشند تا قرار جدیدی بیاید یا اینکه معنا این است که این ادامه دارد مادامی که وزیر جدید ازلی نکرده است در حقیقت معنای سکوت در این گونه جاها امضاء هست همان لحظه اول معنایش امضاء هست که بگوییم ولایت از بین نمی رود، ولایت یا به مصلحت بطون است و با سکوت درست می شود یا اگر هم مصلحت بطن خاصی بوده به محض اینکه ولیّ بعدی آمد با صرف سکوت در همان لحظه اول، گاهی رسم بوده که قدیم یک چیزی می نوشتند که کل اجازات تنفیذ کردیم مثلا، این هم یک مطلبی بود.

اگر کسی خودش را اجیر کرد برای عملی که خودش انجام دهد بنفسه مثلا این را اجیر کردند که برود سر و صورت یک نفری را اصلاح کند اما گفته است خودت باید بیایی کس دیگری را قبول نمی کنم حالا این طرف اجیر مرد پیداست اجاره باطل می شود ولی قرارداد با شخص این بوده مقیّداً.

همین طور اگر مستأجر بمیرد اجیرش کردند که بیاید سر و صورت این را اصلاح کند و گفتند که سر و صورت من را اصلاح کنید نه هرکسی را از وابستگان بنابراین مستأجر که مرد مثل اینکه موجر مرده است و فرقی از این نظر نمی کند این هم اجاره باطل می شود.

اما همین جا یک وقت است که نمی گوید شخص من، عمل در عهده طرف است، نمی گوید این عمل را بنفسه و مباشرتاً انجام بدهید، عمل اصلاح کردن سر و صورت یک نفر به عهده شما این ذمّه هست و می­شود کلّی فی الذّمة بنابراین در هر دو صورت موجر و مستأجر باطل نمی شود.

یک موردی هست که یک قدری محل شبهه شده است ببینیم چه می فهمیم، اگر خانه ای را اجاره دادند و موجر بر مستأجر شرط کرد که باید خودت بنشینی و کس دیگر را در این خانه راه ندهی اینجا چطور هست؟ شرطها، آیا به موت مستأجر اجاره باطل می شود یا اجاره باطل نمی شود، موجر آیا حق فسخ دارد یا ندارد، اگر شرط نبود قید بود آن را حرف نداریم و باطل می شود، گفته است فقط خودت و هیچ کس دیگری نباشد اما اگر شرط بود عرض می کنیم خانه اش را اجاره داده است به مستأجر هم گفت به تو اجاره می دهم شرط می کنم که خودت بنشینی و کس دیگری نیاید، کس دیگر وقت از متعلّقات خودش هست که در جامع الحیات هم باهم بودند پدرش است، مادرش هست همه داخل یک خانه بودند این وقتی می گوید خودت بیایی یعنی خود آعله ات آن را کار نداریم اما یک کس دیگر که خارج از محل قرارداد است بخواهد بیاورد این خلاف شرط است حالا اگر شرط کرده است چون شرط است بگوییم با موت باطل نمی شود و فقط موجر حق فسخ دارد؟ این چطور است؟

خیلی ها تعبیر این است و ما هم در معلقات عروه داریم که بله شرط است و باطل نمی شود فقط چون خلاف شرط مستأجر عمل کرده است و دیگر را هم آورده است موجر حق فسخ دارد.

مرحوم آقای بروجردی یک شبهه ای دارند که ظاهراً مرحوم امام(ره) اشاره به همین شبهه دارد، عبارت مرحوم آقای بروجردی این است می گویند الأقرب البطلان می گویند یک چنین اجاره ای باطل است، چرا؟ إذ ملک الورثه یعنی حالا که مرد صحبت در موت مستأجر است، قرارداد با این بسته بود و حالا این مستأجر مرد چرا این باطل است؟ إذ ملک الورثه لسکنی الدار مع عدم استحقاقهم لإستیفائها بأنفسهم و بغیرهم غیر معقول ورثه دیگر مالکیت ندارند این قرارداد اجاره بوده به شرط اینکه خودش بنشیند حالا خودش مرد ورثه حقّی، مالکیتی نسبت به سکونت در این خانه ندارند نه خودشان نه دیگران، آن وقت این چگونه اجاره ای می تواند باشد؟ اجاره باید منفعت در اختیار مستأجر باشد خود این ها قبول دارند که مستأجر اصلی مرد ورثه هم مستأجر نیستند پس اجاره باطل است نسبت به بعد از مردن مستأجر که حالا ورثه اش می خواهند بنشینند این منافی اللمقتض العقد خلاف مقتضاء عقد اجاره هست، عقد اجاره اینجا این بوده که این خانه در اختیار این باشد و عقد اجاره اجاره هم معنایش این است که منفعت برای مستأجر باشد حالا خود این ها هم می دانند که منفعت برای مستأجر اصلی بود که مرد، مال این ها نیست بنابراین خلاف مقتضاء عقد است.

بعد می گوید اگر هم بگوییم معامله صحیح است دیگر خیار معنی ندارد، خیار برای این است که یک چیزی از دستش می رود می خواهیم جلویش را بگیریم مثلا در خیار غبن می گویید برای اینکه جبران کنید حق فسخ داری اما اینجا علیه موجر چه چیزی هست؟ می گویند علی الصحة لا وجه الخیار الموجر إذ لا یتوجّه علیه شیءٌ فی بقائها حتّی یتبر بالخیار خیار موجر وجهی ندارد برای اینکه ضرر متوجه موجر نیست تا بخواهیم با حق فسخ، حق خیار جلوی ضرر را بگیریم.

آیا شرط را قید گرفتند و چگونه این منظور هست من نفهمیدم، مرحوم امام هم یک تعبیری دارند که کانّ اشاره به حاشیه آقای بروجردی دارند کانّ می خواهند همین مطلب ایشان را تأیید کنند البته به صورت اشاره ای هست، عبارت مرحوم آقای بروجردی را در حواشی عروه ظاهرا من از یک نفر دیگر دیدم، امام که اشاره ای دارد، یک نفر دیگر مرحوم آقای حاج آقا حسن قمی در مشهد ایشان را هم دیدم چنین اشاره ای دارند با اینکه تصریح عروه این است که شرط است منظور اینکه این قید است اگر شرط است از هردو طرف و برای هر دو طرف این مسأله مطرح هست، وقتی شرط است هم موجر می تواند القاء کند و هم مستأجر می توانند ورثه اش بنشینند فقط خلاف شرط است فقط موجر می تواند بگوید چون خلاف شرط است خیار تخلّف شرط داریم، آن چیزی که ما می فهمیم این است.

غیر از آقای بروجردی و مرحوم آقای حاج آقا حسن قمی در مشهد در محشین عروه کس دیگری ندیدم توجه به این نکته کنند، ما هم در معلقات عروه داریم که این شرط است و شرط با قید فرق دارد.

 



[1] وسائل باب59 مزار روایت8

[2] وسائل باب25 اجاره روایت1

[3] وسائل باب25 اجاره روایت1






   دوشنبه 24 دی 1397




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما