صفحه نخست / درس خارج فقه / دروس سال تحصیلی 97-98

اجاره جلسه سی و پنج


 




باسمه تعالی


صریح قرآن هست که حضرت امیر به منزله خود پیغمبر است انفسکم، انفسنا و با وجود پیغمبر اصلا بحث خلافت معنا ندارد با همه حرف ها به صراحت تصریح شده است از حدیث یوم الدار، منزلت تا برسد به غدیر و روایات بی شمار دیگر که خلیفه را هم معیّن کرده است در شخص حضرت امیر، چرا این قدر افرادی خودشان را به کوری می زنند از طرفی حدیث متّفق بین فریقین إنّ الله یغضب لغضب فاطمة و یرضی لرضاها صریح بخاری هم روایت هست، آیا حضرت زهرا از آن دو نفر راضی بوده؟ همه می­دانند، مطلب دیگر این همه آیات در قرآن راجع به منافق و نفاق شعار داده است این منافقین چه کسانی بودند و بعد از پیغمبر چه شدند، کجا رفتند و با کدام طرف هستند؟ آیا جزء اطرافیان حضرت امیر این ها منافق هستند یا جزء آن طرفی ها و حکومتی ها، ولایت هم که این قدر در روایات تأکید شده است ما نودی احدٌ بشیءٍ مثل ما نودی ولایة آن ولایت حقیقی واقعی است که در اهل بیت است، قدرت ظاهری دست آن حکومت ها بود تا خلفاء بنی امیّه بی المروان، بنی العباس این ولایت ظاهری بود اما ولایت حقّ دست اهل بیت بود یعنی همان موقع که امام صادق گوشه نشین بود ولایت دست او بود چنانچه در دوره غیبت هم ولایت دست مرجعیت است، مردم هرچیزی را که قدرت ها بگویند از مرجع تقلید خودشان می پرسند که انجام بدهیم یا خیر پس ولیّ واقعی مرجعیت است، حالا در دوره خلافت هم به طور واضح این مسأله روشن است آن وقت چطور این ها خودشان را به کوری می زنند، واقعا تعجب می کنیم.

مطالب بسیار واضح و روشن است و با این همه عیب هایی که در این دو خلیفه بود وقتی حمله کردند به بیت حضرت زهرا فریاد حضرت زهرا بلند شد یا ابتی مازا نقینا من ابن الخطّاء در تواریخ این جمله هست، چه مصیبت ها کشیدند بازهم آن ها چشمشان را می بندند حالا عیب های اخلاقی هم که شایع در کتاب ها، هرکسی هم به یک توجیهی نوشته است، همه می دانید آن عیب اخلاقی که به دومی نسبت داده می شود حتی کتب عامه هم هست، در پاورقی بحار هم از بعضی کتب عامه نقل می کند می گوید و کذلک کان سیدنا عمر رضی الله عن می گوید عمر هم مبتلاء به این بیماری اخلاقی بوده وقتی در سایت ما این مسأله منعکس شد دو گروه عکس العمل نشان دادند یکی بهائی ها گفتند بهترین راه کنترل نسل همین است، یکی بعضی از عامه جواب آمده بود که این از باب هوس نبوده بلکه چون به مزاج ایشان مناسب بوده به اصطلاح، آن قدر مطلب واضح است انسان تعجب می کند از مثل ابن ابی الحدید الحمدالله الذی قدّم المفضول عن الفاضل مگر می شود خداوند بیاید مفظول را بر فاضل مقدم بدارد.

اما حدیثی که فرمودید حدیث ابن محبوب اولا گرچه عموم در ذیلش دارد ولی با مثال هایی که حضرت می­زند عموم مخدوش است البته کسی می تواند بگوید که استفاده ملاک می کنیم بلکه بالاتر از ملاک ما عرض کردیم ممکن است کسی ادعاء اولویت هم بکند بگوید وقتی در مشکلات مادی طبیعی فطری شخص لا حیلة له آن جا که مولی باعث این شده است به طریق اولی باید به عهده مولی باشد برای اینکه مولی باعث شد که این در حادثه بیفتد اما تمام مثال هایی که حضرت می زند مثال آن جایی است که لا حیلة له بحسب الذات نه به حسب قرار هذا اولا، ثانیاً تمام روایتی که در مورد عتق اهل بیت است یک مورد نداریم که اهل بیت اشاره کرده باشند وقتی یک کسی برده اش را آزاد می کند باید غذایش را بدهد و لو روز اول، بالاخره روز اول که هیچ ندارد، یکی از مصیبت هایی که برده ها داشتند این بود که وقتی آزاد هم می­شدند تا کار پیدا کند هیچ چیزی ندارد و باید گدایی برود، این به عهده مسلمین است، به عهده بیت المال است نه به عهده مولی، در روایات یک مورد روایت نداریم که بگوید وقتی کسی برده­ای را آزاد کرد باید نانش را بدهد تا این کاری پیدا کند و این تمام می شود.

صحبت این بود که اگر قبل القبض یک عیبی حادث شود کان له الخیار بین الفسخ و الإبقاء، اگر بعد القبض هم یک عیبی حادث شود باز هم کان له الخیار بین الفسخ و الإّبقاء، دو سه انتقاد به این مطلب شده است ببینیم چطور است.

یک انتقاد اینکه گفته شده است این مطلب نمی سازد با مسأله ای که خیلی ها فتوا می دهند که اگر بعد القبض غاصبی آمد این عین را غصب کرد اینجا خیار نیست پس چطور شما می گویید اگر عیبی حادث شد کان له الخیار چه عیبی بالاتر از اینکه اصلا یک غاصبی آمد خود این را برد، جوابش این است اینجایی که می گویند خیار نیست غاصب غصب می کند آن جایی که غاصب با مستأجر مسأله دارد، از مستأجر می برد و الّا اگر چنانچه غاصب با موجر حرف دارد، با موجر دعوا داشتند حالا فهمید موجر این خانه را اجاره داده است به یک نفری به خاطر دعوا و کدورتی که با موجر داشته است می آید این عین را از دست مستأجر می کشد و می برد اینجا نمی گوییم له الخیار للمستأجر المخیار نه للموجر الخیار اینجا در حقیقت باعث این کار خود موجر شده است.

یک انتقادی شده است که گفتند اگر عین تلف شد اینجا خیار نیست باز انفساخ است و غیر خیار است و این با این نمی سازد که می گویید خیار، جواب این هم این است که بحث تلف نیست بلکه در حدوث عیب است و حدوث عیب با تلف عین کلا فرق می کند یا یک انتقاد دیگری گفته شده است قبل القبض نیست برای اینکه وقتی عین را می گیرد همه منافع را گرفته است، منافع را به وسیله عین که گرفت منافع هم در این عین است جواب این هم روشن است منافع را گرفته است در حکم گرفتن منافع است و الّا منافع خودش تدریج الوجود است، صدق عرفی یک مطلب است، حقیقت تحقّق منفعت چیز دیگری است، این منافع هنوز به وجود نیامده است این تتمه بحث قبلی بود.

مسأله 8: اگر چنانچه موجر یک عیبی را در اجرت ببیند، بحث هایی که تا الآن می کردیم مسأله هفتم مستأجر عیبی را در عین دید بحث می کردیم خیار است بین الفسخ و الإبقاء و آیا ارش هم می تواند بگیرد یا خیر بحث این بود حالا اگر موجر عیبی را در اجرت دید و این عیب هم سابق بر عقد است و خبر هم نداشته است اینجا هم حق فسخ دارد خیار بین الفسخ و الإبقاء بالاخره یک عیب است، آیا اینجا می توانیم ارش بگوییم؟ در آن مسأله آقایان و سید می گفتند ارش نیست ما می گفتیم ارش هست و طبق قاعده هست و منظور از ارش هم چه بگوید تقسیط اجرت است و بحث کردیم، سید با اینکه آن جا می گفت ارش نیست اینجا می گوید ارش هست، تفاوتش چیست؟ اگر مستأجر عیبی را در عین دید که سابق بر عقد بود اینجا خیار بین الفسخ و الابقاء دارد و ارش سید گفت ندارد ولی اگر موجر عیبی را در اجرت دید که سابق بر عقد بود و خبر نداشت ایشان اینجا می گوید هم خیار دارد بین فسخ و ابقاء و هم می تواند مطالب ارش کند و ارش بگیرد بعد ایشان می گوید ربما یُدّعی عدم الخلاف اصلا گفته اند لا خلاف است که می تواند در اینجا ارش بگیرد.

جهتش این است که اینجا مثل تبعض صفقه هست، قبلا گفتیم بین ارش و تقسیط اجرت و تبعض صفقه فرق است، در تبعض صفقه مرکبی است که دارای اجزاء است و یک جزئش موجود نیست، خراب است مثل خانه ده اتاقه ای را اجاره کرده است حالا می بیند یک اتاقش اصلا قابل استفاده نیست و خرابه است، اجاره یک میلیون نهصد تومان می شود و صد تومانش از بین می رود برای اینکه ترکیب ذو اجزاء است، باب ارش غیر از این است، ارش را معمولا تفاوت صحیح و معیب گفته می شود، تفاوت صحیح و معیب معنایش این است که قیمت و لو به اعتبار صحت و عیب ولی روی ذات می رود، ارش با تقسیط اجرت یک فرقی دارد، تقسیط اجرت مثل تبعض صفقه در مرکب ذو اجزاء است خواه ناخواه قیمت تقسیم می شود روی هر جزئی سهمی می برد و یک جزئی که نشد به همان نسبت از ثمن در بیع و از اجرت در اجاره کم می شود اما در عیب و صحت پول در مقابل صحت نیست به اعتبار صحت پول در مقابل ذات است، ارش را با تقسیط فرق می گذارند، سید گرچه یکی کرد که قبلا خواندیم ولی ماهیتاً ارش و تقسیط با هم فرق می کند حالا علی حال در آن جا یک عیبی بود نه اینکه جزء خراب شده است لذا جزء اگر خراب شد استثناء کرد و گفت ارش هست مثل اینکه خانه ده اتاق نه اتاق شده است اما اگر خرابی نیست جزء فانی نشده است عیب در آن پیدا شده است، ترکیب نیست بلکه کیفیت است، مثال بزنم در تورم یک بحث است که اگر کسی پولی را قرض کرد بعد قیمتش پایین آمد شما باید جبران کنی و به قیمت روز بدهی خیلی ها این گونه گفته اند و خیلی ها هم گفته اند ما نمی فهمیم مصالحه کنید درحالی که مطلب درست نیست ربا برای کمیت است تورم برای کیفیت است، ما در ربا مسئول کم و زیادی کمیّت هستیم نه بحث کیفیت و لذا اگر کسی بگوید یک میلیون به تو قرض می دهم به شرط اینکه مالیّتش را به من برگردانی، مالیّتش حالا دویست هزار تومان کم شده است پس یک میلیون به تو قرض می دهم به شرط اینکه یک میلیون و دویست به من پس بدهی، این چه چیزی هست که ربا نیست، نمی توانیم بگوییم آن جا مالیّت یکی است، مالیّت که مجهول است نمی شود قرض داد، آن چیزی که قرض می دادیم این عین است این عین هم میزان در ربا کمیّت است نه کیفیت، اینجا در عیب و این ها مسأله کیفیت است و در ترکیب مسأله کمیّت است لذا حرف سید درست است اینجا با آن جا فرق دارد حالا و لو ما آن جا هم می گفتیم ارش هست آن از باب اینکه و لو به اعتبار کیفیت ولی ما می گفتیم پول در مقابل کمیّت داده می شود به اعتبار کیفیت ولی بالاخره روی حرف سید هم آن مسأله با این مسأله فرق دارد، آن جا مسأله کیفیت بود و اینجا مسأله کمیّت لذا در اینجا قائل به ارش می شود به معنای تقسیط اجرت، ذو اجزاء که جزئش خراب است مثل آن جا که یک اتاق خراب شده است و خیلی از فقهاء هم فتوا دادند مثلا در باب عِوَض خُلع زن یا مقداری از مَهر اگر مَهر محقق خارجی باشد یا پول جدیدی که می خواهد به شوهر بدهد در برابر طلاق خلع حالا اگر مقداری از این پول اشکال داشت خراب بود اینجا خیلی­ها از جمله مرحوم محقق فتوا می دهد که اینجا غیر از خیار که می تواند قرار خلع را به هم بزند حق ارش هم دارد محقق فتوا می دهد.

مرحوم علامه در هبه می گوید اگر کسی هبه کرد و این مال موهوب عیبی داشت عیب به این صورت که عیب سابق بر قرار و این هم خبر نداشته و این ها اینجا غیر از خیاری که هست حق ارش دارد و تفاوتش را بگیرد.

همین طور در قرار عتق عبد مکاتب اگر در مال الکتابه ای که قرار می گذارند و عبد می آورد می­دهد یک عیبی در این مال الکتابه ای بود که عبد به مولی می دهد اینجا مولی می تواند آن قرار را فسخ کند و می تواند تفاوت بگیرد.

شهید ثانی در مهر این فتوا را می دهد، در مهریه ای که قرار می دهند زن از شوهر بگیرد اگر در این مهریه ای بود سابق بر این قرار و حالا محل شخصی را عرض می کنیم نه کلی، کلی که تبدیل می شود اینجا غیر از خیار می تواند ارش و تفاوت را بگیرد با اینکه این ها نه هیچ کدامشان نه معاوضه ای به آن معنا کردند حالا اینجا لا اقل معاوضه است، قرار اجاره یک نوع معاوضه ای است اما عِوض خُلع، هبه، مال الکتابة، مهریه این ها معاوضه نیستند، در معاوضه ازدواج هم و لو در بعضی روایات دارد که یشتریها بعقل الثمن ولی معاوضه گفته نمی شود، آن جا دو نفر یک نفر شدن است نه اینکه این به جای او می رود نه اینکه عروس به جای داماد می آید در این خانه و داماد هم به جای عروس در آن خانه، این گونه نیست و معاوضه نیست به آن معنا، در اینکه این ها معاوضه نیست این ها گفتند ارش آن وقت اینجا که معاوضه هست به طریق اولی می توانیم بگوییم.

بنابراین اگر در بیع ارش می گویند اولا دو مورد دارد در ترکیبیات کمیّت است اصلا کلمه ارش نمی گوید، تقسیط مثل تبعض صفقه در کیفیات هم چون گفتیم و لو به اعتبار صحت و عیب ولی پول در برابر ذات است آن جا هم ارش ثابت است و اختصاص به بیع هم ندارد اگر در بیع گفته شده است علی سبیل المثال است بنابراین در اینجا حق با مرحوم سید است که اینجا با آن مسأله تفاوت دارد.

دو سه مسأله خیلی ساده ای هست که بعضی ها را بخوانیم اول اینکه اگر مستأجر مفلّس شد که اجرت را نتوانست بدهد اینجا هم پیداست که موجر حق فسخ دارد و خیار دارد برای اینکه نتوانسته است اجرت را بدهد قاعده لا ضرر و ادله دیگر اینجا هم جاری است چیزی هم ندارد و بحثی هم در اینجا نیست.

چنانچه اگر یکی از دو طرف مغبون شد، چه موجر یا مستأجر تابع دلیلی است در باب غبن در بیع داریم، در باب بیع هم غبن دلیلش لا ضرر یا بگویید بناء معاملات بر این است که تساوی مالیّت، بایع می خواهد مالیّتش محفوظ بماند مشتری هم می خواهد مالیّت پولی که می دهد محفوظ بماند چیزی که در مقابل می­گیرد کم نباشد این را مبناء خیار غبن گرفته اند، لاضرر هم خیلی ها گرفته اند، هرچه گفتیم در آن جا همان مبناء جاری است.






   دوشنبه 24 دی 1397




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما