باسمه تعالی
چند روایت داریم راجع به دفاع مؤمنین از یکدیگر
مخصوصا در مسائل مربوط به حیثیت و آبرو از جمله این حدیث در باب 156 احکام عشره حج
که در کتاب الحج است روایت 3 حدیث معتبر نوفلی عن السکونی از امام صادق و او از
پیغمبر اکرم(ص) من ردّ أن مؤمن من ردّ عرض اخیه مسلم من ردّ أن عرض اخیه مسلم وجبت
له الجنّة البتّطة، من این تعبیر را در کمتر جایی
دیدم اگر کسی از آبروی برادر مسلمانش دفاع کند حتما بهشت بر او قطعی است به این عبارت
چند حدیث داریم به مضامن مختلف دیگری هم داریم برابر با یک سال اعتکاف در مسجد
الحرام و ثواب های دیگری که ذکر شده است.
مسأله مهمی است، گاهی شخصیت یک نفر که زحمت های
زیادی هم کشیده شده باشد با یک مسائلی که مربوط به آبرو و حیثیت است از بین می رود
و ضربه اش به اسلام و مسلمین می خورد، کسی که قدرت دارد دفاع کند و دفاع نکند طبق
بعضی روایات خضعه الله خدا او را رسوا و خار خواهد کرد، در گذشته مسأله رقابت هایی
که حالا مطرح است آن زمان ها مطرح نبود به این صورت شاید گفتم یک وقت رضاخان می
خواست قم بیاید وقت گرفت از آقای شیخ ابوالقاسم کبیر که قبرشان زیرپای آقای
بروجردی است برای ملاقات وقت گرفت ایشان اجازه ملاقات به رضاخان نداد بعد از حاج
شیخ وقت گرفت حاج شیخ قبول کرد، در طلبه های جوان که احساسی معمولا حرف می زنند
این مطلب شایع شد که آفرین به آقا شیخ ابوالقاسم که رضاخان را راه نداد و انتقاد
می کردند از حاج شیخ که چطور رضاخان را پذیرفت، یکی از علماء بیرجند از شاگردان
آقا شیخ ابوالقاسم نقل کرد که خودش ظاهرا دیده بود گفت دیدیم فردا صبح آقای آقا
شیخ ابوالقاسم از منزل بیرون آمده تنها راه می رود گفتیم آقا کجا تشریف می برید
گفتند می روم منزل حاج شیخ برای ملاقات با رضاخان، گفتند رضاخان که می خواست خدمت شما
برسد قبول نکردید، فرمود من قبول نکردم برای اینکه با رضاخان هیچ کاری ندارم، حاج
شیخ قبول کرد باید هم قبول می کرد می خواهد تأسیس حوزه کند بخواهد با آن ها قطع
رابطه کند نمی شود و من چون شنیدم بعضی طلّاب جوان پشت سر حاج شیخ حرف زدند می
گویم که ما از هم جدا نیستیم، به این صورت خواسته بود که حیثیت حاج شیخ را حفظ کند.
مرحوم آقای آقا سید صادق روحانی جدّ این آقای
روحانی آمده بود دیدن آقا شیخ ابوالقاسم موقعی که آقا شیخ ابوالقاسم از نجف تازه
آمده بود در آن مجلس که دیدند یک بحث علمی مطرح شد آقا شیخ ابوالقاسم به سبک
نجفیون بحث را برد روی قواعد اصولی قمیون بیشتر مستقیماً به روایات کار می داشتند
وقتی آقا شیخ ابوالقاسم بحث اصولی را مطرح می کرد مرحوم آقا سیدصادق روحانی گفته
بود این حرف های اصول بافی ها را دور بنداز ما این ها را نمی فهمیم، آقا شیخ
ابوالقاسم سکوت کرد وقتی بلند شد بدرقه کرد آقای روحانی را قیافه مریدهای آقا شیخ
ابوالقاسم نشان می داد که به شدت عصانی هستند از مرحوم روحانی که نسبت به آقا شیخ
ابوالقاسم که زهد و تقوا مورد عنایت بود کانّ توهینی شده یا تند صحبت شده، آقا شیخ
ابوالقاسم تا از قیافه آن ها فهمید که ناراحت هستند تا برگشت قبل از اینکه آن ها
حرف بزنند گفت من در این فکر بودم که اگر ما این بزرگان را نداشتیم چه می شد قیافه
ها عوض شد، آن هایی که عصبانی بودند از آقای روحانی دیدند ایشان می گوید بزرگان
اگر این ها نبودند چه می شد نظرشان عوض شد.
یکی از آقایان که از بزرگان مدافع تشیّع هست و
همه می شناسید به جهتی اسم نبرم، ایشان از تبریز، از آذربایجان آمده بود تلگراف
کرد خدمت آقای بروجردی که آقا اینجا مردم مقلّد شما هستند رساله نیست، رساله
بفرستید، ایشان چون می دانست این آقا با مرحوم آقا سید ابوالحسن یک قدری کدورت را
دارد این تلگراف را برای آقای بروجردی کرده است، آقای بروجردی در جواب داد مادامی
که حضرت آیت الله آقا سید ابوالحسن اصفهانی تشریف دارند نیازی به رساله من نیست
بزرگان نسبت به همدیگر این گونه بودند حالا رقابت ها، حسادت ها شواهد زیادی در این
جهت هست و حیف است باید همدیگر را سفارش کنیم به دقت در این گونه مسائل.
مسأله این بود که اگر در اثناء مدت اجاره فسخ
پیش آمد و اجاره فسخ شد فتوای مشهور بر این هست که نسبت به گذشته اُجرت المسمّی عمل
می شود و آن را به موجر می دهند و در مابقی که به هم خورده است آن مقدار اجرت
المسمّی بر می گردد عبارت سید این است اذا حصل الفسخ باحد اسبابه فی اثناء المدّة
فسخی جلو آمد در اثناء مدت اجاره حالا چرا فسخ دادند باحد اسبابه اجرت المسمی نسبت
به ما مضی ثابت است و یرجع فیما بقی در بقیه مدت که به هم خورده است بر می گردانیم
اجرت المسمی به مستأجر که دیگر به هم خورده است این در فسخ است چنانچه در بطلان هم
این طوری مشهور فتوا دادند که اگر چنانچه معامله فاسد شد بطلان عارض شد در گذشته اش
که استفاده کرده اجرت المسمی به نسبت و در ما بقی که به هم خورده است بر می گردد.
تقریبا ادعاء اجماع شده است، تعبیر صاحب جواهر و
خیلی ها هست بلاخلاف از طرفی قرار معاملی هم نسبت به گذشته همین است، قرار دادند
که این خانه را اجاره کنند مثلا یک ساله به یک تومان بعد از شش ماه فسخ کردند این
قرار در حقیقت انحلالی است نسبت به گذشته در این شش ماه اجرت المسمی را میدهند
پانصد مثلا و نسبت به ما بقی بر می گردند آن پول را به مستأجر.
مرحوم سید این را به جهتی قبول نمی کند در آخر
مسأله می گوید یحتمل غریباً رجوع تمام المسمّی همه اجرت المسمّی را به مستأجر
برگردانید آن مقداری که از این خانه استفاده شد اجرت المثل را به صاحب خانه بدهید،
مشهور می گویند به نسبت مثلا شش ماه نشسته اید نصف قرار اجاره را بدهید نصف دیگرش
هم به خود مستأجر بر می گردد، ایشان می گوید نه همه اجرت المسمّی بدهید به مستأجر
برای خودش و پول را برگردانید این شش ماهی که نشسته است اجرت المثل بدهد به موجر،
به صاحب خانه، این نظر مرحوم سید هست که گفته است غریبا.
بعد می گوید بعید نیست در بطلان هم همین را
بگوییم این در فسخ است ولی در بطلان هم همین را بگوییم که اگر عقد باطل هم شد غیر
فسخ آن هم نگویید که تقسیط می شود، عقد به هم خورده است تمام اجرت المسمّی را به
مستأجر برگردانید این مقداری که استفاده کرده است اجرت المثل بگیرید حالا کدام از
این دو نظریه قبول است؟
گویا نظر مرحوم سید این است فسخ و همین طور که
در آخر کلام دارند بطلان به اصل عقد می خورد پس اصل عقد به هم خورد و اگر اصل عقد
به هم خورد معنی ندارد بیاییم اجرت المسمّی را تنصیف کنیم و نصفش را به مقدار
استفاده بدهیم به این و بقیه اش را به خود مستأجر برگردانیم، اصل عقد به هم خورده
است اگر اصل عقد به هم خورد بنابراین این مقداری که استفاده کرده اجرت المسمی که
دیگر کاره ای نیست، اجرت المثل به حسب متعارف ببینیم چیست و آن را به او بدهیم،
این نظر مرحوم سید است.
کانّ می خواهد بگوید مثلا در ما نحن که فسخ است فسخ
حلّ العقد است عقد را به هم می زند اگر عقد را به هم می زند تبعیض در مقتضای فسخ
معنا ندارد فسخ عقد را به هم زد، بگویید فسخ نسبی در مرکبات مثلا یک خانه خریدید
ده اتاقه حالا پنج اتاقه شده مثلا خریدید به عنوان پول در مقابل این مجموعه مرکب
است آن جا ممکن است بگوید تقسیط اما در اجاره که منعفت است و منفعت متصل است این
ترکیب این گونه کانّ می خواهد بگوید جریان ندارد.
خلاصه می گوید شما در خیار عیب چه می گویید اگر
چنانچه یک مقداری از مبیع حتی در خود بیع که خیار عیب هست اگر در اجاره هم گفتیم
آن هم شاید هست و قبلا خواندیم ولی حالا در بیع، حالا اگر در یک مقداری از جنس عیب
است یک مقدار دیگرش سالم است بگوییم فسخ را تبعیض کنیم، بگوییم یک مقدارش را
معامله را فسخ کند نسبت به این مقداری که عیب دارد، نسبت به آن هایی که عیب ندارد
معامله نافذ باشد بگوییم خیار عیب تبعیض شود، تقسیم شود، این را هیچ کسی فتوا نمی
دهد، اگر این مبیع عیب دارد خیار بدهید اصل معامله را فسخ کنید اما بگویید نصف
معامله را فسخ می کنم نصفش را نگه می دارم این را هیچ فقیهی فتوا نمی دهد کانّ
مرحوم سید نظرش بر این است بگویید چطور آن جا فسخ را تبعیض کنید اینجا هم نباید
تبعیض کنید فسخ به اصل عقد می خورد، عقد منحل شد.
مثلا در خیار مجلس می توانیم بگوییم که فسخ کند
در بعضی از مبیع نه همه مبیع، یک مبیعی را معامله کردند این مبیع حالا طبق قاعده
ای که گفته شده خیار مجلس دارد بگوییم حالا به هر جهتی بگوییم خیار مجلس را در نصف
مبیع اجرا کنیم نه در همه مبیع هیچ کسی نمی گوید بنابراین مرحوم سید این را میخواهد
بگوید که فسخ حلّ العقد است اگر حلّ العقد است عقد دیگر تنصیف ندارد که نصفش کنید
بگویید نصفش را قبول دارم و نصفش را قبول ندارم، حالا در باب اجاره هم معنا ندارد
که در اثناء مدت فسخ حاصل شده است بگوییم حالا این فسخ یک مقداری از عقد را به هم
زد یک مقداری از آن برقرار است، آن مقداری که الآن استفاده کرده اجرت المسمّی آن
مقداری که به هم خورده است هیچ بقیه اجرت را پس می دهد پس در حقیقت فسخ تقسیم شده
است، شش ماه در این خانه نشسته تا این شش ماه عقد درست بعداً که فسخ می کند شش ماه
بعدی به هم خورد و آن هیچ بنابراین فسخ نصف شد، نسبت به نصف عقد اجاره فسخ شد و
نصف دیگرش برقرار است، دیگر فسخ تبعیض بردار نیست، حالا بطلان و حرف های دیگر را
که قبلا گفتیم.
حالا با این همه روایاتی که خواندیم که در قرار
اجاره به خصوص انحلال بود، باب 12 روایت اول، باب 13 روایت اول، باب 35 روایت اول
در ابواب اجاره همه انحلال می گفت، قرارداد بستند یک چاه بکند ده قامت انسان یک
قامت کم گفت انحلال، قرارداد بسته بوده مرکبش این را سوار کند و ببرد فلان جا و
فلا روز و فلان زمان در برابر فلان اجرت یک مقداری برد الاغش خسته شد و نتوانست
راه ببرد گفت انحلال، در نیابت حج یک مقدار راه را رفت و دیگر نتوانست برود گفت
انحلال و از این قبیل، آن وقت با و جود این روایات انحلال یعنی مرحوم سید این ها
را ندیده چطور ایشان می گوید فسخ به اصل عقد میخورد بنابراین در عقد تبعیض و
تقسیم معنا ندارد کانّ می خواهد تشبیه کند به خیار مجلس، به خیار عیب و امثال این
ها بعد بگوید حتی در بطلان هم که قبلا خواندیم آن هم مثل فسخ، حالا اینکه فسخ است
این ها به هم زدند بطلان که غیر فسخ است ولی در عین حال می گوید آن جا هم همین طور،
چرا مرحوم سید این حرف را زده است؟
کانّ ناچاریم آن روایت انحلالی را بگوییم تعبّد
است، حالا تعبّد هم باشد می توانیم در دابّه این گونه باشد و در آدم این گونه
نباشد خیلی به نظر بعید می آید، مرحوم سید مرد بسیار بزرگواری بوده و بر خلاف کتابهایی
که اخیرا منتشر شده است که ایشان حدیثی و روایی بود مرحوم آخوند اصولی بود، مرحوم
آخوند دنبال دموکراسی بود، مرحوم سید نه، این گونه نبوده اشتباهات برداشت در کتاب
های جدید گاهی مینویسند، هر دو این ها معتقد بودند به مقدم بودن اهم بر مهم،
آخوند معتقد بود که ما پیروز هستیم و مشروطه را از باب دفع افسد به فاسد برقرار می
کنیم، مرحوم سید می گفت نمی توانید، می گویید می توانیم ولی نمیتوانید ما تجربه
داریم کانّ حرفش این است لذا خود مرحوم آخوند هم بعداً پشیمان شد، حرکت هم کرد که
به هم بزند که مسموم شد و از دنیا رفت.
به هرحال مرحوم سید مرد بسیار بزرگواری است هم
در اصول و هم در فقه حالا نظرشان در اینجا چه بوده به نظرشان به هرحال این بوده که
فسخ به اصل عقد می خورد اگر چیزی خلاف پیدا کردیم آن ها یختصر علی مورده کانّ یک
چنین چیزی می خواهد بگوید ولی عرض کردیم ما از این ادله روایات استفاده می کنیم
انحلالیت در عقود در ترکیبیات این ها انحلالی است.
حالا قد یقال به اینکه در بیع انحلالی می شویم
اما در اجاره که مسأله منفعت مطرح است منفعت بدون خارجی که ندارد با استیفاء کم کم
وجود پیدا می کند آن وقت این مثل یک چیز بسیطی است مثل اینکه چیزهای زیادی را در
عین جا داده اند، مثل مجموعه یک مطالبی را در یک ظرف کوچکی آن جا قرار دادند این
ظرف را نگاه می کنیم یک چیز بسیطی است، اجزاء کاغذ و مانند این را درون ظرف را میبینیم
این ها جدا هستند و مرکب، اینجا تمام منافع را در عین آورده است اگر می گویید
منفعت را من گرفتم به اعتبار اینکه از عین می گیرید، عین به عنوان یک واحد است،
منفعت را جدا جدا که نمی گیرید منفعت را موقع قرار اجاره قبض که می کنید به وسیله
عین قبض می کنید، عینی که می گرفتید منفعت را کانّ گرفتهاید عین واحد است و منفعت
متکثّر است، عین واحد است و چون عین واحد است فسخ و قرارش باید به عنوان وحدت لحاظ
شود شاید یک چنین نظری داشتند.
اما به هرحال ما از روایات متعددی که خواندیم
انحلالیت استفاده می کنیم و بنابراین چه در فسخ و حتی در بطلان هم قبلا عرض کردیم
قائل به انحلال می شویم، اجاره خانه دوازده ماهه یعنی دوازده عقد اجاره یک ماهه،
این خلاصه مطلبی بود که عرض کردم.