صفحه نخست / درس خارج فقه / دروس سال تحصیلی 97-98

اجاره جلسه چهل و شش






باسمه تعالی


در کتاب کافی جلد دوم صفحه 418 یک بابی دارد درباره معارین عاریه ها، منظور آن هایی که ایمانشان ایمان عاریه ای است، روایت از امام صادق(س) إنّ العبد یصبح مؤمناً و یمسی کافرا بنده خدا گاهی صبح مؤمن است عصر کافر و یصبح کافراً و یمسی مؤمناً گاهی صبح کافر است عصر مسلمان و مؤمن، و قوم معارون گروهی هستند که عاریه ای هستند یعنی اول ایمان دارند ثمّ یسلبونه ایمان از آن ها گرفته می شود و یسمّون المعارین[1] به این ها عاریه ای یا معار می گویند.

در بعضی روایات دارد به خصوص این خطر در آخر الزمان زیاد است که زود ایمان و کفر جا به جا می­شوند، در بعضی روایات دارد در آخر الزمان نگهداری ایمان مثل نگه داشتن آتش در کف دست است چون دستشان از معصوم کوتاه است هرکسی به یک طرفی، گاهی اختلاف احزاب پیش می آید گروه ها به جان هم می افتند و این منشأ می شود بر خیلی کارهای خلاف کم کم اثر می گذارد روی اعتقاداتشان البته ایمان و کفر گاهی از اوقات به اعمال مهم فرعی هم گفته می شود، تارک الصلاة گفته اند کافر، تارک حج کافر، منظور این است که این آن قدر مهم است که مثل نداشتن اصل ایمان است حالا گاهی کفر و ایمان به معنای اعتقاد و گاهی به معنای عمل مهم، ترک می کند می شود کفر، در آخر الزمان این خطر خیلی بیشتر است زنده بادها و مرده بادها و توهین ها، معروف این است که مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری گفته هرکسی از من غیبت کند می گذرم الّا طلبه ها را بعد توضیح داده که طلبه ها می خواهند غیبت کنند اول آدم را کافر می کنند که جایز الغیبت شویم بعد آن وقت شروع به غیبت کردن می کنند، ان شاء الله خداوند همه ما را حفظ کند.

مسأله دوازدهمی که سید عنوان کرده است اگر مستأجر عذری پیدا کند که نتواند استیفاء منفعت کند اشکال در عین نیست، اشکال در خود مستأجر است گاهی عذر عام است مثل اینکه باران نیامد نمی شود کشاورزی کرد مثلا، گاهی عذر خاص است برای این مانع جلو آمده، اگر آن عذر عام باشد قطعی گفته اند قرار اجاره باطل می شود برای اینکه عین قابلیت استیفاء ندارد وقتی عین قابلیت استیفاء نداشت عقد اجاره درست نیست، عین باید قابلیت استیفاء داشته باشد در عذر عام.

مرحوم سید به همین قابلیت نداشتن تمسک کرده است، کلمه قابلیت دو جا گفته می شود، گاهی همان شأنیت است اینجا زمین که قابلیت دارد مانع شده است باران نیامد نه زمین قابل نیست، مورد اجاره که باران نیست مورد اجاره زمین است، زمین هم که قابلیت داشت پس منظور از قابلیت یعنی به مجموع عوامل دخیل در مطلب نمی شود این را می خواهد معنا کند حالا اگر کلمه قابلیت را اشکال کنیم تمسک کنیم به معاوضه، لازمه معاوضه و معامله این است که داد و ستد باشد وقتی نمی شود این معاوضه نیست، حالا یا بگویید عدم قابلیت یا بگویید عدم تحقّق معاوضه.

به هرحال عذر عام، در عذر عام مشکلی نیست تقریباً همه متفّق القول هستند که این زمین را به هرکسی بدهید نمی تواند کاری کند عذر عام است، عقد اجاره باطل می­شود، اگر عذر خاص است این نمی تواند استفاده کند این دو صورت دارد، یک وقت است در عقد اجاره قید شده است که خودم استفاده کنم خودش هم که نمی تواند، یک وقت است قید نیست که اصل ذات مقیّد شود شرط است و حالا چون نتوانسته به این شرط عمل کند تخلّف شرط می شود.

اگر قید باشد مرحوم سید ابتدا می گویند این جا عقد اجاره باطل است برای اینکه اجاره مقیّد شده است به اینکه این شخص خودش استفاده کند این هم که نمی شود، این را می گویند عقد اجاره باطل است دنبالش بعد می گویند و یحتمل عدم البطلان ولی احتمال هم دارد بگوییم باطل نمی شود.

دو گروه مقابل هم هر دو از شخصیت ها مقابل هم قرار گرفتند بعضی یحتمل ایشان را تقویت کردند بعضی هم به طور قاطع می گویند این احتمال لا وجه له، از کسانی که معتقد هستند این احتمال لا وجه له از جمله مرحوم آقا سید عبدالهادی شیرازی که می دانید ایشان در علمیت و معنویت کم نظیر بودند، مورد عنایت بسیاری از بزرگان، تألیفاتی ندارند فقط حاشیه بر عروه آن هم بسیار کوتاه یک کلمه احوط و اقواء خیلی محدود ولی آن کسانی که به ایشان نزدیک هستند از مقام علم ایشان تعریف دارند.

معنویت ایشان به خصوص بحث ولایتشان، ایشان یک وقتی در خواب می بینند صحرای محشر است گروهی با یک حرکت پرچمی عبور می کنند، گروه دیگر ایستاده اند و تکان نمی خورند می پرسد می گوید این ها فقهاء هستند و امام صادق جلویشان را گرفته و مدرک فتوا می خواهد اما آن ها نوکرهای آقا امام حسین هستند و با یک حرکت پرچم گروهی رد می شوند، حالا نوکرهای آقا یعنی شهید شدند چون مسجد امام حسین شهادت است یا یعنی مداحان هر کسی به صورتی معنا می کند، ایشان در آن عالم خواب خیز بر می دارند که بروند جزء آن هایی که گروهی رد می شوند، جلویشان را می گیرند و می گویند شما از بزرگان هستید این طرف بفرمایید که باید مدرک فتوا را بگویید، ایشان از همان فردا پنج شنبه ها روضه می گذارد منزل خودش و یک شب هم ایشان در خواب می بیند خدمت حضرت زهرا(س) رسید دید جلوی ایشان یک دفتری است پرسید این دفتر چیست؟ فرمود اسم نوکرهای فرزندم ابی عبدالله است ایشان می­بیند داخل آن اسم آقا سید جعفر هست، آقا سید جعفر برادر بزرگان این آقایان شیرازی هست، می گوید اسم او هست، می گوید آقا این که منبری و روضه خوان نیست، می گوید چرا این هست بعد یک سید روضه خوان روی اسمش خط کشیدند، می گوید آقا این که روضه خوان است گفت بود فردا صبح این سید روضه خوان آمد آقا سید عبدالهادی به او گفت یک روضه برای ما بخوان، گفت آقا من دیگر منبر نمی روم، اسمش پاک شده بود، آقا سید جعفر آمد به او گفت تو منبر می روی، در نجف منبر رفتن عیب بود گفت نه آقا ما طلبه هستیم گفت نه یک چیزی هست اصرار کرد، فرمود من فقط شب های جمعه از روی جلاء العیون مجلسی برای زن و بچه ام روضه می خوانم.

الآن بعضی کسانی را می شناسم که همه شب وقتی منزل می آیند زن و بچه خودشان را جمع می کنند می­نشینند و چند کلمه روضه می خوانند برای اینکه ولایت گم نشود، متأسفات تبرّی و تولی یک قدری در زمان ما استضعاف شده است، به او بد نگویید آن ها بدشان می آید، آن ها هم که به ما اعتناء نمی کنند یک شرایط دیگری پیش می آید.

به هرحال آقا سید عبدالهادی به طور قاطع در این مسأله می گوید این احتمال که سید می گوید و یحتمل عدم البطلان لا وجه له بعضی آقایان دیگر هم این تعبیر را دارند.

از آن طرف بعضی از جمله مرحوم آقای بروجردی و تبعه مرحوم سیدنا الاستاد امام این ها هر دو معتقدند که این متعیّن است و یحتمل عدم البطلان می گویند بل هو الأقوا که معامله باطل نمی شود، سید که خودش به احتمال عبور می کند اول می گوید باطل بعد هم می گوید یحتمل عدم البطلان اما این دو بزرگوار و بعضی های دیگر که به طور قاطع می گویند باطل نیست نظرشان چیست؟

قاعدتاً به نظر می رسد که یکی از دو جهت باشد، اول اینکه میزان قابلیت محل است، قابلیت زمین در مثال ما نحن فیه این که قابلیت ندارد بنابراین چرا اجاره باطل باشد، میزان صحت اجاره قابلیت محل است برای استیفاء، زمین هم که قابلیت دارد بر استیفاء حالا این عذر دارد بنابراین لا وجه للبطلان.

یک وجه دیگر اینکه مرحوم سید می گوید که گاهی مباشرت قید است و گاهی مباشرت شرط است یعنی گاهی می گوید حتما خودم باید استفاده کنم گاهی هم فقط به عنوان شرط است و قید نیست این تصور ندارد شاید نظرشان این است، چطور تصور ندارد؟ برای اینکه استفاده کردن خودم این غایت است، غایات در معاملات قید نیستند، نان می خریم که بخوریم آمدیم بیرون زمین افتاد و گِلی شد و نمی شود خورد، خوردن نان غایت بود و غایات قید نیستند نمی توانیم در معامله قید بزنیم، هر کسی معامله ای انجام دهد می خواهد سود ببرد و این سود از غایات است حالا اگر کسی معامله ای کرد قطعی بعد دنبال معامله ضرر کرد فکر می کرد که قیمت ارز بالا می رود و ارز زیاد خرید، در خریدش قیدی نبود بعد قیمت ارز آمد پایین برعکس آن چه که تصور می کرد و ضرر کرد برای اینکه نیت او سود، این ها غایات هستند و غایات قید نیستند بنابراین شاید نظرشان بر این است، آیا این مطلب درست است؟

بنابراین بیانی که این دو بزرگوار دارند یکی اینکه چون میزان صحت قابلیت است و اینجا هم قابلیت دارد، یکی اینکه مباشرت غایت است و هدف است و غایات در معاملات قید نیستند، اما با فرض اینکه غایت قید نیست ولی نمی تواند قید بگیرد در قرار؟ در معاملات اساس بر اعتبارات است و لو اینکه معمولا غایات قید نیستند ولی اگر کسی آمد و در معامله قید کرد اینجا را که نمی شود کاری کرد هر دو تصور دارد هم قیدیت تصور دارد و هم مباشری بودن تصور دارد، می تواند بگوید من این دلار را از شما می خرم هدفم این است که در این تجارت سود کنم و اگر فردا چنین شد من معامله را نمی خواهم و او هم پذیرفت و خیلی از اوقات هست معامله را انجام می دهند، بنگاه ها که ماشین معامله می کنند به مشتری می گویند خاطرت جمع بیرون می روی دوبرابر از تو می خرند این را فریب می دهد و ماشین را می خرد به قیمت بالا و مقیّداً به وعده ای که این داده وعده و لو در اختیارش نیست ولی به عنوان خبر می تواند قیدی بر این قضیه قرار داده شود، این واقعا مقیّداً به این می خرد که قیمت ها بالا برود دوباره بفروشد تصور می شود، غایات معمولا قید نیستند ولی می توانند قیدش کنند، تقیید کنند به تعبیر شما تعدّد مطلوب نشود وحدت مطلوب شود، پس فرمایش این دو بزرگوار به نظر می رسد که خیلی تام نباشد، البته شاید چیزهای دیگری در ذهنشان هست که به عقل ما نمی رسد، بعضی بزرگان می خواستند نجف بروند برای تحصیل وقتی مرحوم آقای بروجردی هم آمد و اتّفاقاً اجاره را هم شروع کرد همان اول آن ها منصرف شدند بعد به آن ها می­گفتند چرا منصرف شدی می گفتند حالا نجف خودش قم آمده است، درس آقای بروجردی را این قدر پسندیده بودند به اصطلاح شاید چیزهایی مد نظرشان هست ولی این دو وجه که در نظر هست حق با مرحوم سید هست که اگر قید شد بگوییم بطلان و تصور هم دارد هم قیدیت ممکن است که وحدت مطلوب شود هم شرطیت ممکن است که تعدد مطلوب شود.

حالا بحث در قیدیت است، اینکه ایشان می گوید باطل است پس سید قیدیت گرفته است می گوید باطل است، اگر قید گرفت دیگر یحتمل عدم البطلان چرا؟ اگر بحث در این است که این استفاده خودش را یعنی مباشرت را به صورت قید و وحدت مطلوب در قرار اجاره ذکر کرده است که اجاره می کنم و او هم اجاره می­دهد مقیّداً به اینکه خودت استفاده کنی مثل اینکه خیلی ها خانه خود را نمی خواهند دست هر اراذل و اوباشی بدهند، می گوید من خانه را به خود شما می دهم به شرط اینکه خودت استفاده کنی به کس دیگری نباید بدهی استفاده کند قید شد و خیلی از اوقات این گونه پیش می آید، اگر قید کرده است اینجا قاعدتاً بطلان است چون می گوید به این می دهم، خریدار به شخصه قید نیست در معاملات ولی اگر کسی قید کرد، در همین قم معامله ملکی بود قیمت ها خیلی بالا بود فروشنده با صحبت هایی که شده بود مطمئن شده بود که خریدار مرحوم امام است گفت باشه قیمت را پایین می آورم و می دهم بعد فهمید که یک حرف بی اساس و بی جایی بوده چند میلیون گذاشت فقط روی خیال، این ها وحدت مطلوب است قاعدتاً، آن وقت چطور می شود یحتمل عدم البطلان، اگر قید است باطل است اگر شرط است مسلماً باطل نیست لذا فرمایش سید از این نظر به نظر می رسد که برای ما یک قدری نا تمام است.

اگر شرط بود خیار است تخلّف شرط، می گوید خانه را به شما می دهم به شرط اینکه خودت استفاده کنی نه قیداً بلکه شرطاً اگر تخلّف شد حق فسخ دارد حالا اگر شک کنیم که نمی دانیم اینکه گفته به خودت می­دهم و او هم گفته خودم آیا علی وجه القیدیة هست یا علی وجه الشرطیة که این شک را چه کسی انجام می دهد، قاعدتا در موقع دعوای بین موجر و مستأجر حالا رفتند پیش قاضی و قاضی چگونه حکم کند به خاطر ظهور در قیدیت یا بگوید معامله صحیح است و حق فسخ دارد به ظهور در شرطیت؟

قاعدتاً شک می کنیم که قید است یا شرط است یعنی شک می کنیم که معامله صحیح است یا باطل، قاعدتاً اظهر صحبت معامله است به مقتضای اصالة الصحة هم در عمل دیگران جاری است و هم شخص در عمل خودش اگر شک بکنیم در گذشته خودش طبق عمومات، قاعدتا باید این گونه باشد.

مسأله بعدی تلفی که در عین به وجود می آید گاهی تلف سماوی است، گاهی تلف به وسیله متلف است، متلف گاهی فاقد شعور است حیوانی اتلاف کرده یا مجنون که به آن نسبت داده نمی شود، گاهی متلف مختار است و انسان با شعوری است حالا این یا اجبنی یا موجر یا مستأجر، اگر تلف سماوی شود، منظور از تلف سماوی هم نه منظور سماء مقابل زمین یعنی تلف غیر مُسند به متلف به این تلف سماوی می گویند به عبارت دیگر یعنی تلف روی عوامل طبیعی، اگر این گونه است حالا خانه را اجاره کرد خانه زلزله آمد و خراب شد که عین از بین رفت یا اجیر کرده بود که دندانش را بکشد دندان خودش افتاد و از این قبیل، تلف طبیعی اینجا موجب بطلان معامله هست برای اینکه اجاره متعلّق ندارد، آن منعفت دیگر مالیّت ندارد چون قابل استیفاء نیست.

اگر مُتلف داریم و متلف فاقد شعور است آن هم تقریباً همین طور است و لو حوادث طبیعی نیست ولی متلفش کلا متلف است مثل حوادث طبیعی است، حیوانی آمده است و این متعلّق را از بین برده است و از این قبیل اصلا منظور از تلف سماوی اینکه می گوییم طبیعیات این هایی که فاقد شعور هستند به حکم طبیعیات هستند.

گاهی از اوقات حیوان لطمه زده، یک لگد زد و دندانش افتاد، حیوان این کار را کرده است ولی اسنادش به انسان است مثل اینکه او هست که این را آزاد کرده است با اینکه می دانست که این کاره هست اینجا نسبت داده می شود به آن انسان چون این فاقد شعور است عملش منتسب می شود به آن کسی که با شعور این را به این کار آورده است، حالا او گاهی خود موجر است که موجر این کار را کرده است اینجا این شخص تخییر دارد می تواند معامله را به هم بزند می تواند به اینکه از او اجرتش را پس بگیرد، ابقاء کند این عمل حیوان را مستند به آن موجر کرده موجر ضامن است پولش را بدهد، اگر مستأجری هم که حیوانی داشته به یک چنین کاری شده است پس مستأجر حقّی ندارد قبض کرده است، عملی که این حیوان انجام داده است مستند به مستأجر است مستأجر با ارسال این حیوان و این کاری که کرده است در حقیقت مستأجر مستولی بر این عین است و میزان در قبض هم همین است پس کانّ مستأجر قبض کرده است و کار انجام شده است عمل خودش هم بوده و کسی از بین نبرده.

اگر اجنبی است و شخص دیگری این کار را کرده است قاعده اش این است که به آن شخص دیگر مراجعه کند و از او غرامت بخواهد ظاهرا مرحوم سید هم همین طور دارد.

عبارت مرحوم سید در مسأله 13 این است التلف السماوی للعین أو لمحل العمل عین از بین رفت روی حوادث طبیعی یا محل عمل مثلا دندان افتاد این موجب بطلان است چون اصل مالیت از بین رفته است اتلاف حیوانات هم از همین باب است و اصلا تلف سماوی یعنی آن چیزی که مسند به یک فاعل مختار نیست حیوانات هم همین طور می شوند بعد می فرماید که گاهی اتلاف حیوان مستند به انسان است حالا موجر یا مستأجر یا اجنبی، اگر مستأجر است که قبض است، اگر موجر این کار را کرده است موجب تخییر می شود که عرض کردم، اگر مستأجر این کار را کرده است مثل مسأله قبلی هست که یک ظالمی این کار را کرد اینجا گفتیم تخییر یا مراجعه کند از او ضمان بگیرد.

اگر عذر عامی هم هست که مثل تلف هست و بحثی در آن نیست، حالا اگر چنانچه عذر خاص است مثل همان قضیه دندان، حیوان می گیرد برای اینکه سوار شود مریض شد نتوانست سوار شود مرحوم سید دارد ففیه اشکال این چطور می شود در اینجا؟ با مسأله دوازده ببینید چگونه است.

در مسأله دوازدهم گفتند اگر عذر یعنی عذر خاص برای مستأجر پیش آمد کرد این بطلان است چون نتوانست استفاده کند در این مسأله 13 دارند که اگر چنانچه عذر مربوط به خود مستأجر است حیوانی را اجاره کرد که سوارش شود خودش مریض شد و دیگر نتوانست سوار شود، پزشکی را اجیر کرد که دندانش را بکشند دندان دردش افتاد و دیگر نمی خواهد بکشد عذر خاص، اینجا می گوید ففیه اشکال، یک قدری تهافت به نظر می رسد.



[1] کافی جلد2 صفحه 418






   دوشنبه 24 دی 1397




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما