باسمه تعالی
اجاره علی الوجه الاشاعه معنایش روشن است منتهی
بعضی جاها هم هست که شبه اشاعه هست، صور مربوطه را اشاره ای شود، گاهی خانه را
اجاره می کند به طور اشاعه و از نظر تعیین محل بر هر کدامشان سکونت یا ترازی یا با
قرعه که حالا باید صحبت کنیم.
گاهی مرکبی را اجاره می کند که به نوبت سوار
شوند حالا به حسب زمان یا به حسب مکان مثلا یک فرسخ تو و یک فرسخ من در اینکه کدام
یک شروع کنند و اینکه کدام فرسخ به او بخورد اگر اختلاف شد و ترازی نشد باز قرعه،
گاهی دو نفر اجیر می شوند که یک عمل را متحداً انجام دهند ترکیبی، این هم بالاخره
یک نوع اشاعه است و اشاع در عمل حساب می شود.
در این گونه موارد کلاً اگر کسی خواست که این از
این دو شریک درخواست کرد که می خواهیم اشاعه را به هم بزنیم و تفکیک کنیم، تقسیم
کنیم، از متفرعات کتاب الشرکة، کتاب القسمة است معمولا دو نوع اساسی تقسیم شده
است، یکی قسمت ترازی و یکی هم قسمت اجبار اگر چنانچه مستلزم ضرر و یا رد است جنس
بعضی به بعضی هست یکی می خواهد و مستلزم ضرر بر دیگری یا رد بعضی ابعاض جنس و این
ها این حتما باید رضایت هر دو باشد فشاری نیست ولی اگر یکی از دو طرف تقسیم می
خواهد و بر دیگری هم هیچ ضرری نیست گفته شده است لازمه شرکت این است که یک چنین
تقسیمی باید قبول شود، به او گفته شده است تقسیم اجبار حالا بحثش در آن جا هست.
چیزی که اینجا مربوط است در موارد اختلاف گفتیم
به قرعه رجوع می شود، قرعه چگونه هست؟ همان طور که می دانید دلیل قرعه یکی القرعه
لکلّ امر مشتبه یکی هم القرعة لکلّ امر مشکل، آن چیزی که بیشتر قابل عمل هست مشکل
است و همین مشکل هم منظور در تنازع حقوق است نه هر مشکلی مثلا یک مسأله فقهی مشکل
شد حکمش را نفهمیدیم که با مشتبه تقریبا یکی می شود، اینجا که جای قرعه نیست، قرعه
بدهند بیندازیم فتوا بدهیم این که نیست، ادله ما هم در تنازع حقوق است، اصل قضیه
از نظر قرآنی قضیه یونس است تنازع حقوق بود کشتی سنگین بود یک نفر باید فدا شود چه
کسی فدا شود تنازع حقوق بود و این را با قرعه معیّن کردند قرعه به نام پیغمبر
درآمد و انداختن او را در دریا اما آیا همه جا در تنازع حقوق؟ آن جایی که مشکل
باشد و یک معنای مشکل یعنی هیچ قاعده دیگری که قضیه را حل کند نباشد، نظرتان هست
در باب ودیعه یک نفر دو درهم یک جایی امانت گذاشته است و یک نفر هم یک درهم امانت
گذاشته است و مجموعاً سه درهم شد بعد یکی از این سه درهم تلف شد، سرقت شد یا به هر
نحو دیگری تلف شد اینجا ضرر آن یکی به چه کسی می خورد اگر قاعده قرعه باشد که قرعه
بیندازیم که آن یک درهم از جیب چه کسی برود ولی طبق روایت اینجا به عدل و انصاف
عمل شده است یعنی گفتهاند یک درهم از این دو درهم را به این دو درهمی می دهیم و
یک درهم دیگر مانده است نصف کنید نیم درهم را به این یک درهمی بدهید و نیم درهم را
به آن دو درهمی بدهید که او یک و نیم درهم می شود و این هم یک درهم می شود از باب
عدل و انصاف، قاعدتاً عقلائی هم هست اگر قرعه بیندازند این بیچاره که یک درهم
داشته هیچ چیزی به او نمی رسد حالا اگر نیم درهم به او ضرر خورده نیم درهم هم به
این، عدل و انصاف این را اقتضاء می کند.
قاعدتاً القرعه لکلّ امر مشکل دو قید دارد اول
اینکه در تنازع حقوق است نه در همه جا مثل شبهه در احکام، دوم اینکه باید قانون
دیگری نباشد که حل مشکل کند و الّا آن قانون مقدم است، عرض کردم در جای جای مباحث
مضاربه بین صاحب پول و عامل جای این قاعده هست آن جا هم به این تمسک شده است، تعجب
کردم بعضی آقایان گفتند که یک چنین قاعده ای نداریم، به هرحال قاعده عد و انصاف
اینجا استفاده می شود.
در همین مسأله اشاعه هم ممکن است پیش بیاید،
جایی را علی الإشاعه اجاره کردند جاهایش مختلف است و ترازی هم حاصل نمی شود که با
رضایت اینجا انجام شود، یک جای بهتر دارد، دید منظره بهتری دارد، یک جا این گونه
نیست، اینجا بعید نیست در درجه اول عدل و انصاف به حسب زمان، شاید عدل و انصاف
مقدم بر قرعه باشد، فوراً قرعه نیندازیم که چه بسا این محروم می شود از دید و
منظره خوب آن یکی همیشه دید و منظره خوب دارد بلکه بگوییم یک سال تو اینجا بنشین و
یک سال تو برو بالا و آن یکی اینجا بنشیند بعید نیست عدل و انصاف در اینجا هم جاری
باشد.
مطلب بعدی اینکه آیا وقتی قرار اجاره بسته می
شود حتما باید مدت اجاره بلافاصله بعد از عقد اجاره شروع شود؟ آیا زمان اجاره باید
متصل به عقد باشد؟ بعضی شبهه کردند که بله حتما باید متصل باشد و نمی شود منفصل
باشد به اینکه بگوید اجاره می دهم از ماه بعد، قرار اجاره را حالا می بندد از سال
بعد شروع شود گفتند نمی شود.
بعد یک ادله ای آورده شده است اول اینکه موقع
عقد اجاره باید متعلّق اجاره مقدور التسلیم باشد بتواند الآن تسلیم کند، اینکه
قرار اجاره اش برای سال بعد یا ماه بعد است این الآن قدرت بر تسلیم ندارد برای
اینکه متعلّق حق غیر نشده است، مال دیگری را یا مال خودش را به او می دهد، جوابش
این است که قدرت بر تسلیم متعلّق در زمان قرار نه قبل از قرار یا بعد از قرار مثل
اینکه بگوییم دو سال بعد قدرت بر تسلیم ندارد مال این نیست.
بعضی گفتند که این موجب انفکاک علّت از معلول
است، عقد اجاره به منزله علت است آن وقت اگر متعلّق اجاره مربوط به یکی دو سال بعد
باشد این انفکاک علت از معلول است، جواب این هم خیلی روشن است، علت ما عقد اجاره
قرارداد مربوط به سال بعد است معلول هم سکونت سال بعد است بنابراین انفکاک علت از
معلول اینجا معنا ندارد، بحث هم بحث اعتباری و مطلب روشن بعضی گفته اند که انفصال
خلاف مقتضای عقد است، مقتضای عقد اجاره این است که تا قرار اجاره بسته می شود در
حقیقت متعلّق اجاره که سکونت است الآن محقق شود این خلاف مقتضای عقد است.
جواب این هم روشن است مقتضای عقد اجاره نیست
الآن، این مقتضای اطلاقش این است نه مقتضای ذات اجاره، ذات اجاره این است که متعلّق
هرچیزی قرار دهیم، اگر مطلق بود و قیدی نداشت از حالا می شود و خلاف مقتضای اطلاق
می شود نه خلاف مقتضای ذات.
حالا اگر چنانچه به طور مقیّد معلوم شد که بحثی
نداریم می گوید اجاره دادم به شما از سال بعد یا از ماه بعد، تمام هتل ها و
مسافرخانه ها این گونه هستند، طرف از شهر خودش قبل از حرکت تلفن می کند و برای دو
روز بعد رزرو می کند، بلیط هواپیما تماس می گیرد از مدتی پیش برای ماه بعدش رزرو
می کند این را همان طور که گفتیم اشکال ندارد.
اما اگر به اطلاق گذراند گفت آجرتک و نگفت از
این ماه یا از آن ماه یا همیشه، به اطلاق بود مرحوم سید دارد که اطلاق منصرف به
اتصال می شود ظاهراً از کلمه انصراف هم یعنی انصراف لفظی، کلمه آجرتک داری منصرف
می شود به همین حالا انصراف لفظی کانّ می خواهد بگوید، اگر انصراف لفظی را نخواهیم
بگوییم حکم عرف در این گونه معاوضات وقتی قرار اجاره می بندد یعنی الآن، حکم عرف و
لو انصراف لفظی هم قبول نکنیم، اگر شک هم کنیم اصل صحت.
این را قبلا بحث کردیم که آیا در انشائیات گفتند
لفظ مهم است یا اراده مُنشأ کافی است و یک لفظی هم گفته شود، در نذر هم این بحث می
آید که حتما باید انشاء شود، انشاء نشده است ولی مرادش معلوم شده است که آجرتک
گفته است چه موقع ولی انشاء نشده است زمان معیّن شک می کنیم در صحت و بطلان بعید
نیست اینجا اصل صحت بیاید.
حالا اگر چنانچه نه انصراف نه حکم عرفی، هیچ
چیزی نیست این چطور است؟ نوعاً می گویند باطل است، قرار اجاره بسته است نه انصراف به
الآن دارد نه حکم معاوضی و معاملی بر الآن است آیا بگوییم این معامله باطل است یا
صحیح است؟ در بلیط های اوپن یک بلیط هواپیما یا قطار تهیه می کنید و تاریخش را
معیّن نمی کنید هر موقع آمدید بعد قرار می گذارند این عقلائی است، هر موقع خواست
به اصطلاح مشخص می کند، اگر عند العقلاء معامله رایج است هیچ کسی نمی گوید معامله
باطل کانّ این طور شده است گفته است از شما اجاره کردم یک صندلی در هواپیما را با
تعیین بعدی خودم، نوعاً آقایان گفتند این اشکال دارد برای اینکه در موقع عقد اجاره
باید معیّن شود این قرار اجاره هست ولی عند العقلاء این طور نیست و این اجاره را
کافی می دانند میزان غرر است، این غرر نیست، می گوید الآن پول بلیط را می دهم
زمانش را بعداً معیّن می کنم طرفین هم توافق می کند، به نظر من عقلائی است و این
معامله به نظر بنده اشکالی ندارد.
مطلب بعدی عین مستأجره در دست مستأجر امانت است،
خانه ای را اجاره کردید دست مستأجر است و امانت است، امانت مالکانه داریم و امانت
شرعیه، اینجا هر دو هست، امانت مالکانه است برای اینکه اینجا خودش او را امین داشته
است که کلید را به او می دهد، امانت شرعیه هست شارع این را تصویب کرده است مثل
بقیه معاملات، در بیع چگونه است؟ مالک، بایع انشاء بیع می کند شارع هم این انشاء
را قبول می کند، هم مالکانه و هم شرعی می شود اینجا هم امانت مالکانه و هم امانت
شرعی، خاصیت این امین بودن چیست که این امین است و امانت است؟ این است که اگر تلف
شد یا عیبی پیدا کرد به عهده مستأجر نمی اندازند که تو کردی پس ضامن هستی، لازمه
امانت این است که متّهم نشود بلکه قولش قبول شود که تقصیر این نبوده و ضامن نیست،
روایات متعددی در این زمینه داریم از جمله در دو باب از ابواب اجاره باب 32 و باب
17 بعضی ابواب دیگرش هم دارد.
در باب 17 که روایات متعددی است از جمله روایت 3
عن عدّة من اصحابنا عن احمد بن محمد در نسخهای دارد و عن رجل اگر این باشد مرسل
عن ابی المغرّی حمید بن مثنّی است و ثقه هست عن الحلبی سألت اباعبدالله(ع) عن رجل تکاری
دابّةً الی مکان معلوم فنفقت الدابّة مرکبی را اجاره کرد تا یک جای معیّن دابّه
تلف شد قال إن کان جاز الشرط اگر از شرایطی که شده عبور کرده و خلاف عمل کرده ضامن
است و إن دخل وادیاً لم یوثقها فهو ضامن در یک جایی وارد شده است و او را نبسته
است و او از بین رفت این ضامن است و إن سقطت فی بئرٍ فهو ضامن در یک چاهی افتاد اینجا
هم ضامن است لأنّه لم یستوتق منها او را
نبسته.
روایت 4 این هم روایت معتبر شیخ طوسی باسناده عن
حسن بن محمد بن سماعه عن المیثمی عن ابان عن حسن بن زیاد صیقل ظاهرا همه ثقه هستند
عن ابی عبدالله(ع) فی رجل اکتری من رجل دابّةً الی موضعٍ فجاز الموضع الذی تکاری
الیه اگر از آن حد عبور کرد و تجاوز کرد قال هو ضامن و علیه الکراء بقدر ذلک این
ضامن این است و کرایه این مقدار هم که استفاده کرده است باید بدهد که تمام این ها
ضمان را مقیّد می کنند به تجاوز از آن و معنا و مفهومش این است که اگر به شرط عمل
کرده ضامن نیست.
آن طرفش هم در بعضی روایات به صراحت دارد، این
هم باز به مفهوم روایت 6 علی بن جعفر فی کتابه عن رجل اکتری دابّةً الی مکان فجاز
ذلک المکان فنفقت ما علیه قال إذا کان جاز المکان الذی إستأجر الیه فهو ضامن.
مهم این روایت در این باب صحیحه ابو ولّاد است
که روایت معروفی است که هم خواندیم و هم در کتابهای مختلف مشاهده کردید 1/17 کتاب
الاجاره کلینی عن عدة من اصحابنا احمد بن محمد عن ابن محبوب ابی ولّاد، ابی ولّاد
حفص بن سالم است ثقه هست و از اصحاب امام صادق و مورد توثیق، اکتریت بغلاً الی قصر
ابن هبیره ذاهباً و جائیاً بکذا و کذا و خرجتُ فی طلب غریم لی فلمّا سرتُ قرب
قنطرة الکوفه خُبّرتُ أنّ صاحبی توجّه الی النیل چون بارها خواندیم دیگر معطل
نشویم فتوجّهت نحو النیل که آن بدهکار را پیدا کنم فلمّا أتیت النیل خُبّرت أنّ
صاحبی یعنی همان بدهکار توجّه الی البغداد فاتبعت در بغداد و ظفرت به بغداد و
فرغتُ ممّا بینی و بینه مسأله را حل کردیم و رجعنا الی الکوفة برگشتم به کوفه و
کان ذهابی و مجیئی پانزده روز فأخبرتُ صاحب البغل بعذری به صاحب حیوان گفتم من که
معطل کردم به خاطر این بوده، رسیدیم مشکلمان را با آن بدهکار حل کردیم و اردت أن
أتحلّل منه ممّا صنعتُ اُرضیه خواستم از او حلالیت بطلبم و راضی اش کنم و بزرط له
خمسة عشر درهم پانزده درهم دادم بیش از آن قرار و أبا أن یقبل قبول نکرد فتراضینا
بأبی حنیفه اخبرتُ ابو حنیفه را بالقصّه او هم قضیه را گفت ابو حنیفه گفت ما صنعتَ
بالغل حالا آن حیوان را چکار کردید قلتُ دفعتُ الیه سلیماً حیوان را سالم تحویل
دادم، آن طرف گفت بله بعد از پانزده روز ابو حنیفه گفت فقال ما اری لک حیوانت را
گرفتی دیگر چه می خواهی قال اریدُ کراء بقی کرایه حیوان را می خواهم پانزده روز
این را برده برای خودش ابو حنیفه گفت ما اری لک حقّة هیچ حقی نداری لأنّه اکتراه
الی قصر ابن هبیرة این حیوان را اجاره کرده بود تا آن مقصد اول فخالف از آن مقصد
عمل نکرد سوار شد رفت نیل و از آن جا هم به بغداد چون آن گونه شد پس قرار کرایه به
هم خورد و ضامن قیمت حیوان است دیگر کرایه تو از بین رفته است حیوان را هم که
تحویل گرفتی پس چون اجاره عمل نشد کرایه او را نمی خواهی پس این ضامن حیوان است و
حیوانت را هم که تحویل داد، می گوید بیرون آمدیم صاحب حیوان می گفت إنّا للله و
إنّا الیه الراجعون به امام صادق عرض کردم حضرت فرمود فی مثل هذا القضا و شبهه
تحبس السماء مائها و تمنع الأرض ببرکتها معلوم می شود یکی از عوامل مهم بی برکتی
فتواهای غیر واقعی است.
این فتواهای غیر واقعی خیلی مهم است چون یکی
خلاف می کند نمی گوید به عنوان دین، یک کسی خلاف می کند و به گردن دین می اندازد و
این است که خیلی خطر دارد، یک کسی گناه می کند و وضع قانون هم می کند می گوید من
به دین کاری ندارم و قانون من این است این خطرش کم تر هست.