باسمه تعالی
برای اینکه در قیمتها قیمت چه روزی را حساب
کنیم در ضمان یکی از منابع هم صحیحه ابی ولّاد است، دو جمله در آن جا هست ببینیم
از این دو جمله چه چیزی استفاده می شود، جمله اول روایت 1 باب 17 از ابواب اجاره
که بارها خواندیم قلت لأبی عبدالله فما تری أنت نظر شما چیست بعد از بیان نظر ابو
حنیفه قال أری له علیک مثل کراء بلغلٍ ذاهباً من الکوفه الی نیل و مثل کراء بغلٍ
راکباً من النیل الی بغداد و مثل کراء بغلٍ من بغداد الی الکوفه توفّیه ایّاه
اجاره را باید کامل پرداخت کنی قلت جُعلتُ فداک قد علّفتُ بدارهم فلی علیه عِلفه
پول علفی که دادم قال لا لأنّک غاصب قلت أرأیت لو عتب البغل و نفق اگر این استر
مشکلی پیدا کرد یا تلف شد ألیس کان یلزمنی به عهده من نیست قال نعم به عهده شما
هست قیمة بغلٍ یوم خالفته.
یک احتمال این هست که گفته هم شده است که یوم
خالفته متعلّق به قیمت است قیمت روز مخالفت یعنی قرار بود تا قصر ابی هریره بروی
حالا که راه را کج کردی و طرف دیگر رفتی قیمت آن روز ولی دو چیز مبعّد است یکی
اینکه قیمة بغل یوم خالفته این یک جاهایی که تفاوت قیمت خیلی زیاد پیش می آید مثلا
می گویند آن لحظه ای که مخالفت کردی آن میزان است مثلا بگوییم لحظه ها باهم خیلی
فرق دارند اما مثلا روز اول مخالفت با روز دوم با روز سوم بگوییم این ها فرق دارد
چون ظهور یوم خالفته همان روز اول مخالفت است، این به نظر خیلی بعید می آید که
بگوید قیمت آن لحظه اول باشد.
دوم اینکه احتمال دارد که این یوم خالفته نه
متعلّق به قیمت است به این معنا قیمت روز مخالفت، متعلّق به عامل محذوف است قیمت
این استر به عهده شما هست، عهده چه موقع هست؟ از اول روز مخالفت به عهده شما هست
نه متعلّق به قیمت است، متعلّق به آن مظروف مقدّر است یعنی عامل ظرف، عامل ظرف آن
تعهد است قیمت استر متعهد هستی به عهده شما هست، ضامن هستی این ضمان و این تعهد چه
موقع هست روز مخالفت است، پس نه متعلّق به قیمت است متعلّق به عامل ظرف است یعنی
تعهد به این قیمت این تعهد از چه موقع هست نه اینکه قیمت چه موقع هست، تعهد از روز
مخالفت هست یعنی راه را عوضی رفتی، عرض کردم آن خیلی بعید است که قیمت ها این قدر
فرق داشته و لحظه به لحظه فرق می کرده که بگوید آن لحظه اول مخالفت قیمت آن میزان
است این خیلی به نظر بعید می آید.
بنابراین دو احتمال است اینجا یکی اینکه یوم
متعلّق به قیمت باشد این بعید است همان طور که عرض کرد دوم اینکه لحظه مخالفت و
قیمت را بگویند اینقدر فرق می کند و تفاوت می کند خیلی به نظر بعید است دوم اینکه
به احتمال قوی یوم خالفته متعلّق به قیمت نیست متعلّق به عامل ظرف است که عرض کردم
و آن وقت یک چیزی هست اینکه هم این عقیده و هم عقاید یوم التلف هم مشهور است آن هم
یک اشکالی است و آن هم اینکه اگر قیمت ها خیلی فرق کرد چطور؟ روز مخالفت یک قیمتی
دارد، روز تلف یک قیمتی دارد و روز اداء یک قیمتی دارد چون یک وقت است لحظه های
مخالفت است آن خیلی بعید است بگوییم اول مخالفت اما قیمت روز مخالفت با روز تلف با
روز اداء این زیاد ممکن است پیش بیاید آن وقت اگر قیمت ها خیلی تفاوت زیادی دارد
این اشکال عرض کردم فقط به این عقیده نیست در یوم تلف هم این عقیده می آید، در
عقاید دیگر هم این مسأله پیش می آید که چرا فقط یوم مخالفت بگوییم حالا اگر یوم
مخالفت یک قیمتی داشت یوم تلف قیمت خیلی بیشتر بگوییم آن میزان یوم مخالفت است این
هم یک قدری مبعّد این معنا هست.
به علاوه یک مطلب دیگری ذیل حدیث است و آن این
است که قلت إن أصاب البغل کسرٌ أو دبرٌ أو غمزٌ مشکلی پیش آمد کرد چه می شود حضرت
فرمود علیک قیمة ما بین صحّة و العیب یوم تردّه علیه باید قیمت تفاوت معیب و صحیح
یوم الرّد را حساب کنید اگر قیمت صحیح و معیب میزان یوم الاداء هست یوم الرّد هست
قیمت کل هم بر اساس یوم الرّد باشد معنا ندارد که بگوییم یک قسمت ضمان یوم الاداء
هست و یک قسمت دیگرش یوم المخالفت این هم مبعّد است، به نظر همان می رسد که این در
همان جمله اول یوم خالفته متعلّق به عامل ظرف است نه به قیمت و این یوم تردّه درست
است یعنی یوم الأداء، یوم الأداء هم همان حرفی است که ما می زنیم در قاعده علی
الید که حالا درباره قاعده علی الید صحبت داریم.
یک جمله دیگر راجع به علی الید، صریح عبارت این
است علی الید ما أخذت می گوید همان که مأخوذ است به عهده شما هست و مأخوذ هم معنایش
معلوم است تا چه موقع به عهده شما هست؟ حتی تردّه علیه یوم الأداء می شود درست عین
تعبیر صحیحه ابی بلّاد تفاوت صحیح و معیب یوم الرّد علی الید ما أخذت حتی تؤدیّه
می شود یوم الأداء یوم الردّ و علی الید ما أخذت حتی تؤدّیه هم نمی گوید که یوم رد
قبل تلف باشد، بعد تلف باشد یا در جایی است که تلف نشده باشد، علی الاطلاق، علی
الید ما أخذت حتی ردّ، رد میشود یوم الأداء، یوم الأداء می گوید خود جنس من را
بیاور اگر نداشت قیمت.
بعضی ها مثل مرحوم سیدنا الاستاد امام عقیدهاش
مذبذب بود اول ایشان همین حرف ما را می گفتند یوم الأداء میزان است بعد از یکی دو
روزی از این حرف عدول کردند و گفتند منظور یوم التلف است کما اینکه عند المشهور
است، مشهور می گویند یوم التلف، بیانشان هم این بود که می گفتند اصلا وقتی میگویند
ضامن ضمان یعنی اگر خودش هست خودش اگر نیست قیمتش اصلا معنای ضمان یعنی این، به
این جهت ایشان می گفت بنابراین ضمان یوم التلف همان که عند المشهور است.
این خلاف روایت علی الید است و اینکه ایشان می
گویند معنی ضمان این است این را هم ما قبول نداریم معنی ضمان این است که اگر خودش
هست خودش و اگر نیست قیمتش پس بنابراین یعنی یوم التلف نه، ضمان یعنی شما ضامن
هستید و ضامن یعنی خودش را بیاور آمده است خودش را بدهد نیست می گوید حالا پولش را
بده اما یوم التلفی که نخواهد بدهد این اصلا یک حرف بی خودی است، روز تلف بگوییم
میزان است حالا می خواهد بدهد می گوید نه حالا نمی خواهد بدهد بعداً می خواهد بدهد حالا قیمت به چه دردی می خورد، اصلا
به نظر نمی رسد که عقلائی باشد قیمت یوم التلف که مشهور گفتند.
یک بحثی اینجا می ماند و آن اینکه اگر قیمت ها
متفاوت بود یا یوم الأداء پایین آمده است یا یوم الأداء بالا رفته است یا در میان
کار قیمت زیاد بالا آمده است بعضی ها مثل شهید ثانی گفتند میزان اعلی القیم است
آیا این با ادله جور است یا خیر؟
صحیح ابی ولّاد که می گوید یوم الاداء به نظر
ما، علی الید هم به نظر ما می گوید به نظر ما اما یک مطلب دیگری است و اینکه دلیل
ما در مسأله فقط حدیث علی الید نیست، قاعده غصب قبلا گفتیم خسارت، اضرار لا ضرر به
اصطلاح، اضرار به دیگری طبق حدیث لا ضرر موجب ضمان است، حدیث داشتیم هر کجا می
خواهد برود درختش را بکارد معنایش این است که کندن درخت او خسارتش به عهده خودش او
نباید خسارتی به صاحب خانه بزند، من اضرّ بطریق المسلیمن فهو له ضامن هرگونه
اضراری به دیگران موجب ضمان است، خسارت عقلائی است هر گونه خسارت به دیگران، حالا این
عین اگر دست خودش بود به یک قیمت بالایی می فروخت این گرفت و برد و تحویل نداد و
این ضرر به این خورد، فقط عدم النفع هم این در عرف این را ضرر حساب می کنند یعنی
اگر دستش بود میلیون قیمت داشت، این از دستش گرفت و برد حالا قیمتش پانصد تومان شد
این ضرر است نه اینکه فقط عدم النفع است بنابراین اگر قیمت بالا بود و بعد پایین
آمد به دست این نرسیده بود و این از جیبش رفت این خسارت است و خسارت به عهده این
است پس باید علی القیم را بدهد.
بنابراین علی القیم ربطی به این ندارد که تلف
شده است یا خیر می خواهد تلف شده باشد یا می خواهد تلف نشده باشد خود عین را هم
بخواهد تحویل بدهد درحالی که دو ماه قبل اگر می داد این مقدار من سود برده بودم و
نداد و حالا عین را تحویل می دهد من این مقدار ضرر کردم این ضامن است و ربطی به
این ندارد که خود عین را آورده است یا خیر، به نظر من مسأله در این قضیه روشن است.
پس خسارت حل شد علی القیم باید بگیریم نه به
مقتضاء علی الید، علی الید یوم الأداء هست ولی آن هم به مقتضاء ادله خسارت، ادله
لا ضرر، ادله اضرر.
مسأله سوم می فرمایند که اگر خیاط لباس را دوخت
بعد از اینکه لباس دوخت و حاضر شد تلف کرد یعنی خیاط تلف کرد یا تلف شد ولی به
تعدّی و تفریط یعنی مثلا باید زودتر تحویل می داد و تحویل نداد یا هر جهت دیگری
أتلفه أو تلف عنده مضموناً علیه با ضمانت او، اینجا باید قیمت این پارچه را بدهد
اما قیمت وصفش را هم باید بدهد، قیمت پارچه دوخته را باید بدهد یعنی قیمت قبا را می
دهد نه قیمت پارچه ای که روز اول پیش این آورده اند، شبیه این بعد می گویند که اگر
یک جنسی را قرار بود به فلان محل برساند و این هم برد رساند بعد آنجا تلف کرد یا
تلف شد مضموناً علیه آنجا هم باید قیمت جنس را جنس در این مکان مثلا بنا بود جنس
را ببرند تهران بفروشند و قیمت تهران هم با قم خیلی فرق دارد حالا به تهران وقتی
رسید جنس را تلف کرد در این صورت قیمت جنس را نه مطلقا جنس موجود در تهران را به
قیمت تهران ضامن است باید بدهد چنانچه در آنجا هم قیمت پارچه دوخته را قیمت قبا
را باید بدهد البته اجرتش را هم می گیرد، قرار بود پارچه را بدوزد و دوخته اجرت
خیاطی را می گیرد اما حالا هم قیمت پارچه دوخته را به صاحب پارچه باید بدهد.
جهتش هم معلوم است برای اینکه اول اجرت را طلب
دارد چون طبق قرار عمل کرده است اما اینکه الآن باید قیمت پارچه دوخته را بدهد
برای اینکه پارچه دوخته ملک صاحب پارچه بود و این تلف کرد یا تلف عنده مضموناً
علیه بالاخره باید قیمت این را پرداخت کند.
بعضی گفته اند که اینجا مخیّر است بین اینکه این
قیمت پارچه را بدهد و قیمت دوخت را نگیرد نه اینکه قیمت خیاطی را بگیرد، قیمت
پارچه را به صاحب پارچه بگیرد و قیمت دوخت را هم نگیرد و بین اینکه قیمت قبا یعنی
پارچه دوخته را بدهد و اجرت را بگیرد، نظرشان هم قاعدتاً این بوده گفته اند تخییر
ظاهراً جهتش هم این بوده خواستند بگویند اینجا در حقیقت وصف را از بین برده است،
وصف خیاطت را از بین برده است، یک وقتی یک جنسی با وصف از بین می رود تخلّف وصف
است در حقیقت و وصف خیاطت نشده و این خیار می آورد تخلّف وصف موجب خیار است، مرحوم
سید فقط می گوید تکلّف است، بعید است، محل اشکال است.
تعبیر مرحوم سید ظاهرا این است که می گوید کما
قد یقال بعضی این گونه گفته اند و این وجهی ندارد، بعضی هم گفته اند این تکلّف
بعید است، تفاوت واقعی قیمت خیلی ندارد چه بگویند قیمت پارچه را بدهد و پول اجرتش
را نگیر یا بگویند قیمت دوخت را بده و پول اجرتت را بگیر تفاوت پولی زیادی پیدا
نمی کند ولی اینکه این از باب تخلّف وصف حساب شود نه، بالاخره اصل این پارچه برای
او بوده و نزد این تلف شده است چطور بگوییم مخیّر این معنا است، این ضامن معنا
هست، این را از باب تکلّف وصف گرفتند خیلی ها گفتند که تکلّف بعید است یعنی جور
کردنش یک قدری تکلّف می خواهد در صورتی که از باب تکلّف وصف بگیرند این مسأله چیزی
هم ندارد.
به هرحال اصل مسأله روشن است پارچه مردم را
گرفته است دوخته طبق قرار، قرار اجرت هم دارد و اجرت هم گرفته است، اجرت هم باید
بگیرد اگر نگرفته است از طرفی یا خودش این قبائی که ملک دیگری بوده تلف کرده است
یا تلف عنده مضموناً علیه این هم ضامن است بنابراین قباء دوخته را که از بین برده
یا نزد او بوده که تلف شده پولش را باید بدهد اما از آن طرف اجرت خیاطی را هم می
گیرد.
مسأله بعدی یک قدری حرف دارد این است که اگر
پارچه را خراب کرد البته اختصاص به پارچه هم ندارد پیراهن را گرفت بشوید پاره کرد،
پارچه را آورد که ببرّد خراب بُرش داد باز اختصاص به این حرف ها ندارد، حجّام آمد
حجامت کند خراب حجامت کرد، ختّان آمد ختنه کند در بُرش اشتباه کاری کرد، به طور
کلی هرکسی که اجیر شد برای یک کاری و این کار را درست انجام نداد اگر از مورد اذن
تجاوز کرد در ختّان گفتند یک میلی متر باید ببری این یک سانت بریده مثلا اگر از
مورد اذن تجاوز کرده است تقریباً همه متّفق هستند که ضامن است، پارچه را هم همین
طور گفته بوده این طور بُرش بده و این یک طور دیگری بُرش داده است و از این قبیل
که از مورد اذن و اجازه تجاوز کرده بالإتّفاق همه گفته اند ضامن است حتی اگر بدون
قصد باشد و قصد خراب کردن هم نداشت اما از مورد اذن تجاوز کرد این ضامن است اما
اگر چنانچه از همان مورد اذن تجاوز نکرده است، اینجا چطور است؟
روایات در مسأله چند جور روایت است، من یک قاعده
کلی عرض کنم ابتدا، یک بحث مقام ثبوت داریم، یک بحث مقام اثبات، از نظر مقام ثبوت
قاعده بر اتلاف است یا تلف تسبیبی این شخص اگر من تلف کردم این پارچه، این جنس و
مانند این ها را ضامن هستم، تلف شده مضموناً علیّ ضامن هستم اگر من تسبیباً
مباشرتاً به هیچ وجه دخالتی در تلف نداشتم قاعدتاً من امین هم بودم وقتی این پارچه
را به من می دهند که به عنوان خیاط من بدوزم یا هر شغل دیگری، اگر چنانچه من را
امین می دانند که برای این کار بردهاند پس مثل اجاره، مثل عاریه، مثل ودیعه من
مورد اطمینان هستم ثبوتاً هم در متن واقع اگر اتلافی نباشد تلف مضموناً علیه نباشد
نباید به عهده من چیزی بیاید قاعده ثبوتی این گونه است.
اما در مقام اثبات موارد فرق می کند، یک روایت
دیدم فرمود شما در زمانی هستید که عمل مسلمان ها را حمل بر صحت کنید اما سیأتی
ضمانٌ که اعمال حمل بر فساد شود به خاطر شیوع فساد مثل اینکه یک روایت دارد سیأتی
علی الناس زمان که در آن زمان شما باید گرگ باشی و الّا اکلتک الذئاب و گرنه گرگ
ها تو را می خورند کُن ذئباً و الّا اکلتک الذئاب لذا از نظر قاعده کلی بحث ثبوتی
همان است که وقتی تسبیباً و مباشرتاً اتلاف نکرده این ضامن نیست اما در مقام بحث
اثباتی جوّ زمانه مختلف است اگر بنا بر فساد است از صد نفر هشتاد نفر خراب هستند
اینجا خانه ها را اجاره می دهند چون خانه خالی باشد میگیرند او را، خانه خالی
باشد برایش مالیات می بندند و چاره ای ندارد جز اینکه خانه اش را اجاره بدهد، این
نه معنایش این است که این را امین می داند، هشتاد درصد اشکال در آن ها هست روی فرض
و از این قبیل، بالاخره باید پارچه اش را بدهد خیاط بدوزد ولی خیاط ها هم گرفتارند
از مسائل این گونه چیزها و از این قبیل موارد، روی ناچاری است ودیعه، عاریه، اجاره
و مانند این ها را قرار می دهد، اگر یک چنین جوّی بود که امانت در آن مطرح نیست دو
مطلب پیش می آید اگر متهم است اینجا ضامن است در مقام اثبات، اگر متهم نیست حکم
حکومتی می خواهد، حاکم می تواند حکم کند که هر کسی نتوانست اثبات کند معذور بودن
خودش را این ضامن است.