باسمه تعالی
راجع به مسأله اخیر جلسه قبل که باربری باری را
حمل می کرد بعد پایش به جایی گیر کرد و بار افتاد و خراب شد یک شبهه ای هم آنجا
هست اصل بحث را گفتیم فقط یک شبهه ای در آن روایتی که می گفت ضامن است و آن اینکه
اگر هم بگوییم اینجا این حمّال به عهده اش هست یک شبهه ای هست و آن اینکه این عمدی
که نبوده این مشکل خطائی پیش آمد کرده است پایش گیر کرد و زمین خورد و در جنایات
خطائی دیه به عهده عاقله هست، به عهده این شخص نیست پس چطور در روایت کلمه ضامن
گفته شده است و خیلی ها هم فتوا داده اند از جمله مرحوم سید که فتوا به ضمان داده
است، بالاخره این پایش گیر کرده و بار افتاد و شکست.
جواب این مسأله این است که در باب عاقله این بحث
هست که در قتل خطائی و همین در جنایات خطائی دیه ای که هست به عهده خود جانی است و
عاقله کمک می کند اداء می کند و کمک در اداء هست یا اساساً از اول به عهده عاقله
هست، قاعده اولیه این است که دیه به عهده خود جانی است، معنا ندارد که زید اتلاف
کرده است و بعد دیه آن را عمرو بدهد، قاعده اش این است، در روایات خیلی ها ظاهرش
این است که یضمن عاقله، عاقله ضامن است ولی قاعدتاً باید توجیح شود که منظور قرار
ضمان است نه از اول به عهده او، منظور از قرار هم یعنی اداء کننده جهتش هم خیلی
روشن است، برای انسان ها چیزهای خطائی در ایّام عمر زیاد پیش می آید، پایش گیر می
کند، زمین می خورد، روی چیزی می افتد و از این قبیل تصادفاتی که می شود با ماشین
با مرکب های دیگر و غیر ذلک، اگر بناء باشد هرکسی ضامن جنایات و دیه های خطائی
خودش باشد هیچ کسی در این دنیا اصلا نمی تواند زندگی کند، تمام موجودی و اموالش را
هم بدهد بازهم کم می آورد، همه روزه چیزهای خطائی دارد، خیلی ها مخصوصا آن کسانی
که شغلشان یک شغلی است که به این موارد می خورد یعنی بیشتر پیش می آید، قاعادتاً
روایات عاقله برای این آمده است که کمک افراد شود نه اینکه از اول به عهده این ها
هست بنابراین کمک است، اینکه پس در این روایت هم دارد این ضامن است طبق قاعده هست
یعنی از اول دیه به عهده این است، اگر به گفتم دیه به عهده این است قبلا صحبتش شد،
دیه به عهده این شخص است و عاقله کمک می کند.
حالا بحث خود عاقله چطور است اینجا در محل خودش
بعضی ها به شدت با ضمان عاقله مخالف هستند، یک وقتی در محفلی هم صحبت بود منکر
بودند بعضی ها که روایات را، گفتیم درست است در بحث مربوطه سه حدیث است ولی در
ابواب متفرقه روایات متعدد است، بعضی ها که یک قدری زبانشان آزاد است تا ما گفتیم
در بحث مربوطه سه حدیث است گفت نگویید سه حدیث بلکه بگویید سه حدث به شدت ما
ناراحت شدیم و تقریباً منشأ قطع رابطه ما شد علی ای حال لیس لعهدٍ من موالینا
التّشکیک فیما یروی عنّا ثقاتنا نه اینکه شک نکنیم دیگران را به شک وا داشتن،
توطئه کردن نسبت به احادیث اهل بیت باید اداء احترام شود.
مسأله بعدی این هست که پارچه ای را پیش خیاط می
برد اگر به خیاط گفتید که این پارچه را اندازه بگیر و قد من را هم اندازه بگیر اگر
دیدی به اندازه من هست پارچه را ببُر حالا قبا یا پیراهن یا هرچیزی و او برید
اتّفاقاً کوتاه درآمد آیا خیاط ضامن است یا ضامن نیست؟
تعبیرات مختلف است یک وقت است از اول شرط می
کنید می گویید اگر این پارچه به اندازه من هست او را ببُر با قید اگر که ظهورش در
تقیید است، درست است عین شرطی است منظور تقیید است که میخواهد بگوید که درصورتی
پارچه را ببُر که به اندازه من باشد و پارچه از بین نرود.
اما اگر چنانچه به خیاط پارچه را دادید گفتید به
نظر تو این اندازه من هست یا نیست او هم گفت بله هست گفتید ببُر گفتند اینجا خیاط
دیگر ضامن نیست چون شما قید نکردید و نگفتید إن کان یکفینی از او سوال کردید و او
هم جوابی داده.
بعضی ها گفته اند در هر دو صورت خیاط ضامن است
برای اینکه اذن مطلق نبوده، بعضی گفته اند در هیچ کدام ضامن نیست برای اینکه به
هرحال شما اذن دادید، بعضی گفته اند فرق است بین اینکه قید بزنید و تقیید باشد یا
تقیید نباشد، اگر تقیید باشد ضامن است و اگر تقیید نباشد ضامن نیست، بعضی هم گفتهاند
چه تقیید باشد و چه تقیید نباشد ملاک چیز دیگری است و آن اینکه آیا شخص مغرور به
قول خیاط شده است، قاعده غرور در بعضی روایات دارید که یرجع الی من غرّه آن کسی که
این را گول زده و مغرور کرده، غرور غیر خدعه است ولی شبیه آن معنا هست، گفته اند
که خیاط وقتی می گوید به اندازه هست حالا چه به عنوان سوال از او پرسیده اید و چه
از اول به عنوان عین شرطیه گفتید وقتی او می گوید به اندازه هست شما را مغرور کرده
و اذن دادید و مغروز یرجع الی الغار باید به او رجوع کنند.
اگر چنانچه تقیید است که اینجا مسلّماً ضامن است
گفته ام دقت کن اگر به اندازه من هست ببُر، اگر دقت نکرد ضامن است این معلوم، اگر
به عنوان تقیید نبود حالا مواردش فرق می کند اما اینکه آن صورت دوم تقیید هست یا
تقیید نیست ظاهر عبارت سید می خواهد بگوید تقیید نیست، آن جا که سوال کرد هل یکفینی
او هم گفت نعم ولی به نظر می رسد که فرقی نمی کند، در عرف متعارف وقتی پارچه را
بردید و گفتید این به اندازه من هست و او هم گفت بله و گفتید ببُر، این مثل این
است که از اول گفتید اگر به اندازه من هست ببُر فرقی نمی کند ولی بعضی مثل مرحوم
سید فرق گذاشتند.
حالا اگر تقیید بالاخره باشد که یقیناً خیاط
ضامن است اگر هم تقیید نباشد آیا اذن مطلق است، می شود گفت که از این اذن مطلق
استفاده شده؟ گفتید پارچه را ببر مطلقا؟ این را که نمی خواهد بگوید بنابراین اذن
مطلق باید از آن استفاده شود، فرض کنید تقیید از عبارت استفاده نشود ولی اذن مطلق
هم استفاده نمیشود بریدن این با اینکه یا مهارت نداشته یا مهارتش را به کار نبسته
و اذنش هم اذن مطلق نبوده، بله ما تمسک به غرور نمی خواهیم بکنیم، در قاعده غرور
یک بحثی هست که آیا غرور خودش ملاک ضمان می شود؟ مثلا یک کسی گفت فلانی برو آن جا
شهریه می دهند این هم تاکسی گرفت مثلا از پردیسان آمد مدرسه فیضیه و آمد دید دروغ
هست حالا این ضامن کرایه اش هست یا گفتند فلان جا آش می دهند این کاسهاش را
برداشت و رفت آنجا و در راه هم زمین خورد و بعد هم دید آشی نیست حالا بگوییم این
ضامن جنایاتی است که زمین خورده است یا مثال دیگری که در بعضی کتاب ها هم هست گفت
جنس هایی که خریدی کجا می خواهی ببری؟ به عقیده من فلان شهر ببر قیمت ها آن جا
خیلی بالا رفته است خلاصه چقدر سود دارد، این جنسهایش را برد آنجا اتّفاقاً
برعکس بود آیا در این گونه موارد طبق قاعده غرور می توانیم بگوییم کسی که گفته است
ضامن است؟ یا اینکه صرف اظهار نظری بوده؟
در قاعده غرور نوعاً فتوا نمی دهند ولی بعضی
فتوا داده اند، به هرحال باید اسناد اثبات شود، دقت کنید به حرف یک نفر فورا بلند
نشود برود فلان شهر، آن قضیه ملا نصرالدین چیست که گفت به فلان جا آش میدهند همه
دویدند بعد خودش گفت این ها که دویده اند احتمالا یک چیزی است خودش هم دوید، این
خودش مقصر است باید فکر کند که به حرف یک نفر نباید اعتناء کند.
علی ای حال قاعده غرور مشکل است اثبات این ولی
اگر اسناد اتلاف به او بخورد در تقیید یقیناً و در غیر تقیید هم بعید نیست چون
استفاده اذن مطلق نمی شود شاید خیاط بازهم ضامن باشد کسی نوعاً نگفته است، چیزی
ندارد و بیشتر بحث عرفی است.
مسأله بعدی اگر کسی برده خود را به اجیری داد و
آن برده آن مورد کار را خراب کرد آیا برده ضامن است یا ضامن نیست؟
اولا متن عبارت عروه را ملاحظه بفرمایید اذا آجر
عبده لعملٍ برده خود را به اجیری داد برای یک کاری فأفسد خراب کرد ففی کون الضمان
چهار عقیده هست آیا مولی ضامن است که مولی ضامن این افساد عبد است یا عبد خودش
ضامن است چه موقع اداء کند؟ موقعی که آزاد شد، سوم الآن بگوییم عبد ضامن است و در
کسبش هست یعنی به اذن مولی دنبال کار می رود درآمد همین کاری که الآن دارد باید
پای این افساد خرج شود در حقیقت به نوعی باز به ضمانت مولی برمی گردد منتهی در کسب
عبد است یا بگوییم که فرق می کند عبد تفریط کرده یا تفریط نکرده است، اگر تفریط
کرده است به ذمّه خود عبد است که بعدها هر موقع آزاد شد باید بپردازد، اگر چنانچه
تفریط نکرده است و در عین حال خراب شده است به عهده مولی هست، یک عقیده هم این است
که مطلقا بگوییم در کسب عبد است.
قاعده این است که ببینیم مسأله برده چگونه هست،
آیا عبد و امه مَثَلش مَثَل حیوان است که فقط یک آلت دستی است برای مولی، به حسب
واقع می دانیم این گونه نیست او انسان است برای خودش اراده دارد، اختیار دارد این
معلوم به حسب اعتبار، اعتبار حقوقی، اعتبار فقهی، آیا عبد و امه چطور است؟ در
فلسفه بعضی ها گفته اند که موجودات انسانی که قوّه عاقله آن ها ضعیف هست به حکم
حیوان هستند جهتش هم این است که قوّه تخیلشان قوی است حیوانات هم قوه تخیلشان قوی
است، حیوان ها هم نفس مجرّد دارند از باب اینکه صور خیالیه مجرّد است اگر مظروف
مجرّد شد ظرف هم مجرّد است بنابراین قوّه خیال مجرد است چون صور خیالیه مجرد هستند
شما یک الاغی را هم رها کنید غروب طویله خودش می رود، تصویری از طویله خودش دارد، آن
صورت ها صورت علمیه مجرّده هست، صور علمیه وقتی مجرّد شد ظرفش هم از باب تشابه ظرف
و مظروف آن ها هم مجرّد هستند پس آن ها هم قوّه نفس مجرّده دارند گفتند انسان هایی
هم که قوّه عاقله ضعیف دارند و قوّه تخیّل قوی دارند مثل حیوانات هستند آن وقت
بگوییم عبد و امه نمی گویند تکویناً قوّه تخیّل ما ضعیف است، ما در کتب رجال زیاد
دیدیم و داریم که خیلی از بزرگان رُوات برده بودند این تعبیری دارد که از موالی
فلان هستند یعنی قبلا برده بودند و آن ها خریده اند و آزاد کرده اند، علی ای حال
این نه از نظر تکویناً اختیار دارند، اراده دارند، تکامل پیدا می کنند ولی از نظر
اعتبار حقوقی و فقهی این حرف هست که حساب عبد و امه چه حسابی است، آیا حساب مثل
حیوان است یا اینکه خیر؟
اگر بگوییم حساب عبد و امه مسأله حیوان است یعنی
کانّ مسلوب الاراده هست بنابراین کار همه چیز برای گردن مولی هست و الّا او برای
خودش انسانی هست و اراده و اختیار دارد افساد کرده است و خودش هم ضامن است، حالا
ضامن است چه موقع اداء کند بعدالعتق بالاخره یک روزی آزاد شد حالا آزاد نشد مثل
بقیه کسانی که بدهی دارند می میرند بدهی پرداخت نشده است از یک طریقی، بیت المالی،
خیرینی بالاخره این ها پرداخت شود.
علی ای حال اگر گفتیم که برای خودشان انسان
هستند و مثل آلت دست و مثل حیوان در برابر مولی نیستند خودش ضامن است و بنابراین
خودش باید پرداخت کند، قاعده اش به طور کلی این است چه تفریط باشد و چه به غیر
تفریط، علی ای حال نسبت اطلاق به مولی داده نمی شود، نسبت اطلاق به خود عبد داده
میشود اما یکی دو روایت است ببینیم این روایات را چکار کنیم.
یک روایت که در دو جا نقل شده است یکی در باب 12
از ابواب موجبات ضمان در جلد 22 به حسب چاپ ما که همین روایت در باب 11 از ابواب
اجاره روایت 2 آمده است صحیحه زراره و ابوبصیر متنش را از اینجایی که در باب 11
اجاره هست می خوانم باسناد شیخ طوسی عن علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابی عمیر عن
ابن مسکان عن زراره و ابی بصیر هردو باهم عن الصادق(ع) قال قال امیرالمؤمنین(ع) فی
رجل کان له غلامٌ یک کسی یک غلامی دارد، اصطلاح غلام خیلی ها به معنای همان برده
معنا میکنند اینجا هم در فقه به همان معنا گفته اند غلام یعنی برده خود کلمه غلام
به معنای برده نیست، غلام صبی که مراهق است و نزدیک به بلوغ باشد به او غلام گفته
می شود منتهی چون ذیل حدیث کلمه مولی دارد ببینیم معنای آن چیست فی رجلٍ کان له
غلام فاستأجره منه صانعٌ یک کسی آمد این را یک صنعت گری یا بنا بر نسخه ای صائغٌ زرگری
آمد این را به اجیری گرفت حالا صانع أو غیره اهم مال است فرق نمی کند او را به
اجیری گرفت حالا دنبال سوال نیاورده است که سوال چیست، حضرت از سوال این فهمید که
منظورش چیست جواب به این صورت داد قال امیرالمؤمنین إن کان ضیّع شیئاً أو أبق منه
فموالیه ضامنوا اگر چیزی را خراب کرد یا فرار کرد نه اینکه بُرد، أبق از دست آن
شخص صانع و صائغ فرار کرد ظاهرش این است، احتمال داده شده است ابق منه یعنی چیزی
را بُرد، ضیّع خراب کرد ابق منه یعنی برد که مِن تأدیه باشد ابق لازم است آبق هم
نیست أبق هست، أبق منه یعنی خلاصه چیزی را برد دزدید یا به هرجهت دیگری حضرت فرمود
فموالیه ضامنون موالی این غلام ضامن این خرابیای
هست که این کرده است گفتیم بر خلاف قاعده اگر منظور عبد است بر خلاف قاعده است.
این غلام گفتیم ظهور در برده ندارد اما مولی
ظهورش در برده است ولی ممکن است کسی آن را هم اشکال کند بگوید مولی یعنی کسی که
ولایت دارد بر این، ولیّ غلام، غلام صبی مراهق و این هم یک ولیّ دارد که مولی او
می شود، آقایان نوعاً این را راجع به مسأله بردگی گرفتند نوعاً که می گویم کاد أن
یکون اجماع، غلام به معنای برده معنا می کنند، مولی هم یعنی همین مولی برده و گفته
اند این مولی ضامن است ضیّع شیئاً أو أبق منه چیزی را از بین برد یا بُرد و دزدید.
یک شبهه دیگر این است که أبق منه اگر معنای فرار
است ندزدیده است خودش فرار کرده است، اگر خودش فرار کرد آن وقت اینجا ضامن است این
مولی ضامن چیست؟ آن وقت أو است إن کان ضیّع شیئاً که او ضامن است أو أبق یا خود
عبد فرار کرد، اگر عبد فرار کرد مولی ضامن است معنا ندارد مگر اینکه قرارداد اجاره
را بسته و پول اجاره را هم او به مولی داده است، یک قید می خواهد.
پس سه مطلب شد غلام آیا بره است یا صبی، مولی
یعنی مولی عبد یا به معنای ولیّ طفل، شبهه سوم این است که أبق منه اگر به معنای
فرار باشد برده فرار کرد و از جیب مولی رفت ضامن معنا ندارد مگر اینکه ضامن حقّ
الاُجرة یعنی او پول اجرت را هم پرداخت کرده باشد و الّا ضامن معنا ندارد، علی ای
حال آقایان کل گفته اند به عهده مولی است.
یک روایت دیگر هست روایت 3/11 اجاره این هم سندش
خوب است باسناده شیخ طوسی عن محمد بن علی بن محبوب عن عباس که ظاهرا عباس بن معروف
عن النضر یعنی نضر بن سوید عن عاصم بن حمید عن ابی بصیر عن الصادق(ع) فی رجل
إستأجر مملوکاً یک کسی مملوکی را اجیر کرد این روشن است عبد است برخلاف آن که غلام
داشت فیستهلک مالاً کثیراً اموال زیادی را از بین برد یستهلک ظاهرش این است که مال
کثیر این مستأجر را، ندارد مال مستأجر ولی منظورش مال کثیر مستأجر است، فقال لیس
علی مولاه شیءٌ به عهده مولی نیست و لیس لهم أن یبیعه حق ندرند این برده را بگیرند
بفروشند پول خودشان را بردارند لکنّه یستسئی خود عبد برود فعالیت کند کار کند و إن
عجز عنه اگر هم نتوانست کار کند و نتوانست پول این ها را بدهد فلیس علی مولاه شیءٌ
و لا علی العبد شیءٌ عرض کردم مثل کسی که پول ندارد
بدهد بعد فوت می کند.
بعضی ها از جمله مرحوم آقای خوئی(ره) من در غیر ایشان
یعنی اصلا ندیدم، ایشان می گوید این دو روایت موضوعش فرق می کند، روایت اول إن کان
ضیّع شیئاً یعنی مورد اجاره را خراب کرد، خود عمل و مورد اجاره را خراب کرد أو أبق
از این کار اما این روایت اخیر فی رجل إستأجر مملوکاً فیستهلک مالاً کثیرا نه
اینکه این متعلّق عمل پس فرق بگذاریم بین آن چیزی که خرابی آن متعلّق عمل است
متعلّق اجاره یا خرابی آن در چیزهای دیگر است، اگر خرابی آن در چیزهای دیگر است
خود عبد ضامن است اگر هم نتوانست بدهد که هیچ، اگر خرابی آن در متعلّق اول است که
متعلّق عمل به اذن مولی بوده و مولی این را اجیر داده برای عمل پس مولی ضامن است.
اما آیا فرمایش آقای خوئی درست است؟ نه ضیّع
شیئاً ظهور قوی دارد یعنی در مورد همین عمل نه ما لم کثیراً ظهور دارد که حتما غیر
این، همین مورد عمل چه بسا مال کثیری است بنابراین این فرقی که ایشان گذاشتند به
هیچ وجه به نظر نمی رسد.