باسمه تعالی
به هرحال در آن دو روایتی که راجع به عبد بود
این دو نکته را بگویم گرچه از آن بحث گذشتیم به هرحال میزان از نظر ما آن روایت
دوم است که صحیحه هم بود و گفت به عهده خود عبد است که باید کار کند و خسارت را
بپردازد، دو سه نکته ای بود که گفتیم روشن باشد، اول اینکه در روایت اول غلام
معلوم نیست که دقیقا منظور برده هست یا خیر اشکال عبارتی هم دارد که موالیه ضامنٌ
درحالی که رجلٌ دارد، ما موالی نداریم اقلاً باید مولی می گفت این هم اشکال ادبی
روایت، اگر هم بخواهیم روایت اول را بپذیریم نسبتش با روایت دوم اطلاق و تقیید
است، روایت اول می گوید مولی ضامن است حالا نحوه ضمان چگونه هست توضیح نداده است،
روایت دوم روشن می کند که ضمان مولی از طریق عبد است و عبد هم مال مولی هست.
صحبت در مسأله 12 بود دقت کنید فرمایش آقای خوئی
چگونه هست، این را چگونه حل می کنید، اگر دابّه مستأجره را بیش از قرارداد بارش
کردند گفتند که ضامن تلف این حیوان است، آقایان می گویند که این مقدار مشترط به
عنوان تقیید است یا به عنوان شرط است، اگر به عنوان شرط است به مقدار مأذون اجرت
المسمی می برد، به مقدار زائد که خارج از مقدار مشترط بوده اجرت المثل می برد.
آقایان دیگر می گویند اصلا باطل است، مرحوم آقای
خوئی می فرمایند اگر تقیید است همه اجرت المسمّی را می برد و باز همه اجرت المثل
را می برد، دو اجرت کامل یکی اجرت المسمی و یکی اجرت المثل، نظر مرحوم آقای خوئی
این است که وقتی تقیید است که می گوید اجاره ما منحصراً برای این مقدار است اگر
مازاد شد اصلا خارج از متعلّق اجاره هست و اجاره آنجا نباشد ایشان می گوید که
اینکه طبق قرارش عمل کرده اجاره داده بوده با این قید حیوان را هم آماده کرد و
تحویل داد خود او استفاده نکرد عیناً مثل این است که یک بنّایی خانه شما آمده است
کار کند شما گذاشتید رفتید، قرار شما هم امروز بوده او هم کارهای دیگرش را رد کرد
و آمد امروز منحصراً برای شما کار کند و او طلب کار است طبق قرار گفته است اگر
امروز کار کنی این مقدار اجرت به او بدهید او هم طلب دارد و آماده است پس اجرت
المسمی را اینجا می برد برای اینکه او آماده بود شما حاضر نشدید.
اما چرا این اجرت المثل را هم می برد برای اینکه
بالاخره آمده خارج از قرار یک کاری انجام داده شما از این حیوان بار کشیدید خارج
از قرار، در قرار هم نبوده بالاخره اجرتی دارد عند العقلاء اجرت المثل را هم باید
ببرد.
مشهور این نیست، تقریباً اتفاقی است که اگر
تقیید است باطل است و فقط اجرت المثل است، مرحوم مقدس اردبیلی هم دارد که اجرت
المثل برای مجموع، چیز دیگری غیر از آن نیست حتی به مقدار مشترط، مقدار مقیّد و
زائد همه اجرت المثل روی هم برده می شود.
اولا صورش را بگوییم، به نظر بخواهیم خوب دقت
کنیم پنج صورت تصور می شود، اول صورت تقیید حقیقی که واقعا می گوید من به این صورت
اجاره می دهم و غیر این اصلا اجاره نباشد، این را گفتند اگر خلاف عمل شد اجاره
باطل است حالا بعضی ادعاء شهرت بعضی ادعاء لا خلاف، وقتی اجاره باطل شد اجرت المثل
می گیرد.
صورت دوم این است که شرط است اجاره داده است به
این مقدار شرط به اینکه بیش از این مقدار نشود اگر تخلّف شد یک راه این است که
اعلام کند که اجاره باطل و خلاف شرط شده است مثل بقیه شروطی که تقلّب می شود، اگر
اجاره باطل شد اجرت المثل است، یک راه این است که ابطال نمی کند، ابطال که نشد
گفته شده است که شرطش خارج از آن قرار است به مقدار مُشترط اجرت المسمّی می برد و
به مقدار زائد اجرت المثل که خیلی ها این گونه تصریح به این معنا دارند.
سوم اینکه به صورت داعی است نه تقیید است و نه
شرط است به معنا، می گوید اجاره دادم که یک خروار گندم بار این حیوان کنی بیش تر
از آن نه، این نه تقیید است و نه شرط بلکه فقط می گوید بیشتر نمی خواهم برای اینکه
حیوان اذیت نشود، اگر داعی شد می شود تخلّف دواعی که نه خیار می آورد و نه چیز
دیگری می آورد.
چهارم اینکه گاهی اصلا منظور این ها نیست، می
گوید اجاره دادم حیوان را برای حمل یک خروار بار اگر زیاد کردی به حساب این، این
غیر شرط است و غیر تقیید است و غیر صرف داعی است، می گوید اجاره دادم حیوان را
برای بار یک خروار گندم اگر بیشتر بار او کردی به همین حساب، یک تعبیری از مرحوم
مفید در مقنعه نقل شده است ایشان می گوید در مقدار مشترط، در مقدار مذکور، در
مقدار ذکر شده مسمّی می برد، در مقدار زائد به حساب آن مسمی این غیر اجرت المثل
است یعنی ممکن است اجرت المثل با اجرت المسمی خیلی فرق کند، یک خروار گندم را
معیّن کرده است مثلا یک تومان این بگیرد بار ببرد، آن وقت یک خروار گندم حساب کنید
هر ده کیلویی چند می شود ممکن است با اجرت المثلش فرق کند، نمی گوید مازاد اجرت
المثل، مازاد را مقایسه کند با حساب همان اجرت المسمی، اجرت المسمی هر ده کیلویی
چقدر می شده حالا هم که یک قدری زیادتر بارش کرد معامله اشکال ندارد فسخ هم نیست،
به همان حساب هر ده کیلو چقدر این به او می دهد این با اجرت المثل فرق دارد، اجرت
المثل یعنی قیمت بازار چند است اما این به حساب آن اجرت المسمی یعنی می گوید حساب
کن یک خروار این مقدار شد هر ده کیلو چقدر می شود آن مقدار اضافه را هم با این روش
حساب کن.
پس یا تقیید است یا شرط است یا داعی محض است یا
ذکرش فقط از باب بیان اینکه اگر زیادی بارش کردی به حساب همان که من گفتم به آن
مقدار حسابش کن.
یک صورت پنجمی هم می گوید که ما شک داریم که آیا
از کدام قسم است، شرط است، تقیید است، داعی محض است، بحسابه است بالاخره چگونه هست
بعید نیست اینجا ظهورش در شرط باشد.
در آن جا که شرط است مشکلی ندارد، داعی محض هم
مشکلی نداریم، بحسابه هم مشکلی نداریم اما در تقیید ما هستیم و آن فرمایش آقای
خوئی چکار کنیم؟ مطلبی است که به حسب ظاهر طبق قاعده هم هست، می گوید من قید کردم
حیوان را یک مقدار بارش کنیم و من هم حیوان را آورده ام و شما زیادی بارش کردید و
این خارج از قرار بوده عیناً مثل اینکه بنّایی که قرار بود امروز برای شما کار
کند، بنّا آمده و شما گذاشتید رفتید و عمل نکردی یا بنّا را سر کار دیگری بردهای،
گفته بودی که این عبد برای شما کتابت کند بعد آمده برای شما چاه کندد بنابراین آن
مورد قرار را شما عمل نکردی این طلب دارد و می گوید من که آماده بودم شما استفاده
نکردید پس پولش را بده اما از آن طرف اجرت المثل هم باید بدهی برای اینکه یک کاری
که من نگفته بودم از این کشیدی و آن هم اجرت دارد پس هم اجرت المسمّی و هم اجرت
المثل روی قاعده هم باید این گونه باشد.
اما از نظر قراردادهای عقلائی در معاملات این
طوری هست که اگر کسی تخلّف کرد بگویند که هم اجرت المسمی بدهد و هم اجرت المثل
بدهد و دو اجرت بدهد؟ یا اینکه می گویند عمل نکردی اجاره قبلی همان طور که ظاهر
کلام فقهاء هست بگوییم باطل؟
در صحیحه ابی ولّاد چیزی شبیه این عملی شد،
صحیحه را یک بار دیگر دقت کنید به این مسأله، فقط به این بود، تعجب است چطور آقای
خوئی توجه به این نکردند در اینجا حالا دقت کنید ببنید از آن می شود استفاده کرد
این مطلبی که ما می گوییم اکتریتُ بغلاً الی قصر ابن هبیره ذاهباً و جائیاً بکذ و
کذا و خرجتُ فی طلب غریمٍ لی یک چند قدمی راه رفته فلمّا صرتُ قرب قنطرة الکوفه
یعنی از کوفه بیرون نرفته است همان جا متوجه شد که أنّ صاحبی توجّه الی النیل
فتوجّهتُ نحو النیل فلما أتیتُ النّیل خُبّرتُ أنّه توجّه إلی بغداد فاتّبعته
فظفرت به و فرغتُ ممّا بینی و بینه و رجعنا الی الکوفة و کان ذهابی و مجیئی خمسة
عشر یوماً فأخبرتُ صاحب البغل بعذری و أردتُ أن أتحلّل منه ممّا صنعتُ و ارضیه فبذلتُ
له خمسة عشر درهما فحبی أن یقبل فتراضینا بأبی حنیفیه، ابی حنیفه هم گفت هیچ چیزی
طلب نداری برای اینکه قرار عمل نشده پس عقد شما باطل این هم که استفاده شده غاصب
بوده و خود حیوان را باید پس بدهد و حیوان هم که پس داد پس هیچ چیزی طلب نداری این
هم گفت إنّا للله و إنّا الیه الراجعون بالاخره آمدیم پیش امام صادق حالا امام
صادق چه جوابی داد اگر فرمایش آقای خوئی باشد باید امام صادق بفرماید که باید دو
اجرت بدهی یک اجرت از کوفه تا قصر ابن هبیره ذاهباً و جائیاً، یک اجرت هم باید از
کل استفادهای که کردی بغداد و نیل و کجا و کجا اجرت المسمی و اجرت المثل باید
بدهی درحالی که حضرت این گونه نفرمود و فرمود أری له علیک مثل کراء بغلٍ ذاهباً من
الکوفه الی النیل و مثل کراء بغلٍ راکباً من النیل الی بغداد و مثل کراء بغلٍ من
البغداد الی الکوفه توفّیه ایّاه فقط یکی هست و همان اجرت المثل است.
اصلا عقلائی نیست که در چنین مواردی بگویند آن
که استفاده نکرده بگوید من حاضر بودم پولش را بدهم در این موارد حکم عقلاء می گوید
کار نشد، نمی گویند من آمد و پولش را بده، در اینجا دو اجرت عندالعقلاء هرگز کسی
قبول نمی کند، آن چیزی که من می فهمم هم از صحیفه ابی ولّاد و هم از روش عقلائی این
است ولی ایشان به تنهایی این را گفته اند و هیچ کس دیگر را هم من ندیدم چنین حرفی
زده باشد.
مسأله ای که مطرح است مسأله بعدی هم تقریبا شبیه
همین مسأله هست اذا اکتری دابّةً فصار علیها زیادتاً أن المشترط ضمن حیوانی را
اجاره کرد برای یک مسیری مثلا ده فرسخه حالا پانزده فرسخ رفت ظاهر این است که اجرت
المسمی نسبت به مقدار مشترط و اجرت المثل راجع به زائد، طبق قاعده هست و مشکلی
ندارد و حرفش هم مثل همین است.
مسأله ای که در آن بودیم راجع به حمل بود و این
راجع به سِیر است، فرقی که دارند یک شبهه این است که در حمل می شود گفت بسیط است،
ترکیب در آن یک مقداری مشکل است، بنا بده یک خروار بارش کند ولی بیش از یک خروار
بارش کرده مثل اینکه در یک جعبه مواد غذایی مثلا بنا بود ده کیلو بریزد حالا
پانزده کیلو ریخته بالاخره یک گونی روی این حیوان گذاشته است اما در این قضیه
دابّه ده فرسخ راه رفتن با پنجاه فرسخ کاملا جدا هست، این حالت ترکیبی دارد، این
مسأله اش خیلی روشن تر است علی ای حال حکمش همان است.
مسأله بعدی می فرمایند کسی که دابّه ای را اجاره
می کند به طور متعارف می تواند برای تحریکش او را شلّاق بزند، می تواند افسار به
دهنه اش بزند و از این قبیل مگر اینکه مالک منع کند، طبق متعارف، متعارف این است
وقتی حیوانی را اجاره می کنند سوار می شوند یک استفادهای می کنند از این گونه
چیزها برای اینکه تند برود یا کند برود و مانند این ها، البته در آداب حیوان اگر
ملاحظه کنید در مقدمه حج یک بابی دارند آداب سفر و یکی هم آداب مرکوب آن جا خیلی
سفارش هایی شده است از جمله اینکه در صورت حیوان نزنید این با این صورت ذکر خدا می
گوید، حیوان شعور دارد و ذکر می گوید، علماء بزرگی بودند که ذکر حیوان ها را می
فهمیدند و ذکر جمادات را هم می فهمیدند، نقل است از بعضی بزرگان علماء تهران که
ایشان گفته بود شش سال هست که ذکر آب را فهمیدهام که آب وقتی حرکت میکند چه ذکری
می گوید، در بعضی روایات معراج دارد که خروس عرشی می گوید سُبّوحٌ قدّوس ربّ
ملائکة و الرّوح دنبال او تمام خروس های زمینی هم همین ذکر را می گویند و کانّ
خواندن آن ها به زبان خودشان همین است سُبّوحٌ قدوس ربّ ملائکة والرّوح، حیوانات
هرکدام ذکری دارند یسبّح لله ما فی السماوات و ما فی الارض بنابراین قاعده اش هم
این است که هر کدام به زبان خودشان، حالا به هرحال به مقدار متعارف در قراردادهای
اجاره رسم است.
نقل است که مرحوم مقدس اردبیلی حیوانی را اجاره
کرد که سوار شود از کجا تا کجا وقتی سوار شد یک کسی آمد یک نامه ای هم به ایشان
داد که این نامه را هم با خودش ببرد، ایشان دیگر سوار حیوان نشد شبهه کرد گفت این
را من اجاره کردم حیوان را برای خودم حالا یک نامه هم اضافه شد، حالا یک نامه مثلا
یک گِرَم، این اگر واقعیت داشته باشد دیگر شدت احتیاط ایشان است و الّا این ها
بالاخره متعارف است.