باسمه تعالی
در کتاب شریف کافی جلد 2 صفحه 272 موثقه عبدالله
بن بکیر عن الصادق(ع) إنّ الرجل یذنب الذنب فیحرم صلاة اللیل شخص گناه می کند
نتیجه اش این است که از نماز شب محروم می شود بعد فرمود و إنّ العمل السیّئ أسرعُ فی
صاحبه من السکّین فی اللّحم عمل
بد در صاحبش تأثیرش از چاقو در گوشت سریعتر است، چاقو را به گوشت وارد می کنند
فورا وارد می شود عمل بد هم در دهنده اش این طور تأثیر می گذارد.
منظور از عمل بعد چیست؟ از آیه کریمه که در قرآن
دارد استفاده می شود که سیّئات غیر گناهان کبیره است صغائر است یا منافیات مرّوت
است ولی از آیه دیگری که دارد لیست التوبة علی اللذین یعملون السیّئات حتی اذا حضر
عدم الموت قال تبت الآن توبه کسانی که اعمال سیّئ را انجام می دهند تا نزدیک مرگ
که شد می گوید توبه کردم این توبه برای این ها نیست و لا علی الذین ماتُ لهم کفّار
کسی که کافرا هم از دنیا برود او هم توبه اش قبول نیست بعد دارد اولئک لهم عذاب،
عذاب برای گناهان کبیره است مخصوصا اگر در قرآن وعده عذاب داده شده باشد نفهمیدیم،
پس معلوم می شود کلمه سیّئ در موارد متعددی اطلاق می شود هم به صغائر گفته می شود
هم به گناهانی که عذاب دارد، ملاک گناهان کبیره هم آن است که در قرآن و سنّت نبوی وعده
عذاب به آن داده شده باشد این گناهان کبیره است حالا آن جا دارد إن تجتنبوا کبائر
ما تنهون یکبّر أن سیّئاتکم یعنی پس سیّئات گناه کبیره نیست.
در اینجا می گوید اگر سیّئات انجام دهند و نزدیک
مرگ توبه کنند توبه قبول نیست و این ها عذاب دارند به اعمال سیّئات پس یعنی گناه
کبیره است چون عذاب بر آن داده می شود.
جمع بین آیات گاهی خیلی دقت بیش از این ها می
خواهد، معلوم می شود به معنای جامع به کار می رود گاهی به معنای صغیره و گاهی به
معنای جامع و گاهی به معنای کبیره، حالا اینجا به معنای جامعش به کار رفته است إنّ
العمل السیّئ أسرع فی صاحبه من السکّین فی اللحم این کلمه سیّئ اما برای سرعت
تأثیر منظور چه تأثیری است، ممکن است هم توفیقات خارجی مثل توفیق نماز شب و هم
تأثیر در سیرآب کردن دل، گاهی دل نورانی است خودش هم احساس می کند قلبش باز است،
راحت است بعضی ها به صورت محسوس نور می دیدند، بعضی ها این نور را احساس می کند،
قلب روشن است، شاید مداومت بر آیه نور یک چنین اثری داشته باشد که تکرار کند در
قلب خودش ارتباط با نور را الله نور سماوات والارض تا آخر آیه، عمل سیّئ این
نورانیت را تضعیف می کند و کم کم تاریکی می شود کار به جایی می رسد که دیگر نور
ندارد، در بعضی روایات دارد اعلی می شود افصل و افصل می شود اعلی چیزهای بعد
سرلوحه قرار می گیرد و چیزهای خوب پایین می رود.
در همان صفحه کافی 272 جلد 2 می گوید فکر نکنید
که خدا یک سال باران می دهد یک سال باران نمیدهد باران همه ساله هست و مثل سالهای
قبل هم هست ولی وقت اهل منطقه گناه میکنند خدا دستور می دهد که این ابر و این
باران جای دیگر ببارد بعد دارد در همان حدیث که حتی حشرات صغیر مثل مورچه، جُعل و
مانند این ها گاهی محروم می شوند از نعمت ها به خاطر گناهان آدمیان آن منطقه و
کانّ به این حشره الهام می شود که تو پا داری برو یک جایی که مردمش اهل این گناه
نباشند از خدا تقاضی توفیق داریم برای همه که مبتلاء به هیچ سیّئی نشویم.
یک جزئیاتی است بگوییم که بعد نتیجه گیری کنیم
که بالاخره چه حرفی بزنیم تا اینجا که گفتیم نظر بر این شد که هم اجرت المسمی ببرد
و هم اجرت المثل حالا هنوز حرف ما تمام نشده است، یک جزئیاتی را بگوییم بعد باز
نتیجه گیری می کنیم.
مطلب اول اینکه صاحب عروه که عقیدهاش این است
که هم اجرت المسمی را می برد و هم اجرت المثل را، دلیلی که ایشان میآورد این است
می گوید المستأجر بتفریطه علی نفسه و استعمالیه فی غیر ما یستحق کأنّه حصلت له
منفعة اُخری مستأجر که آن راه قراردادی را بر خودش بسته است بنا بود تهران برود
اراک رفت و این مرکب را در غیر ما یستحق به کار گرفت به جای اینکه تهران ببرد اراک
برد کانّ غیر از منفعت تهران رفتن یک منفعت دیگر هم برای خودش درست کرده است کانّه
حصلت له منفعتٌ اُخری پس دو منفعت را گرفته است یکی منفعت قراردادی مسافرکشی قم و
تهران، یکی منفعت عملکرد خودش که با تفویط منفعت قراردادی انجام شده و آن بردن
مسافر به اراک و کانّه حصلت له منفعت اُخری.
کانّه یعنی چه؟ می خواهد بگوید که کانّ دو منفعت
دارد هم منفعت قراردادی و هم منفعت عملکرد خودش، حالا بگوییم منظور ایشان دو منفعت
اما کانّ که دلیل فقهی نمی شود إنّ دلیل فقهی است نه کانّ این انتقادی است به
مرحوم سید چنانچه انتقادی بود به مرحوم آقای بروجردی که فرموده بودند هیچ کسی فتوا
نداده است یعنی احتمالا از قدما و الّا از متأخرین که کسانی بودند هیچ کسی می گوید
فتوا نداده است و لم یذکروا له وجهاً کسی هم وجهی برایش نگفته است که هم اجرت
المسمی ببرد و هم اجرت المثل، این را هم عرض کردم درست نیست هم وجهی برایش گفته
شده است از جانب خود سید حالا وجهش تمام نیست ولی گفته، هم وجهی گفتند و هم دیگران
برایش وجه گفتند از متأخرین در رتبه بعد از آقای بروجردی هم غیر از مرحوم آقای
خوئی، مرحوم آقای بهبهانی، مرحوم آقای خونسای، عقیده آن ها هم مثل آقای خوئی است،
مرحوم آقای خونساری که من یک جلسه خدمتشان رسیدم جماع المدارک ایشان کتاب خوبی است
آقای بهبهانی اهواز هم که ما یک جلسه به دعوتی اهواز بودیم ایشان را زیارت کردیم
آدم دقیقی هست و حاشیه بر عروه هم دارد ما در معلقات هم زیاد از ایشان نقل کردیم،
هم فتوا هست بر این و هم وجهی برایش گفتهاند نه اینکه و لم یذکروا له وجها.
دلیلی که غیر از آنی که دیروز خواندیم آوردهام
صحیحه ابی ولّاد است دو جور به صحیحه تمسک شده است، یک طور به آن صورت که ما به آن
تمسک می کردیم و همین طور مرحوم آقای بروجردی من ندیدیم فرمایش آقای بروجردی را
اما ایشان هم به همان طور تمسک می کند و آن اینکه می گویند صحیحه ابی ولّاد اجرت
المثل را گفته است اجرت المسمی را نگفته است، صحیحه ابی ولّاد را خواندیم 1/17
کتاب الاجاره حضرت فرمود که کرایه استر او را تا نیل و تا بغداد و تا کجا و این ها
باید بپردازی و همه اجرت المثل است، اجرت المسمی را دیگر بیان نکرده است.
این یک جور استناد است که ما هم نظرمان همین هست
که در صحیحه ابی ولّاد اجرت المثل بیان شده است نه اجرت المسمی و ظاهرش هم این است
که می خواهد تمام آنچه که به عهده این شخص هست بیان کند نه اینکه یک مقدار را
بگوید و یک مقدار را نگوید.
اما در مقابل کسانی مثل مرحوم آقای خوئی می
گویند صحیحه ابی ولّاد دلیل بر مکتب ما هست یعنی مکتب خودشان، چرا؟ برای اینکه می
گویند منظور از صحیحه ابی ولّاد این است اجرت المسمی به حدی روشن بوده که نیازی به
بیان نبوده و آن قرارداد است، نه اقاله کردند و نه فسخ کردند به چه جهت باطل شود،
چون روشن بوده و واضح بوده دیگر گفته نشده است نه اینکه چون اجرت المسمی را قبول
ندارند که مثلا ما می گفتیم مرحوم آقای بروجردی و این ها بنابراین به صحیحه ابی
ولّاد دو جور تمسک شده است حالا کدامش هست از این دو وجه؟
در این جهت می شود گفت حق با مطلبی است که ما
قبلا گفتیم مرحوم آقای بروجردی هم دیدیم که این گونه می فرمایند.
مطلب بعدی اینکه حالا بالاخره آنچه را گفتیم
این بود که اگر بگویید دو منفعت رفتن به تهران و رفتن به اراک متضاد هستند و جمع
بین منفعتین متضادتین نمی شود بنابراین یک بدهی بیشتر ندارد آن هم اجرت المثل است
که استفاده کردیم، اگر می گویید جمع بین دو منفعت متضاد ممکن است برای اینکه
ملکیتش ممکن است، ملکیت دو امر متضاد که اشکال ندارد، شما هم مالک خانه اینجا باشد
و هم مالک خانه فلان شهر دیگر ملکیتش که مشکلی ندارد استیفائش مشکل دارد علی ای
حال اگر گفتیم که منافات دارد یکی از آن هست، اگر گفتیم منافات ندارد هردو هست
خلاصه فسخ معنا ندارد برای اینکه قرارداد بسته اند به چه جهت فسخ شود، اکثر
الامرین هم اگر می گویید تضاد دارند اکثر الامرین معنا ندارد باید یکی را انتخاب
کند نه اکثر را، اگر می گویید تضاد ندارد باید هردو را انتخاب کند، این خلاصه حرف
هایی بود که دیروز هم در این زمینه گفتیم.
اما حالا چه بگوییم؟ یک مطلبی که ما در معلقات
داریم یک قدری روشن کردن آن مسأله قدرت انحلالی است که دیروز به نقل از قول از آن
ها گفتیم ما یک تعبیر اعتبار و قدرت داریم، یک تعبیر امکان استیفاء آیا هردوی این
ها یکی است؟ قادر هستم بر اینکه بروم به طرف اراک و قادر هستم بر اینکه طرف تهران
بروم اما امکان استیفاء چگونه هست؟ اگر هم یکی باشند به هرحال ما اینجا می خواهیم
استیفاء هردو منفعت را مبناء ضمان قرار دهیم آیا در ضمانات امکان استیفاء هست یا
خیر، معتبر است یا نه؟
در بیع را لحاظ کنید حالا متضاد هم نگیرید بلکه
یک مورد، شما چرا می گویید طیر در هوا قابل معامله نیست، عبد عابق قابل معامله
نیست برای اینکه امکان استیفاء ندارد، نمی تواند عبد عابق را استیفاء کند، نمی
تواند طیر در هوا را استیفاء کند حالا جمع دو منفعتی که قابل جمع نیستند این هم
امکان استیفاء ندارند، فرق نمی کند امکان استیفاء باید باشد چه در یک مورد چه در
دو مورد مهم امکان استیفاء هست، امکان استیفاء در این دو مورد مثل طیر در هوا، مثل
عبد عابق نیست در اینجا هم دوتا باهمش نیست اگر دوتا باهم امکان استیفاء ندارد
یعنی این به تنهایی ممکن الاستیفاء هست او هم به تنهایی ممکن الاستیفاء هست ولی
هردو را بخواهید لحاظ کنید امکان استیفاء ندارد.
اینکه بگوییم همان طوری که قدرت انحلالی است
امکان استیفاء هم انحلالی است این به نظر حرف درستی نیست، امکان استیفاء بسته به
شرایط و امکانات خارجی است نه انحلالی بعد به اعتبارات ذهنی، به ذهنی حساب کنیم
ذاتاً هم امکان استیفاء از این طرف هست و هم امکان استیفاء آن طرف ولی آن امکان
استیفائی که در بیع، در اجاره و مانند اینها معتبر است امکان به حسب وقوع خارجی نه
به حسب اعتبارات ذهنی، به حسب وقوع خارجی امکان استیفاء سفر به اراک در عین امکان
استیفاء سفر به تهران وجود ندارد و ما در معلقات داریم آن چیزی که مهم این مسأله
هست این است امکان استیفاء می خواهیم و امکان استیفاء هردو طرف امکان ندارد، اگر
امکان استیفاء نبود ضمان هم معنا ندارد، ضمان مبنایش امکان استیفاء هست نمی گوییم
حتما اسیتفاء امکان استیفاء ولی باید امکان استیفاء باشد.
ممکن است شما بگویید اینجا اگر امکان استیفاء به
هردو طرف ندارد به سوء اختیارش هست ولی جوابش این است که این طور نیست و اصلا سوء
اختیار دخالت ندارد چه سوء اختیار چه حسن اختیار بالاخره نمیتواند هردو را باهم
انجام دهد، هیچ کی نمی تواند انجام دهد جمع این دو مسیر متضاد امکان ندارد و امکان
استیفاء این متعلّق و آن چیزی که موجب ضمان است امکان استیفاء می خواهد این امکان
استیفاء هردو را ندارد لذا ما در معلقات اظهار اعتماد و اطمینان کردیم که حق با آن
یکی است نه با دوتا که ضامن هردو چون امکان استیفاء نداریم و اجاره از این نظر مثل
بیع است همان طور که در بیع امکان استیفاء معتبر است در اجاره هم امکان استیفاء
معتبر است.
ممکن است شما بگویید که اگر استیفاء یکی از
آن امکان استیفاء هست چرا اکثر؟ برای
اینکه در آن زیادی هم امکان استیفاء هست، زیادی را درست است در مسیر اراک اگر رفته
است یک مقدار زیادتر طول کشیده این اضافه بر آن راه دیگری است ولی در آن راه نیست
ولی فی حد نفسه می توانسته به جای ده کیلو پانزده کیلو راه برود آن امکان استیفاء
دارد بر این اضافه بنابراین ماه عسل حرف ها به نظر من عقیده همان که هم ما در
معلقات داریم و هم مرحوم آقای بروجردی و آقایان دیگر دارند، مرحوم آقای بروجردی،
مرحوم امام، مرحوم آقای گلپایگانی و عده دیگری همه عقیده بر این دارند که مقتضای صحیحه
ابی ولّاد را هم خواستند بگویند این است، در حقیقت اکثر الامرین است.
سیره عقلاء چه می گویند؟ ما ادعاء داریم که عرف
عقلاء در یک چنین مواردی هردو را نمی گیرند اما اکثر الامرین را می گیرند، اگر
اکثر اجرت المسمی روی قرارداد، اگر اجرت المثل است به خاطر استفاده زائدی که برده
است ادعاء ما بر این است ولی بعضی ها از جمله مرحوم آقای خوئی بر این عقیده دارند
که نه سیره عقلائی هم بر همین است برای اینکه قرارداد بسته است، سیره می گویند ولی
باز حرف را روی همان ذهنی می برند می گویند قرارداد بسته است و اجرت المسمی معنا ندارد
که منفسخ شود، اگر منفسخ نشده است باید بدهد تمسک می خواهند به سیره کنند ولی
عملاً تحلیل ذهنی است باز، ایشان مرد بزرگواری بود همان طور که می دانید بیشتر در
مسائل تحلیلی و ذهنی موفّق تر بودند تا مسائل سیره و روش عملی چنانچه در فتوا هم
ایشان اعتنایی به شهرت فتوایی ندارند که سیره ذهنی فقهاء هست، به هرحال سیره
عقلائی من فکر می کنم این باشد.
ماحصل حرفها به نظر ما می آید که حق با همین
اکثر الامرین است که عدهای مثل مرحوم آقای بروجردی و آقایان دیگر که نام بردم
عقیده بر این دارند، این خلاصه کلام در این مسأله بود.
مسأله 7: اگر کسی اجیر شد که مثلا خیاطی کند به
سوء اختیار خودش خیاطی نکرد کتابت کرد برای همان آدم، آن آدم می خواست نسخه برداری
کتاب کند و آن را برایش انجام داد با اینکه توجه داشت که این غیر از عمل مستحقّ
علیه است، عمل مستحقّ علیه خیاطت بوده این مشغول نسخه برداری کتاب است ولی این کار
را کرد در این صورت نه اجرت المسمی خیاطت را می برد و نه اجرت المثل کتابت را می
برد، اجرت المسمی را نمی برد برای اینکه طبق او عمل نکرد اجرت المثل کتابت را نمی
برد برای اینکه قراردادی روی این نبوده مثل تبرّع است کسی متبرعاً آمد منزل شما را
سفید کاری کرد چیزی طلب ندارد حتی مرحوم سید دارند که اگر عمدی هم نبوده اشتباه
بوده، فکر می کرد که قرارداد روی کتابت است و مشغول کتابت شد دارد که قرارداد روی
خیاطت بود نه روی کتابت، روی اشتباه مشغول کتابت شد بازهم طلب ندارد حالا خیال می
کرده است منزل شما منزل حاجی فلان است آمد سفید کاری کرد بعد فهمید که آن همسایه
شما بوده نه خود شما این چیزی طلب ندارد بالاخره سفید کاری قرارداد شما را انجام
نداده فرقی در این جهت ندارد.
اینجا یک شبههای هست و آن اینکه قراردادی که بر
خیاطت بسته بوده چرا از بین برود؟ قرارداد بسته بود که برای شما خیاطت کند اشتباه
کرد یا عمدی رفت کتابت کرد بالاخره چرا قراداد خیاطت از بین برود، یک قراردادی
بسته است که برای شما خیاطت کند شما خیاطت را طلب دارید او هم باید خیاطت را تحویل
شما بدهد، خود خیاطت را نمی تواند قیمت خیاطت را باید بدهد، اجیر شده است که برای
شما خیاطت کند خیاطت نکرده است در مقابل اجرت المسمی طبق قرار اجاره اجرت المسمی
را شما باید به او بدهید آن هم قیمت خیاطت را باید به شما بدهد قرار اجاره همین
است، او از شما پول را طلب دارد و شما هم از او خیاطت را طلب دارید بنابراین پول
همان مقداری که قرارداد شده است خیاطت را به قیمت بازار ممکن است شما خیاطت را صد
توما قرارداد کردید اما خیاطت قیمت بازاریاش دویست تومان است او از شما خیاطت می
خواهد خیاطت نیست قیمتش را بده و آن هم قیمت بازار، ممکن است در تفاوت قیمت مسمی و
قیمت بازار خیلی زیاد باشد، او از شما خیاطت می خواهد خیاطت را تحویل نداده قیمتش
را بدهد، شما از او اجرت را می خواهید طبق قرار باید اجرت را تحویل بگیری.
یک مطلبی را به تناسب مسأله قبل همین جا عرض کنم
و آن درباره سیرهای که آن جا مطرح شد خیلی از اوقات در این گونه امور چون تورمش
کم است تهاتر می کنند، الآن که در تحریم اقتصادی هستیم خیلی ها مشکل را از طریق
تهاتر می خواهند حل کنند علی ای حال اگر تورم و تفاوت بالایی نباشد تهاتر می گوییم
به آن در ولی اگر تفاوت بالا باشد او با شما قرارداد بسته است خیاطت کنید شما باید
خیاطت تحویل بدهید حالا خیاطت نیست قیمت بازاری خیاطت را بده آن هم پول می خواهد
همان پول قراردادی را باید بدهی، مسأله هشت هم همین است، این خیاطت و کتابت بود در
مسأله 8 قرارداد بسته برای زید کار کند رفته است برای عمرو کار کرده آن هم هیچ طلب
ندارد برای اینکه کار زید را انجام نداده و کار عمرو هم که تبرعی بوده باز دوباره
همین حرف می آید زید از او طلب دارد این کار را و او هم باید این کار را تحویل دهد
نشده است قیمت آن کار را باید بدهد در مقابل آن پول اجرت المسمی از او طلب دارد.