باسمه تعالی
صحبت این بود که اگر کسی دیگری را اجیر کرد برایش
حیازت مباحات کند و او رفت برای خودش حیازت کرد با اینکه قرارداد بسته بود که
امروز آن روز معین برای زید مثلا حیازت کند یا اساساً کلیه منافعش در این روز معین
را قرارداده بود که برای زید باشد که یکی از آن هم حیازت است حالا آمد نیت خودش
کرد و برای خودش حیازت کرد آیا بگوییم لغو شود این نیت برای خود و در حقیقت حیازت
برای زید شود و یا اینکه حیازت برای خودش شود طبق نیت خودش و چون قرار بسته بود که
کل منافعش یا خصوص حیازت برای زید ضامن قیمت منافع و یا حیازت برای زید شود فالأمر
دائرٍ بین امرٍ لغویت نیت لنفسه یا قبول کنیم که نیت طبق واقع باشد و برای زید و
طبق قراری که گذاشته بود.
بعد مرحوم سید می گوید که مبناء مسأله این است
که ببینیم حیازت چه کاره هست، سه احتمال مرحوم سید می دهند برای حقیقت حیازت اول
اینکه بگوییم حیازت یک سبب قهری است برای مالکیت حائز آن کسی که حیازت کرده است
سبب قهری برای تملک حیازت کننده، می خواهد نیت خودش کرده باشد بخواهد نیت دیگری
خود حیازت سببٌ قهریٌ لتمک الحائز این یک نظریه هست که بعد مرحوم سید می گوید این
نظر را ما نمی توانیم بپذیریم که سبب قهری باشد بدون اراده.
دوم اینکه بگوییم میزان سبب قهری نیست نیت حیازت
کننده هست اگر نیت کرده است برای خودش، برای خودش واقع می شود آن وقت اگر قرارداد
بسته بوده که برای دیگری کار کند قیمت کارهای برای دیگری باید بپردازد ولی این
حیازت برای خودش می شود و نیت سبب است.
احتمال سوم اینکه بگوییم نیت همه کاره نیست من
له السبب همه کاره هست، فرق است بین نیت و من له السبب، فرقش چیست؟ نیت این شخص
اجیر نیت کرده است برای خودش یا برای دیگری این نیت است این احتمال دومی این بود
که بگوییم نیت همه کاره هست ولی احتمال سوم این است که بگوییم من له السبب اگر آن
دیگری قرارداد اجاره با این بسته است او می برد می خواهد اجیر نیت او را کرده باشد
و می خواهد نیت خودش را کرده باشد مهم من له السبب است و چون قرارداد بسته بوده با
او که برای او شود پس برای او هست و لو این برای خودش نیت کرده است ولی اگر من له
السببی جز خودش نیست و با کسی قرارداد اجاره ندارد برای خود این می شود.
می گویند آن سبب قهری که احتمال اول است قبول
نمی کنیم که بدون نیت حیازت شود سبب قهری اما بین احتمال دوم و سوم سید می گوید
نفهمیدیم لابدّ من التأمل این نظر مرحوم سید است.
حالا قبل از اینکه بیاییم تحقیق مسأله را کنیم
اولا احتمالات بیش از این ها ممکن است باشد، بررسی کلمات هم نشان می دهم بعضی ها
هم احتمالات دیگری هم دادهاند، اول اینکه بگوییم حیازت اصلا امر قصدی نیست اگر
کسی در خواب هم هست مشت کرد و چیزی را برداشت و بگوییم این حیازت است و مال است
مثلا، حیازت را بگوییم اصلا امر قصدی نیست، این خیلی بعید به نظر می رسد اگر کسی
خواب است دستش خورد به یک هیزمی در بیابان بگوییم مالک این می شود هیچ عقلی تأیید
نمی کند بنابراین این احتمال کنار برود.
احتمال دوم اینکه بگوییم حیازت امر قصدی است اما
من له الملک لازم نیست قصدی باشد که برای چه کسی، این وجهی ندارد و دلیلی ندارد به
عبارت دیگر حیازت امر قصدی است ولی متعلّق ندارد، حیازت کرده است با قصد هم حیازت
کرده است اما لازم نیست بگوید برای چه کسی آن وقت خواه نا خواه اگر بگوییم امر
قصدی هست خود حیازت قصدی است اما من له الحیازة یعنی دیگر قصدی نیست حالا برای چه
کسی واقع می شود؟ اگر نیت خاصی کرد فبها و الّا برای خودش واقع می شود.
پس احتمال اول اینکه بگوییم حیازت اصلا قصدی
نیست و لو در خواب نمی پذیریم، دوم اینکه بگوییم حیازت قصدی است ولی متعلق نمی
خواهد این هم بعید است، حیازت از مفاهیمی است که مثل مفهوم تعظیم است بگوییم فلانی
تعظیم می کند برای چه کسی؟ هیچ کس، معلوم نیست برای چه کسی، حیازت مثل تعظیم است و
امر قصدی است بنابراین هم اصل حیازت قصدی است و هم متعلق می خواهد همان طور که تعظیم
متعلق می خواهد حالا اگر خودش قصدی است و هم متعلق می خواهد آن وقت آن سه احتمال
میآید آیا سببٌ قهریٌ للملک یا نیت اصل است یا سببیت اصل است همان سه احتمالی که
مرحوم سید گفتند پس کلش را بخواهیم حساب کنیم تقریبا پنج احتمال در مسأله هست.
حالا اصل مسأله را برسیم که چه بگوییم، اولین
مسأله ببینیم لغت حیازت به چه معناست، حیازت و لغات مشابه حیازت، مشابه حیازت مثلا
غواصی، یافتن و مانند این ها، حیازت در لغت به معنای ضم هذه ای ضمه و جَمَعه در
معنایش شاید معنای قصد جا گرفته است، به خودش گرفت در مفاهیم مشابه مثل غوص مثلا
در روایت دارد کشتی غرق شد بعد اموال مردم در دریا پخش شد کسانی غواصی کردند و
رفتند بعضی از این اموال را پیدا کردند و برای خودشان برداشتند روایت دارد اگر
صاحبانش رها کردند رفتند هر کسی غاص برای خودش هست غاص مثل وجد هست مثل هذه مثل
ضمه مثل جَمَعه.
از مفاهیم هم هست که متعلق می خواهد همان طور که
عرض کردم مثل تعظیم می ماند نمی توانیم بگوییم تعظیم کرده معلوم نیست برای چه کسی
حتما متعلق می خواهد، نظر ما بر این هست که هم اصل معنی حیازت قصدی است و هم متعلق
می خواهد و هم به معنایی که مرحوم سید عنوان کرد نیت اصل است نه سببیت به آن دو
احتمال نه سبب قهری است که بدون نیت و نه بگوییم سببیت مؤثر است نه نیت منتهی اگر
چانچه سببیت برای دیگری است خودش قرارداده است که برای دیگری کار کند این هم با
نیت است همه کاره نیت است، اگر اجیر شد برای دیگری مستأجر این سبب است این را قبول
داریم ولی این سبب را چه کسی سببیت داده است همین اجیر، اجیر قرارداد کرده است که
با این کار کند پس باز نیت اجیر است پس نیت است که مؤثر است منتهی اگر بر خودش
قرارداد می شود نیت برای خودش اگر قرارداد بسته است که اجیر شود برای دیگران این
نیت فوق نیت می شود، بازهم با نیت است بنابراین به نظر من این گونه که مرحوم سید
دارند که این دو احتمال را دیگر متوجه نشدیم و لابد من التأمل این گونه نیست، به
عرف عقلاء مراجعه کنیم اولا حیازت امر قصدی است ضمّه و جَمَعه و غاص الیه و مانند
این ها و در ثانی متعلّق می خواهد مثل مفهوم تعظیم است متعلّق می خواهد این معنا
عرفی است و الّا ذمّه به چه چیزی و ثالثاً نیت خودش و متعلّقش اصل است نه سببیت،
در آنجایی که قرارداد اجاره با دیگری بسته است آنجا هم نیت است با نیت قرار داده
که برای دیگری باز نیت مؤثر است، نگویید که بگوییم سببیت مؤثر است بدون نیت که در
حقیقت اگر چنانچه اجیر بر دیگری شده اینجا بگوییم میزان آن سببیت است نیت خودش
دخالت ندارد، این نیت فوق نیت است.
فقط یک صحبتی می ماند و آن اینکه حالا اگر اجیر
شده برای دیگران اما نیت خودش را کند که برای خودش، شما اگر می گویید نیت اصل است اینجا
نیت کرده است برای خودش ما قبول داریم، نیت کرده برای خودش بنابراین برای خودش می
شود.
یک تعبیر زیبایی مرحوم آقای بروجردی در حاشیه
عروه دارند در بعضی از این فروع می گویند بالاخره یک انسانی است برای خودش اراده
دارد یعنی اجیر، یک انسانی است برای خودش اراده دارد و اراده کرده است خودش را، در
حیث این اراده برای خودش حیازت برای خودش می شود منتهی اگر با او قرارداد بسته است
که منافع برای او قیمت منافع باید به او بدهد.
بنابراین چند مسأله اینجا پیش میآید یکی اینکه
حیازت امر نیابت بردار هست نه فقط حیازت بلکه کل توسلیات الّا بدلیلٍ اگر دلیل
خاصی بیاید بگوید توسلی خاصی را بیاورد مباشرت قید شده فبها و الّا در توسلیات
میزان اصل وقوع عمل است مباشرتاً انجام دهد یا با واسطه بنابراین سببیت در آن درست
است، نیابت در آن درست است، در خیلی عبادات هم نیابت درست است، نیابت برای اموات،
نیابت برا زندهها در حج در بعضی صُور نیابت درست است حتی در تعبّدیات، در توسلیات
هم که مطلقا درست است الّا ما خرج بالدلیل این یک مطلب است.
یک مطلب دیگر اینکه عبارت مرحوم سید داشت اجاره
یا جعاله یا وکالت آیا در این گونه امور در حیازت مثلا وکالت هم مؤثر است، اجاره
بله مثلا اجیر شده که برای این برود هیزم جمع کند، نیابت هم از طرف او نیابت کرده
است در جمع آوری هیزم آیا وکالت هم در اینجاها درست است که بگوییم من وکیل فلانی
هستم که هیزم جمع کنم؟
تا آنجایی که ما می دانیم وکالت در امور
اعتباری است، وکیل است که از طرف فلانی عقد ازدواج بخواند، عقد بیع بخواند، فلان
چیز را امضاء کند این ها وکالت بردار است اما وکیل است که هیزم جمع کند مثل اینکه
وکیل است که بخورد، کسی شما را ناهار دعوت کرده یک نفر برود بگوید من وکیل فلانی
هستم در خوردن غذا، وکالت در این گونه امور نیست بلکه در امور اعتباری است.
این عبارتی که مرحوم سید دارد که وکالت را در
کنار اجاره و این ها قرار داده است به نظر درست نیست، شبیه این اشتباه را به نظر
ما البته مرحوم شهید صدر در کتاب اقتصادنا آنجا وکالت در این امور را آورده است،
شاید ایشان از سید گرفته است یا شبیه این، وکالت در امور اعتباریات است شک هم کنیم
دلیلی بر حجّیت و اعتبارش نداریم، یک اطلاقی ما در ادله وکالت نداریم که شامل امور
غیر اعتباری هم شود، چنین اطلاقی اصلا نداریم لولا شک هم کنیم اصل عدم اعتبار است.
یک مطلب دیگر در اینجا این است که اگر کسی اجیر
شده یا به جعاله یا به اجاره برای دیگری کار کند فبها، اگر بدون اجاره و بدون
جعاله، بدون قرارداد برای دیگری حیازت کند یا امثال حیازت کارهای دیگر این چطور
است؟ به عبارت دیگر تبرعاً برود برای دیگری هیزم جمع کند بدون قرارداد آیا مال
متبرع له می شود؟ تبرع در این گونه امور جایز است؟ یا باید قرارداد باشد اجاره،
جعاله، قرارداد نیابت و مانند اینها، به نظر تبرع که نیت را اصل می دانیم بله
منتهی مثل ادخال در ملک دیگری است رضایت میخواهد، اگر یک کسی گفت نمی خواهم در
حساب من کسی پول واریز کند قبول هم ندارم بنابراین وارد نمی شود برای اینکه تصرف
در سلطان او هست الناس مسلطون علی انفسهم و علی اموالهم این یک تصرفی است، یک کسی
به زور کادو به شما بدهد اگر شما بگویید من نمی خواهم کادو از هیچ کسی قبول نمی
کنم یا از تو قبول نمی کنم او نمی تواند این کار را کند و تصرف در سلطان شما هست،
اگر او منع کند فبها ولی اگر آن طرف منع نکرده است قبول دارد مثل بعضی کالاهای
فضولی است که طرف اجازه می دهد اشکال ندارد تبرع درست است، تبرعا برای او حیازت می
کند و او هم این معنا را قبول می کند اشکال ندارد، بدون سببیت، این هم یک نکته
بود.
پس اصل قضیه به نظر بنده روشن است، سه احتمالی
که مرحوم سید دارد بخواهیم زیربنایی حساب کنیم حدود پنج احتمال است، سبب قهری را
که خود سید هم قبول ندارد و ما هم قبول نداریم، آن احتمالات دیگر که سببیت اصل است
یا نیت می گوییم نیت منتهی اگر کسی اجیر شده است برای دیگران این یک نیت فوق نیتی
است، از هم باز با نیت است، با نیت خودش بر دیگری قرار می دهد و اما اگر چنانچه با
دیگری قراداد بسته است اما بیاید برای خودش بردارد خودش مالک می شود، نیت اصل است
منتهی ضامن آن قرارداد است، قیمت او را باید به آن ها بدهد، مطلب دیگر هم این بود
که تبرّع جایز است بدون قرارداد می گوییم بله ولی چون تصرف در سلطان غیر است باید
او رضایت دهد.
مطلب دیگر هم این بود که جعاله و اجاره درست است
قرارداد ببندد با دیگری که نائب از دیگری شود یا اجیر او شود، این ها درست است اما
آیا وکالت هم درست است که گفتیم وکالت در امور اعتباری است، این چند مطلب در این
جهت، مطالب ریز دیگری هم هست که عرض می کنم.
بعضی روایات هست ببینیم چه استفادهای می کنیم،
یک روایت موثقه سکونی در ابواب صید باب 38 روایت 1 کلینی عن علی بن ابراهیم عن
ابیه عن النوفلی عن السکونی عن الصادق(ع) أنّ امیرالمؤمنین(ع) قال فی رجل ابصر
طیراً فتبعه حتی وقع علی شجرةٍ یک کسی دید یک پرندهای می پرد این محل پرش این را
دنبال کرد حالا چگونه دنبال کرد معلم می شود که این همیشه روی هوا نبوده می پریده
و توقفی میکرده و دوباره می پریده ادامه می داده دنبال این را گرفت که این کجا می
رود دید وقع علی شجرة روی درختی نشست فجاء رجلٌ فأخذ یک کسی از جای دیگر آمد این
پرندهای که روی درخت بود را گرفت حالا این پرنده مال چه کسی است؟ آن کسی که با
چشمش دنبال می کرده که او را بردارد یا این کسی که حالا آمد دست گذاشت و پرنده را
گرفت فقال امیرالمؤمنین(ع) معلوم می شود قضاوت را پیش حضرت امیر بردند امام صادق
نقل می کند که پیش حضرت امیر قصه را آوردند أنّ امیرالمؤمنین قال فی رجلٍ فقال
امیرالمؤمنین(ع) للعین ما رأت و للید ما أخذت حضرت
فرمود آن کسی که فقط دیده است کیف کرده و نگاه کرده پرنده را و لذتش همان دیدن است
اما کسی که آمد گرفت پرنده برای او هست.
کانّ می خواهند بگویند که اینجا نیت دخالت ندارد
و حیازت خودش سبب قهر است، آن شخص اول نیت داشت که بگیرد حضرت گفت برای او نیست
این دومی که گرفته برا او هست، به این استناد شده است، آیا این درست است؟ دومی که
گرفته نیت هم داشته و عمل هم داشته، آن اولی نیت را داشت ولی عمل را نداشت نیت
بدون عمل که نمی گوییم، در خانهاش بنشیند و نیت کند که این هیزم بیابان را جمع
کند این که مالک نمی شود، این ربطی به این بحث ندارد و به هیچ وجه نمی تواند دلیل
باشد.
بعضی روایات دیگر هم هست که بعضی ها به آن
استناد کردند در باب 11 لقطه جلد 20 وسائل طبق چاپی که ما داریم چندین روایت است
در این معنا کشتی غرق شده است و اموال پخش شده در دریا بعضی را صاحبش برد و بعضی
ها را رها کرد، هرکسی غواصی کرد و آن اموال را برداشت برای خودش، میخواهند بگویند
پس خود عمل مهم است ملکیت مال دیگری است در حقیقت از او ملکیت زائل نشده مثلا، آن
چیزی که در روایت دارد این گونه هست ما غاص علیه الناس و ترکه صاحبه فهو لهم آنچه
را که مردم غواصی کردند و رفتند همه را پیدا کردند صاحبش هم دنبالش نیامده است
برای خود این مردم میشود.
اینجا هم به نظر من هم عمل است و هم نیت، صاحب اول
یک اعراض کرده است و گذشت، ترکه صاحبه او اعراض کرد، مردم هم رفتند حیازت کردند
غاص در اینجا به معنای حاز، هم عمل انجام دادند و هم نیتش را داشتند این مؤیّد
همان حرف ما هست.
یک چند روایت هست در باب 9 و 10 لقطه است اگر
کسی رفت یک ماهی خرید بعد وقتی ماهی را شکافتند داخل شکم آن یک درّی پیدا شد گرانبها
این دُر برای چه کسی است؟ در روایت امام فرمود این دُر برای مشتری است که ماهی را
خرید گفته اند پس از این روایت استفاده کنیم که اینکه نیت نداشت این اصلا خبر
نداشت که لؤلؤ در این هست یا نیست پس نیتی در او نبود پس بگوییم سبب قهری است.