باسمه تعالی
در اسلام بنیاد خانواده بسیار مهم است زیربناء
اجتماعی است، کمونیستها مهم ترین فرقه ای بودند که بنیان خانواده را به هم می
ریختند، در کامبوج که یک مدتی دست کمونیستهای داغ افراطی بود حتی اعضاء خانواده
را از هم جدا می کردند، مرد یک منطقه و زن یک منطقه و بچه ها یک منطقه دیگر که
اصلا چیزی به نام خانواده نباشد، در شوروی سابق هم یک مدتی در زمان استالین این
گونه بود که البته در بعضی منطقههایش اجرا شد و همه جا به طور کامل نشد، در شبهای
تعطیل مثل اینکه در طویله حیوانات باز شود این گونه با انسانها رفتار می شد که
مردها هجوم میآوردند به طرف جای زنها، موفق نشدند به طور کامل حتی لنین در یک
چیزی که به نظریه به کارگر دارد آنجا دارد که به طور صریح نمیشود با برنامههای
مذهب مقابله کرد، به اتباع خودش دستور می دهد از طنز نویسان قرن 18 فرانسه یاد
بگیرید که با مزاح و شوخی به جنگ مذهب بروید نه به صراحت، به صراحت موفق نمی شوید.
حالا در اسلام عجیب بوده هم نسبت به پدر و ماد و
هم نسبت به فرزندها، نسبت به پدر و مادر در صفحه 162 جلد 2 کافی راوی از پیغمبر
اکرم می پرسد عن برّ الوالدین که نیکی به پدر و مادر قال ابرر امک ابرر امک ابرر
امک ابرر اباک ابرر اباک ابرر اباک هردو
را پشت سرهم سه مرتبه گفته منتهی مادر را اول ذکر کرد.
درباره فرزندها هم داریم اصرار بر اداء حق
فرزندها، در زمان جاهلیت در فرزندان دختران را میکشتند نمی دانیم همه دوران
جاهلیت بوده یا یک قبیلهای و یک مدتی؟ در کافی دوباره حدیثی است وشّاء عن احمد بن
عائز عن ابی خدیجه عن الصادق(ع) جاء الرجل
الی النبی یک کسی آمد پیش پیغمبر قال قد وُلدتُ بنتاً بچه دار شدم بچه دختر است و
ربّیتها بزرگش کردم حتی اذا بغلت وقتی دختر بالغ شد البستها و حلّیتها لباس به او
پوشاندم و او را آرایش کردم ثم جِئتُ بها الی غُلیبٍ فدفعتها فی جوفه بعد آوردمش
در یک گودالی انداختمش در آن گودال و کان آخر ما سمعتُ من قولها قالت یا ابتا
آخرین جمله ای که از دخترم شنیدم فریاد می زد پدرم حالا به پیغمبر می گفت آیا این
کار من کفارهای دارد؟ پیغمبر فرمود مادر داری قال لا بعد فرمود ألک خالةٌ خاله ای
داری قال نعم فرمود به او نیکی کن که آن کفاره کارت شود، حالا قاعدتاً کفاره گناه
حق الله می شود، حق الناسش را نمیدانم.
جهتش چه بوده، از امام در آن حدیث می پرسند این
قضیه برای چه موقع بوده؟ فرمود در جاهلیت دخترانشان را می کشتند برای اینکه مبادا
بزرگ که می شود دست قبیله دیگری می افتد در جنگها که غارت می شد این ها را غارت
می کردند دست قبیله دیگر می افتاد و آنها این را تولید می کردند بچه دار میشد از
قبیله دیگر به غیرتشان برمیخورد، در حقیقت ریشه کار غیرت بوده غیرت افراطی
جاهلانه برای اینکه در جنگ ها این ها اسیر می شوند.
در همه دنیا این موضوع حل نشدنی است که زن ها
مورد ظلم متعدی واقع می شوند، در اسلام هم این قانون رد نشده است که وقتی در جنگ
اسیر میشوند زن ها اسیر می شوند خود به خود از شوهر قبلی جدا می شود اسیر می شود
در اختیار یک مرد مسلمان جدید بدون عقد حالا این قانون اسلام است ولی به آن صورت
هم که عرض شد در جاهای دیگر بوده.
در ادامه بحث نظر سید را توضیح دادیم که فرمود
دو احتمال دارد یکی اینکه قصد خودش لغو است و حیازتی که اجیر کرده است برای مستأجر
واقع می شود، یکی هم این است بگوییم که این اجیر این کار را که انجام داده طبق
قرار برای مستأجر است اگر برای خودش بخواهیم قرار دهیم باید منافعی که به مستأجر
داده قیمتش را به او پرداخت کند بعد هم گفتند مباء مسأله این است که آیا حیازت سبب
قهری تملک است یا میزان نیت است و وقتی اجیر نیت خودش را کرده است برای خودش می
شود یا میزان سببیت است، اگر اجیر شده است بر دیگری برای دیگری می شود و لو قصد
خودش را بکند و اگر اجیر نشده است مال خودش می شود و لو به قصد دیگری هم باشد فقط
یک چیزی را اینجا داشتند و آن اینکه گفتند این را هم باید در نظر بگیریم که آیا
تبرعا می شود برای دیگری حیازت کرد بدون قرارداد، بدون سببیتی از دیگری، دیگری
قرار اجاره نبسته و سببیت ندارد ما تبرعاً برای او انجام دهیم می گویند بنائاً علی
عدم صحة تبرع حالا مسائل متنوع است که بعضیهایش را عرض کردیم و مرور سریع انجام
دهیم.
اولا گفتیم پنج احتمال است در کل مسأله حیازت،
اصل حیازت قصدی هست یا خیر گفتیم قصدی است، دوم اینکه آیا قصد تملک هم می خواهد
گفتیم از مفاهیم ذات الاضافه هست قصد تملک هم می خواهد، سوم اینکه قاعده و اصل
عملی و لفظی این است که مباشرت شرط نیست در توصلیات، شخص می تواند برای خودش انجام
دهد می تواند برای دیگری انجام دهد، حالا دیگری چه تبرع و چه با قرارداد اجاره،
بعضی گفتند از بعضی روایات استفاده می شود که قصد دخالت ندارد سببیت میزان است، من
احیا ارضاً میتتاً فهی له هر کسی که زمینی را احیاء کرد برای او هست یعنی اطلاق
دارد قصد و این ها دخالت ندارد میزان احیاء است که سببیت عمل است.
ظاهرا این معنا درست نباشد من احیاء همین که
نسبت فعل را به شخص می دهند معنایش این است که قصد و اراده دخالت دارد طبع قضیه هم
این است انسان است برای خودش، عرض کردم تعبیر زیبایی آقای بروجردی دارند که
بالاخره این اجیر انسان است و از خودش اراده دارد بنابراین طبق اراده خودش میتواند
کار کند.
حالا گفتیم بعضی روایات دیگر هم داریم از جمله
در باب 11 و 10 و 9 ابواب لقطه چند روایات است ببینیم از این ها استفاده می شود که
میزان سببیت قهری است یا تمامیت اراده یا تمامیت سببیت، آیا حیازت سببٌ قهریٌ
لتّملک یا اینکه سبب قهری نیست ارادی است بر چه کسی اراده کرده باشد و برای چه کسی
نیت کرده باشد یا اینکه میزان سببیت خارجی است به این معنا که اگر کسی قرار اجاره
بسته است مال آن مستأجر است و اگر قرارداد نبسته است سببیت برای خودش هست.
در باب 9 چند روایت دارد راجع به کسی که حیوانی
را خریده بعد که ذبح کرده در شکم این حیوان دُرّی، جواهر گرانبهایی پیدا شده حضرت
چه جواب می دهد، روایت 1/9 صحیحه عبدالله بن جعفر ظاهرا حمیری است کتبتُ الی
الرجل(ع) قاعدتاً امام عسکری یا امام هادی أساله أن رجل اشتری جزوراً أو بقرةً
للاضامی یک کسی رفت شتری خرید یا گاوی برای قربانی فلمّا ذبئحا وقتی ذبح کرد وجد
فی جوفها صرتاً در شکم این حیوان یک کیسه ای پیدا شد فیها دراهم أو دنانیر أو گوهر
در آن کیسه درهم یا دینار یا گوهری بود لمن یکن ذلک این کیسه گوهر برای چه کسی
است؟ فوقّع علیه السلام عرّفه البایع حضرت فرمود به فروشنده تعریف می کند که این
برای او هست یا خیر و إن لم یکن یعرفها اگر بایع بگوید مال من نیست فالشّیء لک
برای خودت هست رزقة الله ایّاه خدا
رزق و روزی داده.
اینجا این اراده نکرده به حکم لغة هست در واقع،
چیزی پیدا شده مالکش هم پیدا نیست حضرت هم دیگر نفرمود اعلام کند چون معمولا در لغة
گفته می شود مثلا یک سال اعلام کند اگر پیدا نشد آن وقت دیگر آن احکام برایش بار
است، این شاید شاهد شود بر اینکه اعلام یک سال و این ها دخالت ندارد میزان یأس
است، ما در باب لغة هم عقده بر این داریم اگر چنانچه یک مالی پیدا کرد در بیرون یا
خیابان همین که مأیوس است دیگر تعریف لازم نیست چون خیلی بعید است در جایی که یقین
دارد پیدا نمی شود بازهم بگویند جار بزن یقین دارد چه فایدهای دارد پس میزان یأس
است.
اینجا هم ظاهرا یأس بوده بایع از باب اینکه این
حیوان را از بایع خریده ممکن است یک طویلهای دارد حیوان را نگهداری می کند و آنجا
هم چیزهایی افتاده است و این خورده است اما بایع قبل از این بایع چه کسی بوده،
چوپانی که در بیابان این را به چرا می برده چه کسی بوده دیگر این ها را هیچ توضیحی
نداد حالت یأس است چون، اما از آن طرف این مشتری هم که این را خریده است نه قصد
حیازت داشته است، یک گاو خریده یا یک شتر خریده است قصد حیازت دُر و گوهر و این ها
نداشته، نه قصد حیازت داشته و نه قصد تملک، بدون قصد حیازت و قصد تملک فرموده است
برای خودت هست خواستند بگویند پس سببیت قهر دارد بدون قصد تملک و حتی قصد حیازت.
در خصوص این حدیث می شود گفته شود که در
اینجاهایی که به هیچ نحوی قصد حیازت نبوده اینجا حکم تحکیمی شرع است یعنی بنا بر
این بگذار که برای خودت هست ولی اگر مالک پیدا شد باید بدهی فرق دارد با حیازت
مباهات در جاهای دیگر، آن بحث ما در حیازت مباهات است اما در اینجا تحکیم است به
حکم مال خودت موقتاً در باب لغت هم نظرها همین است.
از همین باب 9 روایت 2 که آن هم از عبدالله بن
جعفر حمیری است به همین عبارت اشتری جزوراً أو بقرةً أو شاةً للاضامی فلمّا ذبئحا
وجد فی جوفها سُرّتاً فیها دراهم أو دنانیر أو جواهر أو غیر ذلک لمن یکون قال عرّفه
البایع فإن لم یعرفها فشیء لک رزقک این
درباره گاو و شتر و گوسفند و مانند اینها.
در باب 10 روایاتی هست که مربوط به ماهی است،
روایت اول إنّ رجل عابداً من بنی اسرائیل کان مهارفاً یک عابدی از بنی اسرائیل
شغلی داشت فأخذ قزلاً یک رشتهای را برداشت برد حالا خودش رشته بوده یا درخانه
رشته بودند فاشتری به سمکةً فوجد فی بطنها لؤلؤةً یک چیز گرانبها در شکم ماهی دید
فبائها بعشرین الدرهم بیست هزار درهم این گوهر را فروخت فجاء سائلٌ فدقّ الباب یک
سائلی آمد در زد فقال له الرجل این عابد به او گفت ادخل بیا داخل فقال وقتی آمد
داخل گفت خُذ احدا الکیسین یکی از این دو کیسهای که آنجا هست بردار و ببر معنایش
این است عشرین درهم در دو کیسه بوده گفت یکی از کیسهها را بردار ببر فأخذ احدهما
یکی از این دو کیسه را برداشت و برد و النطلق فلم یکن بعصر من حندق السائل الباب دوباره
سائلی در زد فقال له الرجل اُدخل عابد به او گفت بیا دخال فدخل وارد شد فوضع
الکیسه فی مکانه آن کیسهای که برده بود سرجایش گذاشت ثمّ قال بعد سائل به این
عابد گفت کُل حنیئاً مریئاً بخور همه دو کیسه و این بیست هزار درهم برای خودت أنا
ملکٌ من ملائکة ربّک من فرشتهای هستم انّما اراد ربّک أن یبلُوَک خدا می خواست تو
را امتحان کند فوجدک شاکراً بعد
دید که تو سپاس گذار هستی و شکر نعمتهای خدا را داری یک چیزی که به تو داده بود
به گدا می دهی.
یک مطلب این است که این عابد از خود گذشگی کرده
است، نفقه ای در راه خدا داده و خدا هم قبول کرده است گفته است خیلی کار خوبی
انجام دادی ما هم می گوییم همهاش برای خود اما یک مطلب اینکه بالاخره مال خودش شد
درحالی که حیازت نکرد نه قصد حیازت کرد نه قصد تملک کرد، در شکم ماهی یک چنین چیزی
دیده است بدون نیت، این هم به نظر من مثل همان قضیه شتر و گاو است.
شبیه این روایت در روایت 2 دارد به همین تعبیری
که عابدوا من بنی اسرائیل فقط یک چیزی هست دو روایت هست که دیروز اشاره کردم کشتی
غرق شده 1/11 لغة موثقه سکونی إذا غرقت السفینة و ما فیها کشتی فرق شده فأصابهم
ناس مردم ریختند سر این کشتی غرق شده حضرت فرمود ما غضف به البحر علی ساحل فهو
لأهله و هم احقّ به هرچه را که دریا اینها را بیرون ریخت این برای صاحبان خودش
است چون کنار دریا هست و بیرون است و قابل برداشت است و آنها خودشان برداشت می
کنند اما و ما غاص علیه الناس آن که ته دریا هست و بیرون نریخته و دیگران رفتند
درآوردند و ترکه صاحبه صاحبش رها کرده و رفته است یعنی او دیگر مأیوس است فهو لهم برای
خودشان است ظاهر فهو لهم این است که ملک آن ها هست نه از باب تحکیم ولی با وجود
اینکه برای افراد خاصی بوده قاعدتا مثل همان باید باشد این هم معنایش این است که
تحکیم می شود.
در روایت دوم هم همین طور است سئل اباعبدالله(ع)
سفینة إن کثرت فی البحر فاُخرج بعضها بالغوص و اخرج البحر بعض ما غرق فیها کشتی
شکسته است بعضیهایش را مردم با غواصی درآورده اند بعضیها را هم دریا با موج خودش
بیرون انداخت فرمود اما ما اخرج البحر آنچه را که دریا با موج بیرون انداخته است
مال صاحبانش است باید کنار دریا باشد تا بیایند ببرند اما ما اُخرج بالغوص آن که
این ها رفتند با غواصی درآوردند فهو لهم از
قیدی که در روایت دوم دارد یعنی این برای موردی است که صاحبانش اعراض کردند بعد از
اینکه صاحبانش اعراض کردند رفتند از دریا درآوردند.
یک روایت هست که شبیه این در یک باب دیگری است
دارد که ماهی را از بازار خرید و در شکم ماهی درّ گرانبهایی بود حضرت فرمود که و
هو لک، اگر همین روایات است که جوابش همین است که عرض کردیم اگر چیز دیگری باشد
باز چون مسأله مباحات نیست احتمالا مسأله ملک است مال کسی بوده در شکم این ماهی
رفته است.
حالا خلاصه از این روایات نمی شود بگوییم که در
حیازت مباحات قصد دخالت ندارد نه قصد حیازت و نه قصد تملک این ها مورد خاصی است
مالک دارد، موقتا تحکیماً گفته است مال این ها، در من احیاء ارضاً میتةً فهی له آن
هم نمی خواهد بگوید حیازت سبب قهری بدون اراده هست خود ظهور اسناد احیاء یعنی با
قصد اراده بنابراین گرچه اصل اولی در حیازت و این چیزها مباشرت شرط نیست اما نه به
این معنا که خود حیازت سبب قهری است یعنی قصد هم نمی خواهد یعنی اگر خواب هم هست
دستش به یک چوبی خورد و برداشت بگوییم این چوب ملکش شود این نیست، ظاهر این
تعبیرات و همین طور روایت غاص که اگر غوص اینجا مربوط بحث ما بود حالا گفتیم مربوط
به لغة هست و مربوط بحث دیگری است علی ای حال از این ها اراده و این ها به دست می
آید بنابراین سببیت قهر را قبول نداریم و عقلائیت قضیه با اراده هست قصد حیازت می
خواهد قصد تملک هم می خواهد منتهی قصد در اختیار خود این شخص است که حیازت کرده
است می تواند برای خودش حیازت کند می تواند برای دیگران نیت کند، اگر با دیگری
قرارداد بسته است که برای او کار کند قیمت این کار نکردنی که برای خودش در حقیقت
کار کرده است نه برای دیگران قیمت این را باید به او بدهد اما این را چون نیت خودش
را کرده است برای خودش هست، بالاخره یک آدمی است که اراده دارد و اراده برای خودش
هست، اگر اراده بر خودش کرده برای خودش می شود ولی چون با او قرارداد بسته بوده
طبق این قرارداد ضامن است که این کار را برای او انجام دهد.
یک مطلب هم این بود که مرحوم سید هم دارد سببیت
یعنی با قرارداد اجاره یا جعاله یا وکالت، عرض کردم بعضیهای دیگر هم این تعبیر را
دارند درحالی که وکالت در امور اعتباری است، دلیلی نداریم وکالت در امور حقیقی که
مثل اینکه بگوییم تو وکیل هستی از طرف من بروی غذا بخوری این گفته نمی شود گرچه هم
مرحوم سید این تعبیر را دارد و هم بعضی ها مثل مرحوم شهید صدر در اقتصادنا، این
طور نیست، وکالت در امور اعتباری است به نظر ما قدیم ها در سال 49 یک کتابی داریم
که آن جا توضیح دادیم، این هم یک مطلب بود.
مرحوم آقای بروجردی در آنجایی که اجیر شده است
برای دیگری این حیازت را ظاهرا اشکال می کند البته رد نمی کند بلکه اشکال می کند،
از علامه هم نقل است، از محقق هم همین طور، مرحوم شهید صدر هم در اقتصادنا می گوید
وقتی اجیر شده باز هم برای خودش هست نه برای دیگری کانّ می خواهد بگوید این سببیت
دارد برای کار خودش این را قبول نداریم میزان اراده است و اراده دخالت دارد.
یک چیزی اینجا عرض کنیم کار حیازت که انجام می
شود یک اضافه ای دارد به من له العمل یعنی آن سبب و آن قرارداد بسته و آن مستأجر،
اضافه به این شخص اضافه فعل به فاعل است، اضافه به آن مستأجر اضافه فعل به غایت
است و اضافه فعل به غایت اقدم است برای اینکه فاعل فعل را انجام می دهد برای آن
هدف، غایت علت است برای فعل فاعلی و علت مقدم بر معلول است، اجیر که یک کاری انجام
می دهد این فعل حیازت نسبتی دارد به خود این اجیر از چه باب؟ نسبت فعل به فاعل اما
یک نسبتی هم دارد آن کسی که قصد او را
کرده است یعنی آن مستأجرش نسبت او از چه بابی است؟ نسبت فعل به غایت و غایت به
منزله علت برای فاعل است پس نسبت به غایت اقدم است پس اگر نیت کرد برای مستأجر مال
مستأجر می شود.
آیا می شود زنی را اجیر کرد برای شیردادن طفل،
ارضاء یا رضاء یا ارتضاء؟