صفحه نخست / درس خارج فقه / دروس سال تحصیلی 97-98

اجاره جلسه نود و پنج






باسمه تعالی


در این موردی که نزاع بود که موجر ادعاء دارد که تبرع نبوده و مستأجر مدعی است که این تبرع کرده به راه­های متعددی متمسک شدند یکی از راه­ها بعضی ها تمسک کردند به قاعده مقتضی و مانع این قاعده مخصوصا در کتب قدیمی فقه زیاد مورد استناد واقع شده است که می گویند قاعده مقتضی و مانع منظور چیست و این قاعده یعنی چه؟

یک وقت است می گوییم مقتضی حکم هست و مانع هم مفقود است اگر بدانیم که این دلیل است و شک نیست مقتضی حکم مثلا با ادله ثابت شده است مانعی هم نداریم اگر می دانید نداریم که اصلا بحث اصول نیست، بحث شک نیست، یک وقت است می خواهید بگویید این قاعده کنایه هست، اشاره هست در جایی که مقتضی باشد و شک در مانع هست اصل عدم مانع هست این تمسک به استصحاب است این جدای از استصحاب چیز دیگری نیست.

کلا پس چند چیز بود در این مسأله مورد استفاده قرار می گرفت ثبوتاً و اثباتاً، ثبوتاً آیا ملاک اجرت امر است یا اذن است یا حرمت عمل است، اثباتاً اگر شک کنیم به اصل عدم تبرع تمسک کنیم یا به استصحاب یا به سیره هر کدام از این ها هم یک صحبت هایی دارد مقتضی مانع همین بود که عرض کردیم خودش مستقل از اصل عند الشک چیزی نیست، قاعده احترام درست است منتهی می دانیم که تخصیص خورده است همه جا عمل احترام ندارد آن جایی که قصد اجر باشد، قصد تبرع باشد یا تبرع آن دیگر نیست اجرت ندارد قصد اجر باید باشد بنابراین تمسک به عام در شبهه مصداقی مخصص نمی شود باید تمسک کنیم به اصل عدم تبرع آن هم گفتیم احتمالا شود اصل عدم ازلی که دیروز توضیح داده است.

از نظر ثبوتی عمل مال است، حرمت مال المسلم عمل را هم می گیرد بنابراین احترام را هم نمی توانیم آن طور معنا کنیم که مرحوم آقای خوئی معنا می کنند یعنی تکلیفاً حرام است، آن چیزی که استفاده عرفی متشرعه دارد عرف عام هم همین است که حرمتاً حرمت تکلیفی داری و حرمت وضعی یعنی اگر کسی هتک حرمت کرد و شکست این حریم را باید تدارک کند بنابراین کل مسأله تقریباً روشن که عمل بنفسه احترام دارد الّا اینکه خودش هتک کند عند الشک هم اصل عدم تبرع، اصل عدم مانع این ها جاری است ولی مافوق این ها سیره هم هست، سیره عملیه هرکجا که شخص عمل به اذن یا به امر انجام داده نه به خودی خود اجرت دارد مگر انصراف در مورد خاصی و قرائن خاصی باشد مثلا یک مورد قرینه هست که منظور این اذن در صرف عمل بوده بدون اجرت او هم منظورش اصل عمل بوده تبرعاً، قرائنی باشد مسأله ای نیست.

در مسأله اینکه نماز از حیّ درست نیست یک قدری سریع گذشتیم، اتّکاءً بر بیان آقایان ولی یک قدری فکر کردیم که بیشتر ببینیم چطور باشد که نماز از میّت درست هست که نماز واجب را نمی گوید مستحب­ها را منظور است، نماز از میّت درست است نماز از حیّ گفتند درست نیست حتی نماز مستحبی، به دو روایت تمسک شده بود که آقایان نوعاً دارند بعد دیدیم روایات بیشتری در این باب داریم ببینیم می توانیم از مجموع این روایات چیزی بفهمیم.

از نظر قاعده­ای می گوییم شخص می خواهد تقرّب به خدا پیدا کند گاهی شخص خودش مستقیماً تقرّب پیدا می کند و گاهی کسی را از طرف خودش می فرستد این عرفی است، در روزهای سلام به دربار بزرگان متعارف هست که گاهی شخص خودش نمی رسد و نائب می فرستد آن ها هم قبول می کنند مگر در شرایط حسّاس فرض کنید شرایط جنگی هست و فرماندهان همه جوخه ها باید حضورا بیایند تا دستورات خاصّه را بگیرند اینجا نیابت پذیر نیست ولی در خیلی از موارد مثل موارد سلام، احترام، تعارف، تقرّب و مانند این ها نائب پذیر هستند، هم از طرف نائب مانعی نیست و هم از طرف شخص منوب الیه، می گوید خودش نیامده و نائبش را فرستاده است این قبول است پس باید از نظر عرف متشرعه باید پذیرفته شود قاعدتا چون تقرب الی الله و عبادت الی الله از این نظر که می خواهد قرب پیدا کند و رابطه برقرار کند با روابط عرفی و عقلائی چندان تفاوتی نباید داشته باشد میزان اصل رابطه هست و در عرف این پسندیده هست.

حالا ملاحظه کنید غیر از آن دو روایتی که برایتان عرض کردم بعضی روایات در باب 12 از ابواب قضاء صلوات به چاپ ما جلد 7 وسائل روایاتی در این زمینه هست.

از جمله این روایات روایت 5 این باب باسناده شیخ از عمّار از کتاب خود عمار منتهی نمی دانیم از کجا ایشان کتاب را مطمئن شده است که برای عمار است بعضی از اصول دست ما در زمان ما نیست ولی در زمان قدیم بوده چنانچه بعضی از کتاب های غیر اصل هم بعداً پیدا شد مثل قرب الاسناد قدیم ها در دسترس نبود و بعداً شد، جعفریات به وسیله بعضی تجار هند در سفرشان به عربستان آن جا کشف شد، بعضی کتاب­ها هست که این گونه هست حالا اصول اربع معه که شاگردهای امام صادق نوشته اند در دسترس نیست ولی در گذشته ها بوده و گاهی بعضی هایش هست حالا این کتاب را ایشان از کجا استفاده کرده، عن الصادق(ع) فی الرجل یکون علیه صلاة أو صوم یک کسی نماز و روزه بدهی دارد، بدهی آیا حتما واجب است یا علیه حتی کلمه ذمّه در مستحب هم به کار می رود به نظر ما این گونه هست، علیه و همین طور علی ذمّة اختصاص به واجبات ندارد مستحبات را هم می گیرد علیه نماز شب یعنی نماز شبش را نخوانده است فی ذمّته صله رحم را هم انجام نداده است و لو صله مستحبی بنابراین این معنا عام است أفی الرجل یکون علیه صلاة أو صوم هل یجوز أن یقضیه غیر عارف می تواند سنّی ها از طرف او انجام دهند قال لا یقضیه الّا مسلمٌ[1] عارف نه قضاء اختصاص دارد به واجب در تعبیرات نماز شب دارد اگر کسی نماز شب را در وقت خودش انجام نداد فردا تا قبل از ظهر قضاء می کند، قضاء اختصاص به واجبات ندارد این هم روایت 5 بنابراین از این روایت هم می شود استفاده کرد.

روایت 8 از کتاب علی بن ابی حمزه بطائنی در بحار هم این روایت را نقل کرده است این هم شیخ از اصل بطائنی نقل کرده است سألته عن الرجل یَحِجّ و یعتمر و یصلّی و یصوم و یتصدّق عن والدیه و ذوی قرابته کسی حج انجام می دهد عن والدیه این ندارد که مرده یا زنده مثل روایت قبلی که نداشت مرده قال لا بأس به یوجر فیما یصنع و له اجرٌ آخر بصلة قرابته دو ثواب می برد یکی این عبادتی که انجام داده است و یکی هم صله رحم کرده است قلت إن کان لا یری ما أری و هو ناسب اگر عقیده­اش مثل ما نیست یعنی عارف به مکتب تشیّع نیست این چطور؟ می تواند او بیاید این کار را انجام دهد قال یُخفّف عنه بعض ما هو فیه[2] باعث تخفیف می شود و لو عمل این قبول نیست به آن معنا ولی باعث تخفیف می شود این هم یک روایت، ندارد مرده و ندارد واجب.

روایت بعدی روایت 9 این باب قلت لأبی ابراهیم(ع) أحجّ و اصلّی و اتصدق عن الاحیاء و الاموات من قرابتی باصحابی، حج کنم، نماز بخوانم، صدقه بدهم از میّت و حیّ از خویشان قال نعم اشکال ندارد این تصدّق عنه و صلّ عنه و لک اجرٌ بصلتک ایّاه[3] دو اجر می بری یکی اجر نماز و یکی اجر صله رحم، شاید این اجمالا این ها روایاتی است که می شود استفاده کرد که اختصاص به میّت ندارد.

یک روایت داریم در همین باب روایت 16 این روایت منع کرده است ببینیم این چگونه هست و ندارد مرده و زنده، عن عبدالله بن جندق این را هم ظاهرا شیخ نقل کرده است کتبت الی ابی الحسن(ع) أسأله عن الرجل یرید أن یجعل اعماله من البرّ والصلاة و الخیر اثلاثن می گوید پرسیدم یک کسی می گوید هرچه عمل خیر انجام می دهد می خواهد سه قسمت شود ثلثاً له و ثلثاً لأبویه پدر و مادرش أو یفردوهما من اعماله بشیءٍ یا اینکه پدر و مادر را اصلا قسمت خاصی از اعمال را برای آن ها انجام می دهد ممّا یتتّع به کارهای مستحبی و إن کان احدهما میّتاً والآخر حیّاً ممکن است یکی از والدین زنده و دیگری مرده پس یکی زنده است فکتب الیّ امام در جواب نوشت امّا المیّت فحسنٌ جائزٌ از طرف میّت انجام بدهد و امّا الحیّ فلا از طرف حیّ نمی شود الّی البرّ و الصلة[4] مگر برّ به دیگران یا صله حالا یا صله رحم یا به طور کلی صله اخوان منظور باشد تفصیل داده است، حیّش را رد کرده است مقابل همه آن روایات دیگر است.

بعید نیست این مشکلش تشریک بوده می خواهد عمل را شریکی انجام بدهد، اول روایت راجع به تشریک بود که سه قسمت کند آخر روایت راجع به این بود که یک اعمالی را خاصّ والدین انجام می دهد حالا آخر هم که راجع به والدین است نمی گوید راجع به یکی از والدین بلکه راجع به هردوی آن ها که این تشریک می شود و ممکن است که در تشریکش بما هو تشریک مشکلی باشد.

در باب زیارات ما عمل تشریکی هم داریم می گوید زیارت می کنم از طرف خودم و همه نزدیکانم قرابتم، اصحابم و همچنین توسعه می دهد اما نماز می خوانم نماز قضاء واجب که یقیناً درست نیست تشریک، در مستحبی هم بگوییم نماز می خوانم از طرف پدر و مادر و هردو شاید مشکل این باشد.

علی ای حال روایتی که مانع هست فقط این روایت است هیچ کدام این روایات سند نداشت و روایاتی که می گوید بر حیّ هم جایز است حالا به اطلاقه یا به صراحته و چه روایتی مثل این که منع می کند که بین میت و حی فرق می گذارد هیچ کدام این ها سند معتبری ندارد ما هستیم و قواعد کلیّه اهداء ثواب یا نیابت، نیابت به طور عام پذیرفته شده است مثل بقیه مسائل عرفی نیابت هم یکی از مسائل عرفی است بناء عقلاء هم بر آن هست و شارع هم ردّی نکرده و قاعدتاً پذیرفته شده است و قاعدتاً باید درست باشد حالا احتیاط مسأله دیگری است، همان طور که عرض کردم مرحوم شیخ انصاری قبول می کند منتهی می گوید رجاءً نیت کند به رجاء ثواب، مرحوم آقای حکیم هم به همین تعبیر، مرحوم سیدنا الاستاد امام هم ایشان هم قبول می کند در حاشیه عروه، بعضی های دیگر هم آقای گلپایگانی قبول کردند، همه دارند از باب احتیاط رجاءً نیت کند به امید ثواب ولی فتوایشان بر این است که درست است منتهی احتیاط می کنند و می گویند به قصد رجاء انجام دهد.

قاعدتاً باید درست باشد چون عرفی و عقلائی است نیابت اصلش عرفی و عقلائی است و همین طور اهداء ثواب به هر صورتی که معنا کنید، اگر یادتان باشد ما در نماز و روزه استیجاری و مانند این ها عرض کردیم که اگر شخص غیر از قرار اجاره ای که می بندد قرار عقد ضمان ببندد به او می گوییم فانت ضامنٌ شما ضامن هستی و انجام بدهی او هم می گوید بله و ضامن می شود ضامن که شد به صرف این عقد ضمان نماز و روزه آن میّت منتقل می شود به عهده این می خواهد بخواند یا نخواند به عهده این منتقل می­شود، ذمه میّت پاک می شود به خاطر قاعده عقد ضمان، عقد ضمان می گوید به محض اینکه کسی ضامن شد ذمه مضمون عنه منتقل به ضامن می شود فقط رضایت مضمون له شرط است، مضمون له در این مسأله عبادی خدا هست، می خواهیم ضامن شویم از طرف این مرده برای خدا که عبادت­های خدا را باید انجام بدهد ما انجام دهیم ضامن می شویم برای خدا و خدا مضمون له هست و باید مضمون له راضی باشد، رضایت او با قاعده نیابت است، این همه روایاتی که در باب نیابت داریم در زیارات و مانند این­ها، در حج و این ها اصل نیابت عرفی و عقلائی هم هست، عمل می کنند به نیابت در مسائل عرفی، قاعدتاً به صرف اینکه نظر من این است و ندیدیم فقهاء فتوا بدهند ولی در معلقات عروه ما جلد 4 این بحث را داریم به تناسبی به محض اینکه قرارداد عقد اجاره و عقد ضمان بست همین که به او گفت که این نماز و روزه که انجام می دهی شما ضامن هستی او هم گفت بله این هم عقد ضمان می شود فوراً ذمه میت بر این می­شود منتقل می شود به ذمه این چه انجام بدهد و چه انجام ندهد، اتفاقا در باب حج هم دو روایت داریم این دیگر عقد و ضمان هم ندارد ولی اگر کسی نائب شد، اجیر شد که از طرف دیگری حجی انجام دهد به عهده­اش هست و از عهده او ساقط می شود، بعید نیست این مطلب درستی باشد ولی ندیدم از فقهاء کسی این را بیان کند.

مسأله بعدی اینکه حالا که کسی می خواهد انجام دهد سه جور می تواند نیّت کند، اول اینکه نیّت کند نیابت من نیابتاً از فلان کس این کار را انجام می دهم، عرفی هم هست عرض کردم عقلائی است، کسی خودش نمی رسد یک کاری را انجام دهد نائب می فرستد عند العذر را که حتما عقلاء قبول دارند چه از میّت و چه از حیّ، عذرخواهی می کند نامه هم می نویسد ببخشید من نتوانستم بیایم شاگردم را فرستادم، کارمندم را فرستادم و مانند این نیابت پذیرفته شده است حتی چه بسا عذر مهمی هم ندارد کار دیگری دارد حالا ممکن است کارش هم خیلی مهم نباشد ولی به هرحال کار دارد این نیابت است، دوم اینکه کار را برای خودش انجام می دهد نه نیابتاً از دیگری، نماز می خواهد بخواند نماز برای خودش انجام می دهد بعد از خواندن نماز می گوید خدایا ثواب این نمازی که برای من است به فلان کس بده، این هم یک جور است، سوم اینکه می گوید نفس این عمل را من انجام می دهم خود این عمل خوب است حالا دیگر نگوید نیابتاً یا اهداء ثواب، اصل عمل خوب است من اصل عمل را انجام می دهم، آیا غیر از نیابت که وجه اول بود این دو وجه دوم و سوم درست است؟ اگر قصد نیابت کند حکم عقلائی است، برنامه عملی هست، سیره هست، در روایت زیارت هم که زیاد اما اهداء ثواب آیا این درست است؟

بعضی ها شبهه می کنند ثواب اولا دست من نیست دست خدا هست خدا عقاب می کند خدا مجازات می­کند، خدا ثواب می دهد، ثواب دست او هست، من اهداء ثواب می کنم بگو من چکاره هستم بعضی این شبهه را کردند.

تعبیر این ها چند صورت در این شبهه بوده، از این متأخرین از محشین عروه مرحوم آقای گلپایگانی تعبیری دارند به این تعبیر الثواب لنفسه إن کان العمل لنفسه فرض این است که عمل را برای خودش انجام داده بعد می خواهد اهداء ثواب کند، اگر عمل برای خودش هست ثواب هم برای خودش هست، اگر عمل را به نیّت خودش انجام داده ثواب هم برای خودش هست، ثواب را به دیگری بدهد چه معنا دارد، در واقع این اجاره اش هم باطل است، اجاره یعنی اجیر می شود یک کاری برای او انجام دهم من کاری برای او انجام ندادم و قرار اجاره­اش هم باطل است پس می گوییم اهداء ثواب معنا ندارد.

بعد می گویند نعم لا بأس بإعطاء شیءٍ لیکون داعیاً الی اهداء الثواب می شود بگوییم که او مستأجر یک چیزی به این بدهد که این داعی شود به اهداء ثواب یعنی برای اینکه اجاره درست شود بگوییم من ثواب را به تو می دهم در مقابل اینکه چیزی به من بدهی در حقیقت یک معامله ای شود و الّا همین ثوابی که مال خودش هست به او که نمی تواند بدهد حالا چگونه می خواهد پول بگیرد، اگر بخواهد اجاره درست شود باید این کار را کند بگوید اجاره اشکال دارد می خواهد درست شود پس یک چیزی مستأجر به این بدهد بگوید پول را به تو می دهم که شما ثواب را به من اعطاء کنی حالا روی فرض اینکه ثواب را این بتواند اعطاء کند چون دو اشکال آقای گلپایگانی دارد یک اشکال این است که می گوید عمل برای خودت انجام دادی و ثواب هم برای خودت هست معنا ندارد ثواب برای دیگری باشد دوم اینکه اجاره آن وقت باطل است برای اینکه کاری نکردی، اجاره دست خودت هست و به دیگری نیست پول چه چیزی را می­خواهی بگیری، راجع به صحت اجاره اش می گوید اگر می خواهی اجاره درست شود یک پولی بگیری یا پولی که در مقام اجاره می گیری آن پول را این گونه قرار بده این پول را می گیرم که این ثوابم را به تو بدهم نه پول می گیرم که عمل انجام دهم چون عمل برای خودش انجام می دهد پس پول می گیرم که ثواب را به تو بدهم حالا صرف نظر از اینکه ثواب به دست این هست یا نیست پول می گیرم که ثواب را به تو بدهم تا اجاره درست شود، این بیانی است که ایشان دارند.

شبیه این بیان مرحوم آقای حکیم در مستمسک می گویند الثواب لیس من عمله لیُستأجر علیه ثواب که دست این نیست تا بخواهد اجیر شود برای ثواب چون وقتی عمل برای خودش انجام بدهد پس قرار اجاره کانّ این است اجیر می شوم که ثواب را به او بدهم، ثواب برای خودم هست چگونه به او بدهم مثل بقیه اوصاف می شود مثلا یک کسی زرد پوست است یا سرخ پوست است پول می گیرم که سرخی پوستم را به تو بدهم این که معنا ندارد ثواب هم همین است و لیس تحت اختیاره اصلا ثواب در اختیار نیست نیست بعد ایشان جمله ای اضافه می کند غیر آقای گلپایگانی می گوید لإن کان موانع القبول اصلا ممکن است این عملی که خوانده است قبول نشود اعمال اسقاط تکلیف است ثواب برای مراحل قبول است ممکن است اسقاط تکلیف کند اما قبولی به آن معنا حاصل نشود ثواب برای مراحل قبول است لذا صریح روایت دارد هرعملی که شخص انجام می دهم لم اقبله الّا ما کان لی خالصا عمل را انجام داده ولی من قبول نمی کنم مگر اینکه اخلاص در آن باشد، حواس پرت است اصلا یاد خدا نیست این چه اخلاصی، حالا آیا این دو شبهه که عرض کردیم درست است؟

به نظر من شبهه این دو بزرگوار آقای گلپایگانی، آقای حکیم و بعضی های دیگر هم دارند، به نظر من اشکال وارد نیست به دو بیان، اول اینکه نیّت می کند عملی که حدوثاً من انجام دادم بقاءً برای دیگری است چون اعمال ما یک حدوث دارد و یک بقاء تمام اعمال بشر هیچ عملی در دنیا و آخرت از بین نمی رود مثل وجود از بین نمی رود، وجود ما قیافه عوض می کند خاک می شویم چیزهای دیگر می شویم ولی از بین نمی رود نیّت می کند حدوثاً عمل از من بقاءً از دیگری این چه اشکالی دارد؟

در روایت هم این گونه دارد که در باب 29 نیابت الحج این روایت را ما در معلقات آورده ایم باب 29 نیابت الحج روایت 1 دارد که از خدا می خواهد إجعل لها خدایا این عملی که من انجام دادم برای او قرار بده، عمل را من انجام دادم ولی برای او قرار بده این بقاءً می شود، این معنا ممکن است.

دوم اینکه ثواب و لو در اختیار من است ولی من تزرّعاً خدا که قادر است از خدا تقاضا می کنم این ثوابی که برای من است به دیگری بدهد در عرف عام می گویند خدایا از عمر ما بردار به عمر فلانی بگذار این متعارف است، این می گوید ثواب که برای من است بردار به او بده بنابراین ظاهرا نباید اشکال باشد، این اهداء ثواب شبهه ای که دارند به نظر در کلمات مرحوم امام هم این شبهه هست به نظر ایشان هم این اهداء ثواب را شبیه اشکال آقای حکیم و آقای گلپایگانی یک جایی دارند در همین حواشی عروه، بنابراین این وجه دوم به نظر بنده اشکالی ندارد عملی که حدوثاً من انجام دادم بقاءً برای او یکی اینکه ثواب گرچه برای من است اما از خدای تبارک و تعالی تقاضا می کنم که تفضّل کند و این ثواب را به دیگری بدهد، در بعضی زیارت ها هم داریم اللهم اجعل ثواب هذه الزیارة به زید و عمرو و پدر و مادر این ها، ثواب برای خودش هست ولی از خدا می خواهم که ثواب را به آن ها منتقل کنی، خدا هم کل شیءٍ قدیر پس این اشکال ندارد مهم وجه سوم است.



[1] وسائل باب12 قضاء صلوات روایت5

[2] وسائل باب12 قضاء صلوات روایت8

[3] وسائل باب12 قضاء صلوات روایت9

[4] وسائل باب12 قضاء صلوات روایت16






   دوشنبه 27 آبان 1398




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما