باسمه تعالی
هرچه فکر میکنیم دلیل روشنی بر اینکه اعراض
مُملّک است و مُخرج از ملک یکی خارج میشود و منشأ میشود داخل در ملک دیگری دلیل
روشنی بر این نداریم، روایاتی هم که دیدیم بیش از دلالت بر اینکه اعراض به حکم
تالف است دلیل دیگری نداشتیم.
یک روایت دیگری هم هست که این را هم ببینید راجع
به گوسفندی است که رها شده است در باب 13 از ابواب لقطة روایت 6 عبارت این است:
قَالَ أَبُو عَبْدِ
اللَّهِ ع جَاءَ رَجُلٌ مِنَ الْمَدِينَةِ- فَسَأَلَنِي عَنْ رَجُلٍ أَصَابَ شَاةً
یک کسی آمد از امام صادق پرسیده است که یک شخصی گوسفند پیدا کرد چه بکند با آن؟ فَأَمَرْتُهُ
أَنْ يَحْبِسَهَا عِنْدَهُ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ امام صادق فرمود من به او گفتم که
پیش خودش این گوسفند را نگه دارد تا سه روز وَ يَسْأَلَ عَنْ صَاحِبِهَا بپرسد و
تحقیق کند که صاحبش کیست فَإِنْ جَاءَ صَاحِبُهَا اگر آمد که به او میدهد وَ إِلَّا
بَاعَهَا وَ تَصَدَّقَ بِثَمَنِهَا
بفروشد و ثمنش را صدقه بدهد، عین روایاتی که در باب لقطة هست تحقیق میکند اگر
پیدا شد باید به او بدهد، اگر پیدا نشد صدقه بدهد مانند آن چیزی که در باب لقطة
داریم بنابراین نمیشود روشن کرد گرچه مشهور این است و خیلیها گفتند اعراض
مُمَلّک است و مُخرِج، از ملک این خارج میشود و زمینه میشود برای تملک دیگری،
مشهور تقریباً این است از سرائر ابن ادریس هم نقل شده، جواهر هم تقریبا بر همین
عقیده هست اما دلیل روشنی بر این نیست.
حالا یک مطلبی
هست و آن اینکه گرچه مُخرج عن الملک نیست ولی بعید نیست مُبیح هست یعنی اباحه
تصرفات میدهد میگوید هرکسی بخواهد از این استفاده کند میتواند استفاده کند
اباحه میشود مثل اینکه در باب معاطات خیلیها قائل هستند که کارش فقط اباحه هست،
اعراض هم در حقیقت یک چیزی است مثل موارد دیگری که اباحه میآورد، دقت کنید معاطات
فعل است و اعراض هم یک فعل است و به هم میخورند اعراض با اباحه، اباحهای که
اظهار میکند که میگوید من اباحه کردم برای هرکسی، اینجا هم و لو لفظ نیست ولی
فعلش مفید این معنا هست و اباحه تصرفات داریم.
آن وقت یک مطلبی
اینجا پیش میآید و آن اینکه اگر اباحه تصرفات است اباحه هر تصرفی یعنی کل تصرفات،
یکی از تصرفات هم تصرفات ناقل عن الملک است میخواهد بفروشد، این چیزی که پیدا
کرده است یکی از موارد اباحه آن این است که میخواهد بفروشد اباحه تصرفات، آن وقت
لا بیع الّا فی ملک اگر این اباحه تصرفات داده است و این هم میخواهد تصرف کند،
تصرف تام، یکی از تصرفات حق فروش هست و همین طور چیزهای دیگری مثل حق وقف، لا وقف
الّا فی ملک آن هم اباحه تصرفات داد، این را وقفش کند یا بیعش کند و مانند این موارد
آن وقت این در حقیقت میشود همان نظر سرائر، جواهر و دیگران که اعراض مُخرج عن
الملک است و به دیگری هم حق میدهد که بخواهد بفروشد، داخل در ملکش باید بشود تا
بفروشد لا بیع لا فی ملکه بنابراین بگوییم بعضی جاها اعراض مُخرج عن الملک است آن
جایی که این حق تصرف دارد از اباحهای که صاحب مال کرده است و یکی از تصرفات هم
بیع است، وقف است و مانند این ها بنابراین اعراض میتوان گفت، بعضی جاها مُخرج و
مُملّک است.
مسأله دیگری که
مرحوم سید عنوان کردند مربوط به کسی است که قرارداد بسته است که یک قصابی حیوانی
را ذبح کند این ذبح کرد بر خلاف وجه شرعی این ضامن است برای اینکه تلف کرده است و
مُتلف است، حیوان را در حقیقت بر غیر جهت شرعی ذبح کرده است و کار را خراب کرده
است خوردن این حرام است و استفاده از این نمیتوانند کنند بنابراین این مُتلف است
باید ضامن باشد.
اگر چنانچه این
گونه نگفته است که این حیوان را ذبح کن به وجه شرعی، دو صورت است گاهی اجاره میکند
و شخص را اجیر میکند میگوید این حیوان را ذبح کن طبق قرار اجاره، همان طور که در
اجارههای دیگر قرارداد میبندند و طبق قرارداد باید عمل شود اینجا هم یک قرار
اجاره هست میگوید اجیرت کردم که این حیوان را ذبح کنی به وجه شرعی این بر غیر وجه
شرعی ذبح کرد ضامن است این معلوم اما اگر این گونه نگفته است اجاره نیست گفته
تبرعاً برای من بیا این کار را انجام بده بعید نیست این هم ضامن است اگر چنانچه به
وجه شرعی نبوده.
مرحوم سید بین
این دو یک تفاوتی گذاشته است، آنجایی که با او قرارداد اجاره میبندد و میگوید
این حیوان را به وجه شرعی ذبح کن حالا ذبح نکرده به وجه شرعی این ضامن است اما آنجایی
که اجاره نبوده و قرارداد اجاره نبوده بلکه صحبت تبرع است و میگوید تبرعاً و
محضاً للله بیا این حیوان را برای ما ذبح کن حالا ذبح کرده است به غیر وجه شرعی،
اینجا سید میگوید ظاهراً این هم ضامن است، اولی به طور قطع میگوید ضامن است این
را میگوید ظاهرا این هم ضامن است، این چه فرقی باهم دارند؟
ظاهرا فقط جهتش
این است که این شخصی که تبرعاً ذبح میکند این در حقیقت احسان است، ما علی
المحسنین من سبیل و ضامن کردن او خلاف احسان است ظاهرا وجه دیگری ندارد.
مسأله بعدی که
مرحوم سید عنوان کرده است اگر اجیر شد که از طرف کسی نماز استیجاری بخواند اشتباها
از طرف شخص دیگری نماز استیجاری را خواند مثلا اجیر شده برای زید بخواند حالا نیت
کرده که برای عمرو بخواند بدیهی است که اینجا حق الاجرت نمیتواند بگیرد برای
اینکه قرارداد اجاره راجع به این کار نبسته است.
اما عمل او باطل
است؟ قرارداد بسته بوده که از طرف زید بخواند حالا از طرف عمر خوانده، از طرف عمرو
که خوانده نماز قاعدتاً نباید باطل شود، نمازش درست است ولی به جای زید نشده و این
قرارداد به جای زید بوده.
واقعش این است که
گاهی در این مورد اجاره به وجه تقیید نیّت کرده است که از طرف عمرو میخوانم اگر
عمرو نباشد نمیخوانم تقیید است مرحوم سید جاهای متعددی در عروه این را تقیید میگویند
و این را اشکال هم میکنند.
بعضی از آقایان
تقیید را اصلا در اشخاص جاری نمیدانند و صحیح نمیدانند و میگویند معنا ندارد در
اشخاص، یک نفر شخص است این یک شخص را بخواهیم مقیّدش کنیم که این گونه باشد در
مفاهیم کلی تقیید جا دارد مثلا بگوید اکمل علماء العاملین و از این قبیل اما در
شخص تقیید معنا ندارد.
بارها عرض کردیم
که در اشخاص هم تقیید ممکن است به این معنا که تقیید امتثال، میگوید من نماز
بخوانم مطلقا نمیخواهم انجام دهم امتثال من و اطاعت از این امر فقط مقیّد آنجایی
است که عمرو باشد و نه زید و من هم به زید کاری ندارم پس تقیید در اشخاص هم ممکن
است، تقیید در امتثال میشود در حقیقت، در مشابه این موارد دیگری پیش بیاید همین
است، اجیر شده است از طرف زید انجام دهد حالا اشتباها از طرف عمرو انجام داده است.
گاهی اشتباه در
اسم و مسمّی هست یعنی چه؟ میخواهد از طرف این شخص معیّن بخواند فکر میکند که اسم
این شخص عمرو است بعد فهمیده است که زید است اینجا ظاهرا هیچ اشکالی ندارد برای
همین شخصی که اشاره کرده است واقع میشود نمیداند که اسمش چیست یا اسمش را اشتباه
کرده است این مشکلی ندارد، یک وقت است که واقعاً در خارج دو نفر الآن داریم یکی
اسمش زید است و یکی عمرو است این به جای اینکه اجیر شده است برای زید که برای زید
بخواند نیت میکند که برای عمرو بخواند این از قِبَل عمرو واقع میشود منتهی حق
اجرت دیگر ندارد، این مسأله جاهای متعددی عنوان شده است.
مسأله بعدی این
است که اگر کسی خانهاش را اجاره داد مثلا تا یک سال و اُجرتش هم معیّن میتواند
خود این مستأجر را وکیل کند که سر یک سال که شد و اجارهات که تمام شد خودت از طرف
من قرارداد اجاره مجدد ببند میگویند اشکال ندارد این درحقیقت همان طور که مستأجر
است وکیل هم هست نظیر اینکه در قرارداد نکاح وقتی مرد صیغه ازدواج را میخواند
ضمناً وکالت را هم به خود زن میدهد که اگر چنین و چنان شد تو خودت را میتوانی
مطلقه کنی وکیل هستی، آن وقت این وکالتش برقرار است؟ در چه صورت و چگونه هست؟
گاهی از اوقات
وکیل کرده و گفته است بلا عزل، وکیلت کردم و هیچ عزل هم نمیکنم خودت را میتوانی
طلاق بدهی، گاهی میگوید وکالت اما بلاعزل نمیگوید آیا اینها فرق دارند؟
آن چیزی که
متعارف است میگویند برای اینکه محکم کاری کنند بلاعزل را قید میکنند، وکیلت کردم
بلاعزل آیا این خاصیتی دارد؟ وکالت یک عقد جایز است این خلاف شرع است که ما بگوییم
وکالت عقد لازم شود بنابراین اگر صد دفعه هم بگویید بلاعزل ولی وکیل است میگوید
تو وکیل من هستی که قرارداد خودت را تجدید کنی یا طلاق به عهده تو باشد این وکالت
است صدبار هم بگوید بلاعزل باز بالاخره وکالت عقد لازم است یا جایز؟ عقد جایز است
چون عقد جایز است هزاربار هم بلاعزل بگویید البته عزل نباید بکند چون گفته بلاعزل
ولی اگر عزل کرد عزل میشود بنابر آنچه که الآن در قراردادهای ازدواج میبندند
ملاحظه کردید در آن دارد شرایطی را که اگر معتاد بود، اگر زندانی شد، اگر چنین و
چنان شد حق طلاق با زن، به نظر میرسد که این خاصیتی ندارد وکالت عقد جایز است و
عقد لازم که نیست، زن وکیل کرده است که اگر برای مرد چنین چیزهایی پیش آمد کرد این
زن خودش را مطلقه کند بعد از عقد بیرون میآید عزلش میکند از وکالت و میگوید تو
دیگر وکیل نیستی.
البته اگر قبل از
اینکه عزلش کند این رفت خودش را مطلقه کرد مطلقه میشود چون وکیل بوده ولی اگر
چنانچه زن دیر اقدام کرد برای وکالت و او فرصت پیدا کرد و این را عزل کرد وقتی عزل
کرد این دیگر کارایی ندارد عزل میشود البته نباید عزل کند چون گفته است بلاعزل
خلاف شرط است.
صحبت این است که
شرط آیا لزوم وفا دارد یا اینکه لزوم وفا ندارد وضع شرط چگونه هست؟ المؤمنون عند
شروطهم حکم تکلیفی است و لزوم وفاء وجود دارد یا حکم وضعی است؟ ظاهر عبارات بعضیها
این است که میخواهند بگویند که شرط هم حکم تکلیفی است و هم حکم وضعی یعنی وقتی
گفته است وکالت بلاعزل نباید عزلش کند و حرام است عزلش کند و اگر عزل کرد عزل نمیشود
هم تکلیفاً نباید عزل کند و هم وضعاً هم اگر عزل کرد عزل نمیشود آن وکالت برقرار
است بعضیها میخواهند این گونه بگویند ولی ظاهرا این صحیح نباشد این را وکیل کرده
است وکالت بلاعزل که این زن طلاق را به دست خودش بگیرد یا این خانه را دوباره به
نام خودش اجاره کند اما اگر چنانچه وکالت را عزل کرد البته خلاف کرده است قبول
داریم اما دیگر وکیل نیست وکالت اگر عقد جایز است این شبهه ندارد، نباید عزل کند
ولی اگر عزل کرد عزل میشود و این طلاق برقرار میشود.
عبارتی که مرحوم
سید دارد یجوز عن یوجر داره الی سنة بأجرة معیّنة میتواند خانه خودش را یک ساله
اجاره دهد دربرابر اجرتی و یوکل المستأجر فی تجدید الإجارة عند انقضاء المدّة
مستأجر را وکیل کند که وقتی مدت یک سال تمام شد دوباره این تجدید اجاره کند به
وکالت از طرف صاحب خانه و له عزله بعد ذلک میتواند بعد از وکالت عزل کند و إن
جدّد قبل أن یبلغه خبر العزل اگر هنوز خبر عزل نرسیده این قرارداد را برقرار کرد
عقد صحیح است.
بعضی جاها حرف
مرحوم سید دقت میخواهد یجوز عن یوجر داره الی سنة بأجرة معیّنة و یوکل المستأجر
فی تجدید الإجارة عند انقضاء المدّة حق این دارد که او را وکیل کند مدّت که تمام
شد تجدید اجاره کند و إن جدّد قبل أن یبلغه خبر العزل لزم عقده به اینجا کار
داریم، آیا میزان عزل واقعی است یا میزان رسیدن خبر عزل است؟ مرحوم سید میزان را
رسیدن خبر عزل گفته، اگر عزل کرده ولی خبرش به این زن نرسیده است مرحوم سید میزان
را این خبر گرفته است بلوغ خبر، آیا میزان بلوغ خبر است یا میزان عزل واقعی است؟
زن را وکیل کرد که اگر از من تخلفی دیدی و این موارد تو خودت را میتوانی مطلقه
کنی و تو را عزل هم نمیکنم ولی چون وکالت عقد جایز است اگر عزل کرد عزل میشود،
حالا عزل کرد ولی خبر عزل به زن نرسید و این هم رفت اقدام کرد و خودش را مطلقه کرد
میگویند میزان خبر عزل است نه واقع عزل، عزل باشد و خبرش هم به این برسد این
نتیجه میدهد اما اگر عزل کرده اما قبل از اینکه خبرش به این برسد این کار خودش را
کرد طبق قرار وکالت اینجا برقرار میشود، طلاق محقّق میشود و لو اینکه بعداً خبر
عزلش برسد یعنی بعد از اینکه طلاق داد خبر عزل رسید اثری دیگر ندارد.
بنابراین آن چیزی
که مهم است که همان خبر عزل است به منزله یک قرارداد جدید محکمی اینجا کار میکند
یعنی این شخص مستأجر در این قضیه خانه که ایشان مثال زده است قرارداد یک ساله بوده
قرارداد با خودش بست که وقتی مدت تمام شد شما میتوانید و وکیل هستید از طرف من که
قرارداد را مجدداً برقرار کنی این هم برقرار کرد درحالی که او قبلا عزل کرده بود
آن عزل اثری ندارد چون خبرش به این نرسیده است.
در این قضیه
حیوان که بر خلاف جهت شرعی ذبح کرد این حیوان حرام میشود و قابل خوردن نیست و
قصّاب ضامن اجرت است و اگر دستور داد تبرعاً و محض رضای خدا ذبحش کن آن هم همین
طور است این حرام شده است وقتی خلاف شرعی هست و ضامن هم هست.
مرحوم آقای
بهبهانی در حاشیه عروه و مرحوم آقای گلپایگانی ایشان هم در حاشیه عروه دارند که
تکلیفاً حق عزل در این مورد عزل ندارد ولی اگر عزل کرد منعزل میشود. مرحوم آقای
خونساری هم کسی نقل کرد که مشابهتاً نظرش همین بود، نظر ما هم همین است حق عزل
ندارد واجب است که عزل نکند اگر عزل کرد منعزل میشود.
مرحوم آقای
خونساری در حاشیه عروه اشکال کرده، منشأ اشکال چه بوده و چرا این کار را کردند؟ بعضیها
تفصیل دادند بین شرط فعل و شرط نتیجه، آیا این حرف درست است؟ یعنی یک طرف میگوید
تو از طرف من وکیل که قرارداد اجاره را مجدداً برقرار کنی، یک وقت این طور میگوید
که تو از طرف من وکیل هستی که قرارداد اجاره تجدید کنی عمل خارجی فعل است، یک وقت
است میگوید شما از طرف من وکیل که اگر مدت تمام شد مدت برقرار باشد نه اینکه تو
برقرار کنی، شرط نتیجه، مرحوم آقای خوئی در شرط نتیجهاش در شرح بر عروه بر خلاف
حاشیه عروه ایشان میگوید اگر شرط به نحو شرط نتیجه باشد اشکال دارد، به نحو شرط
فعل باشد اشکال ندارد، آیا این حرف درست است؟
اولا ما از
المؤمنون عند شروطهم چیزی بیش از این نمیفهمیم که باید به شرط عمل کنید اما اگر
عمل نکردید چه خواهد شد این استفاده نمیشود فقط همین که باید به شرط عمل کنید،
قاعدتاً بین شرط فعل و شرط نتیجه هم نباید فرقی کند چه بگوید به شرط اینکه اگر مدت
تمام شد وکیل باشیم برای تجدید قرار که تجدید کنیم و یا بگوید اگر مدت تمام شد من
وکیل تو باشم یا قرار اجاره برقرار باشد قاعدتاً این نباید فرقی کند.
بعضیها گفته اند
که مفاد شرط کوتاه کردن قدرت شارط است، قصر سلطنت المؤمنون عند شروطهم قصر سلطنت
است و محدود کرده است این را، اگر محدود شد بنابراین کاری از دستش برنمیآید که
بخواهد انجام دهد، ما این را نفهمیدیم به چه معنا قصر سلطنت؟ المؤمنون عند شروطهم
حکم کرده از نظر شرط فعل و یا شرط نتیجه هردو باید طبق این شروط عمل شود چه شرط
فعل باشد و چه شرط نتیجه باشد باید طبق این عمل کند، به نظر میرسد فرقی ندارد ولی
مرحوم آقای خوئی در شرط نتیجه اشکال کرده است کانّ میخواهد بگوید که این شرط
نتیجه خلاف مقتضاء عقد وکالت است، وکالت عقد جایز است میتواند چنین شرطی انجام
بدهد ظاهراً مشکلی نباشد.