باسمه تعالی
به نظر میرسد
که کلمه بیمه ریشه فارسی دارد مثل بیم، بیمار، در فرهنگ ها این گونه است که فارسی
است، عربی تأمین گفته میشود یعنی تحصیل امنیت، عقدی است از عقودی که اگر قبول
کردیم جزء عقود اسلامی است، ماهیت این عقد چیست و الفاظی که تحقق بخشی کند این
حقیقت را آن الفاظ چیست؟ حقیقت شاید این گونه باشد التزام تدارک نقص یا تدارک تلف در
یک موردی با عِوَض معیّن توضیح دهیم، انسان هم خودش هم اموالش در معرض خطر است در
دنیا، اگر دنیا یک درجه خوشی و لذت باشد چند درجه مشکلات، نقص یا تلف در مسیر
زندگی انسانی چیز عادی است، عقل اقتضاء میکند که در جامعه بشری یک عواملی باشد
برای تدارک این نقصها و این تلفها، حالا جامعه عقلانی باید یک چنین تشکیلاتی
داشته باشد و هر فرد عاقل هم به فکر این تدارک باشد همانطور که جامعه باید به فکر
تدارک آفات باشد هر فرد عاقل انسانی هم باید به فکر امکان تدارک باشد، رفع بیماریها
از همینجا هست.
پس این گونه
بگوییم التزام تدارک نقص یا تدارک تلف در یک چیز از چیزهایی که وابسته به انسان
است، خود انسا، نوامیس انسان، اموال انسان یا بگویید این حقیقت ماهیت بود ولی میتوانید
تعریف کنید به عقد اینها نه ماهیت واقعی، عقد که محصّل این معنا هست، عقدی که
ثمره و نتیجه آن تعهد از یکی از دو طرف برای تحقّق امنیت در طرف دیگر مثلا انسان
در مسیر حوادث است با یک تشکیلات بیمه قرارداد میبندد بیمه متعهد میشود که اگر
خطری برای شما باشد ما جبران میکنیم پس عقدٌ که ثمره و نتیجهاش تعهد از یک طرف
برای تحقّق امنیت در طرف دیگر حالا امنیت مربوط به خودش یا مربوط به متعلقاتش باشد.
یا این گونه
بگویید تعهد یک طرف برای تعویض در طرف دیگر یعنی طرف دیگر یک مشکلی پیشآمد میکند
این طرف متعهد میشود تعویض کند چیزی جا به جای آن تالف بگذارد و هر جهتی، این
حقیقت بیمه است.
بیمه در زمان
ما اقسام بسیار زیادی پیدا کرده است، بیمه شخص ثالث در ماشین، بیمه خود ماشین، در
جنگها بیمه اموال و مغازه و همه چیز، در آخر بیمه عمر اینها تمام اقسام بیمه
است، اقسام زیادی اخیراً پیدا شده است.
دلیل اعتبار
بیمه در تمام اقسامش چیست؟ قاعدتاً عموماتی که در قرآن و روایات هست اینها دلیل
اعتبار کلّ عقدٍ هر عقدی از عقود مگر دلیل بر منعش برسد، تا دلیل بر منع نباشد خود
عمومات یکفی برای اعتبار اوفوا بالعقود، تجارةً عن تراض و نظائر اینها از عمومات.
شاید روایت
معروف المسلمون عند شروطهم که در ابواب خیار آمده است همین معنا را میرساند، ممکن
است در ذهن بیاید که این دارد المسلمون عند شروطهم اما ندارد کدام شرط، اول باید
ثابت کنیم که این شروط آیا مطلق شرط است یا شروط خاص است جوابش این است که شروط
عام است و عمومیت دارد و روایت به همین عمومیت اخذ میکند، تجارةً عن تراض هم بحث
در آن میآید یکی از دو طرف تجارت میکند که اداره بیمه هست این طرف دیگر هم یک
نوع تجارت است چون ممکن است کسی اشکال کند تجارةً عن تراض در بیع دو طرف دارد و
هرکدامشان هم تجارت میکنند مشتری با خریدش در فکر این هست که سود ببرد تجارت است
و بایع هم با فروشش در فکر این است که سود ببرد و آن هم تجارت است اما اینجا اداره
بیمه سود میبرد تجارةً عن تراض اما بیمه گذار اینجا چه سودی میبرد و پول میدهد؟
جوابش این است که پول میدهد در مسیر معرضیت تلف کلی پس تلف کلی را معامله میکند
با پرداخت یک وجه مختصری این تجارت است، کسی که در مسیر زندگی هر آن در مسیر خطرات
است از بیماریها، از حوادثی که پیش میآید، تمام اینها یک خطر است با قرار عقد
بیمه آن خطر را دفع میکنیم پس در حقیقت داریم تلف را تعویض میکنیم، امکان تلف را
میدهیم، از بین میبریم، تحویل آنها میدهیم و آنها جلوی این امکان تلف را میگیرند،
هردو طرف سود میکنند.
یک روایت هم هست
در باب رهن استوثق من مالک ما استطعت مال خود را محکم کن به هر صورتی که میتوانی
استوثق من مالک طلب وثوق از مال خود کن به هر وسیله ممکن، یکی از وسائل ممکن همین
قضیه اداره بیمه است، ما وقتی میگوییم اداره بیمه نه منظور این است که یک تشکیلات
اداره حکومتی، ممکن است یک نفر قانونمند هم نباشد، یک نفر اصلا هیچ رابطهای با ادارات
حکومتی هم نداشته باشد، این شرخرهایی که در هر جامعهای معمولا چند نفری هستند از
نظر صحت عقود میتواند مصداق عقد بیمه باشد پولش را گرفتهاند و نمیدهند اگر
بتواند از طریق قانونی به پولش برسد اشکال ندارد ولی وقتی نمیرسد چارهای نیست و
متوسل میشود به راههای دیگری چنانکه از نظر فقهی میدانید توسل به حُکّام جور حتی
برای اینکه به حق خودمان برسیم اگر حاکم حق میتواند حق ما را بگیرد ما نمیتوانیم
به حاکم جور مراجعه کنیم ولی اگر نمیشود اینجا جایز است به حکّام جور مراجعه
کنیم، حالا اگر چنانچه به هیچ طریقی نتوانستیم مال خودمان را بگیریم تشکیلات شرخری
که معروف است همین را میتوانند انجام بدهند، حق خودم را میخواهم بگیرم و راه
دیگری ندارم و از این طریق به حقّ خودم میرسم قاعدتاً نباید اشکال داشته باشد، یک
چیزی هم او میگیرد در مقابل این زور و تحمیل به طرف، روایاتی که خواندیم استوثق
من مالک بما استطعت به هر وسیلهای که ممکن است البته نمیخواهد بگوید وسیله حرام ولی
اگر چنانچه ناچار شدید و راهی نداشتید که به مال بخواهید برسید راهی جز راه حکّام
جور نیست اشکال ندارد از همان راه بروید و یکی هم همین تشکیلات فردی.
خلاصه چه
تشکیلات حکومتی و چه تشکیلات فردی مثل تشکیلات شرخری، میتوان به اینها متوسل شد
و قرارداد بست و این هم مصداق بیمه میشود.
یک وقتی یکی
از آقایان مراجع معروف که فوت کرده است گفتند که امروز من پانصد تومان پول زور
دادم، در سال 43 خدمتشان بودیم یکی از آقایان تهران هم آنجا بود گفت پس میشود از
شما پول زور گرفت؟ گفت بله اگر چاقو دارید، معلوم میشود که تهدید به چاقو کردند
بنابراین بما استطعت به یعنی هر وسیله ممکن.
آیا بیمه عقد
مستقلی است یا تحت عناوین یکی از عقود معروفه هست؟ بعضی گفتهاند که حتما باید تحت
یکی از عناوین عقود شرعیه دربیاید جُعاله، صلح، هبه معوضّه و نظائر اینها، آنهایی
که میگویند تحت یکی از این عناوین دربیاید معتقدند که عقود منحصر است، محصور است،
ما نمیتوانیم خارج از حیطه عقود شرعی یک چیز تازه بیاوریم و بگوییم یک عقد مستقل
است، باید تحت یکی از همین عقود معروفه دربیاید، عقود منحصر هستند کانّ اوفوا
بالعقود هم الف و لام آن الف و لام عهد است یعنی قراردادهایتان، مشابه این مسأله
گفته میشود که خوردن خبائث ممنوع است و حرام است، آنجا یک نظریه این هست که
خبائث منظور خبائث عرفیه نیست خبائث شرعیه هست.
عین این مسأله
در عقود است که آیا اوفوا بالعقود عقود خاصی است که در فقه و در لسان شریعت معیّن
شده یا اوفوا بالعقود یعنی هر قرارداد، الف و لام عهد است یا الف و لام جنس است در
موارد متعدد در فقه این مسأله پیش آمده است که واقعا مشکل هم هست سألته عن الغناء
در روایات متعددی این تعبیر هست و قال اذا من یستع بین الحقّ والباطل فما ایّ
منهما یکون الغناء خودت که میدانی حق و باطل از هم جدا هستند حالا غناء جزء باطل
است یا جزء حق؟ سوال اول این است که غناء چیست؟ اینجا بحث هست در محل خودش که آیا
الف و لام جنس است الغناء که مطلق غناء حرام میشود یا اینکه الف و لام عهد است،
غناء یعنی آن غنائی که خلافای جور داشتند اشاره هست به تشکیلات عیّاشی خلفا از زمان
عثمان به بعد که این گونه شد.
اگر گفتیم الف
و لام الغناء الف و لام عهد است اشاره است به آن تشکیلات، در آن تشکیلات زن و مرد
در آن اختلاط داشتند، عرق خوری و بد مستی بوده و یکی از آنها هم آواز بوده
بنابراین غناءهای متعارف معمولی اشکال ندارد بدون انحصار حتی در عقد ازدواج و
عروسی و اینها مطلقا ولی اگر گفتیم الف و لام آن عهد نیست بلکه الف و لام جنس است
هرچیزی که مصداق غناء باشد حرام میشود علی ای حال اینکه بگوییم عقود منحصر است
اگر این را قبول کنیم باید بگوییم که پس این را تحت یکی از عناوین عقود دربیاوریم
بیمه را اما آیا دلیلی بر انحصار داریم اوفوا بالعقود، هر قراردادی که میشود.
ظاهراً عبارت
مطلق است دلیل بر اینکه الف و لام عهد باشد نداریم، اساساً اذا دارالأمر بین اینکه
الف و لام جنس باید یا الف و لام عهد باشد فما ایّ منهما یکون، ظاهرش این است که
الف و لام جنس است بنابراین اوفوا بالعقود نه عقدهای خاص صلح و اجاره و غیره بلکه
کل قرار.
بعضی گفتهاند
که به این تعبیر عقود مثل عبادات است توقیفی است باید شارع معیّن کند که چه چیزی
عقد هست و چه چیزی عقد نیست همان طوری که عبادت را باید شارع معیّن کند که کدام
عبادات را شارع قبول دارد و کدام را قبول ندارد، عبادات توقیفی است این هم شبیه
تعبیر انحصار عقود است با یک تعبیر دیگری میباشد.
در زمان ما که
این یک عقد مستقلی است و هیچ صحبت نمیشود که آیا صلح هست یا صلح نیست یا تجارت
دیگری هست یا نیست، اینها اصلا در ذهن مطرح نیست بلکه به طور مستقل دیده میشود،
اوفوا بالعقود هم همین عقد مستقل را میگیرد
و بناء عقلاء هم بر همین استفاده مسقل است و استقلالی است حالا نمیگوییم نمیشود
تحت عناوین دیگری دربیاید ولی لزوم ندارد که تحت آن عناوین دربیاید خودش یک عنوان
مستقلی هست.
عنوانش در شرع
چیست؟ در شرع از نظر لغت میخواهید تأمین ولی اگر از نظر روایات میخواهید که چیزی
داشته باشیم که جزء تعبیرات شرعی تأمین باشد، غیر از این روایتی که خواند استوثق
من مالک بما استطعت یک سلسه روایاتی هست که نشان میدهد انسان باید مواظب مالش
باشد، مواظب بودن مال یعنی جلوگیری از تلف و جلوگیری از تلف یعنی عقد بیمه منتهی
آیا از روایت یک چنین چیزهایی استفاده میشود باید ببینیم.
دو احتمال
دارد روایتی که میبینیم احتمال اول اینکه اینها میخواهند بگویند اگر تلف شد چه
کسی ضامن است و بحث ضمان مُتلِف را بحث میکنند بنابراین راجع به اتلاف است نه
راجع به امنیت دربرابر تلف ولی یک احتمال هست که از این روایات استفاده شود که
جلوگیری از تلف خود کن، اگر جلوگیری از تلف مطرح شود عقد بیمه میشود، ندیدم جایی
تمسکی کرده باشد به روایات در این زمینه ولی اگر گفتیم که این روایات میخواهد
جلوی احتمال را هم بگیرد عقد بیمه میشود.
در باب 30 از
ابواب اجاره روایات زیاد است که همه میگوید ضامن هستید منتهی ضمان در اتلاف مثلا
ملاحظه کنید روایاتی که میگوید تلف شده است بعد حضرت میفرماید اگر این شخصی که
مال خود را به او دادید امین است ضامن نیست و اگر امین نیست ضامن است، این امنیت
یعنی چه؟ اگر آدم امینی است ضامن نیست اگر امین نیست ضامن هست، بحث را روی امنیت
برده است پس این اتلاف واقعی نیست، اگر حکم روی اتلاف واقعی بود میگفت هرچه که
اتلاف شده است مُتلِف ضامن است همان طور که گفته میشود شأن فقیه دخالت در موضوعات
نیست کانّ میگوییم ما به واقعش چه کار داریم هرکسی تلف کرده است ضامن است اما این
را نمیگوید بلکه میگوید اگر امین نیست ضامن است، اگر حساب امنیت مطرح کردن باشد
این در حقیقت یک گوشهای هست از جریان بیمه.
روایات دیگری
که در این زمینه هست که میگوید:
إِنَ
حَمَّالًا لَنَا يَحْمِلُ فَكَارَيْنَاهُ فَحَمَلَ عَلَى غَيْرِهِ فَضَاعَ قَالَ
ضَمِّنْهُ وَ خُذْ مِنْهُ.
باری دادیم إنّ حمّالاً لنا یحمل فکاریناه فحمل
علی غیره فضاع یک حمّالی داریم که کارش این است که کار کرایهای انجام میدهد چیزی
را بار برداشت و برد بار از بین رفت فضاع، ضاع ظهور اولیاش این است که گم شد نمیگوید
حتما تلف شد فرمود که ضمّنه و خُذ منه تضمینش کن و پولت را از او بگیر، این تضمین
نه اینکه میگوید متلف است، این ضاع گم شدن است و از این قبیل روایات إذا استبرک
البعیر بحمله فقد ضمن صاحبه
اینها البته اتلاف است ولی آن تعبیرات غیر اتلاف است، بعید نیست که از این
روایاتی که روی امنیت تکیه میکند این معنا استفاده شود.
حالا البته تا
آنجایی که ما دیدیم کسی به اینها تمسک نکرده است، یا مثلا وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ عَلِيِّ
بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِيِّ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَيْهِ يَعْنِي أَبَا الْحَسَنِ ع
رَجُلٌ أَمَرَ رَجُلًا يَشْتَرِي لَهُ مَتَاعاً أَوْ غَيْرَ ذَلِكَ فَاشْتَرَاهُ فَسُرِقَ
مِنْهُ أَوْ قُطِعَ عَلَيْهِ الطَّرِيقُ مِنْ مَالِ مَنْ ذَهَبَ الْمَتَاعُ بسیاری از
این روایات تعبیرش به گونهای است که نمیتواند روشن کند که حقیقت چه بوده، حالا
به هرحال اوفوا بالعقود به تنهایی هم در برابر همه اینها کافی است اما در عین حال
میتوانیم اینها را تحت عناوین عقود دیگر هم دربیاوریم که عرض میکنیم.