باسمه تعالی
دو سه اشکال مهم به قرار بیمه وارد شده که اینها
باید بررسی شود اولین اشکال که شاید معروفترین اشکال هم باشد مسأله غرر است گفته
میشود که معلوم نیست این مؤسسه بیمه چقد باید بدهد و آن طرف هم نمیداند چقدر
باید بگیرد برای اینکه حوادث معلوم نیست چون حوادث مجهول است پس مقدار بده و بستان
بین این دو طرف نا معلوم است.
معنای خود غرر برایتان معلوم است، بحث موضوعی آن
که به چه معنا هست بعضیها شبهه دارند و معتقدند معنایش چون مبهم است برای تمسک
مسائل فقهی به درد نمیخورد از جمله اینکه مرحوم سیدنا الاستاد امام در کتابهایشان
راجع به غرر که بحث میکنند میگویند معانی متعددی برای غرر ذکر شده است، جهالت،
خطر، خُدعه و از این قبیل شاید یکی دو مورد دیگر هم هست چون معنایش مبهم است قابل
تمسک نیست از نظر معنا و موضوع، از نظر حکم هم روایت که معروفتر است عامی است و
دو جور هم نقل شده است نهی النبیّ عن بیع الغرر یک جور هم نهی النبی عن الغرر.
به نظر میرسد اشکال وارد نباشد از نظر دلیل
نهی النبی عن بیع الغرر به خاطر عبارتی که در ذیل حدیث است مفاد همان نهی النبی عن
الغرر را میرساند، بیع خصوصیت ندارد، در ابواب بیع این حدیث که آمده این گونه هست
نهی النبی عن بیع الملامسه و چندتا موردی که دنباله روایت آمده است بعد آخرش این
را دارد لأنّها غررٌ کلّها، تحلیل لأنّها غررٌ کلّها میفهماند که تمام اقسام غرر
و معاملات غرری کلاً اشکال دارد و اختصاص به بیع ندارد، نهی النبی عن البیع
الملامسه و المنابذه و بیع الحصاة لأنّها غزرٌ کلّها پس نهی النبی عن الغرر، عن
بیع الغرر خصوصیتی ندارد.
معنای غرر هم آن طوری که از لغت به دست میآید
معنایش جهالت خطرآفرین یا خطر حاصل از جهالت بنابراین میشود ادعاء کنیم که معنای
غرر موضوعاً روشن است و حکم غرر هم از نظر دلیل استفاده است غیر از اینکه کتابهای
فقهی پر است از این روایت در قدماء و متأخرین همه به دلیل غرر تمسک کردند نهی
النبی عن الغرر بنابراین به نظر میرسد که اشکالی از این نظر نباشد.
میزان وثوق است، در فقه ما چیزی که میخواهیم
وثوق میخواهیم، وقتی فقهاء بزرگ تمسک کردند خلاف مرحوم شیخ طوسی مبسوط، در جاهای
متعددی نه یکی دو جا به غرر تمسک شده است.
بنابراین به نظر میرسد در بیمه این اشکال نباشد
که غرر است و جهالت است، میزان عقلائیت یک معامله هست، این عقلائی هست که شخص برای
اینکه خاطرش جمع شود یک قراردادی میبندد با یک مؤسسهای، با یک تشکیلاتی برای
اینکه خطر را از این دور کنند کسانی که اشکال کردهاند بیشتر روی همین تکیه میکنند.
یکی از آقایان یک کتاب مختصری نوشت درباره بیمه
در استدلال مهمش به همین غرر بود و جهالت نهی النبی عن بیع الغرر هست بنابراین
معامله اشکال دارد به خاطر جهالت، کتاب مستقلی در این زمینه نوشت پس موضوعاً و حکم
مشکلی نباید از این نظر باشد، اینها گفتند جهالت خطر آفرین معنی غرر گفتیم، آیا
اینجا در مسأله بیمه آیا جهالت هست یا نیست که هست، جهالت خطرآفرین منظور خطر
اقتصادی است و خطر اقتصادی هم که هست گاهی میلیارد باید این اداره بدهد گاهی معلوم
نیست به سود آن طرف هست یا به ضررش، یک وقت تصادف میکند نزدیک ترین افرادش را از
دست میدهند، یک وقت هم میبینید طوری میشود که اداره بیمه قدرت اداء آن را
مستقلاً ندارد.
غیر از این یک سوء استفادههای دیگری هم که از
غرر میشود، گاهی قراردادی بسته شده است بین یک نفر و یک مؤسسهای برای اینکه به
یک پول زیادی برسند شخص حاضر میشود که زیر ضرب و تصادف قرار بگیرد و گاهی دست طرف
شکسته میشود و پای او شکسته میشود برای اینکه از طریق اداره بیمه پول زیادی میگیرند
و یک پولی هم به این میدهند که میرود شکستگی دستش را جبران میکند، این هم شایع
شده و در زمان ما زیاد شده است حاضر میشود دست و پای او را بشکنند و جراحت عمدهای
پیدا کند برای اینکه بعد با قراری که با طرفهای مقابل و اداره بیمه هست چیز زیادی
بتواند بگیرد که بیش از ضربهای که به بدنش خورده است برایش ارزش دارد.
علی ای حال به نظر ما مشکلی نیست، چرا مشکلی
نیست؟ سنداً که عرض کردم، دلالتاً جهالت خطرآفرین هست درجاهایی که واقعاً خطری در
بین باشد و جهالتی باشد، اگر بیمه برای این است که پول حادثه را بگیرند بگویید
حادثه نمیدانیم چقدر است از پیش معلوم نیست ولی اگر بنا شد که آرامش را میخواهیم
نه بحث این است که خطر و حادثه برایش هست یا نیست عمده این است که نمیخواهیم پول
حادثه را بگیریم و نمیخواهیم خطری که برای این طرف به وجود آمده به پول تبدیل
کنیم بحث این نیست، بحث این است که شخص آرامش پیدا میکند و میداند اگر چنانچه حادثهای
برایش پیش آید این گونه نیست که در عالم تنها بماند و کسانی هستند که حمایتش کنند
بنابراین در معاملات بیمه شخص پول میدهد الآن حادثهای نیست ولی احتمال حوادث نگرانش
میکند دنبال آرامش میگردد و همین آرامش است که برای او اهمیت دارد.
بنابراین میتوان گفت که معامله بین اداره و این
شخص از نظر خطر نیست بلکه مربوط میشود به آن آرامشی که شخص پیدا میکند و شک نیست
که برای شخص یک آرامش است، شخصی که نمیداند چه خواهد شد و از منزل که بیرون میآید
نمیداند سالم برمیگردد خانه یا خیر، یک سفری که میرود نمیداند چه خواهد شد و
این ماشینی که دارد برایش میماند یا خیر و از این قبیل و نمیتواند زندگی روشنی
داشته باشد و آرامشی داشته باشد با کاری که اداره بیمه انجام میدهد برایش آرامش
میآید بنابراین فکر میکنیم غرر اینجا نباید مانعی باشد اگر معامله بین اداره
بیمه و این شخص روی حوادث است حوادث مجهول است و نمیدانیم چه خواهد شد ولی اگر
واقع قضیه پول را میدهد که آرامش پیدا کند.
انواع بیمهها همین طور است که آرامش پیدا کند
حتی بیمه عمر پول میدهد برای اینکه زندگی آرامی را بتواند داشته باشد و خیالش جمع
باشد که بالاخره این طور نیست که بعد گرفتار پول درمان و غذا و همه چیزش باشد گفتهاند
که در بیمه عمر ممکن است صدسال بیشتر عمر کند از جوانی مرتب قسط میدهد به اداره
بیمه و معلوم نیست چقدر عمر میکند مجهول است و جهل زیاد گفتند این اشکال قضیه است،
این هم اگر متعارف معلوم است، دیگر بین متعارف عمر به حسب زمانها فرق میکند، به
حسب امکاناتی که حکومتها فراهم میکنند متوسط عمر برای افراد معلوم است.
در روایتی که از پیغمبر اکرم رسیده است اکثر
اعمار امّتی بین الستّین و السبّع چنین نقل شده است متعارف آن است ولی گفته میشود
که این روی هم حساب کردن کل امت است نه فقط در این زمان، از آن زمان به بعد شرایط
فرق میکند گاهی عمر خیلی پایین میآید و گاهی خیلی بالا میرود، روی هم رفته
تاریخ اگر این حدیث معتبر باشد بین 60 و 70 میشود.
علی ای حال درست است که نمیدانیم چقدر عمر میکند
ولی متوسط عمر تقریبا میشود گفت معلوم است و همین مقدار کافی است.
معمولا گفته میشود که بازهم بالاخره معلوم نیست
که اداره بیمه چقدر باید بدهد برای این حوادثی که پیش میآید خیلی تفاوت زیاد است،
تفاوت زیاد ولی آرامشی که پیدا میکند مشکل را حل میکند به عبارت دیگر بگویید ما
هدف را آن آرامش و راحتی خیال حساب میکنیم و این است که بیشتر مورد توجه هست
بنابراین جهالتی که چند سال عمر میکند در بیمه عمر این ضرر نمیرساند، یک معاملهای
میکند برای اینکه خاطرش جمع باشد و میزان در معاملات عقلائیت معامله هست، این
عقلائی هست، به منزله یک پشتوانهای هست که یک شخصی از دیگری داشته باشد که موجب
آرامشش میشود و این آرامش اساس همه چیزها هست در معاملات و زندگی، به نظر میرسد
که اشکالی از این نظر نباشد، برای هردو طرف نفع دارد، برای اداره بیمه نفع دارد
برای اینکه در نهایت وقتی حساب میکند پول زیادی دارد، برای شخص به نفع هست برای
اینکه حواسش دیگر جمع هست و آرامش دارد.
یک اشکال دیگری در همین قضیه غرر شده و آن اینکه
گفتهاند هدف از زندگی وصل به خدا هست، هدف از زندگی این است که انسان ارتباطش را
با خدا محکم کند، عالم خلقت درست شده است برای اینکه این عالم طبیعت و حوادث طبیعت
به کمال برسد و کمال هم ارتباط با خدا هست، این گونه تشکیلاتهایی که بیمه و امثال
اینها درست میکنند دل را از یاد خدا غافل میکند به ضرر است پس نباید اداره بیمه
و امثال اینها باشد در نهایت بگوییم این ضرر به استکمال فردی است، ضرر به استکمال
جمعی است.
به قول شما به جای اینکه بیمه حضرت ابوالفضل(س)
باشد بیمه فلان اداره هست، علی ای حال هرکدام بیمه را که بگیرید برای آرامش است
منتهی یک کسی آرامشش را با این میداند و یک کسی آرامشش را با آن میداند ولی آن
چیزی که مورد توجه هست آرامش است.
علی ای حال آرامشی که بدست میآید مورد نظر فرد
هست که این برایش ارزش دارد، پولی که اداره بیمه میگیرد مورد توجهش هست و برایش
ارزش دارد، برای اداره این بیمه پول زیاد مطرح هست و میگیرد شاهدش این است که روز
به روز اداره بیمه زیاد میشود، برای فرد آرامش مهم است و پشتوانه مهم است که این
برایش پشتوانه میدهد بنابراین از این نظر نباید اشکالی داشته باشد.
این یک اشکال بود در قضیه غرر که عرض کردیم، به
نظر بنده قضیه غرر اینجا مشکلی نیست به هرحال سازمان تعزیرات حکومتی جلوی افراط و
تفریط را میگیرد، زیاد ماهانه و اینکه مرتب او میخواهد قسط بریزد و به اداره
بیمه بدهد وقتی زیاد پول میگیرد آنها باید مداخله کنند اما اساس قضیه به هم نمیخورد
بالاخره این برایش آرامشی هست که میداند برگردد ماشینش از بین برود یک پولی از
جای دیگر میتواند بگیرد این برایش آرامش است.