باسمه تعالی
بعضی آقایان
آدرس آن غرر را خواستند قبلا ظاهرا گفته ایم ولی به هرحال در باب 12 عقد البیع عبارت
هم این است که مَعَانِي الْأَخْبَارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَارُونَ
الزَّنْجَانِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ
سَلَّامٍ بِإِسْنَادٍ مُتَّصِلٍ إِلَى النَّبِيِّ ص أَنَّهُ نَهَى عَنِ
الْمُنَابَذَةِ وَ الْمُلَامَسَةِ وَ بَيْعِ الْحَصَاة بعد ظاهرا تفسیرش دیگر از
خود صدوق باشد در معانی وَ بَيْعِ الْحَصَاةِ الْمُنَابَذَةُ يُقَالُ إِنَّهَا
أَنْ يَقُولَ لِصَاحِبِهِ انْبِذْ إِلَيَّ الثَّوْبَ أَوْ غَيْرَهُ مِنَ
الْمَتَاعِ أَوْ أَنْبِذَهُ إِلَيْكَ وَ قَدْ وَجَبَ الْبَيْعُ بِكَذَا وَ يُقَالُ
إِنَّمَا هُوَ أَنْ يَقُولَ الرَّجُلُ إِذَا نَبَذْتُ الْحَصَاةَ فَقَدْ وَجَبَ
الْبَيْعُ وَ هُوَ مَعْنَى قَوْلِهِ إِنَّهُ نَهَى عَنْ بَيْعِ الْحَصَاةِ وَ
الْمُلَامَسَة بعد آخر حدیث میگوید فَنَهَى رَسُولُ اللَّهِ ص عَنْهَا لِأَنَّهَا
غَرَرٌ كُلَّهَا
این هم روایت غرر که عرض کردیم.
یک اشکال
دیگری که به مسأله بیمه وارد شده است این هست که ما روایت داریم ما تبع ما لیس
عندک در همین حدیثی که عرض کردیم یک حدیث قبل از این، این روایت 12 عقدالبیع هست،
او در معانی بود این در من لا یحضر فقیه نهی عن بیع و سلَف و نهی عن بیع فی بیعٍ و
نهی عن بیع ما لیس عندک و نهی عن بیع ما لم یُضمن.
بیع ما لیس
عندک به معنای بیعش در ما نحن فیه نیست و به این نمیگویند بیع ولی روح قضیه همان
است چیزی که وجود خارجی ندارد در آن معامله میکنید در بیمه، مستأمن امنیت میخواهد
و موأمّن هم میخواهد امنیت بدهد به طرف اما بالاخره موجود فعلی و بالفعلی الآن
نیست این ملاکاً مصداق بیع ما لیس عنده هست این شبهه شده و این هم یکی از اشکالات
است.
به نظر میرسد
این اشکالی نیست موأمّن که میخواهد امنیت به طرف بدهد برایش روشن است که قدرت این
معنا را دارد بنابراین بالقوّة القریبة من الفعل عنده هست نه لیس عنده بنابراین
این نباید از این نظر اشکالی داشته باشد.
یک اشکال
دیگری که در بیمه مطرح شده است مسأله تعلیق است موأمّن چیزی را که الآن وجود خارجی
ندارد روی آن معامله میکند برای اینکه میخواهد بگوید اگر خطری باشد من مقابله با
این خطر میکنم خطری که فعلا نیست احتمال خطر است بنابراین یک نحو تعلیق است، موأمّن
و مستأمن دارند معامله میکنند بر سر یک چیزی که فعلا وجود خارجی ندارد این یک
تعلیقی حساب میشود.
عقد تأمین
فوراً انجام میشود ولی برای جلوگیری از خطری که وجود خارجی ندارد پس کانّ معامله
معلّق است اصلا در بیع و سایر عقود گفتهاند یکی از شرایط شرط تنجیز است اگر چیزی
تنجیز نباشد نمیشود روی آن معامله کرد، اینها یک تعلیقی است که مخالف با تنجیز
است، به نظر مرحوم شیخ در مکاسب نقل اجماع هم بر این معنا دارد که معامله حتما
باید تنجیز باشد نه تعلیق.
دلیل روشنی بر
این مسأله نیست و میزان عقلائیت قضیه هست موأمّن و مستأمن معامله میکنند بر چیزی
که احتمال وجودش مزاحم زندگی است، لازم نیست فعلیت خارجی به آن معنا باشد احتمال
وجودش مضر است، تعلیق به آن صورت نیست که میگوید من معامله میکنم بر طبق اینکه
اگر چنین شد، یک وقت است خود حادثه را میبینند و روی حادثه قرارداد میبندند، یک
وقت است این گونه نیست محصول حاصل آن حادثه امنیت است، طرد حادثه یعنی امنیت،
امنیت را هم از اول عقد میدهد، موأمّن به مستأمن خاطر جمعی میدهد میگوید من
اقدام میکنم و برایتان امنیت را برقرار میکنم بنابراین به نظر میرسد که تعلیق
هم اشکالی نیست، ذمه آن هم از همین حالا بعد العقد بلا فاصله اشتغال ذمه دارد،
مؤأمّن مشغول الذمه هست برای اینکه امنیت را برای مستأمن برقرار کند در این
تعلیقیتی نیست، الآن بعدالعقد بلافاصله به ذمّهاش اشتغال دارد و اشتغال ذمه دارد
برای اینکه به آن طرف مقابل آرامش دهد.
شبیه این استناد
به بعضی روایاتی که نهی میکند از بیع ما لم یُضمَن، بیع ما لیس عندک را گفتیم و
تعبیر ما لم یُضمن یک تعبیر جدایی است از جمله در روایت 12/12 از ابواب عقدالبیع
تعبیر حضرت این است به نقل صدوق در من لا یحضر و نهی عن بیع ما لیس عندک این خودش
یک عنوان دارد و یکی هم نهی عن بیع ما لم یُضمَن، ما لم
یُضمن یعنی تعهدی ندارد یا تحقق خارجی ندارد این به چه معنا هست؟ نهی عن بیع ما لم
یُضمَن، ضمان ما لم یجب که در کتب فقهی مطرح شده و علامه هم در مُختَلَف به آن
استدلال کرده است و کانّ خودش را یک موضوع حکم مستقلی گرفته است، ضمان ما لم یجب
که همینجا میتوان به آن استناد کرد چیزی که محقّق نشده بخواهیم به دیگری
بفروشیم، اگر حادثه وضعاً و رفعاً در نظر بگیریم این ما لم یُضمن است و ضمان ما لم
یجب مثل آن میشود ولی اگر ما آرامش خاطر را که میخواهیم یک محیط امنی داشته
باشیم بحث در آن حادثه نیست، بحث در امنیت محیط است، یک محیطی میخواهیم که بی
حادثه باشد، قرار و معامله بر سر امنیت محیط است نه بر سر حادثه، حادثه متعلّق آن
امنیت محیط است.
بعضی ادعاء
اجماع کردند در مسأله ضمان ما لم یجب از عبارت علامه در مختلف استفاده میشود
اجماع و چیزی در کار نیست، ایشان هم استناد میکند به دلیل عقلی، چیزی که محقّق
نشده است میخواهی چگونه ضامن شوی.
علی ای حال به
نظر میرسد این اشکالاتی که در بیمه شده است مسأله غرر، مسأله تعلیق، مسأله ضمان
ما لم یجب، مسأله معامله بر سر چیزی که محقّق نشده است به نظر میرسد که این مشکلی
نباشد.
بعضیها به
خاطر امکان اشکالی که در عقد بیمه هست میخواهند سعی کنند عقد بیمه را وارد در یکی
از عقود دیگر کند که این اشکالات استقلال نباشد، اشکالات متعددی بود مستقلا این را
موضوع کلام قرار ندهیم واردش کنیم بر یکی از عقود شرعی، یکی از اشکالات این بود که
میگفتند عقود منحصر هستند و توقیفی هستند شما نمیتوانید هر روز یک عقد جدیدی
وارد کنید به این جهت اینها میخواهند وارد کنند در یکی از عقود عقد صلح، عقد
جُعاله، عقد هبه معوّضه و مانند اینها.
الآن معاملاتی
که در بازارها انجام میشود بین خود افراد، افراد با دولت یا دولت با دولت دیگر یک
قسمتش هم معاملات با ارز دیجیتال است، این ارز وجود خارجی به آن معنا ندارد ولی
طرفین میفهمند چه میگویند، آنها میفهمند که چه چیزی میگویند توافق میکنند بر
یک چیزی که ارزشش را قراردادی خودشان قرار میکنند، بین دُوَل فرق دارد با بین
الملل، بین المللی نیست، طرفین به مقداری که بنا به توسعه آن دارند ممکن است بین
ده دولت باشد، بین دو دولت باشد، بین یک گروهی باشد، علی ای حال اینجا هم بعضی
خواستند که بیمه را در عقد جعاله وارد کنند، ما بعد از بیمه چون اجاره را خواندیم
و بعضی معانی اجاره با جعاله نزدیک هستند توفیقی باشد ان شاءالله جعاله را بعد از
این بحث خواهیم کرد، به هرحال هم در جعاله گفتند بیمه را وارد کنیم و هم در صلح
گفتند هم در هبه معوضّه گفتند آیا این معنا صحیح است یا صحیح نیست؟
در جعاله تبادل
بین عمل و مال است طرف مقابل زحمت میکشد و گمشدهای را پیدا میکند و این هم پول
زحمت او را میدهد بین مال و عمل، مال از جاعل و عمل از آن طرف مقابل اما در ما
نحن فیه عقد بیمه این گونه نیست تبادل بین عمل و مال نیست، تبادل بین تدارک خطر و
پول یا بگویید بین قول وفاداری در تحصیل امنیت و پول از طرف دیگر مثل اینکه اینها
باهم فرق دارد، در جعاله صریحاً تبادل بین مال و عمل من ردّ ضالّتی و له کذا، ردّ
ضالّه عمل است و مقابل هم که طرف پول میدهد مال است تبادل بین مال و عمل ولی در
بیمه به حسب صریح این گونه نیست تبادل بین تدارک خطر که اگر مشکلی آمد میگوید من
تأمین میکنم آن وقت بین خودشان هم قراردادهای مفصّلی هست چگونه تأمین میکنند،
نقد است یا نسیه است، تا چه اندازه؟ مقصّر باشد یا قاصر باشد، حادثه چگونه پیش آمد
کرده و انواع مسائلی که در آنجا مطرح میکنند.
حالا در جعاله
خیلی روشن است که تبادل بین مال و عمل است، در بیمه اگر بگوییم بیمه یعنی تدارک آن
وقت عمل امنیت است و پول تدارک حادثه هست، در جعاله میگوید صد تومان به تو میدهم
این کار را بکن ولی اینجا این گونه نیست، تبادل بین تدارک و عمل است، تدارک که
همان عمل آن طرف است و پول از این طرف، فرق دارد به هرحال و آن صراحتی که در جعاله
هست اینجا نیست.
از طرفی در
جعاله اگر مطلوب حاصل نشد من ردّ ضالّتی یعنی ضالّه نشد اگر پیدا نکند چیز به عهده
آن طرف نیست اما درحالی که در بیمه این گونه نیست طبق قرارداد ماهیانه این مقدار
میدهد و اگر خطری نبود تا تدارک کند چیزی برگشت داده نمیشود، ماهیانه در قرار
بیمه هست که یک چیزی بگیرند حالا خطری نبود تا تدارکی باشد پولی که ماهیانه داده
بر نمیگردد و باید بدهد.
در فرق بین
جعاله و بیمه یک چیز دیگری گفته شده است در جعاله جُعل از جاعل است یعنی این پول
را چه کسی میدهد؟ آن کسی که قرارداد میبندد اما در بیمه جُعل از مستأمن است، این
قضیه درست است آیا؟ جاعل در جعاله جُعل قرار میدهد من ردّ ضالّتی فله فلان مبلغ
پول، اگر چنانچه همان که ما گفتیم آرامش و امنیت باشد شبههای نیست ولی اگر آن
گونه که آقایان گفته بودند تدارک خطر باشد خطری نبوده تا تدارک شود.
خلاصه خواستند
بیمه را در یکی از عقود دیگر وارد کنند حالا یکی از آنها جعاله، یکی دیگر هبه
معوضّه این طرف پول میدهد یعنی مستأمن پول میدهد به مؤأمّن این در حقیقت وارد میشود
مثل یک بخشش این پول را به تو میبخشم به شرط اینکه آرامش من را تضمین کنی هبه
معوضّه.
صلح، مصالحه
میکنیم بر اساس تفاهمی که حاصل از تدارک خطر است یا بر یک چیز دیگری معامله میکنیم
صلح این را ضمن او قرار میدهیم تمام اینها مصداق صلح است، گفتند که بیمه را در
صلح وارد کنیم.
ظاهرا هیچ
کدام اینها نیاز نباشد خودش یک قرار مستقل است و این معامله مستقل تحت عنوان
اوفوا بالعقود و ادله دیگر وارد میشود اشکالی از این نظر ندارد.
جعاله عقد
جایز است، یکی از حرفهایی که هست این است جعاله عقد جایز است و این را در فقه
متعرّض هستند اما بیمه جایز نیست لازم است باید قسطش را مسلّماً بپردازد حالا اگر
پرداخت نکرد اصل قرار بیمه به هم میخورد یا آن پولها را هم باید برگرداند اداره
اینها بحثی است در محل خودش ولی علی ای حال بیمه عقد لازم است و جعاله عقد جایز
است.
این را
خواستند حل کنند که با شرط میخواستیم درستش کنیم، آن عقد جعاله یا عقدهای دیگر را
که خودش جایز هست با طرف قرارداد میبندیم میگوییم به شرط اینکه این چندماهی که
قرارداد میبندیم شما مراقب باشی و آرامش و امنیت ما را هم حفظ کنی با شرط درستش
میکنیم.
به هرحال یک
معاملهای است که در بازار عقلاء در جریان است، یک چیزی است که نمیتوانیم از آن
فرار کنیم مثل این ماشینهای لباسشویی مردم استفاده میکنند نمیشود بگوییم ما
ندیدیم یا نمیخواهیم و فلان، این عقد بیمه یک عقدی است که برقرار است و طرفین
استفاده میکنند، اگر اشکالی به نظر میرسد باید حل شود و ظاهراً اشکالی هم نیست و
حل میشود، غرر، تعلیق و سایر چیزهایی که عرض شد ظاهرا مشکلی در این جهت نباشد.
حالا بالاخره
عقد بیمه شرایطی دارد مثل بقیه عقود و معاملات ایجاب و قبول دارد که مشخص است، در
ایجاب و قبول در همه معاملات این مسأله هست که باید لفظ باشد یا کتابت کافی است یا
معاطات و فعل هم کافی است، این اختصاص به اینجا ندارد و در همه معاملات دیگر هم
این در جریان هست، در نکاح بعضیها تصریح کردند که باید لفظ باشد بدون لفظ حتی
گفتند با کتابت درست نیست حالا این بحثی است در محل خودش، در محیط عقلاء کتابت از
لفظ محکمتر است قاعدتاً باید قبول شود و پذیرفته شود ولی بعضیها تصریح دارند که
باید لفظ باشد.
به هرحال اگر
مبناء محیط عقلائی است و محیط جامعه هست کتابت را از لفظ مهم تر میدانند و بیمه
با ایجاب و قبول مثل معاملات دیگر با غیر لفظ هم انجام میشود.
علی ای حال
لفظ قبول است، کتابت قبول است، چیزهایی که در بعضی کتابها آمده است عربیّت ایجاب
و قبول دیگر بدیهی است که اینها دخالت ندارد، چیزهای دیگری که در بیع جاری هست
اینجا هم جاری است مثلا فضولی بودنش، یکی از شرایط دیگری که بلوغ و عقل و اختیار در
اینجاها هم آوردهاند ولی مثل بقیه معاملات است، این روشن است که طرفین یعین
موأمّن و مستأمن بلوغ و عقل و اختیار و عدم حجر و این موارد مسلّماً در آن جریان
دارد.