باسمه تعالی
عقد جعاله برای مواردی است که با مجهولات سر و
کار داریم به خلاف اجاره که معیّن است اینکه در بانکها گفته میشود وام میدهیم
به عنوان جعاله منظور این است که وام را به مراجعه کن میدهند که برود با این وام
با هر شخصی که میخواهد قرارداد ببندد آن وقت نتیجه آن قرارداد را در سودش با بانک
شریک هستند و برنامههای دیگری که در این مسیر انجام میشود اگر جعاله نبود فقه ما
یک کمبودی داشت و آن این بود که معاملاتی که با مجهول طرف هستیم چگونه حل کنیم،
کسی با دیگری قراردادی میبندد که این پول را به تو میدهم تو تجارت کن و بعد سودش
را باهم شریک شویم اینجا جا دارد بپرسد که چه تجارتی کنم و با چه کسی تجارت کنم و
این به اجاره نمیخورد در اجاره باید مشخص باشد ولی اینجا به او میگویند پول را
بگیر و برو با هرشخصی میخواهی تجارت کن و منظور سود است این جعاله میشود اما در
اجاره مشخص و معیّن است، اگر کسی با دیگری قرارداد ببندد بانک با مراجعین به عنوان
تسهیلات قرارداد میبندد مشخص میکند اما اگر مشخص نیست مثل اینکه میگویند با
هرشخصی میخواهی قرارداد ببند و ما سودش را میخواهیم جعاله میشود.
عقود به طور کلی گاهی لازم هستند از هر دو طرف هم
از طرف موجر و هم از طرف قابل، گاهی از هر دو طرف لازم و گاهی از هردو طرف جایز،
عقد لازم مثل بیع، مثل اجاره، عقد جایز مثل وکالت عقد جایز است، جعاله از کدام است؟
آیا عقد لازم است یا عقد جایز؟
بعضی آقایان گفتند که قبل از تلبّس عامل و بعد
از تلبّس فرق میکند اگر عامل هنوز شروع نکرده است به کار اینجا عقد جایز است، هر
کدام از طرفین که میخواهند میتوانند فسخ کنند ولی اگر بعد از تلبّس عامل و شروع
کار آنجا بخواهند فسخ کنند گفتند که عامل میتواند فسخ کند جاعل که جُعل قرار میدهد
نمیتواند فسخ کند.
جهت این هم معلوم است این شروع به کار کرده است
به عنوان اینکه طرف مقابل هم به قراردادش عمل کند و سودی ببرند و طبق قرارشان
انجام دهند آن وقت این شروع به کار کرده است و وقتش را روی آن گذاشته است بعد جاعل
بیاید بگوید فسخ کردم این را خیلیها گفتند نمیتواند ولی عامل هر موقع خواست میتواند
فسخ کند چون خودش کار کرده است و خودش میخواهد فسخ کند.
دو قول در مسأله هست راجع به بعد از تلبّس، بعضی
معتقدند بعد از اینکه عامل شروع کرد دیگر قابل فسخ نیست بعضی معتقدند بعد از شروع
هم قابل فسخ است و لازم نیست، آن اشخاصی که میگویند لازم نیست میگویند آن اشخاصی
که مدعی هستند لازم است این لزوم به چه معنا؟ میخواهند بگویند یک عقد لازمی است
مثل بیع و اجاره لا دلیل علیه یا میخواهید بگویید که جاعل اگر بخواهد فسخ کند اول
باید پول عامل را بدهد بعد فسخ کند عامل بالاخره زحمت کشیده است پس لازم به این
معنا هست.
لزوم به دو معنا گفته میشود گاهی یعنی این عقد
بنفسه لازم است مثل اجاره و بیع، گاهی به این معنا تا آن کار را نکردید لازم است
یعنی پول عامل را ندادید نمیتوانی فسخ کنی ولی اگر پولش را دادی اشکال ندارد فسخ
کنی، لزوم به کدام معنا میخواهید بگویید بنابراین اگر هنوز به کار شروع نکرده است
هیچ مشکلی نیست، وقتی به کار هم شروع کرد اگر پولش را جاعل میدهد مشکلی ندارد و
میتواند فسخ کند، حرف مهمی ندارد.
اهمیّت دادن به شروع کار عامل برای همین است که
مال او تلف نشود و از بین نرود، حق عامل را جاعل بدهد بعد هرکاری میخواهد بکند
فسخ هم بکند اشکالی ندارد، اگر این کار را کرد جایز میشود.
استصحاب مفید این است که باید جواز بگوییم که
جایز است برای اینکه اول که قرارداد میبندند اول کار است آن موقع همه قبول دارند
کا جایز است و هنوز شروع به کار نشده است بعد که شروع به کار کرد شک میکنیم که
جعاله لازم شد یا هنوز جایز است استصحاب جواز بنابراین به نظر میرسد وجهی برای
اینکه حتما عقد جایز است از این نظر نداریم.
البته عامل کار که میکند کار او ارزش دارد و
باید حقّش را جاعل بدهد کسانی که معتقد به لزوم هستند یک جهتش همین است میگویند
این کار میکند و شروع به کار کرده است نباید حقّ او نادیده گرفته شود، گفته میشود
که احترام عمل مثل احترام مال است، وقتی عامل شروع به کار میکند این عملش عمل
محترمی است، عمل محترم است یعنی باید حقّ او داده شود.
روایات متعددی داریم برای گفتن حرمت مال، در باب
3 مکان مصلّی لا یحلّ مال العمر المسلم الّا تیب نفسه احترام
مال است حالا مال چه عمل و چه عین خارجی، در باب 3 قصاص نفس حرمة ماله کحرمة دمه، در
باب 40 از ابواب شهادات لا یُمکن یا لا یَصلُح ذهاب حقّ احد حق
هیچ کسی نباید از دست برود.
منتهی صحبت این است که اینها حرمت تکلیفی را میگویند
یا ضمان را میگوید مثل عقد ضمان، ضمان گاهی به ضمان یدی است علی الید ما أخذت حتی
تؤدّی ضمان یدی را میگوید، روایت علی الید گرچه سندی ندارد ولی مورد قبول فقه است
در عامه و خاصه، در عامه هم در کنز او مال جلد 5 صفحه 257 این علی الید هست، گاهی
پس ضمان بالید است ضمان یدی است، گاهی ضمان با اتلاف است من اتلف مال الغیر و هو
ضامن البته این عبارت به این صورت در روایات نیامده است ولی قاعده مستاده است از
تعبیرات مختلف روایات این به خوبی استفاده میشود.
گاهی ضمان عقدی است و قراردادی آن هم ضمان است
قرارداد بستهاند کسی میگوید ضامن میشود بدهی دیگری را ضمان عقدی گفته میشود.
ما نحن فیه وقتی میگوییم ضامن است اگر عامل کار
را رها کرد اگر کاری کرده حالا جاعل اگر میخواهد فسخ کند باید حقّ این عامل را
بدهد زمان این اجرت المثل است از باب اتلاف میشود، از باب احترام مال میشود غیر
از اینها از باب قرارداد هم میشود قاعده ما یُضمن بصحیحة یُضمن بفاسده اثبات میکند
که اگر یک قراردادی بستید حالا میخواهید فسخ کنید همان طور که قرارداد تا آخر بود
یک چیزی او میبرد حالا هم میبرد، میگوید نباید او ضرر متحمل شود، اگر شما ضرر
زدید اضرار.
به هرحال پس جاعل اگر میخواهد فسخ کند باید حق
عامل را در نظر داشته باشد او کار کرده و زحمت کشیده و حقّش را هم باید ببرد.
در جعاله میخواهد چیز مبهم و مجهولی را به دست
آورد، جاعل پول میدهد که این کار را انجام دهد و جاعل ضامن هم هست نمیتواند راحت
فرار کند، آیا مقدارش مشخص است که چه مقدار جُعل باشد؟ قاعدتاً روی قرارداد است هر
طور که قرارداد بستند، قراردادی که توافقی دو طرف باشد آن مبناء مسأله هست ولی یک
روایتی داریم که برای بعضی موارد جُعل مشخص شده است که این مقدار قرار بگذاریم
قاعدتاً این مثل مهر السنّة هست در ازدواج که در مَهر السّنة مستحب است که او را
قرار بدهند اما اگر کسانی نخواستند قرار دهند ما خودمان توافق میکنیم هزار سکه
مثلا این قبول است؟
روایتی که داریم در تهذیب مرحوم شیخ جلد 6 صفحه
398 روایت دارد که پیغمبر در مورد شتر و عبد آبق که اینها زیاد گم میشدند، شترها
بیشتر بیابان گردهستند در طویله های خاص معمولا نگه داری نمیکنند خیلی عادی است
که این شتر بگذارد برود، عبد آبق هم چون اصل عبودیت با جنگ با دیگران بوده و این
عبد شده و اسیر شده لذا هر لحظه میخواهد فرار کند ما مسأله بردگی را واقعا
نتوانستیم حل کنیم که شارع چطور قبول کرده که یک انسانهایی اسیر به دست انسانهای
دیگر شوند ما نفهمیدیم.
بنده در سال 50-51 جلسهای بود و بحثی کردیم طبق
آن بحث نوشتهای داشتم نگاهی به بردگی و عرض کردیم که اسیر میگیرند چکار کنند؟
اگر بکشند که ممکن است این بعدها انسان صالحی شود، زندانش کنند چه مشکلی است برای
دولت اسلامی برای اداره اینها، آزاد کنند ممکن است برگردد بر جبهه باطل خودشان و
دوباره تقویت دشمن کند، گفتیم بهترین راه این است که تحویل خانوادهها بدهند،
خانواده ها به اینها فرمان میدهند کار میکنند و آنها هم کم کم رشد فکری پیدا
میکنند، اینها خلاصه مسأله بردگی در اسلام است.
اما صحبت این بود که اساساً اهل بیت چطور اینها
را میخریدند و میفروختند، پولی که در برابر فروش گرفته میشود، پولی که در برابر
خرید داده میشود چطور یک انسانی را یک قبیلهای حالا ناحق اسیر کرده ما بیاییم و
اسارت این را صحه بگذاریم بخریم و بفروشیم، این را حل نکردند ولی بالاخره در اسلام
مطرح هست.
در بعضی روایات دارد اگر عبد آبق یا شتر را در
شهر پیدا کردید برای هر کدام یک دینار جُعل قرار دهید، اگر در بیابان پیدا کردید برای
هر کدام چهار دینار قرار دهید.
مرحوم شهید ثانی در مسالک دارد که عقد جعاله
قبول نمیخواهد، کار را جاعل انجام میدهد ایجابش مقابل قبول نیست، قبول ندارد لذا
بگوییم ایقاء هست نه عقد، ایشان میگویند حالا که قبول ندارد بنابراین عقد هم نیست
پس قرار جعاله مثل امری است که یک کسی به دیگری امر میکند میگوید این مداد را به
من بده حالا این هم میگوید این گمشده من را پیدا کن و امر به دیگری در انجام یک
کاری این موجب ضمان نیست صرف امر است، میخواهد انجام بدهد و میخواهد انجام نمیدهد.
صاحب جواهر دارد که جواز در اینجا به معنای این
است که لا یجب الوفاء یعنی واجب نیست که عمل کند به این صحبتی که شده است از طرف
جاعل، وجوب وفاء ندارد نه از باب لزوم یا جواز عقدی اصلا عقد نیست تا این موارد
باشد.
علی ای حال جعاله اگر عقد نشد فقط همین است که
وجوب وفاء عامل ندارد و این هم به خاطر عملی که از دیگری استیفاء میکند چون خودش
قرارداده است باید عمل کند.
اگر جعاله را تکرار کرد حکمش چه میشود؟ اول گفت
کسی که من ردّ ذالّتی این مقدار به او میدهم بعد دوباره گفت و دوباره گفت، گاهی
منافی با عبارت قبلی است گاهی منافی نیست قبلا گفت هر کسی شتر را پیدا کرد ده
دینار به او میدهم حالا آمد و گفت پانزده دینار میدهم این منافاتی ندارد یا گفت
که اگر در فلان خیابان تحویل دهید این مقدار میدهم یا در فلان محل تحویل دهید این
مقدار میدهم و از این قبیل که اجاره تکرار شد ولی منافی نبود اگر این گونه بود
قاعدتاً دومی هم معتبر است.
مرحوم محقّق کرکی شهید دوم اینها تصریح میکنند
این دو قرار را اگر هردو را شنیده است به دومی و اگر یکی را شنیده است هرکدام را
که شنیده است آن معتبر است و به آن عمل کند آن وقت دلیلش چیست نمیدانیم، مگر در
قرار شنیدن معتبر است، اگر من یقین دارم که ایشان چنین قراری گذاشته است مخصوصا
اگر مکتوب باشد حالا من شنیده باشم یا نشنیده باشم فقط بدانم که هست کافی است.