باسمه تعالی
در مورد لزوم یا جواز معامله جعاله به اختلاف
صحبت شده است یک قول اینکه لازم است از طرف جاعل، یک قول این است که از هر دو طرف
جایز است، این اساس اقوال است، واقعیت این است که به نظر میرسد جعاله با معاملات
دیگر فرق دارد یک چیز مثل خواهش کردن است که این کار را انجام بده، ماهیت جعاله
ماهیت تعارف است در حقیقت، میگوید هر کسی به من چنین خدمتی کند من هم چنین میکنم،
برنامه خدمت کردن به برادر ایمانی است بنابراین قاعدتاً باید جایز باشد از هر دو
طرف، اینکه بعضی گفتند وقتی جاعل اجرت المثل را میدهد آن وقت لازم میشود که اول
جایز است بعد لازم میشود، واقعیت این است که استصحاب مفید این معنا هست که هرچه
از اول بوده ادامه دارد وجهی نیافتیم که اول جایز است بعد لازم میشود با وجود
استصحاب اما اینکه وقتی فسخ میکنند و فسخ هم میشود چون جایز است حالا اگر مقداری
کار انجام شده باشد اجرت المثل بدهد یا اجرت المسمّی؟ قاعدتاً اجرت المثل است چون
وقتی فسخ میکنند عقد فسخ میشود، حلّ العقد است اگر حلّ العقد است از اول کأن لم
یکن حساب میشود وقتی از اول کان لم یکن حساب شد اجرت المسمّی معنا ندارد.
اگر اول جاعل با بیان خودش یک جُعلی قرار داد
بعد از مدتی یک جُعل دیگری قرارداد یعنی عقد جُعاله را دو بار تکرار کرد اینجا به
کدامش عمل میشود؟ به عقد اول یا به عقد دوم؟
خیلیها گفتند ببینید هر دو کلام جاعل به گوش
عامل رسید یا خیر گاهی میدانیم که دو مرتبه خوانده است ولی نشنیدیم این را فرق
گذاشتند، مرحوم محقق کرکی و شهید دوم دارند که اگر یکی را شنیده است به همان که
شنیده است عمل کند وقتی من یقین دارم دو عقد خوانده شده است حالا و لو نشنیدم یکی
را چطور میگویید آن چیزی که نشنیده است اعتبار ندارد، اگر اول انجام شده دومی میآید
چه بسا عقد دومی را منفسخ میکند بعید نیست عقلائیت قضیه این است که اعتبار به
دومی است اگر میدانیم دو عقد خوانده شده هنوز عامل شروع به کار نکرده است لزوم را
هم نمیتوانیم بگوییم استصحاب هم همان جواز را اثبات میکند پس میماند اینکه دومی
منفسخ کند اولی را، بعید نیست اعتبار عقلائی به عقد دوم باشد مثل خیلی قراردادهای
دیگر، خرید و فروشهایی که انجام میشود در عرف عقلائیت شاید به این باشد عقد اول به
وسیله عقد دوم نادیده گرفته میشود و الّا وجهی نداشت که عقد دوم را انجام دهد.
گاهی از اوقات میشود که این دو عقد باهم تنافی
هم دارند باید تحقیق شود، گاهی باهم منافات دارند و گاهی هم منافات ندارند، او
گفته است من ردّ ضالّتی فله ده تومان و این گفته است یازده تومان مثلا، یا گفته
است اگر گمشده من را در شهر پیدا کردید این مقدار میدهم، ده پیدا کردید این مقدار
میدهم اینها باهم منافاتی ندارد.
علی ای حال اینکه بگوییم میزان آن یکی است که
شنیدهام نه آن موردی که نشنیدهام که از مرحوم محقق کرکی و شهید دوم نقل است وجه
روشنی در این جهت پیدا نکردیم.
اگر عامل شروع کرد به کار یک شخص دیگر هم آمد در
این کار شریک شد عقد یکی است ولی عامل دو نفر شد، اولی شروع کرد و دومی هم شراکت
با اولی کرد بدون قرارداد، اینجا چطور است؟
موارد فرق میکند یک وقت دومی که میآید شریک
اولی میشود تبرعاً همین طور آمده است حق ندارد و چیزی به او نمیرسد، اگر تبرع
کرده است ولی نه تبرع برای مالک بلکه تبرع برای این عامل اولی، مالک به طور کلی
گفته بود اگر این گمشده من پیدا شود این مقدار میدهم حالا این آمد شریک این شد
گاهی تبرع از مالک است و گاهی تبرع از این شریک است میگوید من کمک میکنم این را
پیدا کنیم و به او بدهیم برای اینکه کمک کرده باشم به تو که عامل هستی و تبرع از
طرف عامل انجام داده است اگر این هست همه جُعل را عامل میبرد.
اگر چنانچه شراکت کرده تبرع هست ولی نه تبرع از
طرف عامل قبلی بلکه از طرف مالک، میگوید تو برای مالک کار میکنی من هم میخواهم
برای او قدمی برداشته باشم تبرع از طرف مالک است، اگر از طرف مالک هست بنابراین به
عامل قبلی کاری ندارد و عامل قبلی باید مقدار سهم این را کنار بگذارد و بقیه آن را
بردارد بنابراین فرق است بین اینکه این شخصی که شراکت کرده و وارد شده است این
تبرعاً از مالک انجام بدهد این کار را یا تبرعاً از عامل انجام دهد اگر تبرع از عامل است به نفع
عامل کار میکند و عامل همه جُعل را میتواند بگیرد، اگر تبرع از طرف مالک است سهم
تبرع از قِبَل مالک از جُعل کم میشود بقیه جُعل را به عامل میدهند و آن شخص هم
که تبرع بوده چیزی نمیبرد.
فرع دیگری که عنوان شده است اگر عامل بخواهد فسخ
کند یک ضرر عمدهای به طرف میخورد مثلا در مسائل پزشکی و نظائر آن، اول یک جُعلی
قرارداده و گفته هرکسی من را خوب کند این مقدار به او میدهم عقد چون جایز بوده آن
پزشک هم شروع کرده یک مقداری که روی کلیه و کبد این کار کرد بعد گفت خسته شدم دیگر
حاضر نیستم کار کنم و بخواهد عقد را فسخ کند اینجا خطر مرگ برای او هست و حق ندارد
این کار را کند، پزشک معالج مثل جراح اگر چنانچه شروع کرد میخواهد دست بکشد خطر
زیادی برای آن شخص دارد و حق ندارد چنین کاری کند بنابراین اگر میگوییم جایز است
درجایی که چنین حقّی از دیگری پایمال نشود و الّا عقلائیت ندارد.
یک فرع دیگری اگر جُعل قرارداد ولی گفت گمشده من
را اگر پیدا کردی و از این مسیر بیاوری این مقدار میدهم حالا این فرد از این مسیر
نیاورد و از یک مسیر دیگری آورد و یک قدری از آن مسیر هم در آن مشترک هست ولی همه
آن نیست او گفته است از این خیابان ولی آن شخص از یک کوچه این خیابان آورد قاعدتاً
باید دید که غرضش چه بوده، یک وقت است گفته از این خیابان برای اینکه آن خیابان نزدیک
بوده و به هدف میرسد میزان هدف است که میخواهد به آن گمشده برسد، یک وقت است که
میخواهد نشان بعضیها بدهد و مقصود دارد، اگر این است که مقصود دارد از این
خیابان نیامده باید تقسیط شود و وقتی از این خیابان نیاورده به این مقدار از آن کم
میشود، اگر نظرش این بوده که میخواسته به هدف زودتر برسند اینجا مشکلی ندارد اگر
این چند دقیقه مشکلی نبوده.
اگر بین مالک یعنی جاعل و عامل اختلاف شد،
اختلاف اینکه مالک گفت من جُعلی با تو قرار نگذاشتم، عامل میگوید این مقدار قرار
گذاشتی و من هم آمدهام کار کنم کار را هم شروع کرده جاعل میگوید من با تو هیچ
قراردادی نداشتم اینجا اختلاف و تنازع بین مالک یعنی جاعل و عامل است، قاعدتاً قول
منکر مقدم است بنابراین جُعلی قرارداده نمیشود این چیزی که در سوره بقره تأکید
شده است هر دِینی دارید بنویسید برای اینکه این گونه موارد پیش نیاید، البته جاعل
اینجا چون منکر است که باید قسم بخورد.
اگر جاعل گفت تو کار نکردی و این خودش پیدا شد، اینجا
کار انجام شده و ولی او میگوید به وسیله تو نبوده خود به خود انجام شده زیاد این
مسائل به وجود میآید که میگویند انجام شده ولی تو نکردی و خودش انجام شده است،
اینجا باز قول منکر مقدم است قسم میخورد و میگوید دلیلی نداریم که تو این کار را
انجام داده باشی.
اگر اختلاف شد یکی میگوید چه عامل و چه جاعل میگوید
این عقد باطل بوده مثلا شرایطی که هست در جعاله هر شرایطی که هست اگر گفتیم عربیّت
شرط است عربی نخوانده است، اگر گفتیم باید بچه بالغ باشد تا بتواند بخواند عقد
جعاله را و بالغ نبوده و از این قبیل، یکی میگوید این عقد باطل بوده و آن طرف میگوید
نه صحیح بوده به چه دلیل میگویی باطل بوده و نتواند اثبات کند که عقد باطل است قاعدتاً
اینجا عمومات صحّت این جعاله هست تحت عنوان یک قراری است، به هرحال مدعی صحت مقدم
است.
ادعاء صحت هم از باب حمل بر صحت عمل مؤمن و هم
از باب عمومات، عموماتش اشکال ندارد، عموماتی که در خود جعاله هست لازم نیست حتما
به اوفوا بالعقود حتما تمسک کنیم عمومات خود جعاله این درست است و قبول است.
اما آن عبارتی که عمل مؤمن را حمل بر صحت میکنیم
این به چه معنا است؟ در کتابها مرحوم شیخ هم یک جایی این مسأله را عنوان دارد،
این معنایش این نیست که یک معاملهای انجام شده است بلکه کار خلافی نکرده است، این
برادرت که این کار را کرده است خلاف شرع نکرده همین، اثبات نمیکند که یک عقدی
انجام شده و یک کاری انجام شده بنابراین این هم مدعی صحت قولش مقدم است از باب
عمومات خود جعاله و امثال اینها.
اگر اختلاف شد که این عقدی که خواندیم قبول دارم
یک قراری داشتیم اما این قرار ما جعاله بوده یا اجاره اختلاف شد زیاد میشود این
اختلافها ممکن است پیش بیاید اگر اجاره شد یعنی پس قرارداد که محکم است به جای
خودش عقد اجاره هم که لازم است باز به جای خودش، عقد جعاله لازم نیست و میتواند
فسخ کند درحالی که جعاله این گونه نیست، اینجا چه بگوییم؟ اجاره مقدم است یا
جعاله؟ اصلا به نفع کدام است؟ کدام نفع و سود میبرند جاعل سود میبرد یا عامل؟
آنکه میگوید اجاره بوده اولا میگوییم این کاری
که کردیم لازم بوده و الّا حق فسخ نداری، اگر عامل بوده همین طور بنابراین مدّعی
اجاره میخواهد بگوید حتما باید طبق قرار عمل شود مدّعی جعاله میگوید حتمیتی
نداریم، چیزی نبوده و اگر هم بوده به هم میزنیم قاعدتاً باید حمل بر صحت اینجا هم
بیاید برای اینکه اگر جعاله بوده الآن ابطالش میکند، حالا به هرحال اینجا دو عقد
است به این معنا که یک عقدی که خوانده است مردّد است بین این دو، یک عقدی خوانده
شده شک داریم که اجاره بوده یا جعاله قاعدتاً اگر جعاله باشد یعنی الآن میخواهد
ابطالش کند اگر اجاره باشد نمیتواند و اگر اصل عقد مسلّم است نمیدانیم میشود
ابطالش کرد یا خیر اصل این است که باطل نمیشود استصحاب میشود.