باسمه تعالی
در اینکه
ودیعه اساسش بر امانت است و طرف که گیرنده هست ضامن نیست الّا تضمین شود اتّفاقی
است تقریباً فقط از عمر بن خطّاب نقل شده است که او معتقد بود ودیعه تضمینی هست،
ضامن است و امانی نیست، فقهاء مالکی استناد کردند به متن خود آیه قرآن «إِنَ
اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها» که ردّ را
واجب دانسته بدون شهادت گرفتن این دالّ بر این است که ودیعه امانی است و تضمینی
نیست، می گوید مال را به مستودع بدهید و شاهد هم نمی خواهد بگیرید یعنی پس اساسش
بر امانت است، استدلال خوبی است که مالکیها کردند.
عمر روی اخلاق
خشونتی هست که ذاتاً خشن بوده این در فتواهایش اثر کرده و فتوا که به آن صورت
نداشته نمیفهمیده آن زن آمد از او پرسید و با اینکه عرب است نمیفهمید که معنایش
چیست و از این قبیل، شاید آن فساد اخلاقی هم که به او نسبت داده میشود و بعضیها
هم نوشتهاند و کذلک کان سیّدنا عمر رضی الله و عنه بعید نیست آن هم مبنایش خشونت
بوده که با زنها نمیتوانسته روابطی داشته باشد، احتمالا روز حملهاش هم به بیت
صدای فاطمه زهرا(س) بلند شد «یا ابتا ماذا لقینا مِن ابن الخطّاب» چه به سر ما
آمده از دست این، درست است که ابوبکر نقشه میکشید ولی این مجری بود، در نقلی هست
که عمر سیّئة من سیّئات ابوبکر یکی از خرابیهای ابوبکر عمر است یعنی پس نشان میدهد
اصل کار و نقشهها برای ابوبکر است ولی به هرحال مجری این است که خیلی پلید و کثیف
هست و عجیب این است که بعد از چهارده قرن هنوز موقعیتی در جامعه دارد و بعضی حتی
از فسادش هم دفاع میکنند.
در یک جا
نوشته بود که به خاطر هوس نبوده بلکه با مزاجش مناسب بوده آن فساد اخلاقی که داشته،
به هرحال تقریباً اتّفاقی هست غیر از عمر همه معتقدند که ودیعه اَمانی است.
در بدایة
المجتهد از ابن رشد اُندلسی جلد 2 صفحه 305 میگوید اتّفقوا علی انّها امانة لا
مضمونة همه اتّفاق دارند که امانی است الّا عمر بن الخطّاب فقط او منکر است.
یک مسألهای
عنوان شده و آن این است که حالا اگر این پول را مستودع گرفت و رفت با آن تجارت کرد
حتی مالک میخواسته و به مالک نداده و رفته است تجارت کرده، بناء دارد بعدا پول را
تحویل بدهد اما فعلا رفته است و تجارت کرده سود این پول برای چه کسی است؟ خیلیهایشان
گفتهاند که این سود برای خود این مستودع است از جمله ابو یوسف استاد ابوحنیفه،
ابن رشد در صفحه 307 همان جلد دوم بدایة المجتهد این مسأله را عنوان کرده است و از
ابو یوسف استاد ابوحنیفه و عدّهای دیگر، چندین نفر دیگر را نام میبرد همه اتّفاق
کردند بر اینکه سود برای خود این است، پول را به صاحبش برمیگردانند، بعضی گفتند
نه چون این سود مربوط به این پول بوده پس سودش هم مثل اصل پول برای مالک است، به
هرحال در اینکه امانی است شبههای نیست بین شیعه و عامه الّا ما عن عمر.
اگر ظالمی آمد
به زور گرفت، مستودع تلف نمیکند و اتلاف نمیکند بلکه ظالمی حمله کرد و گرفت این
چطور است؟
در جلسه قبل
گفتیم اگر میشود و لو با دروغ این را از دست ظالم نجات دهد و بگوید این پول برای
او نیست و قسم هم بخورد و قسمش هم جایز است و روایات قسم هم در این زمینه زیاد است
که ممکن است بعضی از آنها را بخوانیم.
قبل از اینکه
روایات را بخوانیم یک نکته دیگری اینجا مطرح است و آن این است که اگر طوریه کند
چطور است؟ اگر بگوید این مال برای زید نیست که تو با زید دشمن هستی و میخواهی
مالش را ببری این دروغ است ممکن است کسی بگوید دروغ جایز نیست تا بحثش انجام شود
اما اگر طوریه کند به گونهای که دروغ هم نشود آیا طوریه واجب است؟ اگر چنانچه
امکانی باشد که طوریه کند بر کذب مقدّم است قاعدتاً، کذب خلاف است، در اینکه کذب
گناه صغیره هست یا گناه کبیره محل بحث است، بعضی معتقدند کذب گناه صغیره است، بعضی
معتقدند کبیره هست و بعضی هم معتقدند موارد مختلف است بسته به اهمیّت متعلّق این
دروغ هست، اگر مطلب مهم است اینجا کذب صریحاً بگوید و لازم نیست طوریه کند.
علی ای حال در
اینکه کذب صغیره هست یا کبیره این محل حرف است و شاید بگوییم موارد فرق میکند اما
آیا در چنین موردی اگر بتواند طوریه کند و دروغ نشود آیا طوریه واجب است؟ در این
موارد مسأله ما نحن فیه روایات زیادی داریم که میگوید قسم به دروغ بخورد اشکال
ندارد هم دروغ است و هم قسم به دروغ، یک مورد ندارد که اگر میتواند طوریه کند
حتّی یک روایت نداریم که اگر میتواند طوریه کند که دروغ نشود ممکن است جهتش این باشد
که طوریه کردن خیلی مشکل است، شخص میخواهد طوریه کند و زبانش میگیرد و آن مقابلش
میفهمد که این دروغ میگوید، دروغ گویی به حدّی زود فاش میشود که گاهی از چهره طرف
معلوم میشود که این دروغ میگوید، از چشمهای طرف معلوم میشود، گاهی دیده شده
طرف وقتی دروغ میگوید آن یکی مقابلش میگوید چشمهایت را ببینیم یا چهرهات را
ببینم چون مشخص میشود این قضیه، آن وقت از گفته و کلام جز افرادی که خیلی مهارت
دارند زود معلوم میشود که این دروغ میگوید آن وقت به هدف نمیرسد و مال از بین
میرود، اینکه در روایات نگفته است طوریه شاید به این جهت است که هرکسی نمیتواند
طوریه کند و اگر حکم را بگویند چیزهای وسواسی میشود افراد وسواسی زود فاش میشوند
در این موارد و مال هم از بین میرود.
روایات در این
جهت زیاد است در باب 2 به خصوص از ابواب ودیعه چندین روایت در این زمینه هست بعضی
از آنها را عرض میکنم، روایت 6، 4، 14، 5 روایات در این زمینه هست همه هم در باب
2، اصل اینکه امانات هست روایات خیلی هست، ما دنبال روایاتی هستیم که تصریح دارد
دروغ و امانت را، اصل اینکه امانی هست در باب 2 روایات خیلی زیاد که بعضیها را
عرض کردم «ُ اعْلَمْ أَنَ ضَارِبَ عَلِيٍ ع بِالسَّيْفِ وَ قَاتِلَهُ لَوِ
ائْتَمَنَنِي وَ اسْتَنْصَحَنِي وَ اسْتَشَارَنِي ثُمَّ قَبِلْتُ ذَلِكَ مِنْهُ
لَأَدَّيْتُ إِلَيْهِ الْأَمَانَة» اگر ابن
مجلم آن شمشیر را بدهد به عنوان امانت من پس میدهم «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ
لَمْ يَبْعَثْ نَبِيّاً إِلَّا بِصِدْقِ الْحَدِيثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ
إِلَى الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ»، روایات در
این زمینه متعدّد هست در اصل اینکه باید این را رد کرد و خود آیات هم دارد که باید
رد شود.
«لَوْ أَنَ
قَاتِلَ أَبِيَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍ ع- ائْتَمَنَنِي عَلَى السَّيْفِ
الَّذِي قَتَلَهُ بِهِ لَأَدَّيْتُهُ إِلَيْه»، «أَدُّوا
الْأَمَانَةَ وَ لَوْ إِلَى قَاتِلِ الْحُسَيْن» روایات
متعدد است.
یک نکتهای
هست و اینکه گفتیم که در این روایات طوریه را ندارد، در محل خودش این بحث هست که اصلا
طوریه کذب هست یا کذب نیست، آیا کذب مربوط به صفت کاذب است یا صفت خبر، صفت جمله؟
میزان کذب و صدق جمله هست یا قائل؟ اگر میزان جمله باشد طوریه دروغ میشود برای
اینکه این کلمهای را میگوید که خلاف واقع است نیّتش طبق واقع است ولی جمله خلاف
واقع است، اگر چنانچه صفت گوینده و قائل باشد آن وقت اینجا صادق است، آیا صفت کذب
را صفت جمله بگیریم یا صفت کاذب قائل به اصطلاح؟ این بحثی در محل خودش هست چنانچه
آن بحث دیگر را هم عرض کردم که اساساً کذب حرام است و حرام مهمی است کبیره هست یا
خیر؟ آن هم بحثی در محل خودش هست، در مکاسب محرّمه هم شیخ به نوعی عنوان دارند و
سابقاً هم مکاسب مفصّل این را بحث کرده است.
دروغ بگوید
برای اینکه مال را حفظ کند و قسم هم بخورد مال را حفظ کند آیا برای حفظ مال ودیعه
دروغ جایز است یا گناههای دیگر هم جایز است مثلا غیبت یا گناههای دیگر، اگر غیبت
کند میتواند این مال را نجات دهد، اگر دروغ بگوید گفتند میشود دروغ بگوید که مال
ودیعه را حفظ کند حالا اگر گناهها دیگر هست مثلا فحشاء مرتکب شود این مال حفظ میشود
حالا این روایاتی که به این شدّت میگوید قاتل حسین شمشیر بدهد من به او برمیگردانم،
قاتل علی(ع) شمشیر بدهد من برمیگردانم به او آیا همه محرمات را میگیرد که بگوییم
اگر بتوانم حفظ کند به هر وسیلهای شد آن عمل حرام را انجام دهد برای اینکه این
مال ودیعه حفظ شود، یک چنین اطلاقی خیلی بعید است که از روایات به دست آید.
علی ای حال در
روایات چیزی نداریم اما ذوق متشرعه میفهمد که این را اجازه نمیدهند نظیر این
مسأله اینکه اگر اکراه و ضرورت در محرمات کبیره بزرگ شود مثلا عاشق زن همسایه هست
اگر با او رابطه برقرار نکند شبها خوابش نمیبرد یا مریض میشود آیا اینجا میشود
فتوا به جواز داد؟ چون ضرورت است، خیلی چیزها هست که با ذوق متشرعه حل میشود و
لازم نیست که نصّ فقهی در آن جهت داشته باشیم غرض اینجا مسأله روشن است.
حالا مطلب مهم
دیگری که اینجا مطرح هست این است که آیا این مسأله که گفتیم قسم دروغ بخورد برای
اینکه مال را حفظ کند میشود بگوییم اینها برای خودشان نیست؟ یک ظالمی به من چیزی
به عنوان امانت داده است ولی این ظالم، این مال ممکن است برای خودش باشد ولی آدم
ستمگری است که اموال را تصاحب کرده به اصطلاح، میشود بگوییم این گونه جاها حکم
امانت دیگر جاری نیست؟
صوری دارد، یک
وقت است این مال میدانیم مال او نیست همین مالی که به من به عنوان ودیعه داده است
مثل دزد است، روایات داریم و بعداً هم صحبت میشود، یک وقت است این مال به عنوان
دزدی نیست ولی آدمی هست که همه اموال او قاطی هست یا بگویید همه اموالش حرام است و
به زور از مردم گرفته است، اینجا چطور است؟ بسیاری از سلاطین میگرفتند، اداره
دارایی و مالیات خیلی از موارد پول زور و حرام گرفته است این دیگر شبههای ندارد میآید
گریه میکند و میگوید والله که من درآمدی نداشتم که از من مالیات این گونه گرفتند
حرام میشود، آیا این گونه مواردی که پول حرامی پیش این ظالم است حالا ظالم یک
مالی را به امانت به من داده است آن هم نمیفهمد برای من خطر ندارد، یک وقتی برای
من خطر دارد اینجا لزومی ندارد خطر را متحمل شوم و شاید جایز هم نیست موارد فرق میکند
اما اگر چنانچه خطر هم ندارد مال را به او ندهم بلکه به صاحب حق برسانم یا بالاخره
به این شخص ندهم، این چطور است که چیزی را ظالم پیش من امانت گذاشته است ولی من میدانم
که این ظالم است و اموالش برای خودش نیست.
در بعضی
روایات این اشاره شده است ببینیم میتوانیم از اینها چیزی بدست آوریم از جمله
روایت 9 باب 2 از ابواب ودیعه شیخ باسناده مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ
بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ
مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ
يَعْنِي مُوسَى ع «عَنْ رَجُلٍ اسْتَوْدَعَ رَجُلًا مَالًا لَهُ قِيمَة» یک کسی
مال بسیار ارزشمندی از دیگری به ودیعه گرفته ٌ «وَ الرَّجُلُ الَّذِي عَلَيْهِ
الْمَالُ رَجُلٌ مِنَ الْعَرَبِ» این کسی که ودیعه گرفته است و حالا به عهده او
هست یک کسی از عرب است که «يَقْدِرُ عَلَى أَنْ لَا يُعْطِيَهُ شَيْئاً وَ لَا
يَقْدِرُ لَهُ عَلَى شَيْءٍ» قدرت دارد که به آن طرف هیچ ندهد و پولی که گرفته
است به او برنگرداند «وَ الرَّجُلُ الَّذِي اسْتَوْدَعَهُ خَبِيثٌ خَارِجِيٌّ
فَلَمْ أَدَعْ شَيْئاً» آن کسی که از این خواسته که ودیعه را بگیرد یک شخص خبیثی
است خارجی یعنی ناصبی «فَقَالَ لِي قُلْ لَهُ» حضرت به من فرمود به او بگو «رُدَّهُ
عَلَيْهِ» مال امانی را به او برگردان «فَإِنَّهُ ائْتَمَنَهُ عَلَيْهِ بِأَمَانَةِ
اللَّهِ» به امانت گرفته است پس سریح گفت که برگرداند البته ندارد که مالش چه مالی
هست ولی دارد که خبیث و خارجی است، خبیث و خارجی به تعبیر زمان ما وهّابی میشود
یا بگویید ناصبی، گاهی در روایات گفتهاند ناصب کسی است که با شیعه بد است حالا این بحثی در محل خودش هست و این را حضرت فرمود حتما
برگرداند به او بعد دنبالش آن شخص یک سؤال دیگری پرسید «قُلْتُ فَرَجُلٌ اشْتَرَى
مِنِ امْرَأَةٍ مِنَ الْعَبَّاسِيِّينَ بَعْضَ قَطَائِعِهِمْ» یک کسی یک زنی از
عباسیّین یعنی نزدیکان خلیفه بنی العباس بعض قطائعهم یعنی بعضی زمینهایی که آنها
داشتند از این زن خریده است «فَكَتَبَ عَلَيْهَا كِتَاباً أَنَّهَا قَدْ قَبَضَتِ
الْمَالَ وَ لَمْ تَقْبِضْهُ» سند داد که پولش را هم گرفته است یعنی آن زن نوشت که
من پول زمینم را از شما گرفتم درحالی که نگرفته بود حالا قدرت دارد که پولش را به
او ندهد چون نوشته است دادهای پولم را «فَيُعْطِيهَا الْمَالَ» این مال را به این
زن از عبّاسیین بدهد «أَمْ يَمْنَعُهَا» یا اینکه پول را ندهد «قَالَ
لِيَمْنَعْهَا أَشَدَّ الْمَنْعِ» به او ندهد پول را «فَإِنَّهَا بَاعَتْهُ مَا
لَمْ تَمْلِكْ»
چیزی را به او فروخته است که مالکش نبوده است، این درست نقطه مقابل صدر حدیث است
که میگفت مال را به او برگرداند.
صدر حدیث «عَنْ
رَجُلٍ اسْتَوْدَعَ رَجُلًا مَالًا لَهُ قِيمَةٌ وَ الرَّجُلُ الَّذِي عَلَيْهِ
الْمَالُ رَجُلٌ مِنَ الْعَرَبِ يَقْدِرُ عَلَى أَنْ لَا يُعْطِيَهُ شَيْئاً وَ
لَا يَقْدِرُ لَهُ عَلَى شَيْءٍ وَ الرَّجُلُ الَّذِي اسْتَوْدَعَهُ خَبِيثٌ
خَارِجِيٌّ فَلَمْ أَدَعْ شَيْئاً فَقَالَ لِي قُلْ لَهُ يَرُدُّ عَلَيْهِ
فَإِنَّهُ ائْتَمَنَهُ عَلَيْهِ بِأَمَانَةِ اللَّه» اینجا تصریح دارد کلمه
امانت، آیا سؤال دوم که « فَرَجُلٌ اشْتَرَى مِنِ امْرَأَةٍ مِنَ
الْعَبَّاسِيِّينَ بَعْضَ قَطَائِعِهِمْ» که ندارد امانت و ندارد ودیعه، اگر این
پول برای آن زن هست الآن پیش این شخص این چیست؟ پول زن پیش این شخص است و آن زن میگوید
بدهی به من نداری ولی این میداند که پول را به او نداده است آن وقت این پولی که
به او نداده است چطور است؟ یا امانت مالکی است یا امانت شرعی و فرقی نمیکند.
اینجا حضرت میگوید
« لِيَمْنَعْهَا أَشَدَّ الْمَنْعِ فَإِنَّهَا بَاعَتْهُ مَا لَمْ تَمْلِك» پول
را به او نده چون زمین برای خودش نبوده فروخته است حالا بالاخره پول برای این شخص
هست؟ پول به چه مجوزی پیش آن شخص باشد؟ حالا بالاخره این یا امانت شرعی هست یا
امانت مالکانه.