باسمه تعالی
دزدی که چیزی را به امانت می گذارد این دزد دو جور است یک
وقت است به خصوص این مال می دانیم دزدی هست، یک وقت است شغل این دزدی است و خصوص
این مال را نمی دانیم آیا در هردو مورد ید این بی اعتبار است؟ وقتی می دانیم این
مال دزدی است که پیداست این یدش اعتباری ندارد اما اگر شغل این دزدی است ولی نمی دانیم
این مال به خصوص چطور است آیا ید این هم بی اعتبار است؟ آن وقت اگر بی اعتبار شد
در هر دو صورت اگر این دزد آمد یک مالی را پیش ما امانت گذاشت اینجا این اعتباری
ندارد و نباید را به او رد کنیم بلکه امانت را نگه داریم و صاحبش را با تعریف یک
ساله پیدا کنیم اگر پیدا نشد صدقه بدهیم به نیت صاحبش یا از طرف خودمان.
ظاهر روایت این است که شغلش دزدی هست کافی است لازم نیست که
این مال دزدی باشد در باب 18 از باب لغطه روایت اول در این جلد نیست و همراه ما
نیست الآن، در آنجا تقریبا تصریح به اینکه منظور شغلش دزدی است نه اینکه حتما این
مال دزدی است همینکه شغلش دزدی است این کافی است این دیگر اعتبار ندارد و ودیعهای
اگر پیش ما گذاشت این ودیعه را نباید به او برگردانیم.
این با علی الید چطور است؟ علی الید ما اخذت حتّی تؤدّی دست
ما این را از این گرفته است ما باید به هم برگردانیم علی الید ما اخذت ما از دزد
چیزی را گرفتیم، ید ما موظّف است که اداء کند آیا اینجا باید اداء کند؟ پس خلاف آن
قاعده میشود.
نه ظاهراً، علی الید ما اخذت حتّی تؤدّی آنجایی که ید
اعتبار داشته باشد وقتی دزد است دزد یدش اعتبار ندارد صریح آن روایت هست در همان
1/18 ابواب لقطه که میگوید از امام پرسیدم کسی از مسلمانها ودیعهای از دزد
گرفته است و دزد هم مسلمان است ولی حالا دزدی شغلش شده است، حالا آیا این مالی که از
آن به او دادند به عنوان امانت دزد به عنوان امانت به این داده است آیا این شخص
برگرداند؟ حضرت فرمود برنگرداند یک سال دنبال صاحبش باشد تا صاحبش را پیدا کند.
حالا شبهه ای که ما در مورد این مطلب داریم این است که بنی
امیّه، بنی مروان، بنی العباس که شغلشان غصب خلافت است اموالی که در اختیار آنها
هست مثل همان غصب خلافت نیست؟ این مال حکم دزدی را ندارد؟
در بعضی
روایات خیلی ظهور خوب بلکه تصریح به اینکه اگر از بنی امیّه و خلفاء چیزی گرفتید
ردّ الأمانة امانت را به آنها برگردانید، در باب 2 از ابواب ودیعه روایت 5 عن
الصادق(ع): «قُلْتُ لَهُ رَجُلٌ مِنْ مَوَالِيكَ يَسْتَحِلُّ مَالَ بَنِي
أُمَيَّةَ وَ دِمَاءَهُمْ» کسی از موالی شما مال بنی امیّه و خون بنی امیّه را
حلال میداند، به امام صادق میگوید کسی هست که از دوستان شما هست ولی خون و مال
بنی امیّه را حلال میداند «وَ إِنَّهُ وَقَعَ لَهُمْ عِنْدَهُ وَدِيعَةٌ» یک
امانتی مربوط به آنها پیش این آمده است «فَقَالَ أَدُّوا الْأَمَانَةَ إِلَى
أَهْلِهَا وَ إِنْ كَانُوا مَجُوساً» امانت را به صاحبش برگردانید و لو اینکه مجوس
هم باشد، مجوس منظور آیا زردشتیها است یا گروه دیگری بودند غیر اینها که از بین
رفتند در بعضی روایات دارد که مجوس کتابی داشتند جاماس بنامه و آن کتاب حالا نیست
و معروف این است که همین زردشتیها بعد حضرت فرمود «فَإِنَّ ذَلِكَ لَا يَكُونُ»
ذلک به استحلال میخورد و او حلال میدانسته خون و مال را یعنی این حلال بودن فعلا
نمیشد «حَتَّى يَقُومَ قَائِمُنَا فَيُحِلُّ وَ يُحَرِّم» تا امام
زمان بیاید او وقتی بیاید چیزهایی را حلال میکند و چیزهایی را هم حرام میکند
یعنی به عبارت دیگر او میآید حکم قاطع میدهد که فلان مال حلال و فلان مال حرام، فعلا
اموالی که گرفتید برگردانید.
این یک روایت
است که نشان میدهد مال بنی امیّه را به خودشان برگردانید، آن وقت اموال بنی امیّه
حلال بوده؟ شغلشان دزدی بوده به این معنا که خلافت با دزدی به دست اینها آمده
است اما این گونه نبوده که علنی بروند از مردم بدزدند و شب در خانه مردم بروند و
مال بدزدند این گونه نبوده، حکومت غصب بوده اما اموالی که میگرفتند از آن اموالی
نبوده که بروند خانههای مردم و بدزدند، حکومتهای دیگر هم این گونه است و اساس
حکومت بر دزدیهای فردی نیست.
وقتی آن مواقع
ماها را میگرفتند میریختند در خانهها البته اما دزدی به این صورت نبود، طرف را
میگرفتند و میبردند و اموالی که به جنبههای اطلاعاتی مربوط باشد میبردند اما
دزدیهای به آن صورت نداشتند، بگوییم که اینکه مال بنی امیّه را حلال میدانسته پس
او اشتباه میکرده، راوی گفت کسی از موالی شما مال بنی امیّه را حرام میداند اگر
مال بنی امیّه حرام باشد مَثَلش مَثَل دزد میشود در آن روایت فرمود اموال را به
صاحبش برگردانید و کانّ حق ندارید به این دست بزنید و برنگردانید اما این عقیده بر
این دارد که مال بنی امیّه و خون آنها حرام است پس مال برای خودشان نیست و اگر
مال برای خودشان نیست بنابراین میشود مثل همان دزد ولی ظاهرا امام میخواهد رد
کند که این حرف درست نیست، مال بنی امیّه مال خودشان است و اینها با دزدی معمول
متعارف فرق دارد.
در همین باب 2
روایت 3 را ببینید این روایت هم تا حدودی شاید به این مربوط است «قَالَ لِي أَبُو
عَبْدِ اللَّهِ ع ابْتِدَاءً مِنْهُ» میگوید من سؤال نکردم امام تا من را دید
فرمود «أَحْبَبْتُمُونَا وَ أَبْغَضَنَا النَّاسُ» شما ما را دوست دارید ولی مردم
با ما دشمن هستند «إِلَى أَنْ قَالَ فَاتَّقُوا اللَّهَ» بعد فرمود از خدا بترسید،
این چه ربطی دارد به اینکه شما ما را دوست دارید، اگر دوست دارید پس چه ترسی، این
ظاهرا میخواهد بگوید شما که ما را دوست دارید مطیع ما باشید بنابراین الآن اگر
بخواهید به هم بریزید و هرج و مرج شود و مانند اینها این خلاف تقوا هست «فَإِنَّكُمْ
فِي هُدْنَةٍ» شما الآن در زمان صلح هستید، صلح را به جنگ مبدّل نکنید «وَ أَدُّوا
الْأَمَانَةَ فَإِذَا تَمَيَّزَ النَّاسُ» بعدها که انسانها متمیّز شدند منظور
زمان ظهور، زمان ظهور انسانها متمیّز میشوند، هرکسی هوا و هوس و روشش مشخص میشود
«ذَهَبَ كُلُّ قَوْمٍ بِهَوَاهُمْ» هر گروهی به دنبال هوس خودشان میروند یعنی این
گونه نیست که آن موقع قاطی باشد، الآن زندگی مسلمانها، سنّی و شیعه و همه چیز
قاطی هست و امام زمان که بیایند این گونه نیست، همان طور که انتقام میگیرند از
قاتلین اباعبدالله(ع) چیزهای دیگری هم روشن میشود «وَ ذَهَبْتُمْ بِالْحَقِّ مَا أَطَعْتُمُونَا
إِلَى أَنْ قَالَ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَدُّوا الْأَمَانَةَ» از خدا بترسید و
امانتها را بدهید «إِلَى الْأَسْوَدِ وَ الْأَبْيَضِ» چه آفریقاییها و چه آسیاییها
یا به طور کلی سیاه و سفید فرقی نمیکند «وَ إِنْ
كَانَ حَرُورِيّاً وَ إِنْ كَانَ شَامِيّا».
ظاهر عبارت «فإنّکم
فی هُدنة» برای جایی است که احتمال جنگ در آن هست، میگوید ما در صلح هستیم نه در
جنگ هستیم این میشود همان قضیه بنی امیّه و بنی مروان.
در باب 2
مستدرک روایت 9 این را دارد خلاصه حرفش این است که به امام میگوید آقا اینها خمس
نمیدهند پس ما پولشان را میتوانیم برداریم، صحیحه عبدالله بن سنان « دَخَلْتُ
عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ قَدْ صَلَّى الْعَصْرَ» نماز عصر را خوانده بود و
رسیدم خدمت حضرت «وَ هُوَ جَالِسٌ مُسْتَقْبِلَ الْقِبْلَةِ فِي الْمَسْجِدِ»
رو به قبله در مسجد نشسته بود «فَقُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ بَعْضَ
السَّلَاطِينِ يَأْمِنُنَا عَلَى الْأَمْوَالِ» بعضی سلاطین ما را امین بر مال میدانند
«يَسْتَوْدِعُنَاهَا» اموالشان را پیش ما ودیعه میگذارند اینها کسانی هستند «وَ
لَيْسَ يَدْفَعُ إِلَيْكُمْ خُمْسَكُمْ» خمس شماها را که وظیفه آنها هست نمیدهند
«أَ فَنُؤَدِّيهَا إِلَيْهِمْ» این اموالی که پیش ما دارند را به آنها برگردانیم؟
یا به عنوان خمس برداریم؟ «قَالَ وَ رَبِّ هَذِهِ الْقِبْلَة ثَلَاث مَرَّاتٍ»
حضرت در جواب فرمود سه مرتبه «لَوْ أَنَّ ابْنَ مُلْجَمٍ قَاتِلَ أَبِي فَإِنِّي
أَطْلُبُهُ يَتَسَتَّرُ» اگر ابن ملجم که قاتل جدّم بوده که ما حقّ قصاص از او
داریم «لِأَنَّهُ قَتَلَ أَبِي ائْتَمَنَنِي عَلَى الْأَمَانَةِ لَأَدَّيْتُهَا
إِلَيْهِ» امانت او
را هم به او برمیگردانم.
بگوییم که پس
اینها با آن دزد فرق میکند که در روایت باب لغطه بود، در آن روایت یک دزدی علنی
است که میروند از حرز مردم اموالشان را خارج میکنند و میبرند اما اینجا این طور
نیست و اگر بگویید دزد به شدت هم بدشان میآید هرگز چنین ادعاء نمیکنند، بعضی
مأمورین بودند در زمان گذشته در خانهها که میریختند دزدی هم میکردند ولی
مخفیانه بودند نه اینکه علناً بگویند دزدی هم میکنند، منزل یکی از آقایان که الآن
هم هستند ایشان منبر رفته بود پول منبر را گرفته بود و خواستند بگیرنش دست گذاشتند
پول را هم بردارند ایشان زرنگی کرد و مُچشان را گرفت و گفت من منبر رفتم و خرج
دارم و باید خرج زن و بچهام باشد و این پول منبر است، آن وقت آنها پول را نبردند
ولی خیلی جاها پولها را میبردند، این خلاصه مطلب در این جهت بود.
خلاصه بحث این
شد که ردّ ودیعه خیلی مهم است و در روایات باب اول و باب دوم خیلی از آنها را
خواندیم نه فقط ردّ ودیعه بلکه ردّ هر امانتی به هر عنوانی امانت بگذارند ردّش مهم
است و باید حتما عمل شود.
مطلب بعد
اینکه بعضی احکام مقابل ردّ ودیعه شکسته میشود یعنی آن حکم از بین میرود، خواندیم
که اگر شخص دروغ بگوید برای حفظ مال ودیعه گفتیم جایز است بلکه واجب است حتی قسم
بخورد برای حفظ مال ودیعه این را هم گفتیم واجب است طبق روایاتی که در اینجا اشاره
کردیم.
آیا همه احکام
این گونه هست؟ خیر، قسم دروغ حکمش از بین میرود اما مثلا فحشاء حکمش از بین نمیرود،
هر حکمی شکسته نمیشود، آیا اذیت و آزاری که به شخص میرسد حکم این شکسته میشود
یا خیر؟ بحث دروغ نیست و بحث قسم دروغ نیست، اگر بخواهد دفاع کند از این امانت و
ودیعه ضررهای جسمانی یا معنوی، موقعیت اجتماعی به این میخورد و آبرویش لطمه میخورد
بگوییم اینجا هم این شکسته شود؟ خیر، چنین دلیلی به این صورت نداریم، مال هم حتی
اگر مال زیادی هست که موجب ضرر است آن هم شکسته نمیشود، مثلا کسی که صدها میلیون
پول دارد ده میلیون بدهد این امانت حفظ میشود و این امانت هم مهم است، اینجا عقل
حساب میکند و مقایسه میکند اما یک مختصر پول کمی از جیبش برداشته میشود و مانند
اینها، اینجا حکم شکسته میشود در برابر امانت، خلاصه این را انسان مقایسه میکند
و بعد تصمیم میگیرد.
پس خلاصه این
شد در قسم دروغ و خود دروغ حکمش شکسته میشود اما جاهای دیگر الّا ضررهای خیلی
یصیر و الّا شکسته نمیشود اینجا لازم نیست این امانت حفظ شود و همان طور که عرض کردم
بعید نیست که اینها باهم مقایسه میشود و سبک سنگین میشود امانت چیست و ضرری که
این میکشد چیست، یک وقت است امانت خیلی مهم است و ضرر هم خیلی ناچیز، اگر یک تک
تومانی پول بدهد امانت حفظ میشود این باید حفظ کند، یک وقت است که امانت خیلی
مبلغ بالا هست اما از آن طرف ضرر هم خیلی مهمتر اینجا حفظ نمیشود.
مطلب بعدی
اینکه امانت چه چیزی باشد؟ امانت ممکن است انسان باشد یا حیوان باشد، انسان و لو
مال نیست ولی به عنوان گِرو شبیه کفالت از جمله معاملاتی بالمعنی الاعمی که باید
بحث شود بحث کفالت است، کفالت، حواله اینها مباحثی است که اگر نظرتان باشد بعداً
بحث شود، کفالت، حواله، وصیّت خیلی مهم است، متأسفانه اینها اصلا بحث نمیشود
درحالی که در رسالهها مطرح است، در این تحریر الوسیله و وسیله مرحوم آقا سید
ابوالحسن و حتی خیلی از رسالهها بحث وصیّت خیلی مفصّل آمده است، اینها باید بحث
شود.
یک وقت هست که
مال ودیعه یک حیوان است، یک وقت مال ودیعه یک درخت است، حکم اینها چگونه هست؟ اگر
حیوان شد باید این حیوان حفظ شود که از بین نرود، آب دادن، علف دادن و لو اینکه
مالک هم به او نگفته باشد، یک وقت است مالک میگوید این حیوان امانت و شما آب و
علفش را هم مراقبت کن او که حتما باید مراقبت کند برای حفظ امانت و حفظ ودیعه حتی
اگر مالک هم نگوید باید برای حفظ این بکوشد و این حفظ شود حتی اگر مالک نهی کند
بگوید این الاغ ما پیش ما امانت اما نه آب بده و نه علف بده، اینجا نباید اعتناء
کند، حفظ نفس محترمه هست میشود این الاغ را بکشند؟ خیر، هم جنبه امانت و هم جنبه
مالیّت، این باید حفظ شود، در حقیقت نگهداری این یک حق الهی است، مالک میگوید تو
چیزی به او نده مثل یک حق انسانی است اما او حکم الهی است حفظ نفس محترمه بنابراین
دابّه را از هر نظر باید که حفظ کند.
مرحوم صاحب
شرایع تصریح دارد که اگر مالک گفت هیچ رسیدگی نمیخواهد بکنی نباید این ودعی حرف
مالک را قبول کند لا یجوز القبول، مرحوم صاحب مسالک هم دارد که حقّ الله رعایت این
نفس محترمه هست مهم تر از حق مالک است و حقّ خدا در برابر حق مالک اهمّی باید
رعایت شود.
مسائلی در فقه
مطرح است که در حقوق بین الملل مطرح نیست، شما کجا پیدا میکنید که اگر یک کسی در
یک بیابانی عطش دارد و یک مقدار آب پیدا شده است وضوء هم ندارد میخواهد نماز
بخواند یک حیوانی هم آنجا هست که یا این را میبرده یا هرجهتی، این یک مقدار آب
را وضوء بگیرد یا بخورد یا به این الاغش بدهد؟ در فقه اینها مطرح هست، یک مسائلی
مطرح هست که واقعا از حقوقی در سطح جهانی راجع به حیوان مطرح میشود باید خیلی مهمتر
باشد.
آیا درخت هم
همین طور است؟ ودیعه و امانت یک درخت بوده، یک گلدان اینجا گذاشتند و گل زیبایی
است این امانت، این چطور است؟
بعضی معتقدند
که در درخت حکم حیوان جاری نیست بنابراین اگر مالک گفت نمیخواهد مراعات کنی
مراعات نکن، پیروی از حرف مالک کن، دو شبهه اینجا پیش میآید یکی اینکه این یک نوع
سفاهت نیست؟ مثلا گلدان به این خوبی را به صرف اینکه حیوان نیست و انسان نیست
بگوییم مراعات نکن تا از بین برود این یک نوع سفاهت است و آن وقت اگر سفاهت است
اصل ودیعه از بین میرود برای اینکه گفتیم بلوغ و عقل معتبر است در اصل حفظ امانت
بنابراین این یک شبهه است.
یک شبهه اینکه
آن هم جنبه مال است و بالاتر اینکه آن هم یک نفس دارد، نفس نباتی هم مهم است و
ارزش دارد، تمام عالم امکان حتی جماداتش شعور دارند نمیشود یک وجود بیشعور در
عالم باشد برای اینکه بالاخره ذات باری تعالی که ایجاد کرده است خودش عین شعور و
عین عقل و درایت و حکمت است پس مخلوق او هم همین طور است بنابراین به نظر میرسد
که در شجر هم حکم حیوان را داشته باشد.