باسمه تعالی
ودیعه یک پهنای گسترده ای دارد که همه حقایق عالم،
اعتباریات، مالکیت معنوی، مالکیت مادی، ارتباط انسانها باهم، ارتباط با خداوند
همه را فرا می گیرد، یکی از مواردی که در روایات به عنوان ودیعه مطرح شده سپردن
اعتقادات خود به خداوند در بعضیهایش سپردن جان خود انسان به خداوند، عمر، برکت
عمر و از این قبیل، روایات متعددی در این زمینه آمده است که یکی را عرض کنیم.
مرحوم صدوق در
مقنعه برای کسی که از منزل می خواهد خروج پیدا کند و به مسافرت برود این ودیعه را
ذکر کرده است «إِذَا أَرَدْتَ الْخُرُوجَ إِلَى الْحَجِ فَاجْمَعْ أَهْلَكَ وَ
صَلِّ رَكْعَتَيْنِ وَ مَجِّدِ اللَّهَ كَثِيراً وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ
آلِهِ وَ قُلِ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَوْدِعُكَ الْيَوْمَ» امروز به ودیعه میگذارم
پیش تو ای خدا «دِينِي وَ نَفْسِي وَ مَالِي وَ أَهْلِي وَ وُلْدِي وَ جِيرَانِي
وَ أَهْلَ حُزَانَتِي» حزانت همان ایالات «الشَّاهِدَ مِنَّا وَ الْغَائِبَ وَ
جَمِيعَ مَا أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَي اللّهُمَّ اجعلنا فى كنفك و منعك و عياذك و
عزّك عزّ جارك و جلّ ثناؤك و امتنع عائذك و لا اله غيرك توكّلت على الحىّ الّذى لا
يموت و الحمد للّه الّذى لم يتّخذ صاحبة و لا ولدا و لم يكن له شريك فى الملك و لم
يكن له ولىّ من الذّلّ و كبّره تكبيرا اللَّه اكبر كبيرا و الحمد للّه كثيرا سبحان
اللَّه بكرة و اصيلا».
منظور اینکه دین
یعنی عقاید در روایات متعدد دیگری هم که هست و زیاد است که انسان عقاید خودش را به
خدا بسپارد در بعضیها دارد که خدایا به ودیعه میسپارم که یوم فقری و فاقتی به من
برگردانی در قیامت «و نفسی» جانم را به تو میسپارم معنی حفاظت دارد «و مالی»
انواع اموال، حقیقی، اعتباری، مالکیت معنوی و همه چیز، «و اهلی و وُلدی و جیرانی»
جیران هم جزء چیزهای ودیعه ما از باب اینکه ناراحتی آنها ناراحتی ما هم هست
بالاخره به نوعی به ما مربوط است «و اهل حُزانتی» ایالات ما به هرصورت، این داخل
در اهلی نبوده و توسعه بیشتری دارد، اهل حُزانتی آنهایی که به نوعی من آنها را
اداره میکنم «الشّاهد و الغائب» بعد دنبالش میگوید « و جمیع ما انعمت به علیّ»
نه فقط اینها را به ودیعه میسپارم پیش تو ای خدا بلکه هرچه را که به من نعمت
دادهای، چه بسا انسان از نعمتها غافل است، در ابوحمزه دارد ظاهرا و در دعای عرفه
هم یک قسمتهایی دارد که به این میخورد که خدایا نعمتها به ما بسیار زیاد دادی
که نمیتوانم حساب کنم بعد میگوید ثمّ ما زرعت به أنّی آن بلاهایی که از من دور
کردی آن دیگر اضعاف اینها هست خیلی بیشتر، این هم جزء ودیعه و امانت حساب شده است،
خدایا به تو میسپارم، معنای به تو میسپارم این است که در خودم الآن این عقاید و
اینها محفوظ است، در من ثابت است، اگر در من ثابت نبود معنا نداشت که ودیعه بدهم به
دیگری پس عقاید من الآن محکم است میترسم از بین برود به تو میسپارم که تو حفظش
کنی این برای این هست که حوادث عالم زیاد است و ممکن است شخص دستخوش حوادث شود و
به اعتقاداتش لطمه بخورد، زیاد پیش میآید مشکلاتی که به وجود میآید بعضیها دست
از اعتقاد میکشند، خودش اشتباه کرده ولی به پای خدا میگذارد و از خدا هم گِله میکند
و کم کم به انکار میکشد.
غرض این جزء
ودیعه شمرده شده و درست هم هست، یک عقایدی داریم مثل اینکه یک پولی را شخص در
صندوق میگذارد عقایدی دارد به صندوق دار عالم ذات احدیّت میسپارد این ودیعه درست
است،روایات متعددی هست در ابواب مختلف مقدمات حج این روایات آمده است حالا خیلی
معطل نشویم.
امنیت را
گفتیم شامل همه چیز هست عقاید، اموال، انواع اموال همه اینها را گفتیم، ودیعه
همراه با یک اطمینان است، دیگری را امین گرفتیم، در بعضی روایات دارد که مواظب
باشید هرکسی را امین نگیرید و هرکسی را به عنوان مؤتمن قبول نکنید، با آنها قرار
ودیعه نبندید از جمله کسی که خیانتش معلوم شده است، تجربه کرده است، یک دقیقه
تجربه کرده و دیدید که کلاه سر شما میگذارد و خائن است دوباره با او قرارداد
نبندید «المؤمن لا یلدغ من جحر مرّتین» از یک سوراخ دوبار گزیده نمیشود، به خائن
اعتماد نکنید و او را امین نشمارید.
یکی هم شارب
الخمر، شارب خمر غیر خیانت است چه بسا میخواهد به وظیفه عمل کند نمیتواند از باب
اینکه ارادهاش از دست رفته، قدرت تصمیم گیری و اراده خوب ندارد، مغزش مشکل پیدا
کرده.
از آن طرف اگر
کسی امین است او را ضامنش نکنید، حالا ضامن نکنید یعنی حکم ضمان برای او بار نکنید
یا از اول هم قرار ضمان برای او نبندید برای اینکه این امین است و ضمانت ندارد اگر
تعدّی و تفریط باشد دارد، در همان ابواب ودیعه روایاتش را خواندیم اینها مؤتمن
هستند در باب 6 و باب 9 از ابواب ودیعه بعضی روایاتش را هم خواندیم.
اینجا تقریبا
آخر بحث ودیعه است، یک مسائل کلّی اینجا عرض کنیم، به طور کلّی اموالی که از
دیگران دست ما هست یا امانی است آن هم امانت یا مالکانه یا شرعیه، یا عدوانی است،
میتوانید تعبیر کنید که یا اذنی است یا عدوانی، اذنی بشود یا مالکانه یا شرعیه.
بخواهیم تقسیم
کنیم امانت مالکانه استیمان از طرف مالک است، او را امین میداند و اموال و
چیزهایی که دارد به او میسپارد، حالا خود این دو جور است گاهی به معنای مطابقی و
حمل اولی دیگری را امین میشمارد ودیعه این گونه هست به حمل اولی به دلالت مطابقه
میگوید این را به تو سپردم یعنی معنای مطابقیاش این است که تو امین هستی و این
را هم به تو سپردم.
گاهی به تبع
یک عنوان دیگری است نه معنی مستقلش اعتماد است ایتمان است و سپردن به معنای معنی
مستقل، به تبع یک عنوان دیگری است مثلا رهن، وقتی راهن چیزی را پیش مرتهن به عنوان
گرو میگذارد این نه اینکه ودیعه باشد و ودیعه نیست ولی لازمهاش ودیعه است، به او
میسپاریم به عنوان وثیقه یعنی این را از بین نبرد تا آن بدهی اصلی انجام شود،
عاریه همین طور است، به عنوان عاریه به او دادیم از آن استفاده میکند یا با اذن
یا به هرصورتی و بعد هم برمیگرداند، صاحب عاریه هم مؤتمن است اما به دلالت تضمّنی
و التزام، اجاره، مضاربه و انواع این عقود شرعیه اینها به این صورت هستند، ایتمان
مالکانه هست ولی به دلالت مطابقی نیست، به دلالت تضمنی و التزام است ایتمان به
خلاف ودیعه که معنای مطابقیاش این است.
مالکیت شرعیه
آن هم انواعی میتواند پیدا کند گاهی امانتی که پیدا شده است قهری است دست خودش
نبوده، سیل آمد و مالی را از دیگری اینجا آمد در خانه ما انداخت جلوی راه قرار داد
و نمیدانیم برای چه کسی هم هست، به قهر طبیعت حوادث طبیعی به دست ما رسید، این
استیمان و اذن مالکانه به آن صورت نیست ولی عدوانی هم نیست در حقیقت میشود گفت یک
امانت الهی است شرعی.
گاهی از اوقات
هم هست که مالک به ما داده است اما یادش نیست این باز هم مالکانه نیست چون حواسش
نبوده اصلا مثلا اشتباهاً حساب کردند، در محاسبات جبر و منها و اینها اشتباهاً
حساب کرده است یا چیزی را به او داده است مثل ماهی فروشی که در روایت داشتیم ماهی
را فروخته است بعد درون شکم ماهی درّی بوده اگر بداند که این ماهی از حوض خانه چه
کسی خورده است این درّ را این امانت قهری به تصمیم مالک منتهی خودش خبر نداشته.
گاهی شارع
رخصت داده و مالک هیچ کاره هست، نه به اشتباه، نه به قهر طبیعت، مثلا لقطه یا مال
گمشده، حیوانی از طویله مالک فرار کرده و گمشده در بیابان، شارع اجازه داده که شما
حفظش کنید و به صاحبش برسانید یا چیزی که از دزد به مغازه دار یا به دیگری میرسد
این به ملک دزد که درنمیآید، شارع اجازه داده به دیگران که این مال را بگیرند و
به صاحبش برسانند، آیا کسی که اجازه دارد از طرف شارع مطلق است یا به هرکسی چنین
اجازهای داده نمیشود باید ثقه باشد، مورد وثوق باشد که به صاحبش برساند، اگر
مورد وثوق نباشد این اجازه به او داده نمیشود، حاکم شرع مداخله میکند آیا حاکم
شرع و فرد ثقة در یک ردیف هستند یعنی مالی که دزدی بوده حالا به دست رسیده آوردهاند
در فلان خیابان که خلاصه مال را گرفتهاند و خودش هم میداند دزدی است این باید به
صاحبش برساند؟
اگر ثقه نیست
اصلا چنین اجازهای ندارد اگر ثقه هست حق دارد بگیرد به صاحبش برساند، حالا ثقه
مقدم است یا حاکم شرع مقدم است؟ باید این مغازه داری که جنس دزدی به دستش رسیده،
موبایلش را دزدیدند یا ساعتش را دزدیدند و مانند اینها این مال به دست این مغازه
دار رسیده و مغازه دار هم شخص موثّقی است آیا بازهم لازم است که برود به حاکم شرع
بدهد یا اینکه خودش ثقه هست و به صاحبش برساند، بعضی خواستند بگویند امور حسبی،
حسبی یعنی آن اموری که بالاخره با احسانی که شارع قبول کرده به دست این افتاده
یعنی این به قصد احسان انجام وظیفه میکند، حسنة، حسبه، احسان و لو لغات مختلف است
اما در یک ردیف هستند، شارع اجازه داده که از باب حسبه و از روی احسان این شخص
موثّق این را به صاحبش برساند روایت دارد که «الله تعالی فی عون العبد ما کان
العبد فی عون اخیه» خداوند شما را کمک میکند مادامی که شما هم به دیگران کمک میکنید،
حالا این مال گم شده است حالا یا حیوان است یا غیر حیوان این مال گم شده است این
را به صاحبش برسانید آیا حاکم شرع باید این کار را بکند و اگر مغازهدار هم پیدا
کرد به حاکم شرع بدهد یا اینکه فرق نمیکند حاکم یا شخص موثّق به صاحبش برساند.
بعید نیست
بگوییم هردوی اینها از باب وثاقت است، حاکم شرع یعنی مجتهد، مجتهد هم که شخصا نمیتواند
این کارها را انجام دهد، دو الی سه نفر معیّن میشود در دفاترشان و غیر ذلک که آنها
رسیدگی میکنند، موثّقین مستقل که چه بسا از اینها هم بهتر هستند بنابراین لازم
نیست حتما حاکم شرع باشد، حاکم شرع همان اذن کلّی که داده شود کافی است مثلا بدهید
به فلان افراد آنها به صاحبانش برسانند بعید نیست وثاقت کلّی کافی باشد و لازم
نیست حتما به دست خود حاکم شرع باشد، حاکم شرع یعنی مجتهدین؟ چگونه حاکم شرع را معنا
میکنید؟ یعنی حتما ولیّ امر کلّ جامعه؟ مجتهدی که حکومت را به دست دارد؟ یا مطلق
مجتهد؟ در رسالهها هم شاید جاهای متعددی دیدید که وقتی میخواهند حاکم شرع را
معنا کنند در پرانتز مینویسند مجتهد حالا مجتهد اعلم یا مجتهد، آن وقت او میتواند
به همه این کارها رسیدگی کند؟ او به دیگران میسپرد پس بنابراین به یک آدم ثقه
برمیگردد این ثقه را خودمان تشخیص میدهیم.
در خمس هم آیا
میگویید؟ سهم سادات، سهم امام میخواهند در مسیری که آقا امام زمان راضی هست صرف
شود، سهم امام مسلّم است که گفته میشود به حاکم شرع، به مجتهد، یک اینکه از نظر روایات
که کلّ امور حوادث واقع این هم یکی از حوادث است پول آوردهاند، از پول مهمتر چه
حادثهای است.
واقعش این است
که نظرات مختلف است، بعضیها از جمله مرحوم سیدنا الاستاد امام عقیده بر این
داشتند که امامتی که مجتهد دارد عین همان امامتی است که پیغمبر و امام دارند پس
اینها در حقیقت به عنوان نیابت از پیغمبر و امام تصرّف نمیکنند به عنوان خودشان
تصرّف میکنند یعنی خمس یا چیزهای دیگری که به دست حاکم شرع برسد اگر پیغمبر بود
به دست پیغمبر میرسید، امام بود به دست امام حالا آنها نیستند به دست مجتهد میرسد
نه اینکه مجتهد به نیابت از پیغمبر و امام، رسماً این کار برای مقامات اجرایی
جامعه هست و آن موقع مقام اجرایی پیغمبر بوده و حالا مقام اجرایی این است.
ولی یک نظر
این است که اینها برای امام معصوم است که نظر ما بیشتر این است، این برای امام
معصوم است ما یعنی هرکسی که تصرف میکند به عنوان وکالت از طرف امام معصوم میگیرد
در موردی که امام معصوم راضی است صرفش میکند لذا باید علم به رضا داشته باشد اینجاست
که خیلی مشکل هم هست، علم به رضا چگونه پیدا میشود؟
بعضی علماء در
گذشتهها کلّاً سهم امام را قبول نمیکردند، بعضیها میگفتند این را هم به سادات
بدهید، پدر مرحوم مجلسی قبول نمیکرد اصلا، به هرحال از مشکلات امور است که انسان
یقین پیدا کند به رضایت امام، مصارفی که داده میشود مثلا تا قبل از میرزای شیرازی
شهریه عمومی مطرح نبوده، مجتهد وقتی وجوهی به دستش میرسید میدید چه کسی درسخوان
است و چه کسی زحمت کش است و چه کسی به درد خور آینده کشور است به او کمک میکردند.
مرحوم آقای
نائینی آن گماشتهای که صبح میآمد برای منزل ایشان خرید کند همان گماشته میرفت
در منزل آقا شیخ موسی خونساری و آقا شیخ محمد علی کاظمینی که تقریرات فقه اصول
مرحوم نائینی را مینوشتند که بارها هم چاپ شده است، میرفت ما یحتاج چه بسا آن هم
از خانواده آنها میپرسید که چه چیزی امروز نیاز دارید عین آن خریدی که برای آقای
نائینی میکرد برای اینها هم میکرد که اینها ممحض برای درس و تدریس و اینها،
این تقریباً یقین پیدا میکرده راهی که علم داریم که راضی است همین است که مجتهد
تربیت میکنیم.
از زمان
میرزای شیرازی گویا شهریه عمومی مطرح شد، شهریه عمومی آیا همه مستحق هستند؟ همه
درسخوان هستند؟ همه زحمت کش هستند؟ همه موثّق هستند یا اینکه علی ما یقال در فلان
منطقه نیروگاه نانوایی هم که وجود دارد او هم از حوزه شهریه میگیرد حالا شنیدیم و
نمیدانیم واقعیتها چطور است.
علی ای حال
بعید نیست به نظر ما از ادله این گونه استفاده شود که این برای مقام امامت است و
ما به عنوان وکالت از مقام امامت باید بگیریم و در مصرف واقعی خودش صرف کنیم.
نظر ما این
است که چه سهم امام و چه سهم سادات باید با اذن حاکم شرع باشد، هم سهم امام و هم
سهم سادات هردو، آن اموالی که برای دیگران است و از دزدی به دست این رسیده و مانند
اینها این باید به صاحبش رسانده شود، آیا رساندش این است که آدرسش را پیدا کنیم و
برویم در خانهاش بدهیم یا همین که خبر به او بدهیم که مال شما اینجا هست و بیا
ببر بعید نیست این کافی باشد چون که ادلهای که ما داریم اداء امانت به صاحبش،
اداء به این هم تطبیق میکند به اینکه ما گفتیم مال تو اینجا هست بیا ببر، تخلیه
از موانع، ایجاد مقتضی برای رسیدن به صاحبش همین معنا شود کافی است.
گاهی این
امانت مالکیه هست به تبع عنوان دیگری مثل عین مستأجره حالا مدت اجاره تمام شده است
حالا امروز یا فردا این را میخواهد برگرداند مثلا، این مالکانه میشود که به تبع
یک امانت شرعیه هست یا یک مالکانه به تبع یک مالکانه دیگر، قرارداد اجاره بستهاند
این مالکانه، مدت اجاره تمام شد بخواهد فردا برود تحویل دهد هنوز نرفته است این
چند ساعتی که تحویل نداده است این یک امانت مالکانه است به تبع یک امانت مالکانه
دیگر و الّا روی این قرارداد نیست.
جزئیات دیگری
هم در مسأله هست خیلی اینجا معطّل نشویم، مباحثی که راجع به ودیعه بود کلیّاتش
تقریباً گفته شد یک چیزهای خیلی جزئی و کوچکی که اگر مانده باشد، من آدرس هم خدمت
شما دادم که از جواهر و حدائق و جاهای دیگر متفرعات زیادی در آنها مطرح شده، کتابهای
اخیر هم همین طور، بنابراین به همین مقدار کفایت می کنیم، فردا ان شاءالله بحث
وصیّت را شروع می کنیم.