باسمه تعالی
اجمالا گفتیم
که فعل وصی یصی با وصّی یوصّی بعضی گفتند از دو باب متفاوت هستند و هیچ ارتباط
اشتقاقی به هم ندارند، بعضیها هم گفتند که به اصل واحد برمیگردند، علی ای حال یکی
به معنای وصل است وصی یصی، یکی به معنای عهد است وصّی یوصّی، صحبت این بود که در
قرآن توصیه با عهد باهم جمع شده است درجاهای متعددی از جمله در سوره بقره در یکی
دو آیه 180 سوره بقره یک آیه هست آیه 180: «كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذا حَضَرَ
أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ
الْأَقْرَبينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقين» حکم شرعی
با الزام کتب با کلمه الوصیّة للوالدین وصیّت به معنای ارتباط وصلی دو طرف است و
در عین حال به معنای تعهّد این معنا است.
در آیه 240
بقره: «وَ الَّذينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْواجاً وَصِيَّةً
لِأَزْواجِهِمْ مَتاعاً إِلَى الْحَوْلِ غَيْرَ إِخْراجٍ» این ظاهرا
هم به معنای همان تعهّد است و هم به معنای وصیّت اصطلاحی است.
حالا به هرحال
مسائلی در اینجا مطرح هست تدریجا وارد خود بحث وصیّت میشویم اول اینکه وصیّت عقد
است یا ایقاع؟ به طور کلی میشود گفت سه صورت دارد، در بعضی موارد هست که بدون
قبول عنوان صدق نمی کند اگر صدق نکند این حتما عقد است که میگوید بدون قبول صدق
عنوان نمیکند، گاهی شک میکنیم که بدون عنوان صدق عرفی دارد یا ندارد اینجا هم
قاعدتاً باید قبول باشد بنابراین عقد است و حکم عقد را دارد عقد ایجاب و قبول است،
گاهی عرفاً صدق عنوان دارد شک میکنیم شرعاً هم اعتبار دارد یا ندارد اینجا اطلاقات
در ادله شرعیه که قبول را ذکر نکرده است همین کافی است و ایقاع میشود پس در این
مسأله که آیا وصیّت عقد است یا ایقاع اگر صدق عرفی بدون قبول دارد و شرعاً هم صادق
است بدون قبول که ایقاع است، اگر عرفاً و عقلا بدون قبول صدق عنوان آن عنوان نمیکند
یعنی قبول دخالت دارد عقد میشود، اگر عرفاً صدق عنوان دارد ولی شرعاً ندارد به اطلاقات
مراجعه میکنیم، اطلاقات اگر چنانچه بدون قبول صدق عنوان را ذکر کرده است و لو
عرفاً صدق نکند ولی شرعاً اگر هست بدون قبول صدق کرده ایقاع میشود، این یک قاعده
کلی است.
اما به حسب
موارد یکی یکی حساب کنیم و بعضی مسائل را ببینیم، وصیّت به طور کلی گفتیم یا عهدی
است یا تملیکی، وصیّت تملیکی میگوید این شیء برای فلانی باشد، وصیّت عهدی این را
به فلان شخص بدهید، قاعده اصلی این است که وصیّت عهدی قبول نمیخواهد همین که گفته
است این را به فلانی بدهید و این کار را انجام بدهید این از نظر وصیّتی تمام است
حالا آنها عمل کردند یا عمل نکردند ولی از نظر وصیّتی تمام است، هم سیره بر این
هست هم اطلاقاتی که میگوید وصیّت کنید مخصوصا روایاتی که خواندیم لاینبغی للمسلم
که أن یبیت لیلة و عند رأسه وصیّت نباشد همه کار را به این آدمی که میخواهد بمیرد
و وصیّت کند داده است نه اینکه حالا دیگران هم قبول کنند بحث آنها مطرح نیست، بحث
این مطرح هست.
پس هم اطلاق
هم سیره هم اصل، نمیدانیم قبول معتبر است یا معتبر نیست در وصیّتهای عهدیه اصل
عدم اعتبار قبول است یعنی پس بنابراین ایقاع میشود و قبول نمیخواهد، وصیّت عهدیه
خودش با ایجاب موصی تمام است.
حالا وصیّت
عهدیه در عمل است ولی چیزی هم که شبیه این هست مثل فکّ ملکیت میگوید فلان برده من
آزاد، در منجّزات مریض بحثی است که درحال مرض موت وقتی یک کاری انجام میدهد نفوذ
دارد یا نفوذ ندارد حالا یک وقت است میگوید فلان برده آزاد و یک وقت است میگوید
آزادش کنید، آزادش کنید عهدی است، آزاد باشد این یک قدری فرق میکند ولی گفتهاند
این هم مثل همان است ایقاع است و دیگر قبول نمیخواهد.
به هرحال
وصیّت به طور کلی دو جور است یا عهدی و یا تملیکی، عهدی ایقاع است و قبول نمیخواهد،
تملیکی را مشهور گفتند که قبول میخواهد یعنی عقد است، دلیل این مسأله چیست؟ چرا
بین عهدیه و تملیکیه فرق گذاشتند؟
یک دلیل گفتند
اصل عدم انتقال است الّا مع القبول، نمیدانیم بدون قبول این مال منتقل به آن
دیگری میشود یا نمیشود اصل عدم انتقال است، یک دلیل دگیر گفتند تملیک به دیگری
یک نحو سلطه به غیر است اگر بخواهید بدون قبول او ملک او شود این سلطه است، همان
طور که بیرون بردن از ملک کسی دلیل میخواهیم وارد کردن در ملک کسی هم دلیل میخواهد،
همین طور بدون دلیل که نمیشود یک چیزی را در صندوق ملکیت او وارد کرد یا بیرون
کشید این سلطه است و اصل عدم این سلطه است الّا مع القبول، این هم یک دلیل است.
یکی هم اینکه
گفتهاند ادعاء اجماع کردند که حتما قبول در وصیّتهای تملیکی اعتبار دارد یعنی
عقد است، در آن دلیل اول که اصل عدم انتقال است الّا مع القبول جوابش اطلاقات، این
همه اطلاقاتی که داریم وصیّت کنید هیچ
ندارد که آن طرفهایی که باید عمل کنند قبول هم بکنند یا آن کسی که این باید در
ملکش وارد شود قبول هم بکند، این اطلاقات اقتضاء میکند که این حکم ایقاع را داشته
باشد و قبول معتبر نباشد آنکه گفتند وارد شدن در ملک کسی یا بیرون شدن از ملک کسی
سلطه است و این وصیّت وارد کردن در ملک است و این سلطه است جوابش این است که به
این سلطه نمیگویند، سلطه در حقیقیت یک نحو استعمال حساب میشود و این احسان است،
احسان به دیگری نمیگویند سلطه بردیگری مثل اینکه یک کسی دارد میافتد دستش را میگیرند
که نیفتد این دست گرفتن او تصرّف در او هست البته، خودش یک انسان مستقلی است شما
میروید دستش را میگیرید و لو به این عنوان که نیفتد ولی تصرّف است اما این تصرّف
احسانی است، این همه ادلهای که در قرآن کردیم داریم تعریف از احسان بنابراین مشکل
از این نظر نباید داشته باشد خلاصه خیر صرف است.
به علاوه اینکه
میگوییم قبول نمیخواهد اما میتواند رد کند، حقّ رد دارد، او چیزی را ملکش کرده
و این میگوید قبول نمیکنم حق رد دارد مثل احسانات دیگر هم همین گونه هست، این میخواهد
احسان کند اما او رد میکند میگوید نمیخواهم بحث در این است که اگر نه رد کرد و
نه قبول این درست است اما حقّ رد که دارد بنابراین چه سلطهای است؟ سلطهای که خود
این میگوید نه نمیخواهم این سلطه نیست و آن هم نفوذ دارد که به او بگویند اشکال
ندارد نمیخواهی قبول.
اما اجماع
واقعش این است که در این مسأله اختلاف زیادی هست نمیتوانیم ادعاء اجماع کنیم، اختلاف
زیادی هست در مورد اینکه وصیّت علی الاطلاق در تملیکیه آیا قبول معتبر است یا خیر،
علی الاجماع که همه بیایند چنین عقیدهای را بگویند چنین چیزی نیست تازه آنهایی
هم که ادعاء کردند که مشهور میگویند که قبول معتبر هست در این جهت که آیا شرط است
یا جزء عقد است و علی ای حال نقل است یا کشف است، اگر قبول دخالت دارد و عقد است
آیا بین ایجاب و قبول موالات میخواهد؟ این موصی حالا وصیّت میکند قبول آن طرف
همه میگویند موالات نمیخواهد، بعد از موت این موصی هم میتواند رد کند یا قبول
کند حالا بحثی در محل خودش هست که بعدا میآید، اگر قبل از قبول عامل این طرف
بمیرد آیا وصیّت باطل میشود یا باطل نمیشود؟ خلاصه اختلافات زیادی هست در اینکه
قبول همه جا معتبر است یا معتبر نیست و اگر معتبر است شرط است یا جزء نقل است یا
کشف است و از این قبیل چیزها بنابراین ادعاء اجماع نمیشود کرد.
وصیّت تملیکی
گاهی شخصی است میگوید این را ملک زید کردم البته به عنوان وصیّت یعنی بعد از موت
من ملک زید، گاهی وصیّت تملیکی نوعی است یعنی مثلا میگوید بعد از من ملک برای
فقرا باشد، برای فلان گروه یا هر گروهی، وصیّت تملیکی نوعیه نه شخصیه، در این
تقریباً میشود ادعاء اجماع هم نباشد ولی کلإجماع هست این را قبول دارند که قبول
دخالت ندارد بر خلاف مشهوری که میگفتند که همه جا قبول دخالت دارد این را میشود
برعکس ادعاء کرد که حداقل شهرت اگر اجماع نباشد که این دیگر دخالت ندارد و قبول
نمیخواهد.
یک شبههای
بعضی دارند و آن اینکه اگر قبول دخالت نداشته باشد پس ملکیت قهری داریم برای یک
نفر درست میکنیم شبیه حرف سلطه شبیه آن است، ملکیت قهری این را او نمیخواهد اما
این را ملکش کنیم، در ارث البته ملکیت قهری است نه اینکه او قبول کند تا ارثش شود
بلکه حکم است، در غیر ارث ملکیتهای قهری کانّ خلاف قاعده عقلائی است.
البته ملک میشود
گفت چون مورد خاص همه هست این را کسی رد نمیکند ولی صحبت این است که آیا در ملکیت
دخالت دارد که این قبول کند یا دخالت ندارد یعنی اینهایی که انجام میشود چون
معمولا مردم خوششان میآید از پول از این نظر است که قبول اعلام نشده که دخالت
دارد یا کلاً واقعاً قبول دخالت دارد علی ای حال ملک قهری خواستند بگویند در غیر
ارث یک قدری مشکل است.
در وقف چه کار
میکنید؟ چیزی که وقف میکنند ملک قهری است، ملک قهری همه جا این گونه نیست که
بگوییم باطل است، در مرحله اول آدم شک میکند که مثلا بگوییم اگر نگفتند چون همه
میخواهند پول است و کسی نمیتواند بگذرد این را ممکن است کسی بگوید ولی به هرحال
کار قهری در مورد حوزه سلطنت دیگری یک قدری مثل حاکمیت و استثمار و استعمار کانّ
حساب میشود ولی در وقف میدانیم که این گونه هست و این استعمار و استثمار هم حساب
نمیشود برای اینکه چیزی هست که همه میخواهند.
خلاصه وصیّت
عهدی قبول دخالت ندارد للإطلاق، وصیّت تملیکی دلیلی روشنی بر اعتبار قبول نیست ولی
مشهور ادعاء شده که قبول معتبر است اگر این حرف مشهور را قبول کنیم که ادلهاش را
رد کردیم اگر قبول کنیم آن وقت وصیّت تملکیه با وصیّت عهدیه فرق میکند که در
عهدیه قبول دخالت ندارد و در تملیکیه بگوییم دخالت دارد مشهور این است ولی دلیلی
روشنی بر این نمیشود اقامه کرد.
مطلب بعدی که در
این مسأله هست اگر گفتیم قبول دخالت دارد حالا در مطلق یا در وصیّت تملیکیه اگر
گفتیم قبول دخالت دارد این قبول را چه موقع انجام دهد؟ بعد از فوت موصی گفتند
اشکال ندارد تقریباً همه پذیرفتهاند که بعد از اینکه موصی مرد حالا این قبول کند،
قبول بعد از فوت موصی گفتند اشکال ندارد یعنی اگر قبول کرد بعد از موت موصی این
وصیّت تکمیل میشود و وصیّت درستی است.
قبل از وفات
موصی چطور است؟ موصی هنوز زنده است او بگوید قبول کردم این نافذ میشود و وصیّت
کارش تمام میشود که بعداً دیگر قبول یا رد دخالتی ندارد قبل از وفات، بعد از وفات
درست است، قبل از وفات چطور است؟ گفته شده است قبل از وفات هم اگر قبول کنند درست
است کار این تمام میشود به خاطر اطلاقات.
گاهی بعضی
ایراداتی دارند اجمالا ببینیم چطور است، اول اینکه وصیّت برای بعد از مردن است
حالا تا طرف زنده هست به چه درد میخورد که قبول کند این لغو است، قبل از فوت موصی
این موصی الیه بیاید قبول کند این اثری ندارد قبل از وفات حالا که نمیخواهند
انجام دهند بعد از موت موصی میخواهند انجام دهند پس حالا قبول کند خاصیتی ندارد و
لغو است.
اما این حرف
اساسی نیست برای اینکه شما در ایجاب و قبول چه کار میکنید؟ ایجاب گاهی تا قبول
فاصله میشود اما نمیگویید باطل است، در ایجاب و قبول جاهای دیگر، در همین جا هم
بالاخره وقتی وصیّت کرد تا این قبول کند بعد از فوت، قبل از فوت یک مدتی زمان میبرد
این را نمیگویند لغویت است آن کار خودش را انجام داده است و آن هم در شرایط خودش
کار خودش را انجام میدهد.
بعضی شبیه همین
تعبیر گفته شده است که تملیک برای بعد از موت است و قبل الموت اثری ندارد این محلی
هم ندارد این برای آن موقع است، این الآن تملیک میکند یعنی میگوید بعد از موت من
برای فلانی، قبل از اینکه بمیرد این خاصیتی ندارد که این قبول کند محل ندارد، او
این بود که زمان فاصله میشود این به این صورت است که میگوید محل ندارد.
جواب این هم
این است که انشاء از طرف این محل دارد محلّش همین کاری است که میخواهیم انجام
دهیم این الآن انشاء میکند راجع به آن کاری که بعداً بنا هست انجام شود، کاشفیت و
ناقلیت قبول هم بعد از تحقّق معلّق علیه است، معلّق علیه که انجام شد بعداً میگوییم
این قبولی که قبلا انجام دادی این کاشف بود یا ناقل بود بالاخره اینها همه اثر
دارد به علاوه اینکه اعتباریات با حقایق خیلی فرق میکنند، یک چیز اعتباری است که
بخواهد تملیک کند برای دیگری، حالا اعتباری بگوییم زودتر انجام دهد یا دیرتر انجام
دهد اعتباریات این دخالتها را ندارد بنابراین مشکلی از این نظر نیست در عهدیه و
تملیکیه هردوی اینها تقریباً بیان شد.