باسمه تعالی
اگر شخص امارات و علائم مرگ و انتقال از این دنیا در او
پیدا شد یجب عقلا و ظاهر بعضی روایات شرعاً هم واجب است که فوراً دیون شرعی و عرفی
که دارد پرداخت کند و اگر نمیتواند و قدرت ندارد وصیّت کند که بعد از او ادا
کنند، آن قسمت اول که واجب است خودش انجام دهد پیداست که این واجب عقلی است دو حکم
نیست، دو عذاب و دو معصیّت نیست بلکه معصیت همان ترک دیون است، عقلاً باید اینها
را اداء کند که گرفتار عذاب نشود و اگر نمیتواند وصیّت کند چه دیون عرفی و چه
دیون شرعی.
فرق نمیکند الآن این ترکهای هم داشته باشد یا نداشته باشد
چون احتمال عقلی و عقلائی هست که کسی متبرعاً بیاید بعداً بدهد نمیتواند بگوید من
که چیزی ندارد چه وصیّتی کنم ممکن است متبرّع پیدا شود، این مسأله معلوم است قسمت اولش
عقلی، قسمت دوم شرعی و عقلی.
مسأله بعد
اینکه وصیّت آیا ایقاع است یا عقد است؟ و اگر عقد است عقد جایز است یا عقد لازم
است؟ از بعضی عبارات استفاده میشود که وصیّت ایقاع است، از خود آیات کریمه قرآن آیات
180 و 182 سوره بقره، آیه 180 «كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ
الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبينَ
بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقين» وقتی مرگ
میآید اگر ترکه دارد وصیّت کند برای پدر و مادر و خویشان وصیّت به معروف چیزی که
همه شناخت دارند و میخواهند و دوست دارند و این حق است بر اهل تقوا «فَمَنْ
بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ فَإِنَّما إِثْمُهُ عَلَى الَّذينَ يُبَدِّلُونَه»، گناه این
جریان به عهده آنهایی که دست به این وصیّت میبرند یعنی پس وصیّت اولاً ایقاع است
برای اینکه نگفتند قبول کند یا قبول هم معتبر است، کسی که علائم مرگ پیدا کرده
باید وصیّت کند یک طرفه هست، دوم هم میگوید اگر کسی تغییری در این به وجود بیاورد
گناه کرده است پس به صرف وصیّت آن طرف کار تمام است، اگر وصیّت او للوالدین و
الاقربین یعنی مال والدین است، مال اقربین است وصیّت کند برای آنها بالمعروف
مسائل مادی و دنیوی، وصیّت وظیفه چه کسی است؟ آن شخصی که میخواهد بمیرد، نگفته
است او و قابل، این وصیّت باید عملی شود و کسی حق ندارد در آن دست ببرد و اگر دست
ببرد او گناه کار است که دست در وصیّت برده است.
«فَمَنْ
بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ فَإِنَّما إِثْمُهُ عَلَى الَّذينَ يُبَدِّلُونَه» ممکن است
یک کسی وصیّت که میکند یک قدری تصرّفاتی کند برخلاف حقیقت مثل کسانی هستند که
تمام ارثشان را وصیّت میکنند برای یکی از فرزندان حالا همه جا هم نفوذ ندارد بحثش
در محل خودش اما بالاخره در ثلثش که نفوذ دارد.
اگر میبینید
که بعضی افراد در وصیّت خلاف میکنند، گناه میکنند، جانب داری میکنند اگر کسی
بیاید اصلاح بین اینها کند، تعدیل کند، او را از وصیّت خودش به آن صورت منصرف کند
و به طرف حقیقت بیاورد فلا اثمه علی گناه ندارد، علی ای حال به خوبی از این آیه
کریمه اهمیّت وصایت معلوم میشود برای اینکه کسی نباید دست در آن بکند و ظاهرش هم
ایقاع است، خود آن شخص مورد توجه است نه او و قابل.
اولاً وصیّت
به سه قسم مختلف تقسیم میشود، وصیّت عهدیه که قبلا هم توضیح دادیم که میگوید یک
کاری انجام بدهید، یک نوع وصیّت تملیکیه یک چیزی را ملک یکی از ورثه یا اجنبی میکند،
سوم وصیّت جعلیه یعنی یک ولایتی را برای اموالش و برای چیزهایی که برایش مانده و
مانند این به شخصی معیّن میکند، عهدیه، تملیکیه، جعلیه.
انشائیات به
طور کلی میشود گفت سه قسمت اساسی دارند یکی عقد است که متقوّم به انشاء طرفین است،
دم ایقاع محض است آن که قائم به یک طرف است و طرف دیگر اصلا دخالت ندارد کلعتق
والطلاق، سوم ایقاعی است که دیگری دخالت دارد ولی دخالتش به این صورت است که میتواند
آن قرار را رد کند تا رد نکرده است آن کافی است، ایقاع است و نافذ است احتیاج به
قبول طرف ندارد ولی طرف میتواند رد کند و تا رد نکرده است این نافذ است.
بنابراین بعضی
از قراردادها در اختیار دیگری نیست در اختیار همین شخص است مثل موصی که وصیّت میکند
مثل قرارداد عتق، قرارداد طلاق، این در اختیار یک نفر است، این را بعضیها داخل در
همان وصیّت عهدیه میدانند ولی ظاهرا مقابل او باشد بهتر است یعنی به حکم آن است،
این هم در حقیقت فکّ است، گاهی عهد است و تحقّق میدهد گاهی فَکّ میکند و به هم
میزند کلعتق والطلاق.
یک قراردادی
هم هست که شخص ممکن است نیاز به تجدید نظر، اعمال دقت و فکر داشته باشد، ممکن است
بگوییم وصیّت این گونه هست یک چیزی را میگوید بعد زمان برایش میگذارد نظرش عوض
میشود، زیاد پیش میآید در قراردادهای دیگر با اقاله و مانند اینها احکام تغییر
پیدا میکند اما در وصیّت چطور است؟ اینجا بحثی است که میتواند رد کند و چگونه میتواند
رد کند و تا چه موقع میتواند رد کند؟
آیا اگر گفتیم
وصیّت عقد است، به نظر من میآید ایقاع باشد برای اینکه آیهای که خواندیم همه
کاره موصی است ولی اگر گفتیم عقد است آیا عقد جایز است یا عقد لازم است؟ اگر گفتیم
عقد جایز است این را هر یک از دو طرف میتوانند به هم بزنند و اگر گفتیم عقد لازم
است یعنی وصیّت که انجام شد، قبول هم محقّق شد دیگر تمام است.
صاحب جواهر
ادعاء اجماع میکند که از هردو طرف جایز است و وصیّت عقد جایز است یعنی وصیّت کننده
وصیّت میکند طرفی هم که به او مربوط است قبول میکند هردوی اینها بعدا میتوانند
منصرف شودند و به هم بزنند.
بعضیها
معتقدند از مسائل اختلافی شدید است، بعضی ایقاع، بعضی عقد جایز، بعضی عقد لازم،
افکار متعددی از افراد متعددی، از طرف موصی همه قبول دارند که عقد جایز است میتواند
برگردد، یک وصیّتی میکند بعد دوباره نظرش عوض میشود یا احساس میکند وصیّت قبلی
جنفاً أو اثماً شده است میخواهد عوضش کند این مسلّم است که جایز است، تقلّب احوال
انسان زیاد پیدا میکند یک کاری کرده حالا پشیمان میشود تا زنده است اقاله و
مانند اینها جبران میکند حق فسخ و غیرذلک بعد از موت که بعداً هر موقع آنجا
یادش بیاید، متوجه باشد ناراحت میشود که چرا در دنیا این کار را کردم، بعضیها
اواخر عمرشان بیدار میشوند که چرا چنین و چنان کردم، درباره معاویه همه شنیدهاید
که میگوید ای کاش یزید را به جای خودم نگذاشته بودم، دو سه ای کاش در آن صحبتهایش
دارد، برای هرکسی این پیش میآید، برای خیلیها شاید این پیش بیاید که در اواخر
عمرش نگاه به گذشتههایش میکند و خیلی پیشیمان میشود از کارهایی که کرده است میگویند
در قسمت شیار مغز شیاری که مربوط به حافظه هست نزدیک احتضار که میشود نوسانهای
بسیار شدیدی، دریافتهایی قسمت حافظه بوجود میآید دائماً میزند مثل تلفنی که
دائم زنگ میزند یک چنین چیزی وضعی دارد چرا این گونه هست؟ برای اینکه گذشتهها یک
دفعه هجوم میآورد مثل کسی که در چند دقیقه میخواهد گزارشات هفتاد ساله خود را مرور
کند خیلی سخت است.
ظاهراً از نهج
البلاغه به نظرم هست میفرماید «یفکّر فی مافنا عمر و فی ما أذهب دهر» در آن هنگام
دارد فکر میکند که عمرش را در چه راهی سپری کرده است و همه روزگارش را چگونه از
دست داده است، به هرحال تقلّب احوال زیاد است موصی مسلّم است که برایش جایز است
بنابراین از طرف او مسلّم است که جواز است اما نسبت به موصی له چیزی که برای او
وصیّت شده است آن دلیل بر جواز نیست بلکه مقتضاء وصیّت کتب للوالد والأقربین این
است که وصیّت تمام است.
واقعیت این
است که اگر بخواهیم فکرش را کنیم هر قراری که به نوعی در کیان شخص دیگر یک تصرفاتی
میخواهد انجام دهد قاعدتاً باید متوقّف بر اجازه او باشد هرکسی حق ندارد که تصرف
کند کیان دیگری، در حوزه سلطانیت او دخالتهایی داشته باشد بنابراین پس ایقاع به
معنای قطعیت هردوطرف و مخصوصا موصی له که مورد تصرف دیگری کانّ قرار گرفته است
بعید است این گونه گرچه گفته شده است، گفتند نسبت به موصی جایز است و نسبت به موصی
له لازم است، به هرحال به نظر میآید که تصرف در کیان شخص دیگر یک دخالت در حوزه
حکومتی انسان دیگر این سبیل علیه شخص دیگر است قاعدتا نباید نافذ باشد، به نظر ما
این گونه هست.
مرحوم سید در
عروه و خیلیها میگویند کسی که میخواهد وصیّت را رد کند همه جا یکسان نیست و
جایز نیست موارد فرق میکند بعد از موت موصی و قبل از قبول طرف یا بعد از قبول و
رد که هردو در زمان حیات موصی باشد این رد مبطل وصیّت است، پس اول اینکه بعد از
موت موصی و قبل از قبول موصی له قبول نکرده رد میکند، موصی وصیّت میکند برای یک
شخص موصی له و موصی له هم قبول نکرده میگوید من این را قبول ندارم و نمیخواهم
این رد است، این رد مبطل وصیّت است، ردّ قبل از قبول و بعد از موت، همین طور بعد
از قبولی که در زمان حیات موصی بوده و رد هم در زمان حیات موصی بوده، قبول و رد
هردو در زمان حیات موصی هست این رد هم مبطل است که هم قبول و هم رد هردو در زمان
حیات موصی است، اول قبول کرده است بعد رد میکند ولی در زمان حیات است یعنی موصی
هنوز میتواند کاری بکند این جهتش معلوم است دیگر برای اینکه موصی همه چیز را از
دست نداده است بتواند تصمیم دیگری بگیرد لذا گفتند مبطل وصیّت است و میتواند
وصیّت جدید را انجام دهد و بنویسد.
آن چیزی که به
نظر ما میآید اعتباریات با حقایق عالم فرق میکند، اعتباریات اگر چنانچه یک قراری
را به هم زدند یعنی به هم زدند باید دوباره اگر بخواهند درستش کنند از اول ایجاد
کنند مثلا گفته است بِعتُک این خانه را، بعد او قبول کرد و بعد میخواهد رد کند
چون بحث بیع است از اعتباریات است و اعتباریات وقتی چیزی از بین رفت دیگر از بین
رفت، نیست تا بخواهد قبولش کند بنابراین ردّ بعد از قبول در اعتباریات منشأ میشود
که مبطل میشود یک نوع قرار را کلاً از بین میبرد دیگر نیست، به هرحال نوعاً این
طور گفته شده است.
وصیّت تملیکیه
میدانید سه رکن دارد موصی، موصی له، موصی به، موصی له که معلوم است، موصیبه هم
یعنی آن جنسی که میخواهد بگوید به فلانی بدهید یا ندهید.
در وصیّت
عهدیه اگر کسی را معیّن کند که او این کار را انجام دهد، وصیّت عهدیه که معنایش
معلوم است وصیّت میکند برای چیزهایی که به خودش مربوط است بعد از موت فلان شخص
غسلم بدهد یا فلان شخص دفنم کند، فلان جا دفن کنید وصیّت عهدیه است که مربوط به
شئون خودش هست.
اینجا که
مربوط به شئون خودش هست وصیّت عهدیه است این معنایش معلوم است، در وصیّت عهدیه
قبول کسی دخالت ندارد این مربوط شئون خودش هست، بله اگر کسی را معیّن کند که
بگوییم او انجام دهد نمیگوید به طور کلی چنین کنید، معیّن کند که فلان شخص انجام
دهد این گرچه وصیّت عهدیه مربوط به خودش هست ولی تصرف در کیان دیگران است، دیگری
این کار را انجام دهد این قبول معتبر است برای اینکه او حاضر نباشد شاید این کار
را انجام دهد، بودند مؤمنینی که معیّن کردند میگویند در این غسّال خانهها مثلا درست
غسل و کفن و اینها انجام نمیشود این است که اشخاصی را معیّن میکنند که آنها
بیایند انجام دهند این به خاطر تصرّف در کیان آن فرد اینجا میشود حکم عقد را پیدا
میکند و قبول معتبر است و از ایقاعیت بیرون میآید.
در وصیّت
تملیکیه چون حساب ملک دیگری است باز تصرّف در کیان وجود دیگری است میگوید میخواهم
این پولها را به تو بدهم و در حساب تو وارد کنم آن هم حکم عقد را پیدا میکند ولی
خیلیها گفتند نه وصیّت تملیکیه هم حکم عقد جایز را دارد و وقتی او داد دیگر داد
مثل اینکه شما وقتی یک پولی به فقیر میدهید اینجا تمام شد کار ملکیت حاصل شده است
این طور نیست که آن فقیر پس بدهد و مانند اینها ولی این یک قدری محل شبهه است که
این مطلب را بگوییم یا خیر.