صفحه نخست / درس خارج فقه / دروس سال تحصیلی 98-99

وصیت جلسه چهارم






باسمه تعالی

بعضی آقایان شاید مایل باشند که به تفصیل بیشتری مباحث را ببینند آدرس­های بعضی کتب را عرض می­کنم مجموع الفایده اردبیلی جلد 9 صفحه 392 به بعد، جواهر جلد 28 صفحه 279 به بعد، حدائق جلد 22 صفحه 275 به بعد، از سنی بدایة المجتهد ابن رشد اندلسی جلد 2 صفحه 328، معلّقات ما هم جلد 4 صفحه 690 دارد.

اجمالا مباحث مختصری درباره این مباحث عرض کردیم اقسام وصیّت را گفتیم، جعلیه، عهدیه، تملیکیه، گفتیم وصیّت ایقاع است البته مشروط به عدم رد، عقد نیست ایقاع هست، اگر ردّش نکنند از طرف یعنی حق دارد او می­تواند رد کند این غیر از این است که عقد باشد ایقاع است ولی می­تواند رد کند، اگر رد نکند ثابت است، اگر رد کرد وصیّت به هم می­خورد و مبطل است اگر ملکیت حاصل نشود، ملکیت در چه صورت حاصل می­شود که اگر ملکیت بیاید رد مبطل است و وصیّت به هم می­خورد؟

اگر رد بعد از موت موصی باشد، موصی مرده و موصی له حالا رد می­کند، اگر رد بعد از موت موصی باشد و قبل از اینکه این قبول کند یعنی قبول نکرده رد می­کند نه اینکه هم قبول و هم رد در دو زمان، اگر این طور باشد که رد بعد از موت موصی و قبلا هم قبول نکرده باشد اینجا ملکیت هنوز حاصل نشده است این اگر رد کرد رد می­شود و وصیّت باطل می­شود.

اگر چنانچه رد کردن بعد از قبول باشد قبول درحال حیات موصی باشد، رد هم درحال حیات باشد این هم همین طور است ملکیت حاصل نشده و وصیّت به هم می­خورد.

اما اگر رد بعد از موت موصی است و بعد از قبول است، قبول کرده و بعد او مرده حالا قبول بعد از موت باشد یا قبل از موت باشد ولی به هرحال رد بعد از قبول است اگر این طور باشد ملکیت حاصل است و این ثابت است.

یک صحبتی اینجا هست که اگر رد کرد بعد می­شود قبول بیاید؟ اگر قبول اول است رد بعداً که مشکلی نیست رد کرده حرف قبلی خودش را، اگر اول رد باشد بعد قبول می­شود؟ این را گفته­اند رد که می­کنید ایجاب را به هم می­زنید وقتی ایجاب را به هم زدید بعدش قبول به چه چیزی می­خواهد بچسبد؟ این بحث در عقود دیگری هم هست اختصاص به وصیّت ندارد، در عقود دیگر اگر ایجاب خوانده شد و طرف قبول نکرد قابل قبول نکرد بعد از لحظاتی فکر کرد و دید به صلاحش هست و گفت قبول دارم آیا این کافی است یا بگوییم ایجاب زمین زده شد و به هم خورد؟

اینجا باید دوباره ایجاب را انجام دهد تا قبول بتواند به آن ایجاب بچسبد، در عقد فضولی هم این بحث هست که اگر کسی مال دیگری را فضولتاً معامله کرد و فروخت و صاحب مال این معامله را قبول نکرد بعد از لحظاتی فکر کرد دید به نفعش هست می­تواند حالا مجدداً قبول کند و بگوید قبول دارم؟ چون گاهی از اوقات هست که طرف موانع پیدا می­کند و دیگر تماس نمی­گیرد به هرجهتی، ایجاب تکراری برایش امکان نداشته، همان ایجاب است و بعداً هم دیگر نشده است همدیگر را در این باره ببینند، حالا اگر اول رد کرد و بعد قبول کرد قبول می­خورد به آن ایجابی که قبلا شده و حالا دیگر دسترسی به آن نیست؟

بعضی دارند مشکلٌ، مرحوم سید هم در عروه تعبیر مشکلٌ را دارد، علی ای حال در اعتقاد به یکی از دو طرف هردوی آن­ها یک قدری بحث انگیز است، می­گویید کاری ندارد که یک بار دیگر می­گوید بعتُ، بله ولی گاهی از اوقات شرایط طوری است که موجب که ایجاب را خوانده است رفت و دیگر دسترسی به او نیست معامله از طرف ایجاب تمام شده است اگر قبول اینجا به درد نخورد معامله باطل است چه در فضولی و چه در غیر فضولی، به نظر می­رسد قاعدتاً ایجاب نباید خود به خود باطل باشد، اگر موالات این قدر طولانی است که دیگر قبول نمی­کنند این قبول به آن ایجاب بچسبد چند سال پیش یک ایجابی خوانده شده است این دیگر ارزش ندارد ولی با این چیزهایی که موالات به هم نمی­خورد حالا موالات کلّ شیءٍ بحسبه، یک کسی می­خواهد یک قوطی کبریت یا یک کیلو ماست بخرد موالاتش همان لحظه هست و همان جا هست اما یک کسی بخواهد یک خانه بخرد ماه­ها روی آن فکر می­کند که صلاحش هست یا خیر و عوامل مختلف را می­سنجد، موالات به این چیزها از بین نمی­رود.

در وصیّت تملیکیه گاهی تملیک به نوع است گاهی تملیک به شخص است، تملیک به نوع مثل اینکه می­گوید این مال را گذاشتم برای فقراء، برای سادات و امثال این­ها این تملیک به نوع است، این نوعاً گفتند قبول نمی­خواهد نیازی به قبول قابل ندارد.

تملیک نوعیه نوعاً گفتند قبول نمی­خواهد حالا به قول شما مثل عهدیه است یعنی همان طور که عهدیه قبول نمی­خواهد این هم نمی­خواهد در نوعیه نه اینکه این آن است، تملیک شخص است که در آن این بحث­ها بود که قبول و ردّ و مانند این­ها این یک مطلب بود.

گفتیم وصیّت کلاً ایقاع است و جزء عقود نیست و از آیات و روایات هم استفاده کردیم، آیات سوره بقره دیدیم، روایات در باب 23 و 30 همه تأکید روی اصل وصیّت دارد که کسی وصیّت کند لازم است انجام بدهد بحث این نیست که دیگری هم باید این را قبول کند.

در باب 23 «فِي رَجُلٍ أَوْصَى لآِخَرَ وَ الْمُوصَى لَهُ غَائِبٌ» یک کسی وصیّت کرده است برای یک شخص دیگر آن شخص دیگر حالا نیست «فَتُوُفِّيَ الَّذِي أُوصِيَ لَهُ قَبْلَ الْمُوصِي» آن غائبی که نیست موصی له مرده است قبل از موصی «قَالَ‏ الْوَصِيَّةُ لِوَارِثِ‏ الَّذِي‏ أُوْصِيَ‏ لَهُ[1]» وصیت برای این وارث است هیچ ندارد چون او نبوده و غائب بوده بگردید پیدایش کنید تا قبول کند و مانند این­ها، کلام روی خود موصی است که کار را انجام داده است.

«عَنْ‏ رَجُلٍ‏ أُوصِيَ‏ لَهُ‏ بِوَصِيَّةٍ فَمَاتَ قَبْلَ أَنْ يَقْبِضَهَا» یک بحثی هم در وصیّت هست که آیا برای تکمیل وصیبت قبض دخالت دارد مثل اینکه در هبه چطور است؟ هبه در صورتی تمامیت و کمالیت پیدا می­کند که قبض و اقباض صورت گیرد، آیا در وصیّت هم قبض می­خواهد؟ مرحوم سید دارد که علی الاقوی قبض اعتبار ندارد به خلاف هبه که قبض دخالت دارد.

حالا روایت دوم را ببینید «سَأَلْتُهُ عَنْ‏ رَجُلٍ‏ أُوصِيَ‏ لَهُ‏ بِوَصِيَّةٍ فَمَاتَ قَبْلَ أَنْ يَقْبِضَهَا» یک کسی برایش وصیّت کردند دیگران یک وصیّتی قبل از اینکه این مال را بگیرد مرد «وَ لَمْ يَتْرُكْ عَقِباً» وارثی ندارد «قَالَ اطْلُبْ لَهُ وَارِثاً أَوْ مَوْلًى» بگرد برایش یک وارثی پیدا کنی یا عبدی پیدا کنی «فَادْفَعْهَا إِلَيْهِ قُلْتُ فَإِنْ لَمْ أَعْلَمْ لَهُ وَلِيّاً» اگر هیچ کسی را پیدا نکردم چه کار کنم «قَالَ اجْهَدْ عَلَى أَنْ تَقْدِرَ لَهُ عَلَى وَلِيٍّ» بکوش پیدا کنی «فَإِنْ لَمْ تَجِدْ وَ عَلِمَ اللَّهُ مِنْكَ الْجِدَّ فَتَصَدَّقْ بِهَا[2]».

همه جا مسأله موصی مطرح است و اصلا مسأله موصی له که باید قبول کند و این­ها مطرح نیست، روایات متعددی در این زمینه هست هم در همین باب 30 و هم در باب 23 و بعضی ابواب دیگر.

«سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ‏ رَجُلٍ‏ أَوْصَى‏ إِلَيَ‏ وَ أَمَرَنِي‏ أَنْ أُعْطِيَ عَمّاً لَهُ فِي كُلِّ سَنَةٍ شَيْئاً» یک کسی وصیّت کره برای من و به من دستور داده است که برای او در هر سالی یک چیزی بدهم یک عمویی که دارد سالیانه این مقدار به عمویش بدهم «فَمَاتَ الْعَمُّ» عمو مرد «فَكَتَبَ أَعْطِ وَرَثَتَه[3]»‏، خلاصه همه چیز در تمام وصیّت بحث موصی مطرح هست نه بحث قبول آن طرف.

آیا در وصیّت می­شود رد کنیم، گفتیم کجا رد می­شود و کجا رد نمی­شود ولی نمی­شود بگوییم وصیّت لازم الإجرا هست و کسی که برایش وصیّت کردن یعنی موصی الیه است یا موصی له است بگوییم اصلا حق رد کردن ندارد، در باره بعضی موارد دلیل آمده است در باب 23 و باب 24 بعضی روایات هست که بعضی­ها استثناء شدند که درباره این­ها حق رد ندارید و باید قبول کنید.

در باب 24 کلینی عن عدة من اصحابنا عن سهل بن زیاد عن علی بن ریّان قال كَتَبْتُ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ ع قاعدتاً امام رضا باید باشد «رَجُلٌ دَعَاهُ وَالِدُهُ إِلَى قَبُولِ وَصِيَّتِهِ هَلْ لَهُ أَنْ‏ يَمْتَنِعَ‏ مِنْ‏ قَبُولِ‏ وَصِيَّةِ والِدِهِ» کسی والدش، پدرش او را دعوت کرد که تو بیا وصیّ من بشو در این جهت، می­تواند از قبول وصیّت امتناع کند؟ یعنی فرزند وصیبت پدر را قبول نکند «فَوَقَّعَ ع لَيْسَ لَهُ أَنْ يَمْتَنِعَ[4]» به اسناد مختلفی این روایت نقل شده است کلینی، شیخ، صدوق، بنابراین والد نسبت به ولد یک چنین حقّی دارد و جزء حقوق والد است، اگر والد از ولد خواست که وصیّ او شود حقّ رد کردن ندارد.

در باب 23 درباره افرادی که غائب هستند، یک کسی یک وصیّتی کرده و مرده بعضی آقایان اصرار داشتند که این مسأله روشن شود، وصیّت­هایی کرده­اند و حالا نیست یا غائب است و دسترسی به او نداریم یا مرده است و بازهم دسترسی به او نداریم، آیا من می­توانم قبول نکنم وصیّت او را؟ خیلی از اوقات می­­شود مخصوصا برای علماء می­نویسند که مثلا ما فلان شخص را وصیّ خود کردیم آن فلان شخص اینکه نماز خودش را کامل بخواند انرژی­اش را ندارد و وصی کس دیگری شود نمی­تواند و سختش هست آیا لازم است قبول کند؟

بعضی روایات این گونه دارد صحیحه محمد بن مسلم عن الصادق(ع) «إِنْ‏ أَوْصَى‏ رَجُلٌ‏ إِلَى‏ رَجُلٍ‏ وَ هُوَ غَائِبٌ‏» یک کسی وصیّت کرد به دیگری و آن دیگری حالا نیست «فَلَيْسَ لَهُ أَنْ يَرُدَّ وَصِيَّتَهُ» حق ندارد وصیّت او را رد کند «وَ إِنْ أَوْصَى إِلَيْهِ وَ هُوَ بِالْبَلَدِ فَهُوَ بِالْخِيَارِ» اگر او در شهر هست می­تواند رد کند و می­تواند رد نکند «إِنْ شَاءَ قَبِلَ وَ إِنْ شَاءَ لَمْ يَقْبَلْ[5]»، بین غائب و حاضر فرق گذاشته، شاید جهتش این است که غائب که ما از او خبر نداریم شاید مرده وقتی مرده است دسترسی به هیچ چیزی خودش ندارد، در بعضی روایات دارد که در این حال هرگز او را تنها نگذارید و هو فی هذه الحال در یک چنین حالی که دسترسی به کسی ندارد حالا وصیّت کرد شما کارش را انجام بده، حالا همه آن که نماز خواندن نیست که مثلا نماز مرده را فلان شخص بخواند، گاهی از اوقات کارهای بسیار سختی مثلا یک اوقاف بسیار زیادی هست گفته است وصیّ من فلان شخص باشد برای رسیدگی به این اوقاف به این مفصّلی این معنایش این است که فلان شخص کارهایش را کنار بگذارد.

حالا هم می­گوید اگر در شهر حاضر است بالخیار می­تواند قبول کند و می­تواند قبول نکند، اگر چنانچه او غائب است و نیست یعنی آن شخص موصی غائب است و نیست آن­جا حتما باید قبول کند، در روایات متعددی آمده است.

در روایت دوم این عبارت را دارد وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ رِبْعِيٍّ عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ «فِي‏ رَجُلٍ‏ يُوصَى‏ إِلَيْهِ‏» یک کسی وصیّت کرده است «قَالَ إِذَا بَعَثَ بِهَا إِلَيْهِ مِنْ بَلَدٍ فَلَيْسَ لَهُ رَدُّهَا وَ إِنْ كَانَ فِي مِصْرٍ يُوجَدُ فِيهِ غَيْرُهُ فَذَاكَ إِلَيْهِ[6]» اگر از جایی فرستاده است، از جای دیگری که اینجا نیست یعنی حضور ندارد این حق ندارد ولی اگر در یک جایی است غیر این هم هست اختصاص به این ندارد و دستش باز است اختیار با خودش است می­تواند قبول کند و می­تواند قبول کند، روایات متعدد در این زمینه داریم تعبیرات بعضی­هایش فرق دارد.

روایت 3/23 وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «إِذَا أَوْصَى‏ الرَّجُلُ‏ إِلَى‏ أَخِيهِ‏ وَ هُوَ غَائِبٌ فَلَيْسَ لَهُ أَنْ يَرُدَّ عَلَيْهِ وَصِيَّتَهُ لِأَنَّهُ لَوْ كَانَ شَاهِداً فَأَبَى أَنْ يَقْبَلَهَا طَلَبَ غَيْرَهُ[7]» اگر حاضر بود و این قبول نکرد دیگری می­توانست قبول کند حالا این غائب است دیگر.

روایت 4/23 وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ «فِي‏ الرَّجُلِ‏ يُوصِي‏ إِلَى‏ رَجُلٍ‏ بِوَصِيَّةٍ فَيَكْرَهُ أَنْ يَقْبَلَهَا» سختش هست قبول کند این وصایت را «فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَا يَخْذُلْهُ عَلَى هَذِهِ الْحَالِ[8]» در این حالت او را تنها نگذارید، حالت مرگ بسیار حالت دشواری است دیروز هم اشاره کردم و شخص درمانده است به همه متوسّل می­شود و هیچ کسی نمی­تواند به دادش برسد تاکید شد هرچه می­توانید بارش را کم کنید، از نظر ظاهر پنجره­های اطاق را باز کنید و دکمه­ها و لباسش را باز کنید، از لحاظ تنفس کردن یک مقداری راحتش کنید و از جنبه­های روحی و روانی گله­هایی که دیگران از او دارند و او از دیگران دارد یک کاری کنید که او لحظه آخر خوشحال باشد مثلا تصورش این باشد که دیگران از او گذشتند و مشکل حل می­شود و مانند این­ها، در تمام حالات تعلیمش کنید یا کریم، یا غفّار این را مکرّر بگوید، انسان های زنده هم به جای پرداختن به خیلی چیزها این اسامی که دال بر رحمت است که تکرار کنند به خصوص کرم حضرت حق را.

 

 

 

 

 

 



[1] وسائل باب30 وصیة ح1

[2] وسائل باب30 وصیة ح2

[3] وسائل باب30 وصیة ح3

[4] وسائل باب24 وصیة ح7

[5] وسائل باب23 وصیة ح1

[6] وسائل باب23 وصیة ح2

[7] وسائل باب23 وصیة ح3

[8] وسائل باب23 وصیة ح4







   شنبه 19 بهمن 1398




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما