صفحه نخست / درس خارج فقه / دروس سال تحصیلی 98-99

وصیت جلسه هفتم






باسمه تعالی

در این مسأله که اگر وصیّت کرد چیزی را برای شخصی و آن شخص فوت کرد که روایات داشتیم که منتقل به وارثش می­شود، بحث این است که این طبق قاعده هست یا تعبّد است، اگر گفتیم تعبّد است این حکم منتقل به موارد دیگر نمی­شود مثلا حکم درباره کسی است حالا این کس مرده است، اگر وارثش هم مرده به عبارت دیگر یک طبقه بعدی به جای طبقه قبلی نیستند، طبقه سوم به جای طبقه دوم این گونه شده است دو طبقه پشت سر هم مرده ­اند آیا به طبقه سوم بدهیم؟

تابع این است که طبق قاعده این مسأله دیده شود یا اینکه طبق قاعده نیست و تعبّد، اگر تعبّد است غیر مورد نص که خود وارث این متوفّی بگیرد نه وارث الوارث دیگر به آن­ها نمی­رسد، اگر گفتیم روی قاعده هست فرق نمی­کند وارثش یا وارث وارثش، وارثِ وارثِ وارث و هکذا، این تابع این است که ببینیم این جعل ملکیت برای میّت است؟ یعنی موصی وصیّت کرده است چیزی را به این موصی له بدهم حالا موصی له که مرده است وارث این موصی له همان چیز را مالک می­شوند؟ آیا اعتبار ملکیت برای معدوم عقلائی است و این اعتبار دارد؟ این نه فقط در این مسأله بلکه مسائل متنوع دیگری هم این مسأله پیش می­آید، در غیر ما نحن فیه درجاهایی که بحث طبقات نیست اعتبار ملکیت برای کدام مواردی هست؟ برای حیوانات، جمادات، برای این­ها اعتبار ملکیت برایشان می­شود؟

فرشی را وقف مسجد می­کنم این مسجد مالک است یا متولّی و مانند آن­ها؟ این نه فقط در موجودات مادی زمینی این مسأله مورد توجه ممکن است قرار بگیرد بلکه در مجرّدات یعنی بگوییم این ملک برای جبرئیل باشد، ملک برای عزرائیل باشد، بعضی­ها هستند به خاطر ترس از مردن توسّل به عزرائیل می­کنند، نماز می­خوانند برای عزرائیل، زیارت عاشورا می­خوانند برای عزرائیل که وقتی می­آید با مدارا کار کند چون هست وقتی حضرت امیر(ع) ضربت خوردند در ماه رمضان آن­جا یک جمله هم این گونه نقل شده که ایشان گفته اند یا ملائکة الله ارفقوبی ملائکه خدا به من مدارا کنید، این چطور مسأله­ای است که حضرت امیر می­ترسد، ما به نمی­دانیم و نرسیدیم و نمی­توانیم عظمت مسأله را درک کنیم، آیا جعل ملکیت برای مجردات، برای خود خدا جعل ملکیت اعتبار می­شود کرد؟

این محل صحبت است در آن­جا که چگونه هست، اگر جعل ملکیت را برای این قبیل چیزها، مجرّدات در رأسش خداوند و همین طور در زمینیات از حیوان و جمادات و مانند این­ها می­گوید پالون این الاغ است یعنی این الاغ مالک این پالون است یا ما گفتیم که اختصاص به این داشته باشد دیگری مثلا خرابش نکند در حقیقت به یک جعل وظیفه برگردد صحبت می­شود که این چگونه هست.

از طرفی ممکن است بگوییم که اعتباریات تمام این مسائل را هضم می­کند، اعتباریات با حقایق فرق می­کنند، حقایق عالم همان مقولات هستند، ده مقوله معروف جوهر و عَرَض که بعضی به دو مقوله برمی­گردانند، نوعاً به ده مقوله بر می­گردانند، آیا اعتباریات بر همان اساس هستند یا از مقولات جدا هستند؟

یک صحبت در آن مسأله این هست که اعتباریات و لو از حقایق جدا هستند ولی بر اساس حقایق طراحی می­شوند اعتباریات، به نظر مرحوم آقای حاج ملا هادی سبزواری در بعضی حواشی اسفار همین نظریه را دارد که اعتباریات و لو از حقایق جدا هستند ولی بر اساس حقایق جعل می­شوند.

خیلی سال است که فاصله داشتیم از بحث درباره فلسفه و این­ها ولی قدیم­ها که اسفار را تدریس می­کردیم نظرم می­آید ایشان در پاورقی بعضی مجرّدات اسفار یک چنین نظری دارد یا لا اقل این را نقل کرده است، به هرحال این مسأله­ای است که چگونه هست، اعتباریات بر اساس حقایق هستند یا خیر و آیا در ملکیت که اعتباری است می­شود همه جا اعتبار کرد یا این اعتبار بسته به کاری است که عقلاء انجام دهند و عقلاء برای میّت جعل اعتبار نمی­کنند.

از نظر میّت بودن ائمه(ع) از نظر ظاهر عبارت ظاهر که وجود جسمانی طبیعی در این عالم ندارند و لو اینکه آن حیاتشان از این حیات­ها خیلی برتر و بالاتر است ولی بالاخره یک حیات مادی که برخورد است مثل بقیه اجسام این را که ندارند آن وقت اعتبار نمی­شود برای حرم امام رضا؟ اوقافی که برای حرم امام رضا هست شاید در دنیا مانند ندارد.

بعید نیست بگوییم در اعتبار عقلائی هر کجا که یک خاصیتی بر آن مترتّب است در ملکیت اعتبار می­کنند همان طوری که یک نفر مالک یک ماشین است ممکن است مالک جای پارک ماشین هم باشد، می­گوید این پارک برای ماشین من است حالا منشاء آن هرچه باشد یا از شهرداری گرفته یا از شهردار منطقه گرفته یا از هرجهتی که او حق این معنا را داشته باشد می­گوید این ماشین که برای من است این جای پارک هم برای من است به هرجهتی حالا، بعید نیست اینجا جعل اعتبار می­شود، اگر جعل اعتبار می­شود این گونه بنابراین پس چه اشکال دارد بگوییم آن­که در روایات بود طبق قاعده بود نه تعبّد، اگر طبق قاعده هست پس طبقه بعدی هم طبق قاعده می­توانند بگیرند.

بنابراین اگر چنانچه برای کسی وصیّت کرد و آن موصی له مرد حالا اگر چنانچه همان حکمی که در آن­جا بود طبقه بعدی بود آن هم همین گونه هست بعید نیست این مسأله باشد.

مرحوم سید می­گوید وجهان، عبارت مرحوم سید هل الحکم یشمل ورثة الوارث کما اذا مات الموصی له قبل القبول و مات وارثه ایضاً قبل القبول فهل الوصیة لوارث الوارث أو لا وجوه می­گوید الشمول و عدمه تا آخر یک قطعیتی در عبارت ندارد، می­گوید بگوییم شامل می­شود یا خیر چون حکم خلاف قاعده هست، اگر خلاف قاعده بگیریم فقط روایات مانده است که همان طبقه اول است ولی اگر گفتیم اعتباریات در اینجا دست معتبر است و اعتبار ملکیت برای میّت هم می­شود فرقی از این نظر نمی­کند، ایشان می­گویند اگر دلیل را اخبار بگیرید این شامل نیست اگر دلیل را طبق قاعده بگیرید و مبناء مسأله را امکان انتقال حقّ قبول به طبقه بعدی بگیرید این ممکن است و اشکال ندارد.

به نظر ما در اعتباریات همه گونه اعتبار این گونه ممکن است بنابراین این مسأله هم مثل همان مسأله خود طبقه اول است، در اعتباریات دیگر هم همین است، اعتبار ریاست این هم مثل ملکیت است، برای افراد متعددی می­شود آن کسانی که جا دارد و شأنیت دارند این پذیرفته می­شود عند العقلاء، آن کسانی که جا ندارند و این موقعیت را ندارند جعل اعتبارش هم مسخره می­شود، علی ای حال در امور اعتباری تابع معتبر است و اعتبار معتبر تابع مصالح هست، آن چیزی که اقتضاء این معنا را دارد.

مسأله بعدی اینکه اگر ورثه متعدّد هستند، بعضی از ورثه قبول کردند این وصیّت را و بعضی رد کردند، اختلاف در خود ورثه هست، این را چگونه حل کنیم؟

مرحوم سید در عروه وجوهی را ذکر کرده است، وجه اول می­گوید بگوییم باطل است، چرا باطل است؟ برای اینکه تطابق ایجاب و قبول نیست لعدم التطابق العقد ایجاب و قبول تطابق ندارند برای اینکه ایجاب برای همه است و یکسان است، قبول را بعضی­ها دارند و بعضی­ها ندارند، اگر تطابق ایجاب و قبول در بحث­های گذشته هم بود که این محل اشکال واقع می­شود.

در آخر هم ایشان همه وجوهی که نقل می­کند خودش راهی را قبول نمی­کند، عروه در این چیزهای اعتباری نوعاً سکوت می­کند به خلاف مباحث عبادیات و معاملات الصریح، معاملات معنی الأعم قاطع نظریه می­دهد ولی در این اعتباریات نوعاً با احتمال رد می­شود وجهان، وجوهٌ و مانند این­ها، بگوییم این باطل است این یک نظریه یا بگوییم این عقد درست است؟ این وصیّت درست است؟ و آن کسی هم که رد کرده است حتی ارث می­برد البته به مقدار حصّه خودش برای اینکه به صرف قبول بعضی­ها اصل عقد درست است تطابق را هم شرط نمی­دانیم، ادله ما هم می­گفت اگر قبول کرد این باطل نیست منتهی بگوییم اجمالا این قبول شده است به مقدار قبول، این هم یک نظریه هست.

یک نظریه این هست که این وصیّت درست است برای همه، هم قابل و هم راد، اصل این وصیّت وقتی درست شد آن وقت بگوییم آن کسی که قبول کرده است حصّه می­برد معلوم آن کسی هم که رد کرده است باز به مقدار حصّه خودش می­برد، چرا؟ برای اینکه بگوییم به صرف قبول این وصیّت درست شد، چه چیزی درست شد؟ اصل وصیّت، اگر اصل وصیّت درست شد هرکدام به مقدار حصّه خودشان می­برند، این هم یک نظریه هست.

یک نظر این هست که عقد درست است و تمام وصیّت هم به قابل می­رسد و لو بعضی­ها رد کردند بعضی قبول کردند ولی بگوییم این وصیّت درست است و تمام مورد وصیّت هم به قابل می­رسد و آن کسی که قبول کرده است و لو آن شخص دیگر رد کرده است ولی بالاخره اصل وصیّت می­گفت اگر چنانچه قبول محقّق شده است درست است و این هم قبول محقق شد بنابراین وصیّت درست است و تمام مورد وصیّت موصی به می­رسد به همین­که قابل است.

بعضی­ها هم گفتند احتمالا و سید هم به عنوان احتمال می­گوید تفصیل بدهیم بین اینکه موت این بعض ورثه پیش از موت موصی بوده اینجا بگوییم اصل این عقد باطل است، برای اینکه این موصی می­خواهد به این ورثه بدهد خود موصی نیست عقدش را بگوییم باطل است یا بعد از فوت موصی است بنابراین انتقال در آن هست آن وقت بگوییم به مقدار حصّه قابل با مطلقا بگوییم این درست است.

خلاصه مرحوم سید این وجوه را به عنوان احتمال نقل می­کنند و می­گویند وجوهٌ هیچ کدام را قبول نمی­کنند، در این مسأله چه بگوییم؟

به نظر می­رسد که اعتباریات و از جمله تملیک این­ها قابل تقسیم و قابل حصّه بندی و سهم بندی است در عرف عقلاء این کارها را دارند، در ملکیت، در موارد دیگر مقدار سهم هرکسی، سهم هم طبق مصالحی که در آن شخص و اشخاص رعایت می­شود یک جمعیتی هجوم آوردند و یک حکومتی را مثلا سرنگون کردند نفرات اولی که در این مبارزه فعال بودند ده نفر بودند، به این ده نفر به سهم خودشان مردم حق قائل هستند اگر یکی خانه نشین شد در ذهن مردم انتقاد است که مظلوم شده است و چرا حق او را نداده است و از این قبیل، قاعدتاً ایصاء هم ، ایصاء به ملکیت شیء این موصی به را تقسیم می­کنند، دسته بندی، سهم بندی قاعده­اش این است که اگر این گونه هست این اعتباریات بر اساس ملاک سهم است، ملاک سهام یعنی هرکسی که قبول کرده است به او تعلّق می­گیرد به مقدار سهم خودش، آن کسی که رد کرده است سهمی نمی­برد و آن کسی که قبول کرده است همه را نمی­برد برای اینکه سهام بندی است حالا و لو اینکه بعضی­ها رد کردند.

این نه تنها در ملکیت است عرض کردم در چیزهای دیگر هم همین طور است، در ریاست همین طور است، باطل نیست و صحیح است و صحتش بر اساس اینکه در اعتباریات سهم بندی است این هم سهم بندی است و سهم همه را هم به این نمی­دهند و سهم خودش را به او می­دهند، تابع این است که یک مصالحی رعایت شود.

گفتند که رئیس جمهور سوئد در خیابان دوچرخه سواری می­آید با مردم هم صحبت می­کند و کسی کاری چیزی دارد می­گوید یا شیخ قبلی امارات گفتند حتما در هفته یا در ماه ساعت­هایی را در جایی نشسته است در جای عمومی و هرکسی کاری دارد می­آید به او می­گوید و نه اینکه جدا باشند این در یک طبقات بالا و آن­ها هم در پایین بشینند و فقط سخنرانی شود، خیر بلکه می­آیند رسماً مطالبشان را می­گویند و مردم اگر چنانچه کاری شیخ انجام دهد برایش حیثیت و اعتبار قائل هستند و اگر بعداً هم سهمی به او ندهند در ذهن مردم اعتراض است، خلاصه اعتباریات سهام بندی است.

می­خواهم بگویم بنابراین از میان این وجوهی که گفته­اند تصّح این وصیّت و هرکسی به مقدار دخالتی که داشته و اینجا هم به خاطر قبولی که داشته سهم بندی دارد.

مرحوم آقای حکیم در مستمسک می­گوید کلا این وصیّت باطل است نه به قابل چیزی می­رسد و نه به راد، چرا؟ برای اینکه قبول جزء سبب برای این مسأله هست هم در روایات که خواندیم صحیحه محمد بن قیس که قبول دخالت داشته در مسأله و هم به حسب اعتبار عقلائی و اینجا قبول این وصیّت نشده است، یکی قبول کرد و یکی قبول نکرد مثل اختلاف طبقاتی در یک جامعه هست، به جایی نمی­رسیم، می­گوید در حقیقت اینجا وصیّت باطل است.

مطلب بعدی مرحوم سید فروعی را اینجا عنوان کرده است که بعضی از آن­ها واقعا نمی­گویم وقت تلف کردن است ولی شبه وقت تلف کردن است از جمله اینکه اگر وصیّت کردند برای کسی که این الآن عبد است ولی ینعتق از سهم این شخص یعنی پدر خودش را وصیّت کرده است که آزاد شود مثلا یا یک چیزی به او بدهند، همین که این وصیّت بخواهد عمل شود او آزاد می­شود و از این قبیل مسائلی که موردی زیادی ندارد.

آیا موصی به که می­خواهد به کسی برسد اگر این شخص مرده به بعدی می­رسد این مورد وصیّت موصی­به یعنی شیء اول به آن میّت می­رسد از طریق میّت به این می­رسد یعنی نسل قبلی مرده، نسل بعدی هست حالا اول به این میّت می­رسد که مرده بعد به این­ها می­رسد یا مستقیماً از خود موصی به این­ها می­رسد؟






   شنبه 19 بهمن 1398




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما