باسمه تعالی
عناوینی که در این روایات مربوطه به بلوغ مطرح شده اول
اینکه بگوید و صیت فی حقٍ باشد، دوم اینکه حد معروف و حق، تعبیر سوم وصیّت برای
ارحام، تعبیر چهارم وصیّت بشیءٍ یسیر، چرا این عناوین مختلف است و چه چیزی میخواهد
بگوید؟
به نظر ما میآید
که اشاره به خود آیات قرآن هست که موصی رعایت حق و حقیقت را باید در وصیت بکند،
اگر ظلم باشد این وصیّت خوب نیست «فَمَنْ خافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْما» اگر از
انحراف و خطاء موصی خوف داریم اینجا باید عوض شود، بعید نیست این فی حقٍّ و حد
معروف و حق اشاره به همان آیه کلمه قرآن است که وصیتی درست است که در مسیر ظلم
قرار نگیرد، در بعضی آیات کریمه هم دارد که «و لیخش الذین لو ترکوا ضعافا» افرادی که
خودشان بچه دارند یادشان باشد که اگر این بچهها بدون سرپرست باشند چقدر برایشان
سخت میشود حالا خودشان وصیّتی که میکنند رعایت میکنند.
به هرحال اینها
اشاره همان آیات کریمه قرآن است که ظلم در وصیّت درست نیست، آنکه داشت وصیّت برای
ارحام نه قربا که در همین روایات صبی چند موردش را خواندیم بعید نیست اشاره به این
باشد که نوجوان ده ساله و هشت ساله و یا دوازده ساله یا هرچه در این محدوده
احساساتی فکر میکنند ممکن است نسبت به قربا یک حساسیت منفی داشته و در وصیّتش
رعایت حق را نکند از این جهت گفتند ارحام، معمولا وابستگی به ارحام بیش از قربا
هست معمولا این گونه هست بنابراین این هم اشاره میشود به معروف و حقّ و حقیقت.
یک روایت هم
داشتیم که اگر به شیء یسیری یا یک روایت دارد بشیءٍ، یک روایت دارد که وصیّت
بالیسیر یک روایت دارد که وصیّت بشیءٍ یعنی یک چیز کمی، میخواهد بگوید در چیزهای
خیلی مهم به نوجوان سنّ پایین قناعت نشود، اینها تربیت شوند که همان طور که بین
ارحام و قربا فرق شد بین شیء یسیر و شیء مهم فرق بگذارند، همان طور که عرض کردم در
چیزهای دیگر هم مثلا معاطات را ما شاید در چیزهای یسیر جاری بدانیم و نه در چیزهای
مهم پس این عناوین تقریبا حل است که وصیّت فی حقّ حد معروف، ارحام، میماند اینکه
از نظر سنّی کدام را بگوییم.
یک بحثی در
وصیّ است و یک بحثی در موصی است، در وصی داریم که وصی میتواند پنج ساله هم باشد
منتهی در بعضی روایات دارد که در مثل امام حسن و امام حسین از جمله این روایت باب
50 وصایا روایت 3 باسناد شیخ طوسی عن علی بن حکم عن زیاد بن ابی حلال توثیق شده و
علامه در خلاصه این را توثیق کرده است «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ
رَسُولِ اللَّهِ ص هَلْ أَوْصَى إِلَى الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ مَعَ أَمِيرِ
الْمُؤْمِنِينَ ع» میگوید از امام صادق پرسیدم درباره وصیّت پیغمبر که آیا پیغمبر
با امیرالمؤمنین امام حسن و امام حسین را هم وصی قرار داد؟ «قَالَ نَعَمْ قُلْتُ
وَ هُمَا فِي ذَلِكَ السِّنِّ» پیغمبر که از دنیا میرود اینها سنی نداشتند «قَالَ
نَعَمْ» بله در همان سن کم اینها وصیّ پیغمبر شدند «وَ لَا يَكُونُ لِغَيْرِهِمَا
فِي أَقَلَّ مِنْ خَمْسِ سِنِينَ» در غیر
امام حسن و امام حسین در کمتر از پنج سال هیچ کسی نمیتواند وصیّ قرار بگیرد.
اول داشت که
امام حسن و امام حسین وصیّ بودند و همین طور حضرت امیر بعد حساسیت روی سن بود گفت
بله در همان سن کم وصی شدند بعد راجع به غیر امام حسن و امام حسین یعنی نوجوانهای
دیگر و افراد دیگر آنها این طور نیستند، این طور نیستند یعنی کمتر از پنج سال
نمیشود اما پنج سال را رد نکرده است.
یک روایت
دیگری هم در باب 44 روایت 2 هفت سال داشتیم، کمترین سن برای غیر اهل بیت همین است،
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي الْمَغْرَاءِ
عَنْ أَبِي بَصِيرٍ يَعْنِي الْمُرَادِيَّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ
قَالَ: «إِذَا بَلَغَ الْغُلَامُ عَشْرَ سِنِينَ وَ أَوْصَى بِثُلُثِ مَالِهِ
فِي حَقٍّ » بچه که ده سال میشود وصیّت به ثلث میکند آن هم وصیّت فِي حَقٍّ «جَازَتْ وَصِيَّتُهُ» وصیّتش درست
است «وَ إِذَا كَانَ ابْنَ سَبْعِ سِنِينَ فَأَوْصَى مِنْ مَالِهِ بِالْيَسِيرِ
فِي حَقٍّ جَازَتْ وَصِيَّتُهُ» علی ای حال
این وصیّت باید فی حقّ باشد در هردو مورد حق را آورده است اما اگر ده سالش است تا
ثلث دارایی خودش را میتواند وصیّت کند و اگر هفت سالش هست یک چیز کمی، یسیر مقدار
کم اگر سن هفت سالگی است این هفت سالگی هم ظاهرا همین یک روایت باشد، روایت صحیح
هست اما کسی عمل نکرده است و بین یسیر و غیر یسیر هم فرق نگذاشتند.
در معاملات
معاطاتی بین یسیر و غیر یسیر بعید نیست فرق بگذاریم، بچه مدرسه میرود و خودکار و
دفتر میخواهد رسم بر این نبوده که پدرش دنبالش برود و برایش دفتر بخرد و بقیه
کارهایش را کنار بگذارد، در چیزهای کوچک متعارف این است معاطات درست است و معامله
با بچه هم درست است و این را قبول دارند، در وصیّت هم مثل همان اما مورد فتوی نیست
ولی روایت هست و روایت هم خوب است، بعید نیست که در چیزهایی که یسیر من ماله هست
این را قبول کنیم، ضرورت زندگی است، بچه میخواهد شکلات بخرد پدر و مادرش دنبالش
راه نمیافتند که بروند برایش شکلات بخرند و به او بدهند، یسیر من مال همان طور که
در معاطات میگوییم اشکال ندارد در غیر بالغ هم همین طور است، اما فقط همین یک
روایت است تا جایی که دیدم.
بعضی روایات تسع
دارد، باب 45 روایت 2 عن صفوان عن موسی بن بکر عن زراره این هم سند خوب قال
ابوجعفر ع «لَا يُدْخَلُ بِالْجَارِيَةِ حَتَّى يَأْتِيَ لَهَا تِسْعُ سِنِينَ
أَوْ عَشْرُ سِنِينَ»
این را در وصیّت آورده است یعنی میخواهد بگوید اینها باهم ملازمه دارند وقتی
عروسی میشود معنایش این است که این احکام دارد و اینها، دخول به دختر نمیشود تا
نه سال یا ده سالش شود پس حداقل نه سال است نه سال را میزان گرفته است پس هفت سال،
نه سال، پنج سال هم در وصی اما ندیدیم که به آن صورت مورد عمل قرار بگیرد.
در روایت 4
باب 45 هم جزمیات صدوق است و سندش به نظر ما خوب است صدوق قال اباعبدالله ع «إِذَا
بَلَغَتِ الْجَارِيَةُ تِسْعَ سِنِينَ دُفِعَ إِلَيْهَا مَالُهَا» وقتی دختر نه
ساله میشود مالش را به او میدهند «وَ جَازَ أَمْرُهَا فِي مَالِهَا» هر تصمیمی
راجع به مالش بگیرد از جمله وصیّت این درست است «وَ أُقِيمَتِ الْحُدُودُ
التَّامَّةُ لَهَا وَ عَلَيْهَا» حدّ تام
برایش جاری است چه به نفعش و چه علیه او، سند هم خیلی خوب و دلالتش هم خیلی خوب نه
ساله، از آن روایت هم بهتر است، مسأله عروسی را مطرح کرد و این رسماً تصریح میکند
کل احکام اما همین یک روایت است به این صورت.
در باب 46 اینجا
هم یک روایتی هست روایت 2 اذا «إِذَا بَلَغَ وَ أُونِسَ مِنْهُ رُشْدٌ وَ لَمْ
يَكُنْ سَفِيهاً وَ لَا ضَعِيفاً قَالَ قُلْتُ: فَإِنَّ مِنْهُمْ مَنْ يَبْلُغُ
خَمْسَ عَشْرَةَ سَنَةً» میگوید چه سالی مال بچه را به خودش تحویل میدهند میگوید
وقتی رشید باشد و سفیه نباشد، «وَ سِتَّ عَشْرَةَ سَنَةً وَ لَمْ يَبْلُغْ» راوی
میگوید بعضی از آنها 15 سالگی یا 16 سالگی هنوز بالغ نشدند حضرت میفرماید «إِذَا
بَلَغَ ثَلَاثَ عَشْرَةَ سَنَةً» سیزده سالش که شد «جَازَ أَمْرُهُ إِلَّا أَنْ
يَكُونَ سَفِيهاً أَوْ ضَعِيفاً قَالَ قُلْتُ: وَ مَا السَّفِيهُ الضَّعِيفُ قَالَ
السَّفِيهُ الشَّارِبُ الْخَمْرَ وَ الضَّعِيفُ الَّذِي يَأْخُذُ وَاحِداً
بِاثْنَيْنِ»
میزان رشد را نشان میدهد آن کسی که یک تومان میگیرد در برابرش دو تومان میدهد
این آدم ضعیفی است و رشد فکری ندارد.
اینها روایت
کمی است شاذ است و بعضیها هم تصریح میکنند که بعضی روایات شاذ است، نه سال
داشتیم، هفت سال داشتیم، پنج سال هم در وصی داشتیم، فرق نمیکند وصی از خود موصی
هم مهم تر است و میخواهد ناظر در اجرا باشد.
بیشترین روایات
ده سال است در همین وصیّت را عرض میکنیم، در باب 44 چندین روایت هست همه ده سال
دارند، باب 44 روایت 3، 4، 5، روایت 2 «اذا بلغ الغلام عشر سنین» روایت 3 «اذا بلغ
الغلام عشر سنین»،
روایت 4 « اذا اُتی علی الغلام عشر سنین»، روایت 6 «
فی الغلام ابن عشر سنین» و بعضی
روایات دیگر، این روایات را چگونه راجع به سن جمع کنیم؟
بنابراین یک
بحث راجع به عناوین دیگر داریم که آن مشکلی ندارد اشاره به آیات کریم قرآن است که
به سمت انحراف نرود، من خاف من موص جنفا أو اثما نباشد آن ها توضیح داده شد اما
راجع به سن هفت سال، هشت سال هم داشتیم، هشت سال روایات ندیم ابن جنید هشت سال
عنوان کرده بود، روایت 3، 4، 5، 6 باب 44 و روایت 7 هم ظاهرا همین طور «
سَأَلْتُهُ عَنْ وَصِيَّةِ الْغُلَامِ هَلْ تَجُوزُ قَالَ إِذَا كَانَ ابْنَ
عَشْرِ سِنِينَ جَازَتْ وَصِيَّتُهُ».
به نظر میرسد
که اگر اقلّ و اکثر سال را مبناء حکمی قرار دهند معنایش این است که در این اقل میرسد
بهتر این است که صبر کند به اکثر، اگر از خود ما بپرسند که بچه چند ساله خودش را
بفرستیم خرید کند میگوییم چهار پنج ساله شد اشکال ندارد، وقتی این را میگوید
یعنی چهار ساله شد میتواند برود ولی پنج ساله شود بهتر است متعارف این است که
کلام این گونه صحبت میشود، اگر این همه روایات میگویند که در چه سنی بچه مستقل
شود؟ حضرت فرمود هفت هشت ساله این یعنی پس هفت سال میشود یا گفت نه ده سال، سیزده
چهارده ساله یعنی آن اقلش میشود و بهترش آن اکثر است پس اگر ما باشیم و روایات
باید آن اقل را بپذیریم منتهی بعضی اقل را چون عمل به آن نشده است حالا از باب
شذوذ روایات یا از باب شهرت علیه این روایات لذا مورد عمل نیست، نه ساله را میشود
توجیه کرد به اینکه منظورش همان ده سال است آن وقت ده سال نگوییم حتما پایان ده
سال، داخل ده سالگی یعنی آخر نه سالگی این یکی است شاید تعارضی نباشد اما روایت
هفت سال را اگر شذوذ و شهرت علیه آن حساب نکنیم قاعدتاً به تعبیر عرفی باید عمل
کنیم، اصلا از خود ما هم بپرسند که بچه در چند سالگی خودش مستقل شود بگوییم هفت
هشت ساله، متعارف هم هست این تعبیر یعنی هفت سال درست است بهترش هشت سال است.
بعضی روایات
سیزده سال دارد که در باب 44 همان که برای شما خواندم روایت 11 و 12 آن کم است و
یکی دو روایت است، هفت سال کم است و سیزده سال هم کم است، نه سال هم کم، در برابر
ده سال خیلی زیاد است کانّ ما اگر جمع کنیم همان میشود.
جمع اگر
بخواهیم بکنیم منظورش آن اقل میشود بهترش این اکثر است ولی چیزی که هست احتمال
اعراض از آن اقل است، احتمال دارد که اعراض نباشد، آقایان هم احتیاط دارند گفتهاند
ده ساله نگفتهاند هشت ساله، بگوییم از باب احتیاط بوده، اگر از باب احتیاط باشد
حرف همان است که اقل و اکثر وقتی باشد اقل درست است و بهترش اکثر است ولی چون
احتمال اعراض و شذوذ و اینها مطرح هست بگوییم ده سال درست است.
بعد از مسأله
بلوغ مسأله عقل مطرح هست، عاقل باشد نه سفیه این در بعضی روایات هم آمده است در
همین رواتی که خواندیم بعضی از آنها داشت که ضعیف نباشد توضیح هم دادیم که یک
تومان میگیرد و دو تومان میدهد، تعبیرات دیگری هم دارد سفیه نباشد، سفیه و لو در
وجوه معروف هم باشد وصایتش نفوذ ندارد رفع القلم بعید نیست که شامل آن هم میشود، حالا
اگر سفیه را هم نگوییم مجنون را که مسلّم است شامل میشود، علی ای حال وصیّت این
نفوذی ندارد.
محجور چطور؟ سفیه
هم محجور است، محجور مختص به سفیه نیست مثلا مفلّس محجور است، این اشکال ندارد جهتش
این است که ضرری به غرما ندارد وصیّت میکند چون دِین بر وصیّت مقدم است مفلّس است
میتواند وصیّت کند و وصیّت او هم درست است منتهی اول دیونش را میدهند بعد به
وصیّت میپردازند بنابراین ضرری ندارد نفوذ مفلّس در باب وصیّتش ضرری به دُیّان از
این نظر ندارد.
دو عنوان هست
که این را هم اشاره کنیم یکی شرط حرّیت، یکی شرط اینکه قاتل خودش نباشد به قصد خود
کشی کاری نکرده باشد.