باسمه تعالی
صحبت در این بود که از ثلث باید خارج شود و بیش از ثلث حق
ندارد، روایاتی که داشتیم همه ترکه را میتواند که ابن بابویه هم فتوا داده بود
خواستیم بگوییم چه توجیهی بر این روایت میشود کرد.
مرحوم شیخ در تهذیب، بعضیها
هم غیر از ایشان توضیحاتی ذکر کردند، خواستم بعضی از این توجیحات را ببینیم چطوری
است برای اینکه نحوه توجیح در مشابه این در فقه و روایات متعارضه را تا حدودی به
آن آشنا شویم، توجیحاتی که مرحوم شیخ در تهذیب و بعضیهای دیگر دارند نوعاً
توجیحات نارسایی هست یعنی به ذهن عرف متشرعه بلکه عرف عام عقلائی هم خیلی درست نمیآید.
در باب 11 دنباله روایت
16 و 19 چندین توجیه نقل کرده است مرحوم شیخ حر عاملی از شیخ و دیگران، دنبال
روایت 16 حدوداً پنج توجیح، اول اینکه میگوید یحتمل الحمل علی تجویز الوارث
للوصیّة میگویند شاید این روایاتی که
گفته همهاش برای میّت این آنجایی است که وارث وصیّت را تجویز کرده باشد اگر بیش
از ثلث گفته است یعنی با اجازه وارث این یک احتمال است.
در عبارت که
چنین چیزی نبود «يَحْتَمِلُ كَوْنُ الْوَارِثِ مُخَالِفاً فِي الِاعْتِقَادِ
فَجَازَ أَنْ يُحْرَمَ وَ يُحْمَلَ مَالُهُ إِلَى الْإِمَامِ» این دیگر خیلی
توجیح عجیبی است میگویند احتمال دارد که وارث در این روایت مورد توجه قرار گرفته
است سنّی بوده عقیدهاش بر خلاف اعتقاد ما هست لذا ممکن است که خواستند بگویند که
یک چنین آدمی محروم شود از همه مالش، همه مال را به امام بدهید چون تعبیر بعضیهایش
این گونه بود که برای امام بفرستید یا مثلا نماینده امام دارد، یک جا دارد ایّوب
نوح، یک جا الینا دارد آن وقت بگوییم منظور موردی است که این برای سنّیها بوده،
خیلی از عبارت بعید است «وَ يَحْتَمِلُ كَوْنُ الْوَصِيَّةِ بِجَمِيعِ الْمَالِ
جَائِزاً لِلْإِمَامِ خَاصَّةً» میگویند احتمال سوم اینکه چون بعضی از این روایات
دارد که این فرستاده است برای امام، برای امام جایز است کل مال و لازم نیست ثلث
باشد، آن چیزی که مربوط به امام است کل مال است.
این میّت امام
است یا ورثه امام هستند؟ این به عبارت خیلی نمیخورد، بعضیها چرا مثل روایت 18 و
اوصی بالبقیّة لأبی الحسن فدفعها احمد بن
حسن الی ایّوب این اوصی بالبقیّة اینجا به امام میخورد.
روایت 15 را
ببینید كَتَبْتُ «إِلَيْهِ رَجُلٌ مَاتَ وَ تَرَكَ كُلَ شَيْءٍ لَهُ فِي حَيَاتِهِ
لَك» این لک به
چه چیزی میخورد، راوی آخر حسین بن مالک است، خلی سخت است، بگوییم این توجیحات در
همه روایات نیست، بعضی روایاتش این گونه و بعضی به صورت دیگر، به اصطلاح این طور
توجیح کنیم.
توجیح چهارم
دارند یحتمل کون الامر بحمل المال علی وجه الصله فی حیات الموصی میگویند بعضی
روایات این بوده که در زمان حیات موصی است اینکه گفته است همه مال را بفرست از باب
صله رحم است یا صله با امام عادل؟ این را هم ایشان توضیحی ندارد.
دنبال روایت
19 که از عمار ساباطی است ایشان میگویند یحتمل الحمل علی التصرفات المنجّز اینکه
گفته است همه مال شاید تنجیزات مریض است نه بعد از فوت، این هم با اوصی نمیسازد و
یمکن حمل ماله علی الثلث دارد که الرجل احقّ بماله مادام فیه الروح اذا اوصی به
کلّه ایشان میگوید کلّه یعنی ثلث لأنّه هو ماله الذی یجوز له الوصیة زور میبرد
نمیگویم حتما نیست ولی خیلی این توجیحات زور میبرد البته بعضی از این توجیحات
حالا به هرحال گفته شده است.
روایات عمده
این است که تدریجاً نوشته شده است و تدریجا توضیحات داده شده به عنوان رفع تعارض
یا مشکلات دیگر بعضی از آنها هم که طبق بعضی روایات دیگران دست کردند بعضی روایات
دارد که ابن ابی الخطّاب اضافه کرده یک چیزهایی نقل کردند به هرحال ثابت نیست ولی
نقل شده.
حالا به هرحال
آن چیزی که معتقد هستیم نفوذ وصیّت تا ثلث است بیش از آن نفوذی ندارد بلا فرق بین
العین و المشاع میخواهد عین خارجی معیّن باشد این ثلث که این ثلث است یا مشاع است
میگوییم ثلث این ملک مشاع را، یک شبههای اینجا هست و آن این است که میزان قیمت و
ارزش است یا عینیت است؟ سیصد متر زمین فی المثل کل ترکه این میّت است یک قسمتش بر
خیابان است قیمت خیلی بالا، بقیه آن که بیشتر است عقب است قیمت کمتر، آیا ثلث از
نظر قیمت میزان است یا از نظر عینیت و عدد؟
ظاهرش این است
که مال از میل و توجه و اینها هست این به ارزش و قیمت میخورد ممکن است یک چیزی
خیلی کم است ولی قیمت خیلی بالاتر است، یک متر زمین در بازار تهران با هزار متر
زمین در بیابانهای اطراف قم اصلا طرف مقایسه نیست قیمت یک متر در بازار خیلی بالا
هست، به هرحال ظاهرش این است که ارزش از نظر مالیت مطرح است نه عینیت.
ارزش چه موقع
مطرح است؟ موقع فوت موصی، موقع وصیّت، موقع تقسیم مال، تقسیم ترکه، من فکر میکنم
میزان موقع تقسیم ترکه هست، اموال تا تقسیم نشده است هنوز کانّ به اعتبار همان
میّت میچرخد و کارگذارها کار انجام میدهند، وقتی میخواهند تقسیم کنند به هرکدام
یک چیزی میدهند، قاعدتاً میزان ارزش و مالیت است در موقع تقسیم.
اگر بعضی ورثه
اجازه دادند و بعضیها اجازه ندادند، آنهایی که اجازه میدهند سهم خودشان را میبرند
آنهایی که اجازه ندادند که هیچ، بنابراین مازاد از ثلث حتما اجازه ورثه میخواهد اگر
دو وارث دارد یکی اجازه داد و یکی اجازه نداد، آن که اجازه داده مازاد از ثلث را
به آن مقدار به میّت میرسد بقیه آن هم دست خود این است، آن که اجازه نداده بیش از
ثلث هرچه هست به میّت نمیرسد.
آیا ثلث مال
میّت که در راه خود میّت صرف میشود قصدی است؟ ارادی است؟ یعنی بگوید که این چیزی
که داریم درباره میّت داده میشود و حتی خود میّت این ثلثی که اراده کرده است وقتی
میخواهیم اداء کنیم این را به قصد ثلث میدهیم آیا مطلب ارادی است؟ قصدی است؟
توضیحش اینکه
مثلا اگر خود میّت، خود موصی وصیّت کند که این چیزی که داریم انجام میدهیم برای
شخص این از دو ثلث ورثه باشد نه از ثلث خودش بگوید این را بدهید برای من ولی این
را به عنوان سهم دو ثلث ورثه بدهید نه به عنوان یک ثلث خودم آیا این قبول است که
قصدی حساب شود؟ یک عینی را حالا از زمین یا هرچیز دیگر بگوید این را بدهید برای من
به هر مصرفی که حالا معیّن کرده است، این را نه به عنوان ثلث بدهید بلکه به عنوان
دو ثلثی که مال میّت است بدهید تا ثلث من برای چیزهای دیگر بماند، حالا فرض کنید
اگر اصلا قبلا ثلث را وصیّت کرده است گفته ثلث مال من در این مسیر صرف شود بعد یک
چیزی هم جدا معیّن میکند و میگوید این را هم از دو ثلث ورثه بدهید، وصیّت به ثلث
قبلا کرده است حالا یک چیزی هم وصیّت میکند میگوید این را از دو ثلث ورثه بدهید،
آیا این واقعا جزء دو ثلث ورثه میشود؟
ثلث که قصدی و
ارادی نیست چیزی که میّت از مال خودش میبرد ثلث مالش هست نه اینکه او بگوید که
ثلث مالش هست، قصدی نیست، ارادی نیست، این مقداری که میدهد از ثلث مال بیشتر باشد
نفوذ ندارد یا اصلا وصیّت به ثلث نکرده است میگوید این را بدهید در فلان مورد از
باب دو ثلث خودتان این نفوذ ندارد، حرفش فقط تا ثلث نفوذ دارد، اگر در یک مصرف
واجبی است دیونی هست و حجّ هم که دِین است همین طور، مرحوم سید معتقد است که نماز
و روزه هم همین طور، اینها از اصل خارج میشود و الّا غیر از این دیون شرعی و
دیون مردمی نمیتواند بگوید این را به عنوان دو ثلث خودتان بدهید یا اگر ثلثی
معیّن کرده است بگوید این ثلث به جای خودش و این چیز هم علاوه هست از دو ثلث خودتان،
این نفوذ به هیچ وجه ندارد، تقریباً اتفاقی است و شبههای هم در این جهت نیست.
اگر وصیّت کرد
که تمام ترکه را بدهند یا بیش از ثلث را معیّن کرد نه حالا تمام ترکه، اینجا چه
کار باید کرد؟ چون احتمال میدهیم اینکه وصیّت کرد بیش از ثلث را یا همه را شاید
یک دِینی به عهده او هست، دِین شرعی مثل حج و به قول بعضیها مثل سید نماز و روزه
هم، حالا ما نمیدانیم آیا اینکه به بیش از ثلث وصیّت کرده است دِینش بوده تا همه
را باید بدهیم و نیاز به اجازه ورثه هم روی این حساب ندارد یا اینکه اینها دِین
نیست و باید ورثه اجازه دهند و الّا بیش از ثلث نفوذ ندارد.
خلاصه اصل
نفوذ این وصیّت است مگر اینکه ثابت شود که این از واجبات نیست پس اجازه میخواهد
یا اصل عدم نفوذ این وصیّت است برای اینکه جزء واجبات نبوده ما نمیدانیم که چه
چیزی هست، چه بگوییم در چنین موردی؟
مرحوم سید در
عروه دارد که وجهان عبارت مرحوم سید این هست اذا اوصی بالأزید بیش از ثلث أو تمام
ترکته و لم یعلم کونها فی واجب حتی تنفذ نمیدانید که اینها همهاش واجب بوده
دِین بوده به اصطلاح تا نیاز به اجازه ورثه نباشد أو لا یا اینکه در مورد واجب
نبوده، وقتی نبود اجازه میخواهد حتی یتوقّف الزائد علی اجازة الورثة، فهل الاصل
النفوذ اصل اقتضاء میکند که این وصیّت نافذ باشد و همه را بدون رضایت بدهیم الّا
اذا ثبت عدم کونها بالواجب مگر آنجاهایی که معلوم است که مورد وجوب نبوده اصل
نفوذ است الّا آنجایی که بدانیم واجب نیست مثلا فرض بفرمایید حجّش را میدانیم
رفته است مثلا أو عدمه یا اینکه نافذ نیست این وصیّت الّا آن جایی که ثابت شود در
واجب است ایشان میگویند وجهان، ربما یقال بالاول که نفوذ دارد همه را بدهیم مگر
آنجایی که میدانیم وجوب نداشته.
حالا این
توجیه دیگری است علاوه بر آن توجیحات قبلی که عرض کردیم بعضی روایات هم که داشت
همه مال را میتواند وصیّت کند یحمل علیه ما دلّ من الاخبار علی انّه اذا اوصی
بماله کلّه فهو جائز روایاتی که داشت وقتی وصیّت کرد به کل مال این وصیّت جایز است
مثل روایت عمار روایت 19/11 که خواندیم در آنجا داشت که وصیّت به کل مال جایز است
بگوییم منظور این است وصیّت به کل مال در جاهایی که ما نمیدانیم آیا دِین هست یا
دِین نیست امر کنیم بر اینکه دِین بوده، یا روایتی داشت و أنّه احقّ بماله مادام
فیه الروح مادامی که روح در آن هست احقّ به مالش هست، مادامی که روح در او هست
منظور قبل از مردن بگوییم این تعبیرات کلا برای آن جاهایی است که وصیّت شده و ما
نمیدانیم که آیا این وصیّت در موارد واجب است که همه آن را باید پرداخت کنیم یا
وصیّت در مورد وجوب نیست و بنابراین ورثه باید اجازه دهند، ایشان میگویند بعضی
گفتند وجوب دارد لکن الاظهر الثانی اظهر این است که نفوذ ندارد بنابراین باید ورثه
اجازه دهند.
دلیل ایشان
چیست؟ ایشان و کسانی مثل ایشان، دلیل این است که وصیّت به زائد از ثلث جایز نیست
طبق روایاتی که خواندیم الا آن که ثابت شود که مورد وجوب است پس خارج از آن عنوان
لا یجوز و لا ینفذ چه چیزی خارج است؟ آنجایی که ثَبَثَ که واجب است این ثبت
الوجوب یک امر اثباتی است و باید این ثابت شود، تمام جاهایی که استثنائات امر
وجودی است باید ثابت شود، وقتی ثابت نشد حکم عام برقرار است، حکم عام این بود که
نفوذ بیش از ثلث ندارد، مخصّص گفت الّا در واجبات، این واجب باید اثبات شود تا
اثبات نشده است حکم عام به جای خودش برقرار است.
قاعدتاً همین
نظریه باید درست باشد گرچه آن قول اول نقل شده است ولی قاعدتاً استثناء ما یک امر
اثباتی است اگر یک امر عدمی بود شاید به گونه دیگری اما یک امر اثباتی و وجودی است
باید این امر وجودی و اثباتی ثابت شود مادامی که ثابت نشده است حکم عام برقرار
است.
مطلب بعدی اگر
وارث بعد از وفات موصی مازاد را اجازه داد که لا اشکال، موصی از دنیا رفته و الآن
هم دسترسی به او نداریم وصیّت او هم بیش از ثلث است، وارث هم اجازه میکند و وقتی
اجازه کرد دیگر معطلی ندارد، نمیتواند از این اجازهاش برگردد وقتی اجازه میدهد
علاقه با مال دیگر از بین رفت بنابراین دوباره از اجازه برگردد معنا ندارد، اصل
عدم تأثیر این رجوع است، ادعاء اجماع هم شده است که رجوع درست نیست و نفوذی هم
ندارد و همان اجازه اول کار را تمام کرده با اجازهای که داده است علاقه بین خودش
را وارث با مال قطع کرده بنابراین دوباره بخواهد برگردد، بازگشت این ارتباط یک
دلیل میخواهد، از روایات هم که استفاده میشود که وقتی اجازه داد دیگر کار تمام
است، این در زمانی است که بعد از وفات موصی است.
در زمان حیات
موصی هم بیشتر میشود همین را گفت گرچه دو قول است، اینجا هم عبارت مرحوم سید این
است در مسأله 4: اذا اجاز الوارث بعد وفاة الموصی بعد از وفات حالا مازاد از ثلث
را اجازه داده فلا اشکال فی نفوذها این اجازه بعد از وفات موصی نافذ است طبق وصیّت
باید عمل شود و لا یجوز الرجوع فی اجازته دوباره هم نمیتواند اجازهاش را پس
بگیرد اما اگر در زمان حیات موصی اجازه بدهد این دو قول است اقوا این است که این
هم باز نافذ است در زمان حیات موصی، اجازه داده موصی هنوز زنده هست و حالا بخواهد
اجازهاش را پس بگیرد وارث این هم نمیشود، مشهور همین است و از روایات هم استفاده
همین معنا میشود، از بعضی روایات استفاده میشود این موصی که هنوز نمرده است در
آن دو ثلث غیر از ثلث هم یک حقّی دارد، به تعبیر بعضیها حق اقتضائی برای اینکه میتوانسته
از این استفاده کند، آن روایاتی هم که دارد لیس للمیّت من ماله الّا الثلث مال را
اضافه به میّت میکنند بنابراین در زمان حیات مثل زمان بعد از وفات وقتی وارث
اجازه داد این هم دیگر نافذ است و دیگر پس گرفته نمیشود.