باسمه تعالی
مسأله دیروز ما به جای مرحوم آقای نائینی گفتم مرحوم آقای آخوند و ظهور آخوند هم یعنی
مرحوم آقای خراسانی، اولین حاشیه ای که بر عروه نوشته شده است برای مرحوم آقای
نائینی است معروف این است، بعضی میگویند آقای بروجردی هم نوشته و شاید اول هم
بوده ولی منتشر نشد به هرحال مطلبی که عرض کردیم مربوط به آقای نائینی(ره) بود.
خلاصه کلام این بود که اگر بعد از
وفات موصی ورثه اجازه دادند زائد بر ثلث را و بعد گفتند که ما فکر میکردیم که این
مقدار میشود حالا فهمیدیم که بیش از این مقدارها هست صحبت در این بود که حرف اینها
را بپذیریم که این مبلغ اضافه را دیگر قبول نکنیم به همان مقداری خیال میکردند
همان کم آن را اجازه دهیم یا حرف آنها را قبول نکنیم و بگوییم مفاد کلام شما فلان
مقدار بوده و همه اجازه دادید و همه آن باید از ترکه خارج شود.
بعضی ها مثل مرحوم آقا سید ابوالحسن
اصفهانی ایشان هم در حواشی بر عروه ایشان معتقد هستند که قبول میکنیم حرف آنها
را یعنی میگوییم اینها فکر میکردند که فلان مقدار کم است همان کمش را امضاء میکنیم.
بعضیها مثل مرحوم آقای نائینی(ره) میگویند
که قبول نمیکنیم حرف آنها را، در نتیجه آنچه که مفاد کلام هست آن باید کلا خارج
شود نه آن مقداری که اینها میگویند ما خیال میکردیم، دو دلیل هم مرحوم آقای
نائینی دارند که یکی از آنها برای مرحوم صاحب جواهر است، این دو دلیل یکی این هست
که ظهور کلمات هرچه که هست باید همان اخذ شود، اینها قبل از اینکه کلمه ما خیال
میکردیم را بگویند اول که گفتند ثلث مثلا معنایش هم این بوده و آن مقدار زائد را
میگرفته بعد او خارج شود از ترکه، ظهور کلام هرچه که بوده نه آن چیزی که اینها
خیال میکردند بلکه هرچه که واقعش بوده ظهور مأخوذ است و همان را باید بگیریم.
یک دلیل دیگری که مرحوم صاحب جواهر
گفتند و دیگران دارند این هست که مشابه اقاریر، اقرار، در آنجا هم گفتند که اگر
چنانچه کسی اقراری کرد مفاد کلام مقرّ یک چیز زیادی هست بعد بگوید من فکر میکردم
که چنین و چنان است یا حتی در مقادیر نه بلکه در عناوین، بیع کرده است بعد گفته من
فکر میکردم که بیع ثمن ندارد یعنی هبه است، صلح است و مانند اینها، اینها را
هیچ کسی قبول نمیکند به این دو دلیل مرحوم آقای نائینی معتقدند که ادعاء وارث را
که بگوید من خیال میکردم که این مقدار است این را قبول نمیکنیم و نمیپذیریم،
همان ابتداء جمله که معنای اصلی مطلب بود همان را میپذیریم، این بیان مرحوم آقای
نائینی است.
بعید نیست بگوییم که تا جمله تمام
نشده هنوز نمیشود قضاوت کرد، اگر مطلبی را گفت که معنایش مقدار زیادی است ولی
بلافاصله دنبال آن میگوید منظورم این است، چطور اگر این جمله را بگوید همه قبول
میکنند منظورش، یک کلمهای میگوید بعد بلافاصله میگوید منظورم این است، نمیگویند
که یک جمله مستقلی است و جدای از اصل کلام ظاهر است برای اینکه هردو را یکی حساب
میکنند بنابراین چطور در آنجا تفسیر، توضیح، بیان رد نمیکنید اگر جمله متصله
هست، منفصل هم اگر چنانچه معلوم شود که این راست میگوید همان مطلب باید باشد و
باید بپذیرید.
مرحوم آقای نائینی دارند حتی اگر
بدانیم که راست میگوید، این کلام منفصل و خیال میکردم مثل کلام متصلی است که
گاهی به هم میگوییم، میگوید مثلا فلان شیخ یا فلان حاجی فلان مطلبی را گفت بعد
فورا میگوید منظورم حاج شیخ نیست فلان شیخ است مثلا، چطور در این چیزهای متصله میپذیرید،
در منفصلات هم باید بپذیرید، بیان است، شرح است، توضیح است، شرح و بیان و توضیح از
اصل کلام جدا نیست، نمیشود قضاوت کرد تا کلام تمام نشده است، اینجا هم این گونه
است این درست است که ثلث را اجازه داد ولی ثلثی که در ذهن او بود این بود نه آنکه
متعارف از آن میفهمند بنابراین شرح و بیان و تفصیل نباید از اصل جمله جدا کنیم
این معتبر است، در حقیقت میشود گفت گاهی شخص مطلبی را میگوید بعد میگوید منظورم
این هست فورا بیان و تفسیر، گاهی کلام را میگوید و نمیگوید منظورم این هست ولی
برداشت عرفی این است که یعنی این جمله مفسّر اصل جمله هست، گاهی هم شک میکنیم که
آیا به عنوان بیان است حالا چه متصل، چه منفصل یا خیر.
بعید نیست در این موارد آنچه که به
عنوان بیان و تفسیر میگوید و خودش هم میگوید که هذا بیان للناس، گاهی به عنوان
بیان نمیگوید و نمیگوید به عنوان بیان تفسیر و توضیح ولی پیداست که مطلب به
عنوان بیان و توضیح هست حتی سوم آنجایی که نه او میگوید که به عنوان بیان و
تفسیر است و نه واقعا ظهور عرفی در این معنا دارد ولی بالاخره ادعاء او این است که
به عنوان توضیح و تفسیر من این را گفتم، بعید نیست که اینجا هم حتی معتبر است.
به هرحال فرمایش مرحوم آقای نائینی
درست نیست مرحوم آقای نائینی یک کلمهای هم داشتند که حتی آنجایی که یقین داریم
این راست میگوید منظورش این بوده و نه آن چیزی که ما فکر میکردیم گفت در آن
مواردی هم که میدانیم راست میگوید آن را هم قبول نمیکنیم، مرحوم آقای نائینی
این چنین میگوید، این ظاهرا درست نباشد، محاورات عرفی آنجایی که بیان میکنند یا
ظهور در بیان دارد آنجاها معتبر است اینکه ایشان میفرماید که بیان مثل علت غائی
است و کلام مثل علت فاعلی است، توضیحات در محاورات ما این تعبیرات نداریم، به
هرحال کلامی گفته است بعد هم دنبالش میگوید منظورم این بود حالا متصلا یا منفصلا،
این معتبر است و عرف این را میپذیرد.
بله در اقرار حسابش جدا هست، در اقرار
آنجا در محل خودش هست، کتاب الاقرار خودش کتاب جدایی است در فقه که مطلبی را
اقرار میکند، اقرار فورا به دوشش آمد، مطلبی به عهدهاش آمد مثل یک معامله هست،
معامله که تمام شد ظهور منعقد شد، به هرحال بیشتر عقیده بر این هست که این تفسیر و
بیان قبول میشود.
مسأله 5: ذکر بعضهم مرحوم محقق در
شرایع گفته است لو اوصی بالنصف ماله مثلا، نصف مال خودش را وصیّت کرد که بدهید در
فلان مطلب فأجاز الورثه اینها هم اجازه کردند که نصف مال را بدهند ثم قالوا ظننا
انّه قلیل بعدا گفتند ما فکر میکردیم که این مبلغ کمی است قضی علیهم بما ظنّوه به
همان مقدار گمانشان برایشان حکم میکنیم و میپذیریم منتهی و علیهم الحلف علی
الزائد یعنی الآن نفی است زائد قسم باید بخورد که ما آن مقدار اضافه را نمیدانستیم
و منظور ما آن نبود بعد مثال میزنند به درهم و دینار میرسد به این مطلب میفرمایند
لأصالة عدم تعلّق الإجارة بالزائد این قسمشان هم طبق اصل است، اصل این است که
اجازه به این زائد تعلّق نگرفته است و یکی هم اصالة عدم علمهم بالزائد اینها هم
نمیدانستند آن زائد را و در ذهنشان نبوده، این در صورتی است که مبلغی کمی و زیادی
مطرح باشد اما بخلاف ما اذا اوصی بثمن معیّنة بعین معیّنة به خلاف آنجایی که یک
عین معیّنی را وصیّت کند نه یک مبلغی را، مبلغ بالا و پایین دارد کدارٍ وصیّت کرده
موصی این خانه را به فلان خیرات بدهید أو عبد آنها هم اجازوا اجازه دادند که به
فلان خیرات بدهید ثمّ ادّعوا انّهم ظنّوا انّ ذلک ازید من الثلث بقلیل فبان انّه
ازید بکثیر بعدا گفتند ما فکر میکردیم که این یک مقداری کمی بیش از ثلث است حالا
دیدیم خیلی بیش از ثلث است فانّه لا یسمع منهم ذلک محقّق دارد که این را از اینها
قبول نمیکنیم که بعد مرحوم نائینی همین را میگوید لأنّ اجازتهم منتهی آقای
نائینی میگوید این و حتی آن مبلغی غیر از عین، هم عین را ایشان این گونه میگوید
و هم مبلغ را این گونه میگوید که حرف اضاف اینها قبول نیست و همان ظهور کلام
اولی قبول است لأنّ اجازتهم در این موردی که عین خارجی است تعلّقت بمعلوم و هو
الدار أو العبد و منهم من سوّی بین المسألتین بعضی معتقدند که هر دو مثل هم این دو
مسأله چه عین خارجی معیّن و چه مبلغ که عددی هست، هردو گفتند مثل هم از چه نظر؟ فی
القبول یعنی قبول میکنیم حرف آنها را بگوییم این واقعا خیال میکرده و بپذیریم
این خیال میکرده همان مبلغ کم را بدهد نه اضافه را، گفتم از کسانی که قبول کرده
است مرحوم آقای سید ابوالحسن اصفهانی است و منهم من سوّی بینهما فی عدم القبول بعضیها
گفتند هردو قسمت مثل هم چه عددیها و مبلغیها و چه عینیها مثل این خانه و آن
خانه گفتند هردو مثل هم قبول نمیکنیم و هذا هو الاقوی و مرحوم سید میگوید همین
را قبول میکنیم که حلف اینها را قبول نمیکنیم خیال میکرده بیخود خیال میکرده
اخذاً بظاهر کلامهم فی الاجازة ظهور اولیه، ما میگوییم ظهور منتهی میگوییم ظهور
با تمام شدن جمله میگویند همان ظهور اولیه در کل مبلغ است آن دنبالش که متعقّب
این است آن را قبول نمیکنیم و میگوید ما همان قسمت اول را قبول میکنیم کما فی
سائر المقامات کما اذا اقرّ بشیءٍ که دلیل دومی است که آقای نائینی آورده است،
صاحب جواهر هم آورده است که اگر کسی اقرار کرد به چیزی، این کتاب برای زید است ثمّ
ادعی انّه ظنّ کذا بعد ادعا کرد من یک خیالی میکردم فلان کتاب است، أو وهب أو
صالح أو نحو ذلک یک چیزی را به دیگری هبه کرد یا صلح کرد و مانند اینها ثمّ ادعی
انّه ظنّ کذا بعد گفت من خیال میکردم این چیز دیگری است مثلا فإنّه لا یسمع منه.
بعد سید به تبع مرحوم آقای نائینی میگوید
بل الاقوی عدم السماع حتی مع العلم بصدقهم فی دعواهم اینکه ما میگوییم به ظهور
حتی اگر یقین هم کنیم که درست میگوید مافوق ظهور است یقین هم کنیم ک
درست میگوید بازهم ادعاء اینها را قبول نمیکنیم الّا اذا علم این حرف از مرحوم
محقق ثانی محقق کرکی میگوید بله قبول نمیکنیم الا اذا علم کون اجازتهم مقیّدة
بکونه بمقدار کذا مگر اینکه از خارج روی قرائن بفهمیم که اجازه آن مقیّد بوده
اینکه مازاد بر ثلث را اجازه داد مقیّد بوده به اینکه فلان مبلغ باشد من اجازه
دادم که وصیّت بیش از ثلث نافذ اما به شرط اینکه از میلیون بیشتر نشود، در اینجا
که بدانیم اجازهاش مقیّد بوده البته اینجا اصل عدم اجازه هست، اینجا اگر بدانیم
اجازه نیست حتی آن مقداری که خودش خیال میکرده هم نیست این روی قرائن خارجیه هست،
این خلاصه کلام، خواستم تأکید کنم مرحوم آقای نائینی در حاشیه عروه و مقابل ایشان
آقا سید ابوالحسن در حاشیه عروه مثل همه اختلافاتی که محشین عروه دارند این هم یکی
که یکی این گونه میگوید و یکی جور دیگر.
آقای شیخ ابوالحسن از کسانی است که هیچ
تألیفی ندارد جز همین یک حاشیه بر عروه و مرحوم آقای نائینی چیزهای متعددی، بد
نیست این را عرض کنم مرحوم آقا شیخ عبد النبی اراکی در این مسجد فاطمیه قبل از
آقای بهجت ایشان نماز میخواند مکرّر ما زیارتشان کرده بودیم ایشان نقل کردند که
وقتی نجف بودم شنیدم که یک مرتاضی از هند آمده از آنهایی که در مغیبات تصرفات
دارند میگفت من پیش آن مرتاض رفتم گفتم میخواهم ببینم میشود امام زمان را زیارت
کرد گفت بله خیلی آسان، گفت چه کار کنم؟ گفت فردا صبح در وادی السلام در قبرستان
میروی یک قسمتی را آنجا مینشینی یک خط دایره دور خودت میکشی و هفتاد مرتبه آیة
الکرسی میخوانی به محض اینکه هفتاد مرتبه تمام شد اولین کسی که به طرف شما میآید
امام زمان است او گفت من هم رفتم همین کار را کردم یک دفعه یک عربی آمد گفت کاری
داشتید با ما؟ گفتم نه من با شما کاری نداشتم، گفت عجب با چه زحمتی ما را میخوانند
وقتی می آییم میگویند کاری نداریم، میگفت بازهم نفهمیدم و او هم گذاشت رفت، یک
قدری که رفت جلو گفتم اینکه گفت اولین کسی که می آید امام زمان است بعد هم گفت که
ما را میخوانند وقتی ما می آییم میگویند نه، بلند شد دنبال امام زمان راه رفت،
امام آهسته میرفت و این میدوید به امام زمان نمیرسید، رسیدم خانه کپری که دهاتیها
در بیابان دارند آقا داخل آن رفت این شخص هم آمد با مشت زد به آن حصیرها و خانه های
کپری، یک شخصی بیرون آمد و گفت چه کار داری؟ گفتم با همین آقا کار دارم، گفت باید
وقت بگیری همین طور که نمیشود، باش تا من بروم اجازه بگیریم، رفت اجازه گرفت و
گفت بیا داخل، رفتم داخل سلام کردم آقا روی تختی نشسته بود من هم روی تخت مقابل
نشستم، سوالهایی میخواستم بکنم هرچه تلاش کردم یکی از این سوالها هم یادم نیامد
همین طور آقا را مدتی زیارت کردم و بیرون آمدم تا بیرون آمدم تمام آن سوالها را
به یاد آوردم که اینجا معلوم میشود مباحث علمی را آقا امام زمان نمیخواهد مداخله
کند و حوزه کارهای طلبگی خودش را انجام دهد، اصلا مبناء مباحثات و مذاکرات طلبگی بر
این است آقا مداخله نمیکند، به هرحال گفت
دوباره برگشتم در زدم باز همان خادم آمد بیرون گفتم با همین آقا کار دارم، گفت آقا
رفت، گفتم من اینجا بودم و در هم از این طرف است، گفت این آقا در نمیخواهد در و
غیر در برایش فرقی نمیکند بعد گفت ولی نائبش هست، وقتی داخل رفتم آقا سید
ابوالحسن روی همان تختی که آقا امام زمان نشسته آنجا نشسته بود، سوالها را یکی
یکی از آقا سید ابوالحسن پرسیدم همه را جواب داد، بعد تعجب کردم در این بیابان آقا
سید ابوالحسن در اینجا چه میکند، با کمال عجله دوان دوان نجف رفتم، منزل آقا سید
ابوالحسن رفتم و گفتم با آقا کار فوری دارم رسیدم خدمت خود آقا سید ابوالحسن تا
ایشان من را دید خندید و گفت دیدی که این همان است.