باسمه تعالی
میزان در عمل به وصیّت و
به خصوص ثلث میزان زمان وفات موصی است که چقدر سرمایه دارد، ثلثش چقد میشود یا
میزان زمان وصیّت است، ممکن است در ذهن بیاید که شخص موصی بما هو موصی که اهمیّتی
ندارد و مهم آن عمل وصیّت است، موصی سالیان دراز زندگی میکند و بعد هم شاید باشد
مادامی که به وصیّت نیامده مطلب به مقام انشاء در این جهت نرسیده است پس وصیّت
اعتبار دارد و حال و زمان وصیّت اهمیت دارد.
از طرفی بگوییم وصیّت از
این موصی، ارتباط وصیّت با موصی مهم است، این ارتباط کنار برود ارزشی ندارد مثل یک
چیز فضولی، بعید نیست بگوییم که نه حال موصی معتبر است و نه حال و زمان وصیّت بلکه
حال و زمان قبض مال، آنچه را که وصی
تحویل میگیرد، وارث تحویل میگیرد ممکن است که وارث یک چیزاهایی را بعداً تحویل
بگیرد و جزء مال بیاید که قبلا نبوده نه در زمان حیات موصی و نه در زمان وصیّت ولی
در حکم ثلث و مانند او به درد میخورد مثل اینکه مثلا دیهای طلب کار بوده از غیر
خودش و دسترسی به گرفتن دیه نبوده حالا وصول شده است یا دیهای مربوط به بدن خود
موصی جنایتی علیه موصی شده باید دیه میگرفتند از آن طرف موفق نشدند یا معلوم
نبوده حکم این دیه و بعدا گرفتند یا اساسا این موصی را کشتند دیه دارد حالا عمدی
یا خطائی، این دیه بعد از اینکه خودش مرد تازه گرفته میشود و جزء اموالی در
اختیار وارث قرار داده میشود این دخالت دارد و ثلث این هم حساب میشود که جزء
اموال او هست بنابراین میزان نه موصی است نه زمان وصایات بلکه زمان قبض.
تعبیری هم که مرحوم سید
در عروه دارند در مسأله 6 این هست المدار فی اعتبار الثلث علی حال وفات الموصی لا
حال الوصیة بل علی حال حصول قبض الوارث للترکة آن زمانی که وارث تحویل میگیرد
ممکن است مال زیادتر بوده و به دست وارث نرسید و نمیرسد یا مالی اضافه شد مثل
همان مثل دیگری که عرض کردیم بنابراین فلو اوصی بحصة مشاعة کالربع أو الثلث اگر
موصی وصیّت کرد به حصّهای به نحو اشاعه وصیّت غیر از آن چیزی که از ثلث خارج میشود
این وصیّت کرده این حصّه معیّن را، حصّه مشاعه میگوید روی این مال و کان ماله
بمقدار اندازه معیّنی هم بوده که ربعش هرچه میشده ثم نقص بعد کم شد به هرجهتی
متلفی پیش آمد و مانند اینها کان النقص این نقص وارد میشود هم به وارث پول به
دستش کم میرسد و هم به موصی یعنی چیزی که میخواهیم خرج موصی کنیم اگر زیاد شد
زیاد هم به هردو میخورد یعنی همان طور که سهم وارث زیاد میشود سهم مالی هم که
برای موصی باید خرج کنیم آن هم زیاد میشود.
از مرحوم محقق کرکی در
جامع المقاصد نقل است که اگر تفاوت زیاد باشد مال زیادی به دست آمده این دخالتی به
این حصّه مشاعه ندارد سهم این میّت سهم این موصی زیاد نمیشود، اگر معلوم نبوده که
موصی این را هم اراده دارد یا خیر معلوم نیست یا میدانیم ک منظور این نبوده خلاصه
اگر این منظورش نبوده این نیست همان اصل مال معتبر است نه این زیادهای که بعداً
به وجود آمده است.
اما نفهمیدیم چرا جامع
المقاصد این حرف را زده است بالاخره این مال برای چه کسی است؟ برای خود این میت
است دیگر، اگر مشکلی، جنایتی وارد شد بر این موصی دیهای باید بدهند ملک خود این
موصی میشود در مسائل مربوط به تجهیزش و خیرات و مبرّات و مانند اینها در آن سخت میشود.
اگر یک قرینه قطعی یافتیم
که منظور موصی که گفته است ثلث را خرج من کنید فهمیدیم که منظورش این زیادی
متجدّده نیست یک علم قطعی یافتیم که منظورش این نبوده، بنابراین این مثل اینکه کسی
مال زیاد دارد ولی خرج خودش نمیکند خرج بعد از وفاتش هم نمیکند وصیّتش راجع به
چیزهای دیگر بوده و مانند این موارد.
مشکل این هست که اگر وصیّت
به ثلث نبود، وصیّت به یک عینی بود، گفت این خانهام را خرج خودم کنید یا یک مبلغ
معیّنی را از نظر پولی نقد هزار دینار مثلا خرج من کنید این چطور است؟ این هم مثل
آنجایی است که وصیّت به مشاع بود به ثلث بود؟ حالا ثلث کم و زیاد میشود این هم
زیاد و کم میشود یا اینکه نه اینجا وصیّت به عین خارجی است و عین خارجی معیّن و
مشخص شده است این را نباید مقایسه کرد با آنجایی که حصّه علی الاشاعه گفته ثلث
مالم را بدهید، این گفته است این خانه را بدهید، بله اگر زائد به ثلث شد که آن
مسأله دیگری است که نفوذ ندارد ولی اگر از نظر ثلث مشکلی نداریم این اگر همه خانه
را بدهد باز ثلثش جا دارد آیا حتما باید رعایت آن ثلث و اینکه زیاده بیش از این
مبلغ متخیّر نباشد و مانند اینها هست یا اینکه ثلث مالش را باید بدهند، این خانهای
که معیّن شده بدهند مگر اینکه بیش از ثلث باشد و این هم بیش از ثلث نبوده.
بعضی این گونه گفتند،
مرحوم صاحب جواهر این احتمال را داده است میخواهد بگوید این هم مثل سهم مشاع است،
چطور در آنجا مراعات میشد، کم و زیاد میشد، بعد از مرگ موصی دیه که میگرفتند
این دخالت میکرد در مقدار صلح و آن مبلغی که باید خرج کنند و این موارد، اینجا هم
میگفتند همین گونه هست در حالی که اینجا عین خارجی است.
تعبیر مرحوم سید این است
ربما یحتمل فیما لو اوصی بعین المعیّنة أو بکلّی کمائة دینار مثلا بعضی احتمال
دادند منظور صاحب جواهر احتمال دادند که اگر یک عین معیّنی را موصی وصیّت کرد یا
یک کلّی صد دینار ولی این عین و این کلی زائد بر ثلث نبود حالا اینها چه احتمال
دادند؟ میگوید اذا اُتلف من الترکة بعد موت الموصی یردّ النقص علیهما ایضاً بالنسبة
میگوید اگر بعد از موت موصی یک تلفی به مقداری از ترکه وارد شد این تلف نقص را هم
به وارث میزند هم به موصی، فرقی نیست بین آنجایی که وصیّت به حصّه باشد گفت یک
ثلث مالم، یک ربع مالم همه این مال برای هست چه آنکه سهم وارث است و چه آنکه
بخواهیم خرج میّت کنیم ولی اینجا گفته است که این خانه را خرج خودم کنید، اگر این
قیمت این خانه بیش از ثلث باشد که نفوذ ندارد ولی اگر ثلث بیش از اینها جا دارد و
خیلی بیش از اینها هست همه خانه را باید بدهند، وصیّت به این شده است.
پس اینکه گفتند اگر تلف
شد و تلف به این ترکه خورد، به این حقّ الوصایه موصی هم میخورد و نقص هم به وارث
میخورد هم به موصی مثل حصّه مشاعه این طور نیست که و إن کان الثلث وافیا، و لو
اینکه ثلث میرسد ده تا از این خانهها را دارند مشکلی نیست، گفتند نقص به اینها
هم میخورد، ادعاء بر این دارند که و لو وصیّت به عین این خانه شده ولی به اعتبار
قیمت بوده، به اعتبار ارزش، به اعتبار مالیت، بدعوی أنّ الوصیّة بهما ترجع الی
الوصیّة بمقدار ما یساوی قیمتها ادعاء صاحب جواهر این است که وصیّت به این جنس
معیّن یا به کلّی هزار دینار و مانند اینها گفتند وصیّت به اینها در حقیقت برگشت
میخورد به وصیّت به آن ارزش آنها وقتی وصیّت به ارزش شد، ارزش جریان دارد و
شناور است، هم در این خانه و هم در آن سهم وارد به همه اینها میخورد بنابراین
اگر قیمت شناور مدنظر شد به هردوی اینها
ضرر میخورد اگر نقصی رسیده، تلفی رسیده چنانچه اگر زیادی هم شد به هردوی اینها
میخورد، قاعدتاً اینها این گونه خواستند بگویند.
اما ظاهرا درست نیست برای
اینکه این در حصّه مشاعی این حرف میآید ولی اینجا که بحث حصّه مشاعه نیست، نگفته
است ثلث مالم را بلکه این عین را، فقط فرقی که هست این است که اگر این عین بیش از
ثلثش باشد این وصیّت نفوذ ندارد.
به تناسب همین دو مسأله
این مسأله را عنوان میکنیم اگر موصی بعد از موتش یک مالی پیدا کرد حالا غیر از آن
دیه و این موارد، چطور یک مالی پیدا کرد؟ مثل اینکه دامی گذاشته بود در دریا یا در
صحرا این دام برای گرفتن ماهیان و چیزهای دریایی یا حیوانات خشکی تا زنده بود هیچ
حیوانی و هیچ ماهی در دام نیفتاده بود وقتی مرد ماهیان با قیمت خاویاری یا آهوهای
صحرایی در این دام افتادند این مالی تازه پیدا کرده است، دام وسیله این مال بوده
قاعدتاً این هم جزء املاک موصی حساب میشود بنابراین اگر دینی دارد از همینها
پرداخت میشود، اگر وصیّت خاصی دارد از همینها هم پرداخت میشود و ظاهرا فرقی هم
بین معیّن از نظر پرداخت دیون نیست.
مرحوم سید باز در عروه
دارد اذا حصل للموصی مال بعد الموت موصی بعد از مردنش یک پول پیدا کرده است کما
اذا نصب شبکة یک دامی گذاشته این دام خالی بود و چیزی در آن نیفتاده بود فوقع فیها
صید بعد موته بعدا که موصی مرد یک شکاری در این دام افتاد این ملک موصی است، یخرج
منه الوصیة وصیت از این هم خارج میشود کما یخرج منه الدیون چنانچه اگر دینی دارد
از این خارج میشود و دینش را از این میدهند فلو کان اوصی بالثلث أو الربع اخذ
ثلث ذلک المال ایضاً مثلا، اگر وصیّت به ثلث کرد یا به ربع کرد یا هرچه وصیّت به
آن کرده بود ثلث همه مال را که میگیرند ثلث این را هم میگیرند اگر وصیّت به ثلث
بوده، اگر زائد از ثلث بوده اجازه میخواهد، اگر وصیّت به ثلث بوده از این هم میگیرند
چون بالاخره این هم اموال او هست همان طوری که خانهای که در آن سکنی داشته این
جزء اموالش هست و ثلث خارج میشود از آن هم خارج میشود همان طور این مالی که
بعداً پیدا کرده این هم همین طور است.
و کذا اذا اوصی بکلّی
حالا عین بود این شکار بعد پیدا شده بود این مالش جزء بقیه اموال حساب میشود
و کذا اگر چنانچه وصیّت به کلی کرد مثل صد
دینار بل لو اوصی ثم قتل وصیّت کرد بعد کشتنش حسبت دیته من جملة ترکته این دیه، آن
مالی که پیدا کرده، آن صیدی که در شبکه بوده تمام اینها یک جا جزء اموالش حساب میشوند
اگر وصیّت به ثلث یا ربع کرده خارج میشود بعد به دست ورثه میرسد بعد از بقیه
فیخرج منها الثلث کما یخرج منها دیونه.
در باب 14 از
ابواب وصیّت این قضیه اشاره شده روایت 2 موثقه نوفلی عن السکونی من قبلا عرض کردم
بعضی از بزرگان سه جور حرف راجع به نوفلی و سکونی دارند، به هرحال مرحوم شیخ در
عدة روایت اینها را معتبر میداند قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع «مَنْ
أَوْصَى بِثُلُثِهِ ثُمَ قُتِلَ خَطَأً فَإِنَّ ثُلُثَ دِيَتِهِ دَاخِلٌ فِي
وَصِيَّتِهِ»
اگر کسی به ثلث وصیّت کرد بعدا خطائی کشته شد ثلث دیهاش داخل در این وصیّت است،
آیا دیه دخالت دارد یا اینکه مسبّب از حادثهای است که در زمان گذشته سر این آمده
است پیداست که دیه به خصوص در این جهت دخالتی ندارد.
در روایت اول
هم این تعبیر را دارد صحیحه محمد بن قیس «رَجُلٌ أَوْصَى لِرَجُلٍ بِوَصِيَّةٍ
مِنْ مَالِهِ ثُلُثٍ أَوْ رُبُعٍ فَيُقْتَلُ الرَّجُلُ خَطَأً» یعنی رجلی که موصی «يَعْنِي
الْمُوصِيَ فَقَالَ يُجَازُ لِهَذَا الْوَصِيَّةُ مِنْ مَالِهِ وَ مِنْ دِيَتِهِ» این ثلث یا
ربعی که وصیّت کرده بوده هم از مالش و هم از دیه او یعنی تصریح کرده که دیه جزء
مال است و باید حساب شود.