باسمه تعالی
در کتاب کافی
جلد 2 صفحه 257 لَا حَاجَةَ لِلَّهِ فِيمَنْ لَيْسَ لَهُ فِي مَالِهِ وَ
بَدَنِهِ نَصِيبٌ
کسی که در مال و بدنش نصیبی برای خدا نباشد خدا به او کاری ندارد، این روایت را
ضمن روایاتی آوردهاند که بلا برای اهل ولا ثابت هست، همیشه هست در مال و در بدن
انواع بیماریها، مشکلات، در یک روایت دارد که پیغمبر اکرم منزل کسی دعوت داشت
نشسته بودند مرغ تخم میکرد، تخم مرغ افتاد زمین سر یک میلهای نشکست و هیچ طوری
نشد، صاحب خانه به پیغمبر عرض کرد تعجب کردید من شرایطم به گونهای است که در طول
زندگیام هیچ گونه مصیبتی ندیدهام، پیغمبر فورا بلند شد از منزل بیرون آمد، این مورد
توجه خدا نیست، غرض اینکه انواع مشکلات ممکن است برای شخص پیش بیاید و اهل ولا
بیشتر.
در سوره نحل آیه
کریمه دارد اذا قرأت القرآن فاستعذ بالله قرآن که میخواهی
بخوانی به خدا پناه ببر یعنی معلوم میشود وقتی میخواهید توجه به خدا کنید عوامل
شیطنت بیشتر اذیت میکنند، شروع ارتباط با خدا همراه با مشکلات، بد نیست این را
عرض کنم بعد از درس گاهی ما خدمت مرحوم آقای اراکی (ره) چون منزلمان نزدیک هم بود راه
میرفتیم، من به ایشان گفتم پیغمبر نماز شب خود را تفریق میکرد، گفتند این خیلی
تعجب است اگر ما این کار را کنیم دیگر خوابمان نمیبرد، گفتم شما که الحمدالله
روزی چهار مرتبه پیاده برای نماز و درس بیرون میآیید نشاط دارید، گفتند چون من بی
رگ هستم، توضیح دادند که از روی حوادث عبور میکنم، حوادث را به خودم نمیگیرم،
حوادث هست.
یک مطلبی هم
نقل کردند گفتند بین علماء اصفهان اختلافی شده بود ناصرالدین شاه از تهران کسی را
مأمور کرد برود برای حل اختلاف بین علماء، او با همراهش آمد بروند اصفهان گفتند
برویم قبرستان تخت فولاد معروف بعد در راه که آمدند گفتند ای کاش در راه یک قلیان
هم با خودمان آورده بودیم، وارد شدند به آن تخت فولاد دیدند یک کسی با قیافه
درویشی کنار نشسته رفتند گفتند فلان قبر کجاست، گفت چرا سلام نکردید، گفت ببخشید
سلام، گفت نه شماها متکبر هستید بعد گفت قلیان میخواستید؟ در راه اینها باهم
صحبت کرده بودند، گفتند بله، گفت همین دستمال، دستمال را باز کرد دیدند داخل آن
همه وسایل قلیان بود رفتند آن قبر را دیدند و این درویش گفت آنجا که میروید قبر
فلان پیغمبر هم نزدیکش هست او را هم زیارت کنید (در تخت فولاد یکی دو پیغمبر هستند)
بعد وقتی حرکت کردند و جدا شدند این آقا به رفیقش گفت که تعجب است از کجا میدانست
که ما قلیان میخواهیم، معلوم میشود از اهل معناست برگردیم چیزی از او بخواهیم،
وقتی برگشتند گفتند چیزی به ما بده زاد المسافر، زاد المسافر اشاره بود به طلا و
نقره پولی که همراه مسافر باید باشد، گفت نه دنیا ارزشی ندارد و مهم نیست، اصرار
کردیم گفتند یک ذکر به شما میگویند، ذکر یا محمد یا علی یا فاطمه یا صاحب الزمان
ادرکنی، با خود گفتیم این چهار نفر شدند چرا ادرکنی باید ادرکونی باشند بلافاصله
گفت اشتباه نکنید آن سه نفر واسطه هستند پیش امام زمان، پیغمبر، علی، فاطمه، آنها
از امام زمان میخواهند و امام زمان به شما بدهد، بعد گفتیم کاش این ذکر را مینوشتیم
گفت دستمالی که به شما دادم داخلش قلیان بود را باز کنید، با اینکه دست خودمان
بوده و کس دیگری باز نکرده بوده باز کردیم دیدیم کاغذ و قلم و همه چیز هست به جای
قلیان، ایشان توضیح میدادند بعضی افراد در یک شرایطی هستند که دنیا مثل این
دنیایی نیست که ما میبینیم، دنیا را یک طور دیگر میبینند و با امکانات دیگر،
گاهی مصیبتها را هم نعمت میبینند، مصیبتها و نعمتها را هردو را به جان میخرند
و خدا خواسته همه اینها نعمت الهی است.
اگر موصی ثلثش
را در یک معیّنی قرار داد و گفت از این خانه ثلث برای من بدهید این جایز است؟ این
معلوم حق دارد ثلثش را وصیّت کند و میتواند تعیین ثلث را اختیارش را به وصی بدهد
این هم اختیار او هست و میتواند این کار را انجام دهد بنابراین افراز، تعیین، جدا
کردن اینها همه در اختیار وصیّ به وسیله قراردادن موصی انجام میشود.
چنانکه
ترتیبش هم همان طور که قبلا عرض کردیم از نظر شرعی ترتیبش مشخص است که حالا موصی
خودش یا وصی دیه و چیزهای دیگر به ترتیب آمده دیروز هم عرض کردیم گفتیم بعد از
مردنش اگر مال تازهای پیدا کرد این مال هم جزء قراردادها انجام میشود و بنابراین
در ثلثش هم حساب میشود، دو روایت در این مورد بود که عرض کنیم.
در باب 14
وصایا تصریح دارد که دیه جزء اموال خود میّت هست، در باب 59 از احکام قصاص در حدیث
2 تصریح دارد که از امام کاظم (س) «ُ فَإِنَّهُ قُتِلَ عَمْداً وَ صَالَحَ
أَوْلِيَاؤُهُ قَاتِلَهُ عَلَى الدِّيَةِ» از امام پرسیدم اگر عمدا او را کشتند و
اولیائش با قاتل مصالحه کردند آن وقت این دیه که میگیرند دینش را چه میکنند «
فَعَلَى مَنِ الدَّيْنُ عَلَى أَوْلِيَائِهِ مِنَ الدِّيَةِ أَوْ عَلَى إِمَامِ
الْمُسْلِمِينَ » دینش را چگونه اداء کنند اگر دیونی دارد « فَقَالَ بَلْ
يُؤَدُّوا دَيْنَهُ مِنْ دِيَتِهِ» اگر چیز دیگری ندارد دینش را از همین دیه
قرار میدهند « فَإِنَّهُ أَحَقُّ بِدِيَتِهِ مِنْ غَيْرِهِ ».
چند روایت به
این تعبیر داریم که این شخص احقّ به دیهاش هست از غیر خودش یعنی این مالی که برای
دیه این میخواهند بدهند اول سهم خودش را بدهید و برای خودش مصرف کنید و این اولی
از دیگری است، در روایات متعددی این تعبیر آمده است.
این مواردی که
تا الآن خواندیم بیشتر مربوط به وصیّت تملیکیه بود، یکی دو مسأله هم راجع به وصیّت
عهدیه مرحوم سید اینجا آوردهاند، یکی اینکه در وصیّت عهدیه باید عمل، عمل جایزی
باشد شرعاً، ایشان دو قید آورده است یکی اینکه شرعاً حلال باشد و دوم اینکه متعلق
غرض عقلائی باشد، عقلاء میبینند این را یک چیز عاقلانه حساب کنند بنابراین در
محرمات مثال میزنند بعضیهایشان معونة الظلمة نمیشود آن را جزء وصیّت عهدیه قرار
داد که کمک کنند به ظلمه و کذا کلّ محرم مثال میزنند تعمیر کنیسه، کنیسه و بِیَع
را جزء وصیّت عهدیه بخواهد قرار دهد این نمیشود این شرعاً قبول نشده است یکی مثال
زدند نسخ کتب ظلال، وصیّت عهدیه قرار دهند در اینکه کتب ظلال را استنساخ کنند
منظور از کتب ظلال کتابهایی که شخص میخواند در گمراهی میافتد، ظاهرا این هم
منظور این باشد که در مسیر گمراهی هم کار کند و الّا گاهی کتب ضرر را باید بخواند
برای اینکه بتواند جوابهایش را بنویسد باید آن را بخواند تا جواب آن را بنویسد
اینها نباید اشکال داشته باشد و همین طور وصیّت به چیزی که صرف مال در آن موارد
عقلائی نباشد، عبث است مثلا، پول بدهید به شخصی که هر روز اینجا صد بار ملّق بزند
اینها به هیچ وجه نمی شود.
در یک حدیثی
از امام صادق (س) هست در روایت علی بن ابراهیم عن الصادق (ع) در همین ابواب وصایا باب
27 روایت 4 « رَجُلٍ يَكُونُ لَهُ وَرَثَةٌ فَيَجْعَلُ مَالَهُ كُلَّهُ
لِبَعْضِ وَرَثَتِهِ وَ يَحْرِمُ بَعْضاً» در اموالش به بعضی میدهد و بعضی را
محروم میکند «فَالْوَصِيُّ جَائِزٌ لَهُ أَنْ يَرُدَّهُ إِلَى الْحَقِّ» وصی میتواند
این وصیتی که ناروا شده است و بعضی را محروم کردند به حق برگرداند و این است آیه کریمه
قرآن «وَ هُوَ قَوْلُهُ تَعَالَى فَمَنْ خافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً»
جنف یعنی میل به بعضی ورثه و محروم کردن دیگران، اثم گناه مثالی که میزند «فَالْجَنَفُ
الْمَيْلُ إِلَى بَعْضِ وَرَثَتِكَ دُونَ بَعْضٍ وَ الْإِثْمُ أَنْ تَأْمُرَ
بِعِمَارَةِ بُيُوتِ النِّيرَانِ» تعمیر آتشکدهها، ما نفهمیدیم که واقعا زرتشتیها
همان مجوس هستند یا میگویند بعضی معتقدند که این زرتشت غیر آن مجوس است، حالا
هرچه، این آتشکده « وَ اتِّخَاذِ الْمُسْكِرِ» پول خرج میکنند برای اینکه مسکرات
را انجام دهند و آماده کنند «فَيَحِلُّ لِلْوَصِيِّ» اگر موصی چنین کاری کرده است
وصیّ میتواند این کارها را انجام ندهد و برگرداند به حقّ و حقیقت «أَنْ لَا
يَعْمَلَ بِشَيْءٍ مِنْ ذَلِكَ».
یکی از شعرا و
اهل قلم معروف که چندین سال قبل فوت کرده میگوید پدرم وصیّت کرد باغ انگورمان را
صرف روضه خوانی کنیم، گفت من فکر کردم که چه خاصیتی دارد چند نفر بیایند روضه
بخوانند و آواز بخوانند بعد هم اشک بریزند و مردم را وادار به گریه کنند این است
که من این انگورها را فرستادم شراب کردند حالا یک عده رفقا را هم دعوت کردیم و همه
استفاده میکنند و به نشاط میآیند امیدوارم حالا که پدرم آن دنیا رفته است بفهمد
کار من درست بود، از این گونه افراد هم پیدا میشوند.
یک مطلب دیگر
این است که اگر عقیده موصی با عقیده وصی فرق کند اجتهاداً یا تقلیداً موصی یک چیزی
را جایز میداند و وصی جایز نمیداند، جایز نیست که وصی این را انجام دهد تعبیر
مرحوم سید در عروه این است لو اوصی بما هو جائز عنده اجتهاداً أو تقلیداً و غیر
جائز عند الوصی کمجملة من المسائل الاختلافیة لا یصحّ للوصی انفاذها این چندین جا
در فقه مطرح هست، در نماز جماعت مطرح است خیلی مورد توجه است که اگر امام جماعت یک
عقیدهای دارد و مأموم عقیده دیگری و در بین خود مأمومین هم اختلاف هست اینجا آیا
اتصال به هم میخورد یا نمیخورد آنجا هم این مسأله مطرح است، حالا علی ای حال در
اینجا وصی اگر میخواهد کارها را انجام دهد نمیتواند کار خلاف شرعی انجام دهد روی
عقیده خودش باید کار کند و لو موصی را به عنوان وصایت نصب کرده است اما نمیتواند
به اصطلاح عمل بر خلاف داشته باشد.
یک مسألهای
ایشان عنوان کردند اگر موصی وصیّت کرد به غیر ولیّ، یک نفر ولیّ او هست مثلا پسر
بیست ساله مرده است و ولیّ او پدرش و از این قبیل وصیّت به غیر ولیّ اگر کرد برای
انجام غسل و نماز و تجهیز میّت اینجا چه کنیم؟ از طرفی شرعاً این در اختیار ولیّ
است و از طرفی این وصیّت به غیر ولیّ کرده است، مرحوم سید دارد که احتیاط واجب بر
این است که اینها ترازی کنند و در این جهت استقلال نداشته باشند هر دو ترازی کنند
تا این کار انجام شود.
در مباحث
مربوط به غسل و اینها در کتب فقهی هست ما هم در معلقات داریم، این مربوط به ولیّ
است ولی وقتی که وصی غیر از ولیّ است بالاخره جای شبهه هست.
یک مطلب دیگری
عنوا کردند که دیون را اول میدهیم بعد از دیون آن وقت سراغ ثلث میآییم إنّما
یحسب الثلث بعد اخراج ما یخرج من الاصل ثلث را حساب میکنیم بعد از اخراج یعنی آن
دیونی که باید بدهیم میدهیم بعد حالا حساب میکنیم چقدر مال دارد و ثلثش چقدر میشود
بل واجبات المالیّه هم همین طور خمسی بدهکار است، زکاتی بدهکار است و مانند اینها
حتی کفّارات اینها را بدهیم بعد ببینیم چقد مانده است و ثلث این را اگر وصیّت ثلث
شد باید انجام دهیم.
در باب 28 از
ابواب وصایا روایت 2 صحیحه محمد بن قیس قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع «إِنَ
الدَّيْنَ قَبْلَ الْوَصِيَّةِ ثُمَّ الْوَصِيَّةَ عَلَى أَثَرِ الدَّيْنِ ثُمَّ
الْمِيرَاثَ بَعْدَ الْوَصِيَّةِ» اول دِین است بعد وصیّت است بعد ارث است حالا
ارثها دیگر فرقی نمیکند زوجه و بچه و پدر و مادر و همه اینها ارث میبرند منتهی
بعضیهایشان یک امتیازهایی دارند یا یک خصوصیاتی دارند، زن از زمین نمیبرد البته
فعلا محل بحث است ولی معروف این است «فَإِنَّ أَوَّلَ الْقَضَاءِ كِتَابُ اللَّهِ».
در روایت 3 هم
این گونه دارد ان رجل سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع «عَنْ رَجُلٍ أَوْصَى
إِلَى رَجُلٍ وَ عَلَيْهِ دَيْنٌ» امام صادق فرمود «قَالَ يَقْضِي الرَّجُلُ مَا
عَلَيْهِ مِنْ دَيْنِهِ وَ يَقْسِمُ مَا بَقِيَ بَيْنَ الْوَرَثَةِ» به حسب
ترتیب ذکری اول دِین بعد ارث.
واجبات مالی انواع
و خصوصیاتی دارد، گاهی حق الناس است مثل دِین، مثل مالی که به سرقت برده و امثال
اینها، گاهی حق مالی الهی است مثل کفارات، خمس و مانند اینها گاهی مرکّب است هم
حق الله است و هم حق الناس است یکی همین خمس، زکات هم همین طور است، نذور، نذری که
کرده کسی برای کسی هم حق الله است هم حق الناس است.
در روایت
دیگری از امام صادق هست «أَوَّلُ شَيْءٍ يُبْدَأُ بِهِ مِنَ الْمَالِ
الْكَفَنُ» اول تجهیز خود میّت «ثُمَّ الدَّيْنُ ثُمَّ الْوَصِيَّةُ ثُمَّ
الْمِيرَاثُ»
فرقی که این با روایات دیگر دارد این است که اول تصریح کرده است تجهیز خود میّت را.
در بعضی
روایات داریم اولی از هرکس مربوط به نیاز خود میّت اول از همه مقدم است، دِیه اگر
دارد، قتل عمدی یا قتل خطائی یا چیزهای دیگر هر دِیهای که دارد اول خرج خودش میکنند
بعد به چیزهای دیگر جزء ترکه او هست ولی اول خرج خودش بعد به چیزهای دیگر.
علی ای حال
اگر وصایای متعددی شخص دارد ولی اینها از یک نوع واحد هستند مثلا همه واجب مالی
هستند، همه واجب بدنی مثل نماز هستند اینها همه یک جور هستند همه به منزله یک
وصیّت حساب میشود و همه اینها از اصل خارج میشود و همه مثل هم هستند، چند جور
خمس بدهکاری دارد، چند جور زکات بدهکاری دارد اینها همه مانده است، همه اینها به
یک چیز برمیگردند و از یک مسأله حل میشوند که متضاد با یکدیگر نیستند، وصایا
متعدد ولی همه از نوع واحد هستند.
تعبیر مرحوم
سید این است لو اوصی بوصایا متعددة غیر متضادّة فإن کانت من نوع واحد فأن کانت
الجمیع واجبات المالیة أو بدنیة کانت الجمیع بمنزلة وصیّة واحدة همه یک جا حساب میشود
فتنفذ الجمیع من الاصل فی الواجب المالی در واجب مالی از اصل همه اینها یک جا
حساب میشود و اداء میشود، در واجب بدنی هم که از ثلث است، واجب بدنی مثل نماز و
روزه، در اینجا یک حرفی هست که در نماز و روزه اصلا واجب مالی هستند یا خیر، بعضی
مثل مرحوم سید معتقدند که اینها واجب مالی هستند و مال خارج میشود ولی بیشتر
فقهاء فعلا عقیده بر این ندارند، ما هم در معلقات نظر همین بوده که این به اصطلاح
واجب مالی نیست، اول که واجب است نماز را پسر بزرگ انجام دهد اگر او انجام نمیدهد
از مال خودش باید کسی را اجیر کند یعنی جزء واجب مالی میّت حساب نمیشود.