باسمه تعالی
بیشتر بحث امروز یک بحث
حکمی فقهی نیست، بحث موضوعی است، تطبیق است، معنای کلی را بر موارد خاص در ضمن
مثالها بیان کردن ارزش فقهی ندارد ولی بعضی آقایان مایل هستند که متن دیده شود
گفتیم این را هم ببینیم مفصّل مرحوم یزدی در عروه این بحث تطبیقی موضوعی را آورده
است در ضمن چند صفحه، قبل از او دو مطلب هست که کلی مطلب را قبلا خواندیم بعضی
روایاتش ماند، اول اینکه اگر موصی یا وصی خلاف وظیفه عمل کنند آن دیگری باید
اصلاحش کند، همانی که در متن آیه قرآن هست که من خاف من موص جنفاً أو اثماً بعضی
روایات این گونه دارد.
روایت 1 باب
38 «سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ
قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ
فَإِنَّما إِثْمُهُ عَلَى الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ» این آیه یعنی چه؟ «قَالَ
نَسَخَتْهَا الْآيَةُ الَّتِي بَعْدَهَا» آیه بعد توضیح میدهد «قَوْلُهُ عَزَّ وَ
جَلَ فَمَنْ خافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً فَأَصْلَحَ بَيْنَهُمْ فَلا
إِثْمَ عَلَيْهِ» اگر تمایل بر خلافی شد سهم یکی را بیشتر و بر خلاف عدالت داد یا
وصیّت به چیز خلاف شرع بود اصلاح کنند اشکال ندارد پس اگر موصی وصیّتی کرده بود که
خلاف بود وصی میتواند اصلاحش کند پس آیه اولی نشان دهد که تبدیل وصیّت جایز نیست
فمن بدّله بعد ما سمعه بعد از اینکه وصیّت را شنیده است میخواهد دست ببرد در
وصیّت و عوضش کند، تبدیل کند و عوض کند وصیّت را، این گناه هست و گناه به گردن
هرکسی است که در آن دست ببرد و تغییرش بدهد آیه بعد توضیح میدهد که اگر تبدیل و
تغییر در مسیر اصلاح باشد اشکال ندارد، کسی وصیّت کرده و وصیّت بر خلاف عدالت است
وصی بیاید اصلاحش کند این تبدیل است ولی این تبدیل اشکال ندارد تفسیر میکند به
حسب ظاهر کلام خود امام است «قَالَ يَعْنِي» یعنی فعل مضارع مغایب است، یعنی منظور
آن آیه این است «الْمُوصَى إِلَيْهِ إِنْ خَافَ جَنَفاً مِنَ الْمُوصِي» اگر موصی
الیه دید که موصی خلاف کرده است تمایلات بر خلاف بوده «فِيمَا أَوْصَى بِهِ
إِلَيْهِ مِمَّا لَا يَرْضَى اللَّهُ عَزَّ ذِكْرُهُ مِنْ خِلَافِ الْحَقِّ» که یک
تمایلاتی بوده بر خلاف عدالت و بر خلاف رضایت خدا «فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ» گناه ندارد
که تغییرش دهد و اصلاحش کند، روایت خوبی است در این زمینه که وصی میتواند دخالت
در وصیت موصی کند و آن چیزی که خلاف عدل بوده اصلاح کند.
در روایت 2 «إِنَّ
اللَّهَ أَطْلَقَ لِلْمُوصَى إِلَيْهِ أَنْ يُغَيِّرَ الْوَصِيَّةَ إِذَا لَمْ
تَكُنْ بِالْمَعْرُوفِ وَ كَانَ فِيهَا حَيْفٌ وَ يَرُدَّهَا إِلَى الْمَعْرُوفِ»
خداوند به موصی الیه اجازه داده که اگر دید در وصیّت طبق کار صحیح انجام نشده است
تغییر و تبدیل بدهد، در وصیّت حیف بوده، خلاف بوده یعنی خلاف عدل، برگرداند الی
المعروف به آن چیز شایسته «لِقَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَمَنْ خافَ مِنْ مُوصٍ
جَنَفاً أَوْ إِثْماً فَأَصْلَحَ بَيْنَهُمْ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ»، روایات
دیگری هم در این زمینه هست که مطلب همین است که توضیح داده شد.
یک مطلب هم
این بود که ترتیب در عمل به وصیّت رعایت میشود در مواردی که ممکن است مال کم
بیاید این را هم اجمالش را خواندیم و بعضی روایاتش ماند، در باب 65 از ابواب وصایا
روایت اول صحیحه معاویة بن عمار:
«أَوْصَتْ
إِلَيَّ امْرَأَةٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي بِمَالِهَا وَ أَمَرَتْ أَنْ يُعْتَقَ
عَنْهَا وَ يُحَجَّ وَ يُتَصَدَّقَ» معاویه میگوید یک زنی از اهل بیت من وصیّت
کرد مالش را یا به نسخهای ثلث مالش را مصرف کنیم و کانّ صرفش هم این گونه بوده که
دستور داده برده آزاد کنیم حج برایش بدهیم و صدقه برایش بدهیم «فَلَمْ يَبْلُغْ
ذَلِكَ» آن مال به این موارد نرسید «فَسَأَلْتُ أَبَا حَنِيفَةَ» که چه کار کنیم «فَقَالَ
يُجْعَلُ ذَلِكَ أَثْلَاثاً» پولش را سه قسمت کنید «ثُلُثاً فِي الْحَجِّ وَ
ثُلُثاً فِي الْعِتْقِ وَ ثُلُثاً فِي الصَّدَقَةِ» یک قسمت حج صرف شود، یک قسمت
در عتق، یک قسمت در صدقه، خیلی تعجب است ابوحنیفه را میگویند آدم کم ذهنی نبوده،
تصریح کرد که پول نمیرسد پس ثلث در حج یعنی مثلا نصف حج را انجام دهد و نصفش را
انجام ندهد؟ خیلی تعبیر عجیبی است این معنا، «فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ
اللَّهِ ع فَقُلْتُ لَهُ إِنَّ امْرَأَةً مِنْ أَهْلِي مَاتَتْ وَ أَوْصَتْ
إِلَيَّ بِثُلُثِ مَالِهَا وَ أَمَرَتْ أَنْ يُعْتَقَ عَنْهَا وَ يُحَجَّ
عَنْهَا وَ يُتَصَدَّقَ فَنَظَرْتُ فِيهِ فَلَمْ يَبْلُغْ» از امام صادق پرسیدم که
چه کار کنیم پول نرسید، فرمود اینها ترتیب دارد «فَقَالَ ابْدَأْ بِالْحَجِّ» اول
پول را صرف حج کن، میدانید که بعضی واجبات مالی محض هستند مثل کفّارات و امثال آنها،
خمس هم مثلا این گونه هست و زکات، بعضی بدنی محض هستند مثل نماز و روزه، بعضیها
بدنی مالی هستند مثل حج، حج هم بدنی هست اعمالی انجام میدهد و هم مالی هست و خرج
میکند اینها ترتیب دارد، حج را گفتند مثل واجبات مالی است که از اصل مال خارج میشود
قبلا هم خواندیم حضرت هم اینجا تصریح میکند ابدأ بالحج «فَإِنَّهُ فَرِيضَةٌ مِنْ فَرَائِضِ اللَّهِ
عَزَّ وَ جَلَّ» یکی از واجبات الهی است اول او را انجام بده «وَ اجْعَلْ مَا بَقِيَ» آن چیزی که اضافه
آمد «طَائِفَةً فِي الْعِتْقِ وَ طَائِفَةً فِي الصَّدَقَةِ» یک مقداری را در عتق
انجام بده و یک مقداری را در صدقه انجام بده.
بعد واجبات
مالی و بدنی یک چیزهایی داریم که اصلا واجب نیست آنها را میگویند تبرعیات، تبرع
است، هم عتق در این روایت تبرع است و هم صدقه تبرع است، در اینها دیگر ترتیب نیست
اما بین حچ و اینها مسلّماً ترتیب است پس مقداری را در عتق و مقداری را در صدقه
قرار بده «فَأَخْبَرْتُ أَبَا حَنِيفَةَ بِقَوْلِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع» قضایا
را به ابوحنیفه گفتم «فَرَجَعَ عَنْ قَوْلِهِ» از عقیدهاش برگشت « وَ قَالَ بِقَوْلِ
أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع» در بعضی
روایات دیگر هم تصریح دارد، روایت دوم همین قضیه است و همین مطلب است دیگر معطل
نشویم.
در روایت 3
این باب «مَاتَتْ أُخْتُ مُفَضَّلِ بْنِ غِيَاثٍ وَ أَوْصَتْ بِشَيْءٍ مِنْ
مَالِهَا» باز این هم معاویة بن عمار راوی است اما تعبیرات فرق میکند، خواهر مفضّل
بن غیاث از دنیا رفت و وصیّت کرد که مالش را صرف کنند «الثُّلُثِ فِي سَبِيلِ
اللَّهِ وَ الثُّلُثِ فِي الْمَسَاكِينِ وَ الثُّلُثِ فِي الْحَجِّ فَإِذَا هُوَ
لَا يَبْلُغُ مَا قَالَتْ» به اینها پول نمیرسد «إِلَى أَنْ قَالَ وَ لَمْ
تَكُنْ حَجَّتِ الْمَرْأَةُ» حج هم برایش واجب بوده نرفته است «فَسَأَلْتُ أَبَا
عَبْدِ اللَّهِ ع» از امام پرسیدم «فَقَالَ لِي ابْدَأْ بِالْحَجِّ فَإِنَّهُ
فَرِيضَةٌ مِنْ فَرَائِضِ اللَّهِ عَلَيْهَا وَ مَا بَقِيَ اجْعَلْهُ بَعْضاً فِي
ذَا وَ بَعْضاً فِي ذَا» مقداری در
این و مقداری در آن این را انجام دهد.
روایت دیگری
از صحیحه حلبی «سَأَلَنِي رَجُلٌ عَنِ امْرَأَةٍ تُوُفِّيَتْ وَ لَمْ تَحُجَّ
فَأَوْصَتْ أَنْ يُنْظَرَ قَدْرُ مَا يُحَجُّ بِهِ فَإِنْ كَانَ أَمْثَلَ أَنْ
يُوضَعَ فِي فُقَرَاءِ وُلْدِ فَاطِمَةَ ع وُضِعَ فِيهِمْ وَ إِنْ كَانَ الْحَجُّ
أَمْثَلَ حُجَّ عَنْهَا فَقُلْتُ لَهُ إِنْ كَانَ عَلَيْهَا حَجَّةٌ مَفْرُوضَةٌ
فَأَنْ يُنْفَقَ مَا أَوْصَتْ بِهِ فِي الْحَجِّ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ يُقْسَمَ
فِي غَيْرِ ذَلِكَ».
حلبی میگوید
از امام صادق پرسیدم یک فردی از من پرسیده است که یک زنی از دنیا رفته و حج نرفته
است وصیّت کرد که دقت کنیم چقدر خرج حج است بعد این را دارد فإن کان امثل اگر
دیدید بهتر این است که حج نرود پولش را بدهید به فقراء سادات این کار را انجام
دهید و اگر دیدید برای حج بهتر است به آن برسید که از اینجا شاید منظور این است که
اگر دیدید پول به حج نمیرسد به آنجا بدهید اگر به حج میرسد حج مقدم است شاید
این را میخواهد بگوید اما تعبیر امثل دارد فقلت له حلبی به امام صادق میگوید من
به آن شخص گفتم اگر حج واجب به عهده او هست حتما این بهتر است که حج را به او
بدهید نه آنکه تقسیم کنید در سادات و وُلد فاطمه، این راجع به این دو مطلب یکی
روایات ترتیب که اول واجب مالی هست بعد واجب بدنی اگر گفتیم واجب بدنی هم از اصل
مال است و الّا از ثلث است بعد از واجب بدنی نوبت به تبرعات میرسد که مستحب است و
اصلا وجوب ندارد، این ترتیب در آن رعایت شود.
اما کاری که
مرحوم سید کرده است و اینجا فقط تطبیقات است، در متن عروه دو سه صفحه آوردهاند
مسأله13 عروه دارد: إنّما یحسب الثلث بعد اخراج ما یخرج من الاصل ثلث را بعد از
اخراج واجب اصلی کالدین و الواجبات المالیة دِین را اول میدهند، واجبات مالیه میدهند
و ثلث بعد از اینها هست ،ذن بقی بعد ذلک شیء اگر چیز دیگری ماند یخرج ثلثه ثلث را
میدهیم.
در مسأله 14،
15 و 16 چند مسأله هست ردیف مربوط به نحوه وصیّتهای مالی است، غیر مالی را هم
دارد، لو اوصی بوصایا متعددة غیر متضادة اگر کسی وصیّت کرد چند وصیّت متعدد ولی
مخالفتی هم باهم ندارند فإن کانت من نوع واحد اگر همه اینها از یک نوع هستند فإن
کانت الجمیع واجبات مالیة همه از یک نوع هستند و همه واجب مالی هستند یا واجب بدنی
که همه یک نوع میشوند، انواع متعدد است ولی همه واجب مالی هستند مثلا همه خمس
است، همه زکات است، یک نوع هستند همه واجب بدنی هستند، نماز است، روزه هست وصیّت
کرده است که اینها را برایش انجام دهیم.
در ادامه سید
دارد کانت الجمیع بمنزلة وصیة واحدة چون همه از یک نوع هستند همه وصایا، وصایا
متعدد است یک جا وصیّت کرده است یک سال نماز بدهید، یک جا وصیّت کرده است یک ماه
روزه بدهید، این بدنی میشود، یک جا گفته است فلان مقدار زکات بدهید، یک جا گفته
است فلان مقدار خمس بدهید این واجب مالی میشود و همین طور کفارات هم به همین
زمینه، وصیّت متعدد است ولی همه در یک نوع هستند همه واجب مالی هستند یا همه واجب
بدنی هستند اینها همه به منزله یک وصیّت حساب میشوند، درست است ده مرتبه وصیّت
کرده است ولی همه از یک نوع هست فنفذ الجمیع من الاصل همه اینها که یک وصیّت
هستند از اصل خارج میشود فی الواجب المالی همه یک نوع هستند و واجب مالی هستند از
اصل خارج میشوند اما اگر همه از یک نوع هستند اما واجب بدنی هستند این واجب بدنی
در آن اختلاف است مرحوم سید معتقد است که واجبات بدنی مثل نماز و روزه این هم از
اصل است ولی خیلیها قبول ندارند، ایشان گفته است من الثلث فی الواجب البدنی، در
واجب بدنی از ثلث خارج میشود ولی آن طور که نظر من از کتاب القضاء عروه هست ایشان
در نماز را میگوید از اصل نه از ثلث.
فإن و فی
الثلث بالجمیع اگر ثلث مال در همه این واجب بدنی رسید که نفذت فی الجمیع در تمام
وصایایی که ده وصیّت کرده بوده و پولش هم میرسد به همه این واجب بدنی همه را بدهد
و کذا إن زادت علیه همچنین اگر پول اینها بیش از ثلث بود اما أجاز الورثة ورثه
اجازه داد این هم مشکلی نیست، ده وصیّت بوده همه از یک نوع هستند و پولش هم بیش از
ثلث است اما ورثه اجازه دادند که بیش از ثلث در این راه صرف شود این مشکلی نیست و
امّا لو لم یجیزوا اما اگر پول این واجبات بدنی بیش از ثلث است و ورثه هم اجازه
ندادند که بیش از ثلث مصرف شود در این زمینه اینجا یوزع النقص علی الجمیع بالنسبة این
کمبود روی همه این وصایا پخش میشود، ده وصیّت بود اما همه از نوع واحد بوند و همه
به منزله یک وصیّت هستند، این یک وصیّت هم چون واجب بدنی است از ثلث است حالا پول
هم کم آمده و ورثه هم اجازه نمیدهند اینجا به تمام ده مورد که به منزله یک وصیّت
هستند نقص وارد میشود کانّ یک وصیّت هست نه ده مورد یعنی آن پول به دو ماه نماز
نمیرسد یک ماه و نیم نماز بدهد.
فلو اوصی
بمقدار من الصوم اگر وصیّت کرد به مقداری روزه مثلا یک ماه برایم روزه بگیر و
مقدار هم من الصلاة یک شش ماهی هم نماز بدهید و لم یف الثلث بهما ثلث وفاء نکرد به
این شش ماه نماز و یک ماه روزه و کانت اجرة الصلاة ضعف اجرة الصوم اجرت نماز دو
برابر اجرت روزه بود به عنوان مثال که از اینجا با این اشارهای که کرده است میخواهد
بگوید نماز و روزه استیجاری برایتان میآورند پول نماز دو برابر روزه باید باشد، و
کانت اجرة الصلاة ضعف اجرة الصوم اجرت نماز هم دو برابر روزه بود ینتقص من شنیدم
قبل از اینکه شوروی از امپراطوریت دربیاید مرحوم آقا سید ابوالقاسم( اسم ایشان
نامفهوم هست 5:17)؟؟؟؟؟ در آن جا مقلّدین زیادی داشتند و پولهای زیادی هم برایشان
فرستادند برای نماز و روزه بعد یک دفعه انقلاب شد و از امپراطوریت درآمد و
اشتراکیت و سوسیالیستی و اینها شد پولهایی که پیش ایشان بود دیگر بی ارزش بود
چون پولها را آنها از اعتبار انداختند بعد دیگر هیچ کاری نتوانستند انجام دهند
حالا آن بیچارههایی که پول برای نماز داده بودند چه شد دیگر خدا میداند، شنیدهایم
که همه این پولها را به دریا ریختند.
حالا به هرحال
وصیّت شده است مقداری روزه و مقداری نماز و ثلث هم به اینها نرسید نماز هم
دوبرابر روزه پولش هست اینجا چه کار باید بکنیم؟ در لطمه خوردن به این وصیّت رعایت
شود دو برابر به نماز لطمه بخورد و یک برابر به روزه ینتقص من وصیة الصلاة ضعف ما
ینتقص من وصیة الصوم دو برابر لطمهای که به روزه خورد به نماز باید بخورد چون از
اول به این اعتبار بوده دو برابر برای نماز و یک برابر برای روزه بعد مثال میزند
کما اذا کانت الترکة ثمانیة عشر فرض کنید که ترکه این میّت کلا هیجده درهم بوده و
اوصی بستة لاستئجار الصلاة شش درهم وصیّت کرده برای نماز ثمّ اوصی بعد از او یک
وصیّت دیگری کرد بثلاثة سه درهم برای اجاره روزه دو وصیّت است اما در حقیقت چون از
نوع واحد هستند به یک وصیّت برمیگردد فإن اجاز الوارث اگر وارث اجازه داد این
کمبود را جبران کنند بعد از ثلث اضافهاش از بقیه اموال مشکلی نیست نفذت الوصیتان
هردو وصیّت به منزله یک وصیّت عمل میشود فإن لم یجز اگر وارث اجازه نداد بطلتا
بالنسبة الی ثلاثة اینجا به خاطر آن کمبودی که سه درهم برای روزه گذاشته بوده نقص
برای او وارد میشود و توزعت علی الوصیّتین بالنسبة روی هردو وصیّت نماز و روزه
بالنسبة این نقص توزیع میشود چگونه توزیع میشود؟ ینقص عن الوصیة الاولی که نماز
باشد اثنان و عن الثانیه که روزه باشد واحد چون به حسب بررسی که شد قیمت نماز دو
برابر روزه بود فیصرف فی الصلاة اربعة و فی الصوم اثنان در نماز چقدر درهم پول میدهیم
برایش نماز بخوانند در روزه هم دو درهم میدهیم هرچه که شد یک نماز یا دو نماز و
مانند اینها و إن کانت الجمیع تبرعیة اگر ده وصیّت کرده است ولی نه واجب بدنی است
و نه واجب مالی است بلکه تبرع است و مستحبات است حالا باید دید بین مستحبات ترتیب
هست یا خیر فإن لم یکن بینها ترتیب اگر ترتیب بین اینها نیست بل کانت مجتمعة همه
یک جور هستند و همه با هم ذکر شدند کانّ در یک وصیّت کما اذا قال مثلا بگوید اعطوا
زیدا أو عمرا أو خالدا کلا منهم مائة به زید و عمرو و خالد به هرکدام صد درهم
بدهید که همه را در یک عبارت جمع کرده است کانت بمنزلة وصیة واحدة این یک وصیّت
است فإن زادت علی الثلث اگر پول اینها بیش از ثلث بود و لم یجز الورثة ورثه هم
اجازه نداد ورد النقص علی الجمیع بالنسبة نقص به همه اینها میخورد، از زید کم میزنیم،
از عمرو هم کم میزنیم، از خالد هم کم میزنیم اما اگر بینها ترتیب است چه ترتیبی؟
تقدیم و تاخیر در ذکر، اول او را گفته است بعد این را گفته است مثلا گفته است
اعطوا زیدا مائة بعد گفته است اعطوا عمروا مائة بعد هم گفته است اعطوا خالدا مائة
که اینها را جدا کرده است بأن کانت الثانیة بعد تمامیة الوصیة الاولی وصیّت دوم
بعد از تمامیت وصیت اول است جمله اول کاملا تمام شده است بعد یک وصیّت دومی و هکذا
کما اذا قال اعطوا زیدا مائة ثم قال اعطوا عمروا مائة ثم قال اعطوا خالدا مائة و
کانت المجموع ازید من الثلث و لم یجز الورثة یبدأ بالأول اول زید را میدهیم چون
آن یک وصیّت کاملی است اذا أن یکمل الثلث تا ثلث تمام شود اگر ثلث صدتا هست اولی
را میدهیم و بقیه ملقی میشودند و تمام میشود کار برای اینکه وصیّت مستقلی بوده.