باسمه تعالی
گفتیم تعبیر
وقف در روایات کمتر است، تعبیر تسبیل ثمرة، تحبیس اصل، صدقه مبتوله و این تعبیرات،
آن روایت تحبیس اصل در باب 3 مستدرک روایت اول ابْنُ أَبِي جُمْهُورٍ فِي عَوَالِي
اللآَّلِي، عَنِ النَّبِيِّ ص أَنَّهُ قَالَ: «حَبِّسِ الْأَصْلَ وَ سَبِّلِ
الثَّمَرَةَ»
اولا ندارد
حبّس العین بلکه اصل دارد ممکن است چیزی عین به آن معنا نباشد ولی اصل و سرمایه
حساب میشود، تسبیل ثمرة هم گفتیم منظور از این ثمره هم نه حتما منفعت اصطلاحی،
چاه آبی که وقف میکنند آبش را میخورند، معدوم میکنند آن را نه فقط چیزی است که
بماند، چاه میماند نه همه آبها.
در باب 3 یک
روایت هم درر اللآلی دارد آن هم دارد که پیغمر فرمود وَ فِي دُرَرِ اللآَّلِي،
عَنْهُ ص أَنَّهُ قَالَ: «إِنْ شِئْتَ حَبَّسْتَ أَصْلَهُ وَ سَبَّلْتَ
ثَمَرَتَهَا»
این همان تعبیر هست.
اولین بحث در
وقف این هست که آیا وقف عقد است یا ایقاع هست؟ به تعبیر دیگر قبول لازم است یا
قبول در آن دخالتی ندارد؟ علی الاجمال سه عقیده هست، یک عقیده این است که مطلقا
گفتند قبول میخواهد و عقد است، یک نظریه این هست که مطلقا قبول نمیخواهد و ایقاع
است، یک نظریه هم تفصیل بین اوقاف خاصّه و اوقاف عامه، اوقاف عامه مثل وقف بر مدارس،
بر جادهها، بر حرمها بنابراینکه آنهم عام حساب شود، در اوقاف عامه گفتهاند
قبول نمیخواهد و ایقاع هست، در اوقاف خاصه وقف بر اولاد خودش، وقف بر ذریّه
پیغمبر مثلا و از این قبیل اوقاف خاصه قبول میخواهد.
از کسانی که
معتقد به این تفصیل هستند دروس مرحوم شهید اول، شرایع، مسالک، حدائق و بعضی دیگر
اینها معتقد به تفصیل هستند.
دلیلی که
بتوانیم بر لزوم قبول بیاوریم و اینکه عقد است اول اینکه ادعاء کردند وقف در نظر
عرف عقلائی عقد حساب میشود و عقد هم قبول میخواهد، مرحوم علامه در تذکره این دلیل را آورده است یعنی از نظر بناء
عقلائی این را عقد میدانند پس قبول میخواهد و ایقاع نیست، بحث ما همین است که
عقد است یا ایقاع است و در بناء عقلاء هم معلوم نیست که این را عقد بدانند حتما به
هرحال ثابت نیست نه وجوب و قبولش و نه عنوان عقد بودنش.
یک دلیل آوردهاند
که اگر عقد نباشد و قبول نخواهد یعنی یک چیزی را در ملک دیگری به زور وارد کردید
شما میگویید حتی اوقاف خاصه، اوقاف عامه هم همین طور میگویید وقف کردم این باغ
را، این خانه را، این کتاب را و مانند اینها را بر فلان کسها، فلان گروه یا فلان
شخص یعنی بدون اینکه او بخواهد یک چیزی را در ملک او وارد کردی، این یک کار زوری
علیه دیگران است، این برخلاف روش و سیره عقلائی است که بر غیر رضاء آنها چیزی را
در ملکشان اجباراً وارد کنید.
جوابش این هست
که پس شما در وقف بر طبقات چه میگویید؟ طبقات لاحقه حالا فوقش بگویید که طبقه اول
قبول کردند و خودشان خواستند و زوری نبوده، طبقات بعد چطور؟ آنها هنوز موجود هم
نشدند که قبول کنند، از طرفی میشود گفت این تملیک نیست، ادخال یک چیز در ملک آنها
نیست فکّ ملک است یعنی از خودمان جدا میکنیم، آنکه مستقیم مصداق وقف هست جدا
کردن از خود است نتیجه این هست که در ملک آن هم وارد شود.
حالا اثبات
این معنا یک قدری زور میبرد، بالاخره چه مستقیماً تملیک باشد و چه بعد از فکّ ملک
به ملک دیگری وارد شود، علی ای حال این وارد کردن در ملک دیگری است بدون رضایت او،
حالا به هرحال گفتهاند که مرحوم علامه در تذکره و بعضیهای دیگر میگویند برای
اینکه این اجبار خلاف روش عقلائی هست پس باید بگوییم عقد است و قبول میخواهد.
بعضی گفته اند
که همان تفصیلی که عرض کردم که از عدهای هم نقل کردیم میگویند در وقف خاص بگوییم
به خاطر اینکه افراد معیّنی هستند و اینها قبولشان معتبر نباشد خیلی زور میبرد اما
در وقف عام مثل اینکه اصلا طرف چون افراد معیّنی نیستند یک عنوان عام است، عنوان
عام را مثل یک هدیه حساب میکنند به اصطلاح کادوهایی که میبرند، اصلا اگر کسی یک
جایی کادو ببرد بعد آن طرف بگوید نمیخواهم به این بر میخورد، کسانی هستند که نیازی
به شهریه ندارند اما وقتی شهریه مراجع را برایشان ببرند اگر نگیرند یک توهینی حساب
میشود، ردّ هدیه خوب نیست، وقف بر جهات عامه و اوقاف عامه این نیاز به این وقف به
این صورت ندارد، آنها مثل یک هدیهای است که برای اینها آوردهاند اصلا نمیشود
گفت قبول معتبر است اگر قبول نکند اصلا یک هدیهای است و در حقیقت قبول نمیخواهد،
کانّ یک طرفه هست مثل یک کادویی هست که اگر ردّ شود خیلی بد میشود اصلا عنوان ردّ
در آنجا جا ندارد، سخن از قبول و عدم قبول مطرح نیست.
در مقابل
کسانی هستند که معتقدند حتما وقف عقد نیست و قبول هم نمیخواهد، اول اینکه عنوان
وقف صدق میکند بر عملی که واقف انجام میدهد، صدق میکند عنوان وقف، اگر عنوان
وقف صدق میکند دیگر معطل چه چیزی هستید، شما وقتی به اهل بیت تمسک میکنید همینکه
بیع صادق بود کار تمام است، آنجا میگوید بدون قبول هنوز صادق نشده است و الّا
اگر عنوان صادق باشد کار تمام است، حالا در وقف چطور است؟ به محض اینکه واقف کاری
را انجام داد میگوید هذا وقفٌ، تمام شد و منتظر نمیشینیم تا آن طرف هم بیاید
بگوید قبلت.
وقف نامههایی
هم که الآن مینویسند در محضرها یا محضرهای علمائی قدیم که فقط خود شخص روحانی
نشسته بود و روی کاغذ مینویسد و مهر میکند این بیشترین وقف است، شبیه وصیّت میماند
در حقیقت، کسی فوت میکند وصیّت میکند ثلث مالش را بدهند چطور در آنجا عنوان
هدیه و کادو و مانند اینها که باشد اصلا احتمال قبول مطرح نیست و اصلا تملیک هم
نیست و بگوییم فکّ ملک است، از طرفی نمیدانیم قبول معتبر هست یا خیر به اصل تمسک
کنید، اصل عدم اشتراط، نمیدانیم در وقف قبول شرط هست یا شرط نیست اصل عدم اشتراط،
از این نظر کار تمام است.
مطلب دیگر
اینکه ما روایات متعددی داریم راجع به اوقاف اهل بیت، در هیچ کدام آنها قبول مطرح
نیست که مثلا به طرف بگویند تو هم قبول کن و بگو قبلتُ، شما وقتی عقد نکاح را میخوانید
یکی ایجاب را میخواند و یکی هم طرف میگوید قبلتُ، بعضیها در ایجابش هر شرایط
سختی که مدّ نظرشان هست در قبولش هم همان شرایط را مدّ نظر دارند، معروف است مرحوم
آقای بروجردی با یکی از آقایان قم یک عقد نکاحی میخواندند در قبول آن طرف مرحوم
آقای بروجردی یک شبههای داشت فرمود این گونه بخوانید قبولش را یعنی میخواهد
تطابق کند با ایجاب، او هم یک جملهای گفته بود عنوان اولیاش را کاری ندارم بعد
گفت تو که میگفتی من نمیشنوم حالا چه شد که اعتراض میکنی.
در اوقاف ائمه
اصلا هیچ کجا کلمه قبول مطرح نیست، بعضیهایش ملاحظه بفرمایید در باب 6 وقوف و
صدقات روایت 3 و 4، روایت 3: وَ عَنْهُ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ أَبَانٍ عَنْ
عَجْلَانَ أَبِي صَالِحٍ قَالَ: «أَمْلَى أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع «بِسْمِ اللَّهِ
الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ هَذَا مَا تَصَدَّقَ بِهِ فُلَانُ بْنُ فُلَانٍ وَ هُوَ
حَيٌّ سَوِيٌّ بِدَارِهِ الَّتِي فِي بَنِي فُلَانٍ» این صدقهای است که فلان کس
مثلا یا خود حضرت یا کسی که از طرف او دارد مینویسد تصدّق کرده است درحالی که
فکرش به جا هست و با اختیار صدقه کرده است خانهای که در فلان محله هست «بِحُدُودِهَا»
تمام حدودش مشخص «صَدَقَةً لَا تُبَاعُ وَ لَا تُوهَبُ» مبتوله هست، صدقهای که
فورش نمیشود و هبه هم به کسی داده نمیشود «حَتَّى يَرِثَهَا وَارِثُ السَّمَاوَاتِ
وَ الْأَرْضِ» یعنی ابد است منقطع الآخر هم نیست «وَ أَنَّهُ قَدْ أَسْكَنَ
صَدَقَتَهُ هَذِهِ فُلَاناً وَ عَقِبَهُ» و این واقف در این صدقه خودش که این خانه
باشد فلان شخص و نسلش را مادامی که هستند در این خانه جا داده است به عنوان وقف «فَإِذَا
انْقَرَضُوا» اگر اینها همه مردند «فَهِيَ عَلَى ذِي الْحَاجَةِ مِنَ
الْمُسْلِمِينَ»
به هرکسی که محتاج است به او بدهید.
ملاحظه میکنید
اصلا مطرح نیست که آن فلان شخص بیاید قبول کند و الّا وقف مثلا درست نیست، یک طرفه
هست، در روایت 4:
وَ عَنْهُ
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَاصِمٍ عَنِ الْأَسْوَدِ بْنِ أَبِي الْأَسْوَدِ
الدُّؤَلِيِّ عَنْ رِبْعِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع
قَالَ: «تَصَدَّقَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع بِدَارٍ لَهُ فِي الْمَدِينَةِ فِي
بَنِي زُرَيْقٍ فَكَتَبَ» خود حضرت امیر وقف نامه را نوشت «بِسْمِ اللَّهِ
الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ هَذَا مَا تَصَدَّقَ بِهِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ
هُوَ حَيٌّ سَوِيٌّ تَصَدَّقَ بِدَارِهِ الَّتِي فِي بَنِي زُرَيْقٍ صَدَقَةً لَا
تُبَاعُ وَ لَا تُوهَبُ حَتَّى يَرِثَهَا اللَّهُ الَّذِي يَرِثُ السَّمَاوَاتِ وَ
الْأَرْضَ وَ أَسْكَنَ هَذِهِ الصَّدَقَةَ» آنجا گفت در این خانه فلان شخص و نسلش
بنشینند و اینجا خالات خود حضرت «خَالاتِهِ مَا عِشْنَ وَ عَاشَ عَقِبُهُن» مادامی
که خودشان زنده هستند و نسلشان هستند «فَإِذَا انْقَرَضُوا فَهِيَ لِذِي
الْحَاجَةِ مِنَ الْمُسْلِمِينَ».
در باب 10 هم
یک روایتی هست روایت 4، این روایت خیلی مفصلی است ولی بد نیست برای شما بیاورند که
بنویسید و از این یاد بگیرید که این گونه بنویسید و روایت خیلی مفصل است روایت
دارد:
هَذَا مَا
أَوْصَى بِهِ امام موسی بن جعفر، عبدالرحمن بن حجّاج میگوید «بَعَثَ إِلَيَّ
بِهَذِهِ الْوَصِيَّةِ أَبُو إِبْرَاهِيمَ ع» میگوید ابو ابراهیم امام موسی بن
جعفر برای من این وصیّت را فرستاد «هَذَا مَا أَوْصَى بِهِ وَ قَضَى فِي مَالِهِ
عَبْدُ اللَّهِ عَلِيٌّ» این عبدالله علی یا علی عبدالله ظاهرا از باب القاب است و
الا ظاهرش این است که خود حضرت «ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ» که بعدا بحث میکنیم
که قصد قربت هم معتبر است یا خیر حالا اینجا هم آمده است «لِيُولِجَنِي بِهِ
الْجَنَّةَ وَ يَصْرِفَنِي بِهِ عَنِ النَّارِ وَ يَصْرِفَ النَّارَ عَنِّي يَوْمَ
تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ إِنَّ مَا كَانَ لِي مِنْ مَالٍ
بِيَنْبُعَ» ینبع همان جایی است که حضرت امیر ایجاد کرد «مِنْ مَالٍ يُعْرَفُ لِي
فِيهَا وَ مَا حَوْلَهَا» همه این چیزهایی که در اطراف ینبع هست همه صدقه هست «صَدَقَةٌ
وَ رَقِيقُهَا غَيْرَ أَنَّ رِبَاحاً وَ أَبَا نَيْزَرَ وَ جُبَيْراً» غیر از این
سه منطقه همه آزاد «عُتَقَاءُ لَيْسَ لِأَحَدٍ عَلَيْهِمْ سَبِيلٌ وَ هُمْ
مَوَالِيَّ يَعْمَلُونَ فِي الْمَالِ» اینها همه آزاد هستند در آنجا کار میکنند
بعد میگوید که «کُلّه مَالُ بَنِي فَاطِمَةَ وَ رَقِيقُهَا» که می-شود وقف خاص
بعد به تفصیل میگوید در جایی در آن محل بزعه چگونه باشد و همین طور تا دوباره میرسد
به افراد در وقف خاص « فَثَمَنُهَا ثَلَاثَةُ أَثْلَاثٍ يَجْعَلُ ثُلُثاً فِي
سَبِيلِ اللَّهِ وَ ثُلُثاً فِي بَنِي هَاشِمٍ و یجعلَ ثُلُثاً فِي آلِ أَبِي
طَالِبٍ و انّه يَضَعُهُ حَيْثُ يُرِيهِ اللَّهُ وَ إِنْ حَدَثَ بِالْحَسَنِ
حَدَث» از این عبارت معلوم میشود که امام کاظم شرح وقف حضرت امیر را میگوید که
میگوید آن عبدالله علی هم یعنی این « وَ الْحُسَيْنُ حَيٌّ فَإِنَّهُ إِلَى
الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ وَ إِنَّ حُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ يَفْعَلُ فِيهِ مِثْلَ
الَّذِي أَمَرْتُ حَسَناً وَ لَهُ مِثْلُ الَّذِي كَتَبْتُ لِلْحَسَنِ وَ عَلَيْهِ
مِثْلُ الَّذِي عَلَى حَسَن» این روایت
مفصل است و حدود دو سه صفحه هست.
علی ای حال در
این اوقاف اهل بیت که روایات متعددی در این زمینه آمده است از حضرت زهرا(س) وقف
نقل شده است ولی هیچ کدام اینها ندارد که آن طرف هم قبول کند یا رسم قبولش این
گونه باشد و اینکه بگوییم قبول معاطاتی بوده با اینکه ایجابش معاطاتی نیست خیلی به
نظر بعید میآید بنابراین قاعدتاً نباید بگوییم قبول میخواهد.
سیره متشرعین
هم همین طور است (6:40)