باسمه تعالی
در جلد 2 اصول کافی صفحه 356 حدیث صحیحه عبدالله بن سنان عن
الصادق (ع) «مَنْ عَيَّرَ مُؤْمِناً بِذَنْبٍ لَمْ يَمُتْ حَتَّى يَرْكَبَه»
اگر کسی مؤمنی را سرزنش کند به گناهی که آن مؤمن مرتکب شده است این میآید سرزنش
میکند هدف نهی از منکر و این گونه مسائل نیست هدف صرف سرزنش، اذیت و آزار در
حقیقت، مسلماً بعدا خودش مبتلاء به همان گناه خواهد شد در طول عمرش.
چند روایت به
این مضمون داریم، در بعضی روایات دارد « مَنْ لَقِيَ أَخَاهُ
بِمَا يُؤَنِّبُهُ أَنَّبَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة» انّب یؤنّب
هم به معنای تحقیر و سرزنش و اینها هست، میرود برادر مؤمنش را ببیند هدف احوال
پرسی نیست، میخواهد او را سرزنش کند که تو چنین کردی، خدا به همین مبتلائش میکند
در دنیا و آخرت، در دنیا مبتلاء میشود به همین چیزی که موجب سرزنش شود، در آخرت
سرزنشها متوجه او خواهد شد، بشر در عالم طبیعت زیاد میشود که مبتلاء میشود به
حوادثی، بالاخره بشریت است و گم شدن در این صحرای عجیب و غریب در این دنیا، انسان
خودش را باید به خدا بسپارد.
ولی با همه
حرفها گاهی مقتضاء اختیار بشر این هست که لغزشهایی مبتلاء میشود نباید دیگران
را به عنوان سرزنش و تعییر کند و این متأسفانه در خواص شاید بیشتر از عوام الناس
است، عوام چون نوعاً خودشان همه مبتلاء هستند این است که کسی سرزنش نمیکند اما در
خواص چون اساس بر پاکی و لطافت نفس است این لغزش زیاد پیش میآید و خیلی خطرناک هم
هست خداوند وعده قطعی داده که خود این را مبتلاء خواهد کرد.
ما در قصد
القربة واقعش این است که دلیل روشنی پیدا نکردیم از طرفی مثل بقیه مملکات است،
تملیک گاهی هبه است، عطیه هست، گاهی هم وقف است، حالا در هبه و عطیه کسی احتمال میدهد
قصد قربت لازم باشد؟ اصلا چنین چیزی نیست، آن وقت چطور در وقف بگوییم قصد قربت،
وقف هم یعنی یک مالی را تملیک میکند به موقف علیهم یا خود مال را یا منافع مال را
بالاخره تملیک است، این هم تملیک، عطیه و هبه هم تملیک، از طرفی خودش یک انجام
دادن عقد یا ایقاع هست برای شخص دیگری عین اینکه بقیه عقود، عقدی انجام میشود که
نتیجه آن یا تملیک یا به هرحال تملیک عین و منفعت، این هم یک عقدی است، چه فرقی میکند
زید به عمرو چیزی را تملیک کند یا زید برای عمرو وقف کند هردو تملیک است بعد
بگوییم به این تملیک حتما قصد قربت میخواهد، خداوند در حاشیه این جریان هست.
بله این معنا
هست که این به فکر برادرهای دینی خودش کانّ بوده، در عطیه و غیره و اینها این
مسأله در ذهن نیست مثلا، این فکر دیگران بودن بگوییم حالت خداپرستی کانّ دارد یک
چنین چیزی بگوییم و الا این مثل هبه و عطیه و خودش هم یک عقدی است در آن عقود
بگوییم قصد قربت نمیخواهد و در این میخواهد خیلی به نظر بعید میآید.
با همه حرفها
چون عده زیادی از بزرگان اعتقاد داشتند که قصد قربت معتبر هست احتیاط این است که
رعایت قصد قربت شود و الا بحث جدیدی در این زمینه نداریم.
یکی از شرایط
وقف قبض است یعنی باید تحویل بدهند، صرف ایقاع عقد این موجب صحت وقف نیست، فقهائی
هم تصریح دارند به این معنا، در مسالک ادعاء اجماع دارد، در بعضی روایات ما هم کالصریح
به این مسأله هست در باب 4 از ابواب وقوف و صدقات روایت 4:
عَنْهُ عَنْ
أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ
بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ جَمِيعاً عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَبِي
الْحَسَنِ ع ظاهرا حضرت موسی بن جعفر قَالَ:
«سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يَقِفُ الضَّيْعَةَ» از امام پرسیدم کسی که یک قریهای،
زراعتی یا چیزی را وقف کرد «ثُمَّ يَبْدُو لَهُ أَنْ يُحْدِثَ فِي ذَلِكَ شَيْئاً»
بعد نظرش این شد که یک کار تازهای در این انجام دهد در حقیقت خلاف این وقف هست،
وقف این است که تحویل آنها بدهد و به این مربوط نیست اما حالا خودش میخواهد یک
کاری انجام دهد «فَقَالَ إِنْ كَانَ وَقَفَهَا لِوُلْدِهِ» اگر چنانچه این ضیعه
را وقف کرده است برای فرزندان خودش «وَ لِغَيْرِهِمْ» و غیر فرزندان «ثُمَّ جَعَلَ
لَهَا قَيِّماً» یک قیّمی هم برای این ضیعه گذاشت که به مصر اینها برساند یعنی
تحویل هم داد «لَمْ يَكُنْ لَهُ أَنْ يَرْجِعَ فِيهَا» حق به هم زدن ندارد «وَ
إِنْ كَانُوا صِغَاراً» اگر بچهها کوچک هستند «وَ قَدْ شَرَطَ وَلَايَتَهَا
لَهُمْ حَتَّى بَلَغُوا» شرط کرد که این ضیعه را ولایت کند به نفع این بچهها تا
بالغ شوند «فَيَحُوزُهَا لَهُمْ» حیازت میکند برای اینها تا به آنها تحویل شود «لَمْ
يَكُنْ لَهُ أَنْ يَرْجِعَ فِيهَا» حق به هم زدن ندارد، برای اینکه الآن میگیرد
به عنوان ولایت قبض است بعدا هم که تحویل خودشان میدهد پس وقتی قبض هست دیگر
معامله انجام شده است، وقف انجام شده است و و نمیتواند به هم بزند اما «وَ إِنْ
كَانُوا كِبَاراً» اگر بچهها بزرگ هستند «وَ لَمْ يُسَلِّمْهَا إِلَيْهِمْ وَ
لَمْ يُخَاصِمُوا» ضیعه را هم تحویل آنها نداد بزرگ هستند قابلیت دارند که تحویل
بگیرند اما تحویل نداد آنها هم دعوایی نداشتند «حَتَّى يَحُوزُوهَا عَنْهُ»
دادگاه هم نرفتند تا این ضیعه را تحویل بگیرند اینجا پس قبض نشده است حالا که قبض
نشده است «فَلَهُ أَنْ يَرْجِعَ فِيهَا» میتواند به هم بزند «لِأَنَّهُمْ لَا
يَحُوزُونَهَا عَنْهُ وَ قَدْ بَلَغُوا» تحویل
نگرفتهاند و خودشان حیازت نکردند با اینکه بالغ هم بودند، این روایت به خوبی این
معنا را نشان میدهد.
در یک روایت
دیگر هم هست روایت 8 باب 4، در کتب به این دو روایت زیاد عنایت شده است یکی روایت
4 و دیگری روایت 8، روایت 8:
عن محمد بن
احمد الثنانی و علی بن احمد بن محمد الدقّاق و حسن بن ابراهیم بن هشام المؤدب وَ
عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقِ كُلِّهِمْ عَنْ أَبِي الْحُسَيْنِ
مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْأَسَدِي در کتب به عنوان حدیث از اسدی معروف است، در
حقیقت به عنوان تأیید بعضیهایشان روشن نیست، «فِيمَا وَرَدَ عَلَيْهِ مِنْ
جَوَابِ مَسَائِلِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ الْعَمْرَوِيِّ عَنْ
صَاحِبِ الزَّمَانِ ع» در آنچه که در اسدی وارد شده است مربوط به جواب سؤالهایی
است که از نائب خاص امام زمان کرده است محمد بن عثمان عمری، محمد بن عثمان هم جواب
را از ناحیه آقا امام زمان برای این اسدی آمده کرده است، عبارت این گونه هست که
کانّ از خود آقا امام زمان رسیده است «وَ أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ مِنَ
الْوَقْفِ عَلَى نَاحِيَتِنَا وَ مَا يُجْعَلُ لَنَا ثُمَّ يَحْتَاجُ إِلَيْهِ
صَاحِبُهُ» آن سؤالی که کردی مربوط به وقف بر ناحیه ما و دفتر ما کانّ و آنچه که
برای ما قرار میدهی بعد صاحبش محتاجی میشود دلش میخواهد دوباره اینها را پس
بگیرد «فَكُلُّ مَا لَمْ يُسَلَّمْ» هرچه را که تحویل نداده به دفتر ما «فَصَاحِبْهُ
فِيهِ بِالْخِيَارِ» میتواند به هم بزند و ببرد مال خودش هست «وَ كُلُّ مَا
سُلِّمَ» آنکه تحویل داده شده است «فَلَا خِيَارَ فِيهِ لِصَاحِبِهِ» دیگر او
انتخابی ندارد و کاری نمیتواند بکند حالا میخواهد محتاج باشد یا محتاج نباشد
تمام شده است «احْتَاجَ أَوْ لَمْ يَحْتَجْ» «افْتَقَرَ إِلَيْهِ أَوِ اسْتَغْنَى
عَنْهُ» محتاج باشد یا نباشد «إِلَى أَنْ قَالَ وَ أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ
مِنْ أَمْرِ الرَّجُلِ الَّذِي يَجْعَلُ لِنَاحِيَتِنَا ضَيْعَةً» سؤالی کردی کسی
که یک ضیعهای را برای دفتر ما مثلا قرار داده است «وَ يُسَلِّمُهَا مِنْ قَيِّمٍ
يَقُومُ فِيهَا وَ يَعْمُرُهَا وَ يُؤَدِّي منْ دَخْلِهَا خَرَاجَهَا وَ
مَئُونَتَهَا» یک قیّمی هم معیّن میکند و این ضیعه را تحویل به آن قیّم میدهد که
او رسیدگی به کارهایش بکند مثل پرداخت مالیاتها و چیزهای دیگر «وَ يَجْعَلُ مَا
بَقِيَ مِنَ الدَّخْلِ لِنَاحِيَتِنَا» مخارج را بدهد چیزی که باقی ماند مربوط به
ما هست برساند «فَإِنَّ ذَلِكَ جَائِزٌ لِمَنْ جَعَلَهُ صَاحِبُ الضَّيْعَةِ
قَيِّماً عَلَيْهَا» این فقط آن مقداری که معیّن شده است برای قیّم همان را بدهد «إِنَّمَا
لَا يَجُوزُ ذَلِكَ لِغَيْرِهِ»
علی ای حال
حدیث صریح هست در اینکه به محض اینکه تسلیم دادید و تحویل دادید و اقباض شد دیگر
شما اختیاری در این جهت ندارید الّا خود قیّم که حالا قیّم است و اختیاراتی که در
حدود ولایت دارد تقریباً در این جهت پس مسلّم است.
در روایت 5
همین باب این گونه دارد وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ یعنی
اهواز عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ
عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: «فِي
رَجُلٍ تَصَدَّقَ عَلَى وُلْدٍ لَهُ قَدْ أَدْرَكُوا» یک کسی بچههایش رسیدهاند
حالا این صدقه داده است برای بچهها صدقه یعنی همان وقف «قَالَ إِذَا لَمْ
يَقْبِضُوا» اگر این بچهها تحویل نگرفتند حتی یموت تا او مرد «حَتَّى يَمُوتَ
فَهُوَ مِيرَاثٌ» وقف کرده ولی اقباض نداده است و اینها هم قبض نکردند و نگرفتند
و او مُرد وقتی مرد پس وقف انجام نشده است و وقتی انجام نشده است جزء ترکه هست «فَإِنْ
تَصَدَّقَ عَلَى مَنْ لَمْ يُدْرِكْ مِنْ وُلْدِهِ فَهُوَ جَائِزٌ» اگر وقف کرده
است برای بچههایی که هنوز نرسیدهاند این وقف درست است برای اینکه این که هنوز
نرسیده است خودش ولیّشان هست پس اقباض کرده است خودش گرفته است به نیابت از طرف
بچهها «لِأَنَّ الْوَالِدَ هُوَ الَّذِي يَلِي أَمْرَهُ» خود پدر متولی امر است
پس اقباض شده است بعد ادامهاش یک جملهای داشت راجع به قصد قربت که قبلا دیدیم «وَ
قَالَ لَا يَرْجِعُ فِي الصَّدَقَةِ إِذَا تَصَدَّقَ بِهَا» وقتی وقف کرد دیگر حق
برگشت ندارد «ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ» اگر به قصد
قربت بوده کانّ در ذهن میآید که قصد قربت لازم است و اگر قصد قربت نباشد کانّ وقف
انجام نشده است که صحبت شد.
علی ای حال تقریباً
بین فقهاء اختلاف از این نظر نیست بعضی ادعاء لا خلاف، بعضی ادعاء اجماع این گونه
کردند، انّما الاختلاف در یک جهت دیگری است و آن اینکه آیا قبض و اقباض شرط صحت
وقف است مشهور این است که میگویند شرط صحت وقف است، بدیهی است اگر چنانچه قبض و
اقباض نشده این وقف باطل است، مشهور این است أو شرط اللزوم شرط صحت نیست بلکه شرط
لزوم است مثل بیع خیاری چطور است؟ معامله الآن درست است و تمام شده است ولی مادامی
که مدت خیار رد نشود لازم نشده است، خیار که رد شد دیگر حق فسخ ندارد و لازم میشود،
حالا اینجا هم این گونه هست، آیا شرط صحت است یا شرط لزوم؟ از محقق در شرایع، شهید
اول، غنیه ابوالمکارم اینها همه معتقد شدند که شرط لزوم است نه شرط صحت.
در روایت 4 که
خواندیم یک کلمهای دارد حدیث 4 داشت که اگر وقف کرده است حالا میخواهد یک کاری
در آن انجام دهد اگر وقف کرد برای این بچهها ولی تحویل نداد فله أن یرجع فیها میتواند
برگردد و وقف را به هم بزند، معلوم میشود این شرط لزوم است، اگر شرط صحت است اصلا
فله أن یرجع ندارد، اصلا معامله باطل است و وقف باطل است، از اول این ملک خودش هست،
سرجایش هست از اول که بوده ملک خودش و حالا هم ملک خودش هست پس رجوع یعنی وقف تمام
شده است و میتواند به هم بزند پس معلوم میشود شرط لزوم است نه شرط صحت، عقیده
خیلیها هم این است.
یک مطلب
دیگری، ما میگوییم شرط لزوم است، اگر فرض کنیم شرط صحت باشد آن وقت این کاشف است
یا ناقل است؟ چه طور شرطی است؟ تعبیرات مختلفی دیدم بعضیها میگویند شرط صحت است
و علی وجه نقل است ناقل، بعضی تصریح دارند شرط لزوم است و کاشف است، این مطلب به
نظر شما درست است؟
اگر قبض و
اقباض محقَق نشد از اول این معامله انجام نشده است این قاعدتا باید کشف باشد اما
دو جور تعبیر در کتب دیدم و تعجب هم کردم بعضی گفتند شرط صحت است و ناقل است، بعضی
گفتند شرط لزوم است و کاشف است، بعضیها هم کلا جدا کردند شرط صحت و لزوم جدا او
تمام شد و گفتیم شرط لزوم هیچ بعد این مسأله جدید که علی فرض هرچیزی که گفتیم آیا
این کاشف است یا ناقل است میگویند کاشف است مثلا، تعجب کردم از این اختلاف، قاعدهاش
این است که این شرط باشد حالا همان شرط لزوم که بحثش جدا و کاشف هم هست یعنی از
اول عقد اگر انجام نشد به هم میخورد.