صفحه نخست / درس خارج فقه / دروس سال تحصیلی 98-99

وقف جلسه چهارم






باسمه تعالی


­در جلد 2 اصول کافی صفحه 356 حدیث صحیحه عبدالله بن سنان عن الصادق (ع) «مَنْ عَيَّرَ مُؤْمِناً بِذَنْبٍ‏ لَمْ يَمُتْ حَتَّى يَرْكَبَه‏[1]» اگر کسی مؤمنی را سرزنش کند به گناهی که آن مؤمن مرتکب شده است این می­آید سرزنش می­کند هدف نهی از منکر و این گونه مسائل نیست هدف صرف سرزنش، اذیت و آزار در حقیقت، مسلماً بعدا خودش مبتلاء به همان گناه خواهد شد در طول عمرش.

چند روایت به این مضمون داریم، در بعضی روایات دارد « مَنْ‏ لَقِيَ‏ أَخَاهُ‏ بِمَا يُؤَنِّبُهُ أَنَّبَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة[2]» انّب یؤنّب هم به معنای تحقیر و سرزنش و این­ها هست، می­رود برادر مؤمنش را ببیند هدف احوال پرسی نیست، می­خواهد او را سرزنش کند که تو چنین کردی، خدا به همین مبتلائش می­کند در دنیا و آخرت، در دنیا مبتلاء می­شود به همین چیزی که موجب سرزنش شود، در آخرت سرزنش­ها متوجه او خواهد شد، بشر در عالم طبیعت زیاد می­شود که مبتلاء می­شود به حوادثی، بالاخره بشریت است و گم شدن در این صحرای عجیب و غریب در این دنیا، انسان خودش را باید به خدا بسپارد.

ولی با همه حرف­ها گاهی مقتضاء اختیار بشر این هست که لغزش­هایی مبتلاء می­شود نباید دیگران را به عنوان سرزنش و تعییر کند و این متأسفانه در خواص شاید بیشتر از عوام الناس است، عوام چون نوعاً خودشان همه مبتلاء هستند این است که کسی سرزنش نمی­کند اما در خواص چون اساس بر پاکی و لطافت نفس است این لغزش زیاد پیش می­آید و خیلی خطرناک هم هست خداوند وعده قطعی داده که خود این را مبتلاء خواهد کرد.

ما در قصد القربة واقعش این است که دلیل روشنی پیدا نکردیم از طرفی مثل بقیه مملکات است، تملیک گاهی هبه است، عطیه هست، گاهی هم وقف است، حالا در هبه و عطیه کسی احتمال می­دهد قصد قربت لازم باشد؟ اصلا چنین چیزی نیست، آن وقت چطور در وقف بگوییم قصد قربت، وقف هم یعنی یک مالی را تملیک می­کند به موقف علیهم یا خود مال را یا منافع مال را بالاخره تملیک است، این هم تملیک، عطیه و هبه هم تملیک، از طرفی خودش یک انجام دادن عقد یا ایقاع هست برای شخص دیگری عین اینکه بقیه عقود، عقدی انجام می­شود که نتیجه آن یا تملیک یا به هرحال تملیک عین و منفعت، این هم یک عقدی است، چه فرقی می­کند زید به عمرو چیزی را تملیک کند یا زید برای عمرو وقف کند هردو تملیک است بعد بگوییم به این تملیک حتما قصد قربت می­خواهد، خداوند در حاشیه این جریان هست.

بله این معنا هست که این به فکر برادرهای دینی خودش کانّ بوده، در عطیه و غیره و این­ها این مسأله در ذهن نیست مثلا، این فکر دیگران بودن بگوییم حالت خداپرستی کانّ دارد یک چنین چیزی بگوییم و الا این مثل هبه و عطیه و خودش هم یک عقدی است در آن عقود بگوییم قصد قربت نمی­خواهد و در این می­خواهد خیلی به نظر بعید می­آید.

با همه حرف­ها چون عده زیادی از بزرگان اعتقاد داشتند که قصد قربت معتبر هست احتیاط این است که رعایت قصد قربت شود و الا بحث جدیدی در این زمینه نداریم.

یکی از شرایط وقف قبض است یعنی باید تحویل بدهند، صرف ایقاع عقد این موجب صحت وقف نیست، فقهائی هم تصریح دارند به این معنا، در مسالک ادعاء اجماع دارد، در بعضی روایات ما هم کالصریح به این مسأله هست در باب 4 از ابواب وقوف و صدقات روایت 4:

عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ جَمِيعاً عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع  ظاهرا حضرت موسی بن جعفر قَالَ: «سَأَلْتُهُ‏ عَنِ‏ الرَّجُلِ‏ يَقِفُ‏ الضَّيْعَةَ» از امام پرسیدم کسی که یک قریه­ای، زراعتی یا چیزی را وقف کرد «ثُمَّ يَبْدُو لَهُ أَنْ يُحْدِثَ فِي ذَلِكَ شَيْئاً» بعد نظرش این شد که یک کار تازه­ای در این انجام دهد در حقیقت خلاف این وقف هست، وقف این است که تحویل آن­ها بدهد و به این مربوط نیست اما حالا خودش می­خواهد یک کاری انجام دهد «فَقَالَ إِنْ كَانَ وَقَفَهَا لِوُلْدِهِ» اگر چنان­چه این ضیعه را وقف کرده است برای فرزندان خودش «وَ لِغَيْرِهِمْ» و غیر فرزندان «ثُمَّ جَعَلَ لَهَا قَيِّماً» یک قیّمی هم برای این ضیعه گذاشت که به مصر این­ها برساند یعنی تحویل هم داد «لَمْ يَكُنْ لَهُ أَنْ يَرْجِعَ فِيهَا» حق به هم زدن ندارد «وَ إِنْ كَانُوا صِغَاراً» اگر بچه­ها کوچک هستند «وَ قَدْ شَرَطَ وَلَايَتَهَا لَهُمْ حَتَّى بَلَغُوا» شرط کرد که این ضیعه را ولایت کند به نفع این بچه­ها تا بالغ شوند «فَيَحُوزُهَا لَهُمْ» حیازت می­کند برای این­ها تا به آن­ها تحویل شود «لَمْ يَكُنْ لَهُ أَنْ يَرْجِعَ فِيهَا» حق به هم زدن ندارد، برای اینکه الآن می­گیرد به عنوان ولایت قبض است بعدا هم که تحویل خودشان می­دهد پس وقتی قبض هست دیگر معامله انجام شده است، وقف انجام شده است و و نمی­تواند به هم بزند اما «وَ إِنْ كَانُوا كِبَاراً» اگر بچه­ها بزرگ هستند «وَ لَمْ يُسَلِّمْهَا إِلَيْهِمْ وَ لَمْ يُخَاصِمُوا» ضیعه را هم تحویل آن­ها نداد بزرگ هستند قابلیت دارند که تحویل بگیرند اما تحویل نداد آن­ها هم دعوایی نداشتند «حَتَّى يَحُوزُوهَا عَنْهُ» دادگاه هم نرفتند تا این ضیعه را تحویل بگیرند اینجا پس قبض نشده است حالا که قبض نشده است «فَلَهُ أَنْ يَرْجِعَ فِيهَا» می­تواند به هم بزند «لِأَنَّهُمْ لَا يَحُوزُونَهَا عَنْهُ وَ قَدْ بَلَغُوا[3]» تحویل نگرفته­اند و خودشان حیازت نکردند با اینکه بالغ هم بودند، این روایت به خوبی این معنا را نشان می­دهد.

در یک روایت دیگر هم هست روایت 8 باب 4، در کتب به این دو روایت زیاد عنایت شده است یکی روایت 4 و دیگری روایت 8، روایت 8:

عن محمد بن احمد الثنانی و علی بن احمد بن محمد الدقّاق و حسن بن ابراهیم بن هشام المؤدب وَ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقِ كُلِّهِمْ عَنْ أَبِي الْحُسَيْنِ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْأَسَدِي‏ در کتب به عنوان حدیث از اسدی معروف است، در حقیقت به عنوان تأیید بعضی­هایشان روشن نیست، «فِيمَا وَرَدَ عَلَيْهِ‏ مِنْ‏ جَوَابِ‏ مَسَائِلِهِ‏ عَنْ‏ مُحَمَّدِ بْنِ‏ عُثْمَانَ الْعَمْرَوِيِّ عَنْ صَاحِبِ الزَّمَانِ ع‏» در آن­چه که در اسدی وارد شده است مربوط به جواب سؤال­هایی است که از نائب خاص امام زمان کرده است محمد بن عثمان عمری، محمد بن عثمان هم جواب را از ناحیه آقا امام زمان برای این اسدی آمده کرده است، عبارت این گونه هست که کانّ از خود آقا امام زمان رسیده است «وَ أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ مِنَ الْوَقْفِ عَلَى نَاحِيَتِنَا وَ مَا يُجْعَلُ لَنَا ثُمَّ يَحْتَاجُ إِلَيْهِ صَاحِبُهُ» آن سؤالی که کردی مربوط به وقف بر ناحیه ما و دفتر ما کانّ و آن­چه که برای ما قرار می­دهی بعد صاحبش محتاجی می­شود دلش می­خواهد دوباره این­ها را پس بگیرد «فَكُلُّ مَا لَمْ يُسَلَّمْ» هرچه را که تحویل نداده به دفتر ما «فَصَاحِبْهُ فِيهِ بِالْخِيَارِ» می­تواند به هم بزند و ببرد مال خودش هست «وَ كُلُّ مَا سُلِّمَ» آن­که تحویل داده شده است «فَلَا خِيَارَ فِيهِ لِصَاحِبِهِ» دیگر او انتخابی ندارد و کاری نمی­تواند بکند حالا می­خواهد محتاج باشد یا محتاج نباشد تمام شده است «احْتَاجَ أَوْ لَمْ يَحْتَجْ» «افْتَقَرَ إِلَيْهِ أَوِ اسْتَغْنَى عَنْهُ» محتاج باشد یا نباشد «إِلَى أَنْ قَالَ وَ أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ مِنْ أَمْرِ الرَّجُلِ الَّذِي يَجْعَلُ لِنَاحِيَتِنَا ضَيْعَةً» سؤالی کردی کسی که یک ضیعه­ای را برای دفتر ما مثلا قرار داده است «وَ يُسَلِّمُهَا مِنْ قَيِّمٍ يَقُومُ فِيهَا وَ يَعْمُرُهَا وَ يُؤَدِّي منْ دَخْلِهَا خَرَاجَهَا وَ مَئُونَتَهَا» یک قیّمی هم معیّن می­کند و این ضیعه را تحویل به آن قیّم می­دهد که او رسیدگی به کارهایش بکند مثل پرداخت مالیات­ها و چیزهای دیگر «وَ يَجْعَلُ مَا بَقِيَ مِنَ الدَّخْلِ لِنَاحِيَتِنَا» مخارج را بدهد چیزی که باقی ماند مربوط به ما هست برساند «فَإِنَّ ذَلِكَ جَائِزٌ لِمَنْ جَعَلَهُ صَاحِبُ الضَّيْعَةِ قَيِّماً عَلَيْهَا» این فقط آن مقداری که معیّن شده است برای قیّم همان را بدهد «إِنَّمَا لَا يَجُوزُ ذَلِكَ لِغَيْرِهِ[4]»

علی ای حال حدیث صریح هست در اینکه به محض اینکه تسلیم دادید و تحویل دادید و اقباض شد دیگر شما اختیاری در این جهت ندارید الّا خود قیّم که حالا قیّم است و اختیاراتی که در حدود ولایت دارد تقریباً در این جهت پس مسلّم است.

در روایت 5 همین باب این گونه دارد وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ یعنی اهواز عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: «فِي‏ رَجُلٍ‏ تَصَدَّقَ‏ عَلَى‏ وُلْدٍ لَهُ قَدْ أَدْرَكُوا» یک کسی بچه­هایش رسیده­اند حالا این صدقه داده است برای بچه­ها صدقه یعنی همان وقف «قَالَ إِذَا لَمْ يَقْبِضُوا» اگر این بچه­ها تحویل نگرفتند حتی یموت تا او مرد «حَتَّى يَمُوتَ فَهُوَ مِيرَاثٌ» وقف کرده ولی اقباض نداده است و این­ها هم قبض نکردند و نگرفتند و او مُرد وقتی مرد پس وقف انجام نشده است و وقتی انجام نشده است جزء ترکه هست «فَإِنْ تَصَدَّقَ عَلَى مَنْ لَمْ يُدْرِكْ مِنْ وُلْدِهِ فَهُوَ جَائِزٌ» اگر وقف کرده است برای بچه­هایی که هنوز نرسیده­اند این وقف درست است برای اینکه این که هنوز نرسیده است خودش ولیّشان هست پس اقباض کرده است خودش گرفته است به نیابت از طرف بچه­ها «لِأَنَّ الْوَالِدَ هُوَ الَّذِي يَلِي أَمْرَهُ» خود پدر متولی امر است پس اقباض شده است بعد ادامه­اش یک جمله­ای داشت راجع به قصد قربت که قبلا دیدیم «وَ قَالَ لَا يَرْجِعُ فِي الصَّدَقَةِ إِذَا تَصَدَّقَ بِهَا» وقتی وقف کرد دیگر حق برگشت ندارد «ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ[5]» اگر به قصد قربت بوده کانّ در ذهن می­آید که قصد قربت لازم است و اگر قصد قربت نباشد کانّ وقف انجام نشده است که صحبت شد.

علی ای حال تقریباً بین فقهاء اختلاف از این نظر نیست بعضی ادعاء لا خلاف، بعضی ادعاء اجماع این گونه کردند، انّما الاختلاف در یک جهت دیگری است و آن اینکه آیا قبض و اقباض شرط صحت وقف است مشهور این است که می­گویند شرط صحت وقف است، بدیهی است اگر چنانچه قبض و اقباض نشده این وقف باطل است، مشهور این است أو شرط اللزوم شرط صحت نیست بلکه شرط لزوم است مثل بیع خیاری چطور است؟ معامله الآن درست است و تمام شده است ولی مادامی که مدت خیار رد نشود لازم نشده است، خیار که رد شد دیگر حق فسخ ندارد و لازم می­شود، حالا اینجا هم این گونه هست، آیا شرط صحت است یا شرط لزوم؟ از محقق در شرایع، شهید اول، غنیه ابوالمکارم این­ها همه معتقد شدند که شرط لزوم است نه شرط صحت.

در روایت 4 که خواندیم یک کلمه­ای دارد حدیث 4 داشت که اگر وقف کرده است حالا می­خواهد یک کاری در آن انجام دهد اگر وقف کرد برای این بچه­ها ولی تحویل نداد فله أن یرجع فیها می­تواند برگردد و وقف را به هم بزند، معلوم می­شود این شرط لزوم است، اگر شرط صحت است اصلا فله أن یرجع ندارد، اصلا معامله باطل است و وقف باطل است، از اول این ملک خودش هست، سرجایش هست از اول که بوده ملک خودش و حالا هم ملک خودش هست پس رجوع یعنی وقف تمام شده است و می­تواند به هم بزند پس معلوم می­شود شرط لزوم است نه شرط صحت، عقیده خیلی­ها هم این است.

یک مطلب دیگری، ما می­گوییم شرط لزوم است، اگر فرض کنیم شرط صحت باشد آن وقت این کاشف است یا ناقل است؟ چه طور شرطی است؟ تعبیرات مختلفی دیدم بعضی­ها می­گویند شرط صحت است و علی وجه نقل است ناقل، بعضی تصریح دارند شرط لزوم است و کاشف است، این مطلب به نظر شما درست است؟

اگر قبض و اقباض محقَق نشد از اول این معامله انجام نشده است این قاعدتا باید کشف باشد اما دو جور تعبیر در کتب دیدم و تعجب هم کردم بعضی گفتند شرط صحت است و ناقل است، بعضی گفتند شرط لزوم است و کاشف است، بعضی­ها هم کلا جدا کردند شرط صحت و لزوم جدا او تمام شد و گفتیم شرط لزوم هیچ بعد این مسأله جدید که علی فرض هرچیزی که گفتیم آیا این کاشف است یا ناقل است می­گویند کاشف است مثلا، تعجب کردم از این اختلاف، قاعده­اش این است که این شرط باشد حالا همان شرط لزوم که بحثش جدا و کاشف هم هست یعنی از اول عقد اگر انجام نشد به هم می­خورد.

 

 

 

 



[1] کافی ج2 ص 356

[2] کافی ج2 ص 356

[3] وسائل باب4 وقوف و صدقات ح4

[4] وسائل باب4 وقوف و صدقات ح8

[5] وسائل باب4 وقوف و صدقات ح5






   سه‌شنبه 28 بهمن 1399




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما