باسمه تعالی
در کافی جلد 2
صفحه 481 یک حدیثی از امام صادق(س) عرض کرده است چیز با ارزشی است، همه کلمات اهل
بیت این گونه هست کلامکم نور، «مَا مِنْ شَيْءٍ إِلَّا وَ لَهُ كَيْلٌ وَ
وَزْنٌ» تمام چیزهای طبیعت با پیمانه و وزن اندازه گیری میشود «إِلَّا
الدُّمُوعُ» مگر اشک «فَإِنَّ الْقَطْرَةَ تُطْفِئُ بِحَاراً مِنْ نَارٍ» یک قطره
اشک چشم دریاهایی از آتش را خاموش میکند پیداست چون اشک چشم معلول سوزش دل است،
سوزش دل مربوط به مقایسه دو چیز باهم و از دست رفتن آن اهم است در تمام این موارد
سوزش دل هست و منظور او هم اشک چشم است در روایات متعددی هم هست که سعی کنید اشک
چشم حتی به اندازه بال مگس این سوزش دل معنایش این است چیز مهمی از دست رفته است و
قدرش را ندانستند و از ما گرفتند یا اینکه بالاخره عواملی باعث شد و نشد، سوزش دل
مقایسه میکند آن چیزی که از دست رفت چه بود اینجاست که قدرت عاقله باید کار کند
مقایسه بین هواهای نفسانی و خواست عقلانی.
صحبتی شد که برای
اینکه به یک حقیقتی برسیم گاهی از یک چیزهایی باید گذشت میرسیم به اینکه در احکام
هم یک چیزهایی مطرح هست که گاهی اسم گذاری شده است به عنوان حیل شرعیه در موارد
مختلفی از این استفاده میشود.
یک مطلبی
اینجا جالب است که دقت فرمایید و آن اینکه متن قانون مهم است یا هدف از قانون؟ و
آیا ما موظف به پیگیری هدف هستیم یا موظف به اطاعت از متن قانون، به نظر میرسد آنکه
وظیفه ما هست متن قانون است مگر آنجایی که هدف به حدی روشن باشد که وقتی دست عرف
میدهیم آن را قانون میبیند نه این متن عبارت را مثلا شما در صلاة میگویید
که الصلاة معراج المؤمن، معراج هدف است حالا اگر به آن هدف معراج نرسیدیم نماز
نباید خواند؟ و از این قبیل زیاد است، ما موظف به متن قانون هستیم مگر آنجایی که
هدف آن قدر روشن باشد که تا القاء میکنیم به عرف آن هدف را قانون میبیند، در
خیلی جاها مسأله پیش میآید، مسائل ربا، حیل شرعیه درباره ربا مسائل دیگری در
جاهای دیگر در همه موارد این مسأله پیش میآید.
بنابراین یکی
این مسأله بود که جلسه قبل خواندیم که یک کاری میخواهد بکند که سود ببرد از این
مال وقفی میخواهد وقف کند اما میخواهد یک مقدار زیادی سودش برای خودش باشد وقف
بر نفس هم که نمیشود، وقف بر نفس را هیچ کسی تجویز نمیکند و خلاف وقف است، اما
این کار را میکند از اول این چیزی که میخواهد وقف کند اجاره میدهد، بیست ساله
یا پنجاه ساله یا هرطور، پول زیادی که گاهی از اوقات قیمت اجاره و این گونه چیزها
هم از پول اصلی آن هم گاهی بالاتر میرود این را برای خودش برمیدارد بعد خود ملک
مسلوب المنفعة را وقف میکند این یک نوع حیلهای است که هم به وقف رسیده است و هم
به پول اجاره، اگر اشکالی باشد شارع خودش متن را القاء به ما کرده است که باید
اطاعت کنیم، دارد که هدف منظور چه بوده ولی هدف مادامی که به صورت قانون درنیاید
وجوب اطاعت ندارد.
در واقف
چیزهایی شرط است و چیزهایی هم هدف ممکن است باشد، در واقف اسلام آیا شرط است یا
خیر که واقف باید مسلمان باشد؟ در نتیجه اوقافی که غیر مسلمانها انجام میدهند
بگوییم که این اشکال دارد، دلیلی پیدا نکردیم که اسلام شرط واقف باشد، میتواند
طبق نظر اسلام هم وقف کند و میتواند طبق نظر و مذهب خودشان وقف کنند، ممکن است
شرایطی داشته باشد طبق همانها وقف کنند، تقریبا اتفاقی است که این جایز است، قرآن
هم که قضیه مریم را نقل میکند به نظر میرسد که یک چنین مسألهای است یعنی بودن
مریم در آنجا طی یک وقفی است راجع به مکان این هم از آن مکان استفاده کرده است،
قصد قربت اگر شرط باشد بعضی گفتند آن وقت با این اسلامیت نمیسازد، قصد قربت اگر
شرط باشد آن وقت منافات دارد با اینکه میگویید مسلمان هم نباشد درست است ولی
ظاهرا اشکال وارد نیست، قصد قربت توجه به خدا بودن است و در همه ادیان توحیدی این
مسأله هست.
بعضی گفتند در
وقف، عبارت روایت را هم خواندیم که ثواب هست درحالی که غیر مسلمانها ثوابی نمیبرند
غیرمسلمان یعنی کافر، آن وقت در آیات کریمه قرآن دارد «وَ قَدِمْنا إِلى ما
عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُورا» هباءً
منثورا یعنی هیچ نتیجهای نمیبرد معنایش این است یا قصد قربت ندارد یا اگرهم دارد
قبول نیست.
اما ممکن است
معنایش این نباشد که کل عمل هباءً منثورا هست، منظور آن اشکال در توجهشان هست، نمیگوییم
اسلامیت معتبر است بلکه میخواهیم بگوییم توجه به خدا ندارد دست عرف هم بدهیم و
قدمنا الی ما عملوا معنایش این است که عملش طبق خواست خدا نبوده، وقتی قصد قربت
اگر باشد عمل هم درست است، به عرف هم القاء شود این هباءً منثورا را در ذهن عرف
بیشتر میآید مثلا روزه بگیرد بدون قانون و از این گونه چیزها نه اینکه هر عملی
انجام میدهد مثلا دست یک شخصی را میگیرد از خیابان رد میکند آن طرف، نمیتواند
راه برود کمکش میکند یک سنگی را از جلوی پای عابرین برمیدارد بگوییم اینجا هم چون
مسلمان نیست بنابراین هیچ قربتی نمیشود و ثوابی نمیبرد این گونه نیست.
در سوره زلزال
هم که دار «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَه وَ مَنْ يَعْمَلْ
مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه» عبارت هم
عام است خطاب فقط به مسلمانها نیست بلکه از عبارات این سوره استفاده میکند مسأله
عذابش و خیرات هردوطرفش یک عمومیت کاملی دارد.
خیلی باید دقت
شود روی این مسأله که چگونه هست، کرم حضرت حق، رحمت حضرت حق اسماء و صفات جمالی به
طور کلی دل را گرم میکند، دیدید در بعضی روایات مربوط به قیامت هست که یک کسی
نامه اعمالش را وقتی میبیند خودش سرش را پایین میاندازد و به طرف جهنم میرود
خطاب میآید که بنده من چرا از آن طرف میروی، این هم میگوید خدایا دیدم راهی جز
این ندارم نامه اعمال من سیاه هست، خداوند به همین یک جمله او را میبخشد و او را
برمیگرداند، این کَرَم حضرت حق مافوق اینها هست و انسان باید سعی کند خودش را از
قابلیت برخورداری از کَرَم استفاده کند، علی ای حال رابطهای که بین خلق و خالق
هست خیلی بیش از این مراحل ظاهری است.
مطلب دیگر
اینکه وقتی چیزی را وقف میکنند از اول باید انتفاع از آن برده شود یا قابلیت
انتفاع و لو در آینده دور، استعداد، مثلا یک دابّهای را وقف کند برای بردن
مسافرین از این طرف به جای دیگری حالا دابّه اگر یک کره الاغی است و الآن قابلیت
ندارد ولی یک سال بماند بزرگ میشود و استفاده میشود، وقف این اشکال ندارد یا یک
باغی را وقف میکند درختها کوچک هستند و هنوز هیچ استفاده نمیشوند ولی یک سال
دیگر بماند کاملا استفاده میشود این قابلیت میشود گفت کافی است.
مطلب دیگر اینکه
گاهی از اوقات وقف مبهم است، وقف کردم این باغ را یا آن باغ را چون معلوم نیست و
هردوی آن هم نمیخواهد وقف باشد این پذیرفته نیست مثل ابهام در مبیع است فرقی نمیکند،
ابهام در ثمن، یک گوسفندی را وقف میکنند برای اینکه از پشم آن استفاده کنند بعضی
این را کافی نمیدانند، منفعتی که در وقف در نظر گرفته میشود که باید بشود از این
منفعت استفاده کرد با منفعتی که در باب اجاره و اینها گفته میشود یک قدری فرق
دارد، ما در باب اجاره منفعتی که مورد نظر است سکنی، خانهای را اجاره میدهد سکنی
مدنظر است و این منفعتش هست اما در باب وقف یک قدری وسعت بیشتری دارد و میوهها را
جزء منافع میگیرند، این باغ را وقف کرد منفعتش هم این میوهای است که میخورند،
یک قدری اوسع از آن مفاهیم در باب اجاره هست.
یک مثالی که
زیاد مورد توجه است این است که آیا در این اوقاف مال مهم است یا مالیت و آیا وقف
مالیت هم درست است یا وقف باید به عین بخورد؟ این باغ را وقف کردم و مانند اینها
یا اینکه مثلا میشود بگوییم اسکناسهایی که دارد وقف میکند نه به اعتبار خود
اسکناس بلکه به اعتبار آن ارزش و مالیت در وقف آن طور که تعبیر شد در آن دو روایت
هم خواندیم تحبیس الاصل حبسّ الاصل اصل را نگه دار و از میوه آن استفاده کن این
گونه خواندیم، حالا اسکناس وقتی معامله میکند عینش از بین میرود، این را نوعاً
گفتند وقف پول درست نیست از این نظر اما اگر بگوییم مالیت وقف شود یعنی ارزش، این
پول را به عنوان اینکه حامل ارزش است نه خود پول، حامل ارزش آن را وقف کردیم این
چطور است؟ مثلا یک میلیون پول به او میدهد و میگذارد برای صندوق وقف و هدفش آن
مالیتی است که در این پول هست از یک نظر گفته میشود چون مالیت را نمیشود ثابت
نگه داشت این با حبّس الاصل مخالفت دارد، مالیتها با تورم و شرایط دیگر زیر و رو
میشوند بگوییم حبّس الاصل امکان پذیر نیست.
از طرفی اگر
چنانچه یک شخص ماهری در رأس یک جریانی قرار بگیرد مطمئن باشید که آن مالیت به هیچ
وجه از بین نمیرود چطور است که این وقف شود و از آن مالیتش استفاده شود، اگر
بدانیم شخص به حدی مهارت دارد که به هیچ
وجه این مالیت کم نمیشود در تمام شرایط خودش را حفظ میکند، بعید نیست بگوییم
اینجا عنوان وقف درست باشد، میخواهیم بگوییم دلیل روشنی نیست که وقف حتما به عین
بخورد، اصل و مالیت هم اصل است.
حالا محل بحث
است و نوعا قبول نکردند ولی بعید نیست این گونه باشد چون اگر حبّس العین اصل
ندانستیم و حبّس الاصل را اصل بدانیم اصل مالیت است، بله اگر بگوییم شرایط مختلف
است و در بعضی شرایط نمیشود مالیت را نگه داشت یا شخص ماهری نیست مسأله دیگری
است، در عین حال گاهی از اوقات شرایط به گونهای است از بین میرود، شرایط جنگی
است اصلا نمیشود مطمئن شد این خانهای که وقف میکنیم تا فردا بماند یا نماند، آن
وقت بگوییم وقف باطل است؟ بعید نیست این چیزهایی که عرض کردیم درست باشد، اصل
میزان است نه عین.
در آن وقف
مبهم که گفتیم نمیشود بعضی احتمال دادند که با قرعه بشود، القرعة لکل امر مشکل آن
وقت در خیلی جاها قرعه شاید کارگشا باشد، یکی از مسائلی که در فقه مطرح است ازدواج
خنثی است، خنثی نه میتواند شوهر باشد و نه میتواند زن باشد حالا بالاخره این چه
کار کند؟ تا آخر عمرش بسوزد و بسازد؟ یا اینکه با قرعه بشود بگوییم که این چه جنسی
است؟ القرعة لکل امر مشکل و چه مشکلی از این بالاتر در یک چنین شرایطی، به هرحال
این تابع دلیل قرعه هست که در اینجا چه بگوییم.
در واقف
اسلامیت گفتیم شرط نیست بلوغ و عقل و اختیار قبلا گفتیم و عدم محجوریت صحبت این
هست که اگر محجور باشد به هیچ وجه این وقف درست نیست چه حجر از نظر افلاس و چه از
جهات دیگر، صبی هم نمیتواند واقف باشد و إن بلغ عشراً بعضیها دارند این روایاتی
هست که باید بخوانید از بعضی روایات استفاده میشود ده سالش که شد وقف درست است
ولی بعضیها تصریح میکنند که اشکال دارد.