صفحه نخست / درس خارج فقه / دروس سال تحصیلی 98-99

وقف جلسه نهم






باسمه تعالی


در کافی جلد 2 صفحه 481 یک حدیثی از امام صادق(س) عرض کرده است چیز با ارزشی است، همه کلمات اهل بیت این گونه هست کلامکم نور، «مَا مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا وَ لَهُ كَيْلٌ‏ وَ وَزْنٌ‏» تمام چیزهای طبیعت با پیمانه و وزن اندازه گیری می­شود «إِلَّا الدُّمُوعُ» مگر اشک «فَإِنَّ الْقَطْرَةَ تُطْفِئُ بِحَاراً مِنْ نَارٍ[1]» یک قطره اشک چشم دریاهایی از آتش را خاموش می­کند پیداست چون اشک چشم معلول سوزش دل است، سوزش دل مربوط به مقایسه دو چیز باهم و از دست رفتن آن اهم است در تمام این موارد سوزش دل هست و منظور او هم اشک چشم است در روایات متعددی هم هست که سعی کنید اشک چشم حتی به اندازه بال مگس این سوزش دل معنایش این است چیز مهمی از دست رفته است و قدرش را ندانستند و از ما گرفتند یا اینکه بالاخره عواملی باعث شد و نشد، سوزش دل مقایسه می­کند آن چیزی که از دست رفت چه بود اینجاست که قدرت عاقله باید کار کند مقایسه بین هواهای نفسانی و خواست عقلانی.

صحبتی شد که برای اینکه به یک حقیقتی برسیم گاهی از یک چیزهایی باید گذشت می­رسیم به اینکه در احکام هم یک چیزهایی مطرح هست که گاهی اسم گذاری شده است به عنوان حیل شرعیه در موارد مختلفی از این استفاده می­شود.

یک مطلبی اینجا جالب است که دقت فرمایید و آن اینکه متن قانون مهم است یا هدف از قانون؟ و آیا ما موظف به پیگیری هدف هستیم یا موظف به اطاعت از متن قانون، به نظر می­رسد آن­که وظیفه ما هست متن قانون است مگر آن­جایی که هدف به حدی روشن باشد که وقتی دست عرف می­­دهیم آن را قانون می­بیند نه این متن عبارت را مثلا شما در صلاة می­گویید که الصلاة معراج المؤمن، معراج هدف است حالا اگر به آن هدف معراج نرسیدیم نماز نباید خواند؟ و از این قبیل زیاد است، ما موظف به متن قانون هستیم مگر آن­جایی که هدف آن قدر روشن باشد که تا القاء می­کنیم به عرف آن هدف را قانون می­بیند، در خیلی جاها مسأله پیش می­آید، مسائل ربا، حیل شرعیه درباره ربا مسائل دیگری در جاهای دیگر در همه موارد این مسأله پیش می­آید.

بنابراین یکی این مسأله بود که جلسه قبل خواندیم که یک کاری می­خواهد بکند که سود ببرد از این مال وقفی می­خواهد وقف کند اما می­خواهد یک مقدار زیادی سودش برای خودش باشد وقف بر نفس هم که نمی­شود، وقف بر نفس را هیچ کسی تجویز نمی­کند و خلاف وقف است، اما این کار را می­کند از اول این چیزی که می­خواهد وقف کند اجاره می­دهد، بیست ساله یا پنجاه ساله یا هرطور، پول زیادی که گاهی از اوقات قیمت اجاره و این گونه چیزها هم از پول اصلی آن هم گاهی بالاتر می­رود این را برای خودش برمی­دارد بعد خود ملک مسلوب المنفعة را وقف می­کند این یک نوع حیله­ای است که هم به وقف رسیده است و هم به پول اجاره، اگر اشکالی باشد شارع خودش متن را القاء به ما کرده است که باید اطاعت کنیم، دارد که هدف منظور چه بوده ولی هدف مادامی که به صورت قانون درنیاید وجوب اطاعت ندارد.

در واقف چیزهایی شرط است و چیزهایی هم هدف ممکن است باشد، در واقف اسلام آیا شرط است یا خیر که واقف باید مسلمان باشد؟ در نتیجه اوقافی که غیر مسلمان­ها انجام می­دهند بگوییم که این اشکال دارد، دلیلی پیدا نکردیم که اسلام شرط واقف باشد، می­تواند طبق نظر اسلام هم وقف کند و می­تواند طبق نظر و مذهب خودشان وقف کنند، ممکن است شرایطی داشته باشد طبق همان­ها وقف کنند، تقریبا اتفاقی است که این جایز است، قرآن هم که قضیه مریم را نقل می­کند به نظر می­رسد که یک چنین مسأله­ای است یعنی بودن مریم در آن­جا طی یک وقفی است راجع به مکان این هم از آن مکان استفاده کرده است، قصد قربت اگر شرط باشد بعضی گفتند آن وقت با این اسلامیت نمی­سازد، قصد قربت اگر شرط باشد آن وقت منافات دارد با اینکه می­گویید مسلمان هم نباشد درست است ولی ظاهرا اشکال وارد نیست، قصد قربت توجه به خدا بودن است و در همه ادیان توحیدی این مسأله هست.

بعضی گفتند در وقف، عبارت روایت را هم خواندیم که ثواب هست درحالی که غیر مسلمان­ها ثوابی نمی­برند غیرمسلمان یعنی کافر، آن وقت در آیات کریمه قرآن دارد «وَ قَدِمْنا إِلى‏ ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُورا[2]» هباءً منثورا یعنی هیچ نتیجه­ای نمی­برد معنایش این است یا قصد قربت ندارد یا اگرهم دارد قبول نیست.

اما ممکن است معنایش این نباشد که کل عمل هباءً منثورا هست، منظور آن اشکال در توجهشان هست، نمی­گوییم اسلامیت معتبر است بلکه می­خواهیم بگوییم توجه به خدا ندارد دست عرف هم بدهیم و قدمنا الی ما عملوا معنایش این است که عملش طبق خواست خدا نبوده، وقتی قصد قربت اگر باشد عمل هم درست است، به عرف هم القاء شود این هباءً منثورا را در ذهن عرف بیشتر می­آید مثلا روزه بگیرد بدون قانون و از این گونه چیزها نه اینکه هر عملی انجام می­دهد مثلا دست یک شخصی را می­گیرد از خیابان رد می­کند آن طرف، نمی­تواند راه برود کمکش می­کند یک سنگی را از جلوی پای عابرین برمی­دارد بگوییم اینجا هم چون مسلمان نیست بنابراین هیچ قربتی نمی­شود و ثوابی نمی­برد این گونه نیست.

در سوره زلزال هم که دار «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَه‏ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه‏[3]» عبارت هم عام است خطاب فقط به مسلمان­ها نیست بلکه از عبارات این سوره استفاده می­کند مسأله عذابش و خیرات هردوطرفش یک عمومیت کاملی دارد.

خیلی باید دقت شود روی این مسأله که چگونه هست، کرم حضرت حق، رحمت حضرت حق اسماء و صفات جمالی به طور کلی دل را گرم می­کند، دیدید در بعضی روایات مربوط به قیامت هست که یک کسی نامه اعمالش را وقتی می­بیند خودش سرش را پایین می­اندازد و به طرف جهنم می­رود خطاب می­آید که بنده من چرا از آن طرف می­روی، این هم می­گوید خدایا دیدم راهی جز این ندارم نامه اعمال من سیاه هست، خداوند به همین یک جمله او را می­بخشد و او را برمی­گرداند، این کَرَم حضرت حق مافوق این­ها هست و انسان باید سعی کند خودش را از قابلیت برخورداری از کَرَم استفاده کند، علی ای حال رابطه­ای که بین خلق و خالق هست خیلی بیش از این مراحل ظاهری است.

مطلب دیگر اینکه وقتی چیزی را وقف می­کنند از اول باید انتفاع از آن برده شود یا قابلیت انتفاع و لو در آینده دور، استعداد، مثلا یک دابّه­ای را وقف کند برای بردن مسافرین از این طرف به جای دیگری حالا دابّه اگر یک کره الاغی است و الآن قابلیت ندارد ولی یک سال بماند بزرگ می­شود و استفاده می­شود، وقف این اشکال ندارد یا یک باغی را وقف می­کند درخت­ها کوچک هستند و هنوز هیچ استفاده نمی­شوند ولی یک سال دیگر بماند کاملا استفاده می­شود این قابلیت می­شود گفت کافی است.

مطلب دیگر اینکه گاهی از اوقات وقف مبهم است، وقف کردم این باغ را یا آن باغ را چون معلوم نیست و هردوی آن هم نمی­خواهد وقف باشد این پذیرفته نیست مثل ابهام در مبیع است فرقی نمی­کند، ابهام در ثمن، یک گوسفندی را وقف می­کنند برای اینکه از پشم آن استفاده کنند بعضی این را کافی نمی­دانند، منفعتی که در وقف در نظر گرفته می­شود که باید بشود از این منفعت استفاده کرد با منفعتی که در باب اجاره و این­ها گفته می­شود یک قدری فرق دارد، ما در باب اجاره منفعتی که مورد نظر است سکنی، خانه­ای را اجاره می­دهد سکنی مدنظر است و این منفعتش هست اما در باب وقف یک قدری وسعت بیشتری دارد و میوه­ها را جزء منافع می­گیرند، این باغ را وقف کرد منفعتش هم این میوه­ای است که می­خورند، یک قدری اوسع از آن مفاهیم در باب اجاره هست.

یک مثالی که زیاد مورد توجه است این است که آیا در این اوقاف مال مهم است یا مالیت و آیا وقف مالیت هم درست است یا وقف باید به عین بخورد؟ این باغ را وقف کردم و مانند این­ها یا اینکه مثلا می­شود بگوییم اسکناس­هایی که دارد وقف می­کند نه به اعتبار خود اسکناس بلکه به اعتبار آن ارزش و مالیت در وقف آن طور که تعبیر شد در آن دو روایت هم خواندیم تحبیس الاصل حبسّ الاصل اصل را نگه دار و از میوه آن استفاده کن این گونه خواندیم، حالا اسکناس وقتی معامله می­کند عینش از بین می­رود، این را نوعاً گفتند وقف پول درست نیست از این نظر اما اگر بگوییم مالیت وقف شود یعنی ارزش، این پول را به عنوان اینکه حامل ارزش است نه خود پول، حامل ارزش آن را وقف کردیم این چطور است؟ مثلا یک میلیون پول به او می­دهد و می­گذارد برای صندوق وقف و هدفش آن مالیتی است که در این پول هست از یک نظر گفته می­شود چون مالیت را نمی­شود ثابت نگه داشت این با حبّس الاصل مخالفت دارد، مالیت­ها با تورم و شرایط دیگر زیر و رو می­شوند بگوییم حبّس الاصل امکان پذیر نیست.

از طرفی اگر چنان­چه یک شخص ماهری در رأس یک جریانی قرار بگیرد مطمئن باشید که آن مالیت به هیچ وجه از بین نمی­رود چطور است که این وقف شود و از آن مالیتش استفاده شود، اگر بدانیم شخص به حدی مهارت دارد که به هیچ وجه این مالیت کم نمی­شود در تمام شرایط خودش را حفظ می­کند، بعید نیست بگوییم اینجا عنوان وقف درست باشد، می­خواهیم بگوییم دلیل روشنی نیست که وقف حتما به عین بخورد، اصل و مالیت هم اصل است.

حالا محل بحث است و نوعا قبول نکردند ولی بعید نیست این گونه باشد چون اگر حبّس العین اصل ندانستیم و حبّس الاصل را اصل بدانیم اصل مالیت است، بله اگر بگوییم شرایط مختلف است و در بعضی شرایط نمی­شود مالیت را نگه داشت یا شخص ماهری نیست مسأله دیگری است، در عین حال گاهی از اوقات شرایط به گونه­ای است از بین می­رود، شرایط جنگی است اصلا نمی­شود مطمئن شد این خانه­ای که وقف می­کنیم تا فردا بماند یا نماند، آن وقت بگوییم وقف باطل است؟ بعید نیست این چیزهایی که عرض کردیم درست باشد، اصل میزان است نه عین.

در آن وقف مبهم که گفتیم نمی­شود بعضی احتمال دادند که با قرعه بشود، القرعة لکل امر مشکل آن وقت در خیلی جاها قرعه شاید کارگشا باشد، یکی از مسائلی که در فقه مطرح است ازدواج خنثی است، خنثی نه می­تواند شوهر باشد و نه می­تواند زن باشد حالا بالاخره این چه کار کند؟ تا آخر عمرش بسوزد و بسازد؟ یا اینکه با قرعه بشود بگوییم که این چه جنسی است؟ القرعة لکل امر مشکل و چه مشکلی از این بالاتر در یک چنین شرایطی، به هرحال این تابع دلیل قرعه هست که در اینجا چه بگوییم.

در واقف اسلامیت گفتیم شرط نیست بلوغ و عقل و اختیار قبلا گفتیم و عدم محجوریت صحبت این هست که اگر محجور باشد به هیچ وجه این وقف درست نیست چه حجر از نظر افلاس و چه از جهات دیگر، صبی هم نمی­تواند واقف باشد و إن بلغ عشراً بعضی­ها دارند این روایاتی هست که باید بخوانید از بعضی روایات استفاده می­شود ده سالش که شد وقف درست است ولی بعضی­ها تصریح می­کنند که اشکال دارد.

 

 

 

 

 



[1] کافی ج2 ص481

[2] فرقان: 23

[3] الزلزلة: 7 و 8





   سه‌شنبه 28 بهمن 1399




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما