باسمه تعالی
مؤمنین نور
دارند «يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنات يَسْعى نُورُهُمْ بَيْنَ
أَيْدِيهِم»، دیگران که بی نورند از آنها خواهش میکنند که به ما نگاه کنید تا
از نور شما استفاده کنیم، «قِيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُم» برگردید دنیا و خودتان نور
بگیرید چه شده که آنها نور دارند و اینها نور ندارند، آنها در شک و شبهه ماندند
«ارْتَبْتُم وَ تَرَبَّصْتُم» در آن شبهات چه شبهات فکری و چه امیالی نمیتوانند
به نور فطری خودشان برسند در نتیجه آن استعداد از بین میرود همه استعداد کمال
دارند، همه میتواند به آن مقام برسند ولی استعداد خودشان را از دست میدهند در
حقیقت قلب مرده میشود بعد از اینکه قلب مرد باز دوباره خدا میتواند دست انسانها
را بگیرد انّ الله یحی الارض بعد موتها چه میشود که قلب مرده میشود و بعد خدا
باز از راه لطف دستگیری میکند، قلب مرده را زنده میکند، چگونه دستگیری میکند و
اقرض الله قرض حسنا آنهایی که دل به خدا میدهند در راه خدا مالشان، جانشان، تمام
زندگی خود را وقف خدا میکنند، چه میشود انسان از مردگی نجات مییابد پیگیری میخواهد
اگر بکوشد و آن استعداد خودش را برگرداند از مرگ نجات پیدا میکند دوباره زندگی
نورانی برمیگردد به آن حالت «يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنات
يَسْعى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِم و ایمانهم» دیگران آروز میکنند که آن نور را
داشته باشند، دیگر آنجا پشیمانی سودی ندارد و دیگر نمیتواند انسان نور پیدا کند.
در همین دنیا
کسانی در خواب، در بیداری میبینند نور است ولی نورشان درحال از دست رفتن است،
گاهی بعضی افراد خواب میبیند که میپرد به او میگویند یک قدری اعمالت را بهتر
کند بیشتر بتوانی پرش کنی، طیران مرغ دیدی تو ز پای بند شهوت یعنی امیال نفسانی و
هر تمایلی، امیال شهرت، امیال جمع ثروت، طیران مرغ دیدی تو ز پای بند شهوت به درآی
تا ببینی طیران آدمیت.
در باب وقف یک
بحثی در واقف است، یک بحثی هم در موقوف و یک بحثی هم در موقوف علیه، واقف، بالغ،
عاقل، غیر محجور به حسب قاعده همین که بالغ نبود درست نیست اما چون داشتیم که وصیت
ده ساله قبول است بنابراین میتواند وصیت کند به وقف و اگر وصیت به وقف کند وصیت
درست است بنابراین وقف هم درست است، معنا ندارد که وصیت به وقف درست باشد و وقف
باطل، نداریم که وصیت به وقف ولی وصیت به طور مطلق ده ساله درست است معنایش این
است که آنها هم درست است.
محجور نباشد
اگر محجور نبود وقفش درست است، کافر میتواند واقف باشد شبهه این بود که قصد قربت
میخواهد جواب داده شد که قصد قربت هم میآید، کافر میتواند قصد قربت داشته باشد
کفار در مسجد خودشان خیلی از اوقات قصد قربت دارند کاری که انجام میدهند این همه
خرجی که برای کلیساها میشود خرجی که برای معابد خودشان در هر مکتبی میشود اینها
کارهایی است که خیلی از آنها به قصد قربت انجام میشود و این کافی است.
گفتیم کافر میتواند
وقف کند، در چه مواردی؟ یا مواردی که مسلمان هم میتواند وقف کند یا مواردی که در
مذهب خودش درست است که وقف کند، هر وقفی که درست نیست، مسلمان وقف میکند یک محلی
را برای فروش خمر و مشروبات این را قبول نمیکنیم، کافر اگر حلال میداند آن
مشروبات را بله فرق میکند اگر حرام میداند نه مسلمان تصریح میکند این را و نه
کافر بنابراین وقفش درست نیست حالا واقعا کافر اگر وقف میکند منزلش را برای صرف
مشروبات الکلی این چطور است؟ آن شاعر قزوینی میگوید پدرم وصیت کرد این باغ را انگورش
را بفروشیم و برای روضه خوانی صرف کنیم بعد میگوید پدرم متوجه نبود به چه دردی میخورد
بیایند آواز بخوانند و گریه کنند مردم، میگوید من اینها را مشروبات الکلی درست
کردم و رفقا را هم دعوت کردم همه میگویند و میخندند امیدوارم حالا که رفته است
آن دنیا بفهمد که کار من درست است، بعضی این گونه هستند، همه چیز که از دست میرود
استعداد و فهم طرف هم از دست میرود.
علی ای حال در
آنچه که مسلمان قبول دارد یا مذهب خودش درست است او میتواند وقف کند، به هرحال این
علی الاجمال قبلا صحبت شده است و دیگر معطل نشویم.
اما موقوف اولا
باید عین باشد نه دِین، مملوک باشد که قابل استفاده باشد، منفعت محلّله داشته
باشد، آنچه که منفعت محلله نیست وقفش هم درست نیست، عین بماند در عینی که از
منفعت آن استفاده میکنیم به خاطر حبّس الاصل و سبل الثمرة که خواندیم، وقف مبنی
بر دوام است پس بنابراین باید عینش بماند، قبضش ممکن باشد منعفت قبضش به چه صورت
هست؟ منفعت به هرحال باید طوری باشد که قابل قبض باشد، اینکه نوعاً گفتند وقف
منعفت درست نیست، منفعت تمام میشود و قبض در آن نیست، دِین که از کسی طلب دارد و
بخواهد آن را وقف کند باز آنجا اصل و حبس الاصل معنا ندارد بنابراین وقفش درست
نیست، البته ادعاء اجماع هم شده بر این معنا که وقف دین صحیح نیست باید منفعت
باشد، باید عین باشد که منفعتش استفاده کنند و عینش بماند.
اما قابل خدشه
هست، حالا منفعت مستمره در ذهن عرف این بقاء ندارد؟ یک جایی را یک پُلی میکشند پل
را وقف نمیکند عبور از اینجا را مثلا وقف میکند یا یک خانهای را وقف نمیکند
سکونت در اینجا را وقف میکند این نمیشود بگوییم که این منفعت چون ماندنی و
همیشگی است خود منفعت را وقف کند به اصطلاح، بعید نیست اینها عرفیت داشته باشد ولی
ادعاء اجماع شده و گفتهاند عینش اصل حساب میشود حبس الاصل عین را باید وقف شود،
ادعاء اجماع شده است، شهرت و اینها، بعید نیست کسی بتواند بگوید که منفعت مستمر
ماندنی حساب میشود عرفاً.
وقف مشاع صحیح
است؟ بله، یک قسمت از ده قسمت خانه، یک قسمت از چند قسمت این مغازه و امثال اینها
وقف مشاع از این نظر اشکال ندارد.
وقف در آنچه
که مسلمان مالک نمیشود، وقف خمور و مانند اینها، یا اساسا به هیچ ملکیتی در نمیآید،
وقف حر، یک آدم حری را وقف کنند، حالا البته عرفا این گفته میشود که فلانی خودش
را وقف خدمت کرده است این اعتبار مسامحی است، یک آدم حر نمیشود بگوییم که این وقف
شده است.
وقف چیزی که
از بین میرود یعنی وقفش با اتلاف است، نانوایی را وقف میکند اما نان را نمیشود
وقف کرد چون با اتلافش از بین میرود و ماندنی نیست، آلات لهو و قمار و مانند اینها
قابل وقف نیست چون برای مسلمان حلال نیست.
به طور کلی
وقف یا وقف عام است یا وقف خاص، وقف عام هم یا وقف بر جهت و مصلحت است یا وقف بر
جهت و مصلحت نیست وقف بر عنوان است، وقف بر عنوان مثل فقرا، علماء و مانند اینها،
وقف بر جهت مثل فرش برای مسجد، وقف خاص هم که وقف میکند برای اولاد خودش، ذریه
خودش اینها وقف خاص است.
در وقف خاص
موقوف علیه باید باشد که میخواهید وقف کنید پس ابتداءً نمیشود وقف بر معدوم کرد،
وقف میکنم این خانه را برای نوه ما که هنوز پدرش هم نیامده تا چه برسد به خودش،
این وقف بر معدوم است ابتداءً حالا غیر ابتدائی اشکال ندارد، وقف میکند برای پسرش
که موجود است و بچههای این پسر که بعداً میآیند این وقف بر معدوم ابتداءً نیست،
این معدوم تبعی است.
عقلاء استنکار
دارند که وقف بر معدوم ابتدائی، یک نوع سفاهت هم میدانند، بله برای خودش و آنچه
که بعداً میشود اشکال ندارد و الا ابتداءً ادعاء اجماع هم بر این مسأله هست،
تملیک بر معدوم هم عقلائی نیست، قبض هم آن وقت نمیشود، در وقف قبض میخواهد و
معدوم قبض محقق نمیشود، یک نوع تعلیق است و تعلیق را هم گفتیم درست نیست میگوید
اگر وقف میکند بر نوهام که نیامده یعنی وقف میکنم بر آن کسی که اگر بیاید بنابراین
در وقف خاص باید که موقوف علیه وجود داشته باشد ابتداءً نمیشود بر معدوم وقف شود،
اینکه میگویند ابتداءً نمیشود پس بنابراین تبعاً میشود مثل اینکه رسم است که
مثل وقف کردم برای اولاد ذکور خودم و طبقات بعد از اینها که بعداً میآیند اشکال
ندارد، وقف شده بر طبقه اول که موجود است و آن طبقات بعدی که بعداً میآیند.
در موقوف علیه
هم یک شرایطی است که آن هم باید رعایت شود، در کتابهای فقهی برای موقوف علیهم
مواردی را به خصوص ذکر میکنند عنوانش را به اصطلاح، آقایان بعضی پرسیدند کتابها
را، جواهر موارد خاص این موقوف علیهم را ذکر دارد در این آخر مرحوم آقای آقا سید
احمد خونساری در جامع المدارک که شرح مختصر النافع ایشان نوشتند و خوب هم نوشتند
در عین اختصار، یکی یکی عناوینی در کتابها آمده است، وقف بر همسایه، وقف بر عنوان
مسلمان، وقف بر شیعه، وقف بر فِرَق، این ها در موقوف علیهم ذکر شده است.
مسلمان اگر
وقف کند و لو نگوید که بر مسلمان پیداست که وقف میکند بر مسلمان، شیعه وقف کند
پیداست وقف میکند بر شیعه و از این قبیل موارد.
موارد متعددی
را ذکر کردند به عنوان موارد خاص، شیعه وقتی وقف میکند پیداست که برای شیعه وقف
میکند چنانچه کار اگر وقف میکند پیداست بر هم مسلک خودش وقف میکند، وقف بر مسلمان
یعنی چه؟ مسلمان چه کسی است؟ در کتب فقهی این مطرح است که میزان در اسلام شهادتین
است، شما در نظر دارید که شهادتین مبناء اسلام است حتی اگر کسی منکر معاد باشد ولی
شهادتین را قبول دارد مسلمان میشود بعضی آقایان معتقدند که غیر از شهادتین اعتقاد
به ضروریات هم باید باشد که یکی از آن هم معاد است و آن هم معاد جسمانی به اصطلاح،
معتقدند که اعتقاد به ضروریات هم جزء آن هست مثل اعتقاد به شهادتین است این محل
حرف است، اصلش همان شهادتین است و در روایات هم دارد بنابراین همین که شهادتین را
معتقد هست کافی است.
وقف بر مؤمنین
یعنی چه؟ یعنی شیعیان آن هم اثنی عشری، بعید نیست این گونه باشد نه وقف مثلا بر
زیدیه، بعید نیست وقف بر مؤمن که میگوید یعنی اثنی عشری، وقف بر شیعه همین طور،
وقف فی سبیلالله کل چیزی که وسیله ارتباط با خدا هست، وقف بر جیران، همسایه ها،
محل بحث است که همسایه یعنی چه؟ مرحوم صاحب حدائق نقل میکنند روایات هم دارد که
از هرطرف تا چهل خانه جزء همسایه هستند، در عرف هم این گونه میگویند ولی بعضیها
دارند از هر طرف تا چهل ذراع، هر ذراعی چقدر است بیست و چهار انگشت است، خیلیها
این گونه بیان کردند، در باب 86 از احکام اشیاء حج قضیه همسایه را هم آنجا آورده
است.
وقف بر اموات،
باید صرف در مصالح آخرتی این مرده ها، اینها مردههای شیعی وقتی شیعه وقف میکند
خلاصه عناوینی زیادی عرض کردم مرحوم آقای خوانساری در جامع المدارک دارند که هرکدام
عناوین گوینده دخالت دارد، وقتی گوینده ای میگوید این گوینده منظورش این است فرق
میکند کیسانیه باشد یعنی وقتی وقف میکند منظورش پیروان محمد حنفیه، زیدیه باشد
پیروان زید و موارد مختلف هست.