باسمه تعالی
در ضمن صیغه وقف واقف میتواند
برای خودش یک چیزهایی را در ضمن صیغه وقف بیاورد مثلا تولیت برای خودش بگذارد
تولیت را یا برای دیگری به طور دائم یا به طور موقت یا تولیت را به کسی بدهد و
نظارت را به خودش که این ناظر باشد بر اعمال تولیت اینها تمام حق واقف است، هم
سیره عملی بر این هست و هم از روایت الوقوف علی حسب ما یوقفها اهلها از آن استفاده
میشود الوقوف یعنی تمام مسائلی که به وقف مربوط است، ترتیب کارهای در موقوفات
مربوط میشود به اختیارات واقف، علی حسب ما یوقفها اهلها.
بنابراین در هرجهتی،
نظارت، تولیت، زمانش کم باشد یا زیاد باشد، تولیت را به یک نفر بدهد، به چند نفر
بدهد، شرط کند عدالت را یا وثوق را یا هیچ کدام را شرط نکند کل اینها در اختیارات
واقف است غیر از سیره عملی از متشرعه خود روایتی که هم عرض شد، در چندجای باب وقف
این روایت آمده است که الوقوف علی حسب ما یوقفها اهلها، باب دوم و باب ششم و چند
باب دیگر روایت را هم مکرر قبلا خواندیم، البته حتما در ضمن صیغه وقف باید این کار
شود نه بعد از تمامیت وقف، اگر وقف تمام شده است حالا رفته است بعد از مدتی آمده
است این مثل یک شرط ابتدائی میشود، این در صیغه وقف نیست، یک چیزی است که جدا و
مستقل است.
در باب 10
روایت 4 روایتی است که وقف حضرت زهرا(س) و حضرت امیر(ع) در آن آمده است که اختیار
میگوید برای آنها هست، روایت خیلی مفصل است، بعد از اینکه حضرت امیر وقف میکند
در روایت 4 میفرماید «هَذَا مَا قَضَى بِهِ عَلِيُ بْنُ أَبِي طَالِبٍ فِي
أَمْوَالِهِ هَذِهِ الْغَدَ مِنْ يَوْمَ قَدِمَ مَسْكِنَ(مسکین) ابْتِغَاءَ وَجْهِ
اللَّهِ وَ الدَّارِ الْآخِرَةِ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى كُلِّ حَالٍ وَ
لَا يَحِلُّ لِامْرِئٍ مُسْلِمٍ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ أَنْ
يُغَيِّرَ شَيْئاً مِمَّا أَوْصَيْتُ بِهِ فِي مَالِي» دیگران حق
دخالت ندارند خودش هم یک گونه چیزی اینجا ذکر میکند که چه کار کنند و چه کار
نکنند.
علی ای حال
مهم همان روایتی است که در باب 6 و باب 2 و این موارد هست، الوقوف حسب علی ما
یوقفها اهلها، کار موقوفات مربوط به واقف میشود.
اگر تولیت را
به کسی دادند موظف است که حتما قبول کند؟ دلیلی نداریم بر این معنا نداریم، این یک
تکلیف زوری و جبری میشود که حتما باید او قبول کند، چه حاضر باشد در مجلس وقف و
چه حاضر نباشد این دلیلی نداریم یک تکلیفی اگر کسی بر روی دوش ما گذاشت ما حتما
باید این تکلیف را قبول کنیم و عمل کنیم، خواست قبول میکنیم و نخواست قبول نمیکنیم،
تکالیف در صورتی است که این کار تمام شود و او هم بپذیرد.
اگر تولیت را
به دو نفر داد برای کارهای وقف حالا دو نفر به طور استقلالی که هرکدام بتوانند عمل
کنند یا شرط کند به طور جمعی، هر دو ممکن است به خاطر همان روایت علی حسب ما
یوقفها اهلها، اگر اختلاف شد بین این دو نفر، حل قضیه اگر خودش چیزی معیّن نکرده
است حاکم شرع او باید حل کند اختلاف این دو نفر متولی را، اگر متولی معیّن کرد
واقف این متولی چه کار باید کند؟ به وظیفه تولیت باید عمل کند، وظیفه تولیتی چیست؟
تعمیر مال موقوفه که از بین نرود، آباد نگه دارد، منظور از تعمیر هم سرپا نگهداشتن
آن.
باب 10 روایت
5: «تَصَدَّقَ بِجَمِيعِ حُقُوقِهِ مِنْ ذَلِكَ عَلَى وُلْدِ صُلْبِهِ مِنَ
الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ يَقْسِمُ وَالِيهَا مَا أَخْرَجَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ
مِنْ غَلَّتِهَا بَعْدَ الَّذِي يَكْفِيهَا» اینجا را کار داریم، استفاده کنند خود
موقوف علیهم «فِي عِمَارَتِهَا وَ مَرَافِقِهَا» بعد از اینکه درآمد این را خرج میکنند
برای تعمیر مال موقوفه بعد آن وقت میآید در بین خودشان تقسیم میکنند، پس اول
تعمیر و سرپا نگهداشتن مال موقوفه مهم است و او باید رعایت شود «بَعْدَ الَّذِي
يَكْفِيهَا فِي عِمَارَتِهَا وَ مَرَافِقِهَا» مربوط به
وقف حضرت موسی بن جعفر است.
اگر معیّن کرد
که متولی چه کاری را باید انجام دهد همان را باید انجام دهد، اگر در عقد وقف معیّن
شد، اگر معیّن نشد طبق متعارف که متولی چه
کار میکند متولی وقف باید طبق آن عمل کند، آن زمانها که ثبت احوال و این حرفها
نبوده از طریق مراقبتی که مال وقف از بین نرود اقدام میکرد از طریق ادارات، از هر
طریق ممکن ادارات آن موقع و حالا که شرایط بسیار سخت تر و تحقیقات بیشتری گذاشته شده است باید به همین وظیفه عمل کند
که از بین نرود، بعضی پیرمردهای قم به من گفتهاند فلان کوچه از کجا تا کجا وقف
بوده وقف آستانه و بعضیها را نام بردند که فلان شخص آمد به اسم خودش ثبت داد
اینجا را و بعداً کم کم به نام خودشا ماند، به خصوص قبل از انقلاب از اینها زیاد
شده است در موقوفات چه قم و چه مشهد و خیلی جاهای دیگر موقوف بود و از بین رفته
است.
به هرحال اگر
معیّن نکرد که وظیفه متولی چیست به متعارف برای حفظ مال، در درجه اول حفظ مال همان
روایتی که خواندی بعدالذی من قلّتها اول درآمدی که دارد صرف خودش شود اضافهاش را
اینها در میان خودشان تقسیم کنند.
میتواند از
مال موقوفه یک حقوقی هم برای متولی و ناظر قرار دهد که ماهیانه این مقدار خودت
برداشت کن، تا آنجا که ما مطلع هستیم اوقاف مشهد متولی که برای آن معیّن شده یک
حق التولیة هم برایش قرار دادند و این حق التولیة هم در بعضی مواردش خیلی زیاد است،
درآمدهای بسیار بالایی کسی که مثلا خودش اصلا مشهد نیست آیا جایز است؟ این باید
طبق متعارف و طبق آنکه به نفع مال وقف باشد، هم برای متولی هم برای ناظر واقف میتواند
اجرتی و درآمدی معیّن کند.
حالا اگر وقف
کردند ولی متولی و ناظری معیّن کردند اینجا آیا وقف رها شود؟ اینجا قاعدهاش این
است که حاکم شرع مداخله میکند و کسی را به عنوان متولی و اگر احساس کرد که لازم
است یک کسی هم به عنوان ناظر بر عمل متولی قرار بدهد، ظاهرا مصداقش همین اداره
اوقافی که الآن هم هست مثالش باید این باشد اگر به شرایطش عمل کنند این مصداق
همانی است که از طرف حاکم معیّن شده یک ادارهای، تشکیلاتی، یک نفر هم در رأس
اداره برای کارهایی که به این موقوفات مربوط است، حالا خود حاکم مداخله میکند یا
کسی از طرف حاکم معیّن میشود؟
اگر حاکم شرعی
در دسترسی نبود، حاکمی که بود صلاحیت نداشت، اینجا عدول مؤمنین طبق همان که
درجاهای دیگر بحث است که مرحوم شیخ هم در مکاسب این ترتیب را آورده است عدول
مؤمنین دخالت میکنند.
حالا یک عدل
یا دو عدل باید باشد؟ در موضوعات معمولا شایع این است که میگویند عدلین، در
موضوعات این گونه گفتند ولی دلیل روشنی بر این معنا در همه موارد نیست، عدول
مؤمنین نه اینکه همه مؤمنین باید جمع شوند، شیخ هم در مکاسب که دارد آنجا به این
جهتش دیگر صحبت نشده است که عدول مؤمنین که مداخله میکنند نه به این معنا که همه
مؤمنین جمع شوند، عدول هرچه دارند بیایند باهم دخالت کنند، وقف از بین میرود این
گونه، به اصطلاح علی الکفایة، عدول المؤمنین اقدام میکنند و این کار به سامان
برسد، متعارف قضیه این است وقتی میگویند عدول مؤمنین این کار را کنند یعنی طبق
متعارف قضیه، متعارف قضیه این هست که یک نفر معین میکنند نه چند نفر مثل حکومت میماند،
بگویند حکومت چند نفر، امکان ندارد، یک نفر باید باشد، حالا یک نفر شرایطش چه باشد
به جای خودش اما بالاخره یک نفر در شوروی هم که حکومت شورایی بود اما در عین حال
یک نفر هم صدر هیئت رئیسه، یک هیئت رئیسه داشتیم که اینها دخالت داشتند در حکومت
و اوضاع اجتماعی، یک نفر هم صدر هیئت رئیسه بالاخره باید یک نفر باشد که تصمیم
گیرنده باشد بعد از مشورت و اینها.
وقف با چه
چیزی اثبات میشود که این مال موقوفه هست؟ قاعدتاً بعد از علم و اطمینان، اطمینان
همان علم عرفی است، عرفاً اطمینان را مصداق همان علم میدانند مثل خیلی جاهای دیگر
شما اگر چنانچه علم به طهارت یا علم به نجاست بخواهید پیدا کنید نه حتما بگویید
یقین اطمینان هم همان علم عرفی است، از بعضی آقایان نقل میشود که در نجاست علم
عرفی همان اطمینان، مرحوم آقا سید عبدالهادی شیرازی حالا ببینید، در ذهن من از
گذشتهها هست چون آقایان نظرشان بر این است که در نجاست مادامی که یقین ندارد به
نجاست پاک است اما از ایشان نقل میشد که این قهوه خانههای بین راه که مسلمان و
مسیحی و یهودی همه اینجا میآیند غذا میخورند و اینها هم به شرایطش عمل نمیکنند،
دیده شده است که این بچه شاگردهای در این قهوه خانهها اصلا رعایت این گونه چیزها
را نمیکنند کانّ میخواستند بگویند این گونه جاها اطمینان دارید به نجاست و
اطمینان مصداق همان علم است.
علی ای حال در
بسیاری از کارها علم عرفی میزان است و علم عرفی هم اطمینان حالا موادش مختلف است،
شیاع یکی از مواردی است که موجب وقفیت و شناخت میشود، عدلین بلکه عدل واحد
بنابراینکه بگوییم در موضوعات ثقه واحد کفایت میکند که این بحثی است در محل خودش.
اگر وقف کامل
شد و تمام شد تغییرش اشکال دارد، تغییر وقف، ابطال عنوان وقف، تغییر عنوان تغییر
خصوصیات، تغییر ساختمان، الآن مغازه هست میخواهد عوضش کند خانه کند، خانه هست میخواهد
مغازه کند، تغییر جهت وقف درست نیست، در اداره اوقاف الآن هم یک قانونی هست که
مغازه یا هر وقفی که میگیرند تغییر ساختمانی اگر بدهند اداره اوقاف میآید جلوی
طرفی که متصدی هست را میگیرد، یک طبقه اضافه کرده باشد در این مغازه یا زیرزمین
اضافه کرده باشد و مانند اینها، تعمیر غیر از این است، تعمیر مثلا یک گچ کاری میکنند
اما تغییر ساختمانی اشکال دارد بنابراین تغییر وقف و ابطال عنوانش که از خانهای
به مغازه بیاید یا از مغازه به خانه بیاید و مانند اینها مگر اینکه به وضع فعلی
آن مسلوب المنفعة باشد یعنی عنوان خانهای دارد هیچ کس در این خانه دیگر نمیآید
زندگی کند به هرجهتی، بعضی از روستاها هست که دیگر سَکَنه از آنجا هجرت کردند و
کسی نمیرود در آن ساختمان بنشیند اینجا را میشود تبدیل کرد به مزرعه و چیزی که
بازده داشته باشد چون هدف اولیه واقف این بوده که این وقف سرپا باشد پس الوقوف علی
حسب ما یوقفها اهلها اینجا را هم میگیرد، این یک جایی سرپا بودن است و یک جایی
خراب کردن است، اینجا اگر بخواهد سرپا به همین وضع باشد هیچ بهره برداری نمیشود
از آن کرد، اگر میخواهیم علی حسب ما یوقفها اهلها باشد باید ساختمانش را عوض کنیم
تا بشود از آن استفاده کرد.
در باب 10 از
همین ابواب روایت 4 و 5 شاید بتوان این معنا را از آن استفاده کرد، همین روایتی
است که درباره وقف حضرت امیر و حضرت زهرا و حضرت موسی بن جعفر و اینها آمده است،
در این روایتی که مربوط به حضرت موسی بن جعفر بود تأکید میشد روی عمارت و مرافق،
«ِ يَقْسِمُ وَالِيهَا مَا أَخْرَجَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ غَلَّتِهَا
بَعْدَ الَّذِي يَكْفِيهَا فِي عِمَارَتِهَا وَ مَرَافِقِهَا» درآمد را اول
به کار میبرند در عمارت وقف و مرافق و قسمتهای مختلف استفادهای این وقف بعد از
اینها خودشان تقسیم میکنند این معنایش این است که اول باید خودمان سرپا باشد
گاهی از اوقات سرپا بودنش به وضع فعلی است گاهی از اوقات با تغییر است.
روایت 4 هم یک
چیزی در این زمینه دارد که روایت مفصلی است، روایت 4 اول مورد وقف را میگوید بعد
هم متولیها را ذکر میکند که در اختیار امام حسن بعد امام حسین بعد اینجا میآید
در قسمتی که مربوط به وقف حضرت امیر است « ٍ وَ لَا يَحِلُ لِامْرِئٍ مُسْلِمٍ
يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ أَنْ يُغَيِّرَ شَيْئاً مِمَّا
أَوْصَيْتُ بِهِ فِي مَالِي وَ لَا يُخَالِفَ فِيهِ أَمْرِي مِنْ قَرِيبٍ وَ
لَا بَعِيد» تغییری که به
نفع وقف نباشد اما گاهی تغییر موجب بقاء است، گچ کاری که میکند، سیمان کاری که میکند
برای نگهداری وقف است بعضی از اینها مفید است.
علی ای حال
یکی از تغییرات تغییر نام است شاید قبلا اشاره کردیم، بعد از انقلاب زیاد این کار
شد، در تهران مساجد متعددی بود که مسجد به نام واقف و سازنده است ولی بعد عوضش
کردند به نام یکی از اهل بیت گذاشتند به خیال اینکه یک خدمتی است در حقیقت، این
دخالت در نظر وقف است و ظاهرا این کار جایز نباشد، مسجد فلان شخص بود بعد شد مسجد
سید الشهداء، به حسب ظاهر نام امام آمده و آدم خوشش میآید به حسب ظاهر ولی تغییر
عنوان وقف در وقف مخصوصا اگر قصد قربت را هم شرط ندانیم بدون قصد قربت خواسته خودش
معروف شود ولی در وقف آورده است اسمش را، حق ندارند عوضش کنند.
گاهی از اوقات
به هیچ قابل استفاده نیست چه خانه باشد چه تغییر بدهید یا تغییر ندهید به هیچ وجه
قابل استفاده نیست، بعضی روستاها را میشناسیم کلا مردمش هجرت کردند و هیچ قابل استفاده
نیست در این صورت از مواردی است که قابل فروش است که جدا باید در این مورد صحبت
شود که این را بفروشند و در مقابل چیز دیگری تهیه کنند که به نظر واقف نزدیکتر
باشد در یک محل دیگری که رفت و آمد هست اینجا اشکال ندارد، حالا باز خصوصیاتی دارد
که صحبت میکنیم