باسمه تعالی
یک حدیثی در
کافی جلد 2 صفحه 477 در مورد دعا «اغْتَنِمُوا الدُّعَاءَ عِنْدَ أَرْبَعٍ عِنْدَ
قِرَاءَةِ الْقُرْآنِ وَ عِنْدَ الْأَذَانِ وَ عِنْدَ نُزُولِ الْغَيْثِ وَ عِنْدَ
الْتِقَاءِ الصَّفَّيْنِ لِلشَّهَادَةِ» در چهار
مورد از دعا غفلت نشود یکی موقع قرائت قرآن، یکی موقع اذان، یکی موقع نزول باران،
یکی هم عند التقاء الصفّین للشّهادة، این حدیث معتبر است نوفلی عن السکونی.
این نداشت که
دعاء مستجاب است، شما غنیمت بشمرید و غفلت نکنید اما یک روایت دارد که دعاء مستجاب
است در چهار مورد، یکی نماز وتر، یکی بعد الفجر، یکی بعد از ظهر، یکی بعد از مغرب،
دعاء برای تلطیف نفس روحانیت و نورانیت است عالم طبیعت و عالم ظلمت است، وقتی اینها
در ساعات مکرر انجام شود آن لطافت نفس را نگه میدارد و فطرت را حفظ میکند تفاوت
ما انسانها با ملائکه در این هست با اینکه هر دو مختار هستیم با اراده کار میکنیم،
آنها فطرتشان سالم است به خاطر اینکه فوق طبیعت هستند و ما گرفتار طبیعت هستیم
هرقدر هم بکوشیم باز گرفتار ظلمت میشویم، به وسیله اینها نورانیت تقویت میشود
اهل بیت را هم ملاحظه کردید کلامکم نور، امیدواریم که موفق باشیم برای حفظ فطرت،
اگر فطرت سالم باشد انسان خیلی آرامش دارد در همه حال.
اگر عین
موقوفه منافع متعددی داشته باشد چندین جور استفاده از آن میتوان کرد، اگر وقف
کردیم این عین را با تمام آثارش هست؟ با تمام ثمرات و نتایجش هست؟ قاعدتاً این
گونه هست، مادامی که تخصیص زده نشود اطلاق وقف اقتضاء میکند که تمام فوائد اگر یک
عبدی را وقف کردند آثار و نتایج زیادی داشت هم کتابت دارد و هم فعالیتهای دیگر،
همه اینها مورد تعلّق وقف است.
آیا میشود
تخصیص زد؟ بگوییم این عبد که چندین کار از او برمیآید ما یک کار او را وقف کنیم بقیه
کارهای دیگر برای خودمان بمانیم که بتوانیم بفروشیم یا استفاده کنیم، بعضی اشکال
کردند و گفتند این از باب وقف علی النفس است و وقف علی النفس درست نیست.
از طرفی میشود
بگوییم که این استثناء از وقف است نه تشریک در وقف است، اگر تشریک باشد یعنی یک
قسمت منافع این برای من و یک قسمتی برای وقف، این در حقیقت این مقدار از این را
برای خودمان نگه داشتیم و وقف علی نفس میشود ولی اگر آن استثناء هست گفتیم که این
عبد تا این خصوصیاتش وقف است، نگفتیم بقیهاش را با او شریک میگوید این به این
مقدار وقف است و دیگر صحبتی روی بقیه آن نشده است خواستند بگویند که این اشکال
ندارد یعنی در حقیقت به نوع تعبیر ما هست، یک وقت تعبیر این است که این عبد بین من
و موقوف علیهم شراکت این را اشکال کردند، در آن قسمتی که گفتم منع وقف بر نفس میشود
اما اگر این را نگفتم که بین من و موقوف علیهم شراکت میگویم موقوف علیهما تا این
مقدار از عبد استفاده کنند، از این درخت استفاده کنند، از این حیوان استفاده کنند،
در حقیقت گفتیم که این حیوان برای استفاده شیر گرفتین وقف، نگفتیم چیزهای دیگر را غیر
از اینکه بگوییم خودم با موقوف علیهم شراکت، اگر تشریک باشد بیشتر در ذهن میآید
وقف بر نفس در آن قسمت، اگر استثناء باشد میگوییم تا اینجا وقف است و بقیهاش را
وقف نکردیم، لازمه آن شراکت در این معنا میشود.
هر شرطی میشود
در وقف آورد، هر شرط جایزی میشود به عنوان قیدی در وقف آورد، این را وقف کردم به
شرط اینکه در مسیر حرام استفاده نشود، وقف کردم به شرط اینکه برای ما کار کند این
وقف بر نفس است اما بر قید خودم هر شرطی شود روز یک ساعت هم و لو باید مسجد را
جارو کند مثلا، هر شرط جایز و محلّلی انجام داد و مشکلی از این نظر ندارد.
میشود از سهمهایی
که در زکات مطرح هست یک قسمتی را بگیریم و وقف کنیم، از سهم زکات سبیل الله مثلا
هزار متر زمین برداریم اگر یک چنین چیزی امکان پذیر شود بعد این را وقف کنیم برای
مسجد یا برای هرچیز دیگری، سهم فقراء که نمیشود چون یک نفر فقیر باشد دو هزارمتر
زمین ندارند، بعضیها الحمدالله دستشان باز است از طرفهای مقامات و اینها زمینهای
زیادی میگیرند حالا لابد یک راه و وجهی برای آن دارند ولی حالا از سهم سبیل الله
بگوییم که مورد استفاده عموم مثلا میشود این را بگیریم بعد با آن مسجد و چیزی
بسازیم و وقف کنیم که زمین وقف مسجد شود اگر بشود ظاهرا مشکلی در این جهت نباشد،
این را چون بعضی مطرح کرده بودند خواستم عرض کنم.
اینکه گفتیم
وقف بر نفس درست نیست تقریباً به عنوان یک شرط در کتب فقهی مطرح است، شرط وقف این
است که خودش را از عنوا موقوف علیهم خارج کند که این وقف برای خودش نیست چون وقف
معنایش این است که در راه خدا، حالا اگر قصد قربت را هم شرط ندانیم که قصد قربت را
هم خیلیها شرط نمیدانند و دلیل روشنی هم بر شرط بودن آن پیدا نکردیم ولی به
هرحال وقف که میکنیم در مسیر استفاده عموم که باید باشد اگر گفتم برای خودم یا
خودم استفاده کنم این خلاف مبناء وقف است پس شرطش این است که برای خودش نباشد،
خودش را از استفاده وقف خارج کند، یک دلیل گفتند اجماع در مسأله، حالا اجماع را
علی مدعیّ الاثبات، خیلی از اوقافت اجماع ادعاء میشود.
دلیل دوم
گفتند که اتحاد مملِک و مملَک له به وجود میآید، این شخص مملِّک است و این زمین
را میخواهد تملیک کند تملیک به خودش اتحاد مملِّک و مملَّک له، این معنا ندارد لا
یعقل، دلیل سومی آورده شده است بعضی روایات که ببینیم از این روایات میتوان
استفاده کرد یا خیر، اجماعش را گفتیم اما اینکه خلاف عقل است و اتحاد مملِّک و
مملَّک له به وجود میآید این ظاهراً فرمایش تمامی نباشد برای اینکه وقف اصلا
تملیک نیست، وقف ایقاف است، نگه داشتنش هست نه تملیک به حالا یا کسی یا خودش یا
دیگری، اصلا تملیک نیست تا بگوییم اتحاد مملِّک و مملَّک له هست، اگر هم بگویید
تملیک است اعتباراً میتوان تعددش کرد نه وحدت، من حیث انّه صاحب این زمین است
مملک است، من حیث اینکه خودش احد افراد منطبق علیه عنوان است، مملَّک له است،
اتحاد لازم میآید، اتحاد مملِّک و مملَّک له، این قبیل تعددهای اعتباری در فقه
خیلی زیاد داریم که از نظر اعتبار تعدد میشود، خلاصه این اشکالی در مسأله نیست.
اما روایاتی
که عرض کردیم ببینیم از این روایات چه چیزی استفاده میشود، در باب 3 از ابواب وقف
روایت 1 که مکاتبه سلیمان بن رشید است مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ
بْنِ جَعْفَرٍ الرَّزَّازِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ
سُلَيْمَانَ بْنِ رُشَيْدٍ قَالَ:
«كَتَبْتُ إِلَيْهِ
يَعْنِي أَبَا الْحَسَنِ ع» امام هشتم قاعدتاً «جُعِلْتُ فِدَاكَ لَيْسَ لِي
وَلَدٌ» بچهای ندارم که ارث از من ببرد «وَ لِيَ ضِيَاعٌ وَرِثْتُهَا عَنْ أَبِي»
یک زمینهایی هست که از پدرم به ارث بردم« وَ بَعْضُهَا اسْتَفَدْتُهَا» بعضی از
این قریهها و زمینها را هم خودم کار کردم و به دست آوردم «وَ لَا آمَنُ
الْحَدَثَانَ» از حوادث روزگار احساس امنیت نمیکنم «فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لِي
وَلَدٌ وَ حَدَثَ بِي حَدَثٌ فَمَا تَرَى جُعِلْتُ فِدَاكَ» اگر بچه ندارم و یک
مرگ و میری هم پیش بیاید چه کار کنم «لِي أَنْ أَقِفَ بَعْضَهَا عَلَى فُقَرَاءِ
إِخْوَانِي وَ الْمُسْتَضْعَفِينَ» حق دارم که این را وقف کنم بر فقراء و ضعفاء؟ «أَوْ
أَبِيعَهَا» یا بفروشم «وَ أَتَصَدَّقَ بِثَمَنِهَا عَلَيْهِمْ فِي حَيَاتِی» تا
زنده هستم پولش را هم صدقه بدهم، حالا این چرا این تردید را داشته چون وقف هم خودش
صدقه هست در حقیقت، ظاهرا مشکلاتی که در وقف به وجود میآید چون وقف مالک خصوصی
ندارد خیلی از اوقات در حادثهای میافتد، الآن هم بعضی افراد گاهی با ما تماس میگیرند
مغازهای یا چیز دیگری را وقف کرده اداره اوقاف دخالت میکند و به آن مصرفی که آنها
میخواهند مشکوک است که مصرف شود یا نشود، گاهی از اوقات مشکلات دیگری بین ورثه
واقف و اداره اوقاف به وجود میآید گاهی نظرات اینها دارند آنها اهمیت نمیدهند،
به هرحال احتمالا یک چنین چیزهایی باشد که میگوید وقف کنم یا بفروشم «فَإِنِّي
أَتَخَوَّفُ أَنْ لَا يَنْفُذَ الْوَقْفُ بَعْدَ مَوْتِي» میترسم بعد از موتم
وقفم نفوذ نداشته باشد، اشاره به همین اختلافات است یا هرجهت دیگری «فَإِنْ
وَقَفْتُهَا فِي حَيَاتِي» اگر وقف کردم آن وقت خودم چه، خودم هم میخواهم یک
استفاده کنم «فَلِي أَنْ آكُلَ مِنْهَا أَيَّامَ حَيَاتِي أَمْ لَا » حق دارم که
از این خودم استفاده کنم یا خیر؟ «فَكَتَبَ ع فَهِمْتُ كِتَابَكَ فِي أَمْرِ
ضِيَاعِكَ» نوشتهات را خواندم «فَلَيْسَ لَكَ أَن َ أَنْ تَأْكُلَ مِنْهَا وَ
لَا مِنَ الصَّدَقَةِ» نباید از این صدقه که وقف است از آن بخوری «فَإِنْ أَنْتَ
أَكَلْتَ مِنْهَا لَمْ يُنْفَذْ إِنْ كَانَ لَكَ وَرَثَةٌ» اگر تو از این بخوری
این نفوذی ندارد، اگر ورثه هم داشته باشی ممکن است اینها به مصرف نرسد قاعدتاً
این را میخواهد بگوید بنابراین «فَبِعْ وَ تَصَدَّقْ بِبَعْضِ ثَمَنِهَا فِي
حَيَاتِكَ» بفروش اینها را بعدش را صدقه بده «فَإِنْ تَصَدَّقْتَ» اگر هم وقف
کردی «أَمْسَكْتَ لِنَفْسِكَ مَا يَقُوتُكَ» برای خودت هم یک مقداری نگه دار «مِثْلَ
مَا صَنَعَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع» مثل کاری
که حضرت امیر کرده است، لابد در چشمه ینبع یک چنین قیدی در آنجا زده شده است.
از این روایت
اول که مکاتبه هم هست استفاده کردند که این وقف بر خود ممنوع است به خاطر اینکه
تعبیر این طور داشت فلیس لک ان تأکل منها حق نداری از این بخوری، از آن اینگونه
استفاده شود.
چه چیزی از
این استفاده میشود؟ «فَلَيْسَ لَكَ أَن َ أَنْ تَأْكُلَ مِنْهَا وَ لَا مِنَ
الصَّدَقَةِ» یعنی از وقف یا از تصدق و صدقه؟ ظاهرش این است که میخواهد بگوید اگر
این ضیعه وقف باشد نمیتوانی استفاده کنی اما نمیگوید اخراج خودت شرط این وقف
است، عبارت فرق میکند، یک وقت این است بگوییم این اگر وقف است خودت استفاده نکن،
یک وقت است میخواهیم بگوییم شرط وقف این است که خودت را بیرون کنی، بحث ما در این
است که اخراج شخص، اخراج خودش از متعلّق وقف لازم است، اخراج خودش شرط در این وقف
است که از متعلق وقف این باید بیرون باشد و اخراج کند خودش را، یک بحث این است که
اخراج خود شرط است، یک بحث دیگر اینکه این نیست که اخراج شرط است، اگر وقف است
خودت نخور، این دو تعبیر است، به هرحال یک قدری صراحتی در این ندارد، ضمن اینکه از
نظر سند هم این علی بن سلیمان یک قدری محل حرف است.
در روایت 4 هم
یک چیزی دارد ببینیم از این چیزی استفاده میشود یا خیر، سند این بد نیست عن ابی
عبدالله ع «أَنَّ رَجُلًا تَصَدَّقَ بِدَارٍ لَهُ وَ هُوَ سَاكِنٌ فِيهَا» یک
کسی منزلی را که دارد صدقه گذاشت و خودش داخل آن نشسته است «فَقَالَ الْحِينَ
اخْرُجْ مِنْهَا»
الآن برو بیرون، این باز همان حرف در آن میآید یعنی اخراج خود از متعلق در عقد
وقف شرط است یا میگوید چیزی که وقف شده است حالا استفاده نکن، یک وقت است میگوییم
چیزی که وقف شده است حالا خودت استفاده نکن، یک وقت است میگوییم چیزی که میخواهی
وقف کنی شرطش این است که خودت از این بیرون بروی، شرط اینکه خودت بیرون باشی یک
مطلب است اگر وقف کردی و کار تمام است و حالا استفاده نکن یک مطلب دیگری است، این
است که استفاده آن یک قدری مشکل است، روشن نیست که بتوانیم به آن تمسک کنیم، مهم
همان دلیل عقلی که آورده بودند که آن هم گفتیم تملیک نیست.