صفحه نخست / درس خارج فقه / دروس سال تحصیلی 98-99

وقف جلسه هفدهم






باسمه تعالی


در کنار عقود و معاملاتی مثل اجاره و عاریه و هبه و مانند این­ها بعضی قراردادها هم هست که مطرح نیست نه در عامه و نه در مردم مثل اینکه در درس­ها حوزوی هم معمولا مسائل مشهور مثل بیع و اجاره و این­ها مطرح هست، بعضی مسائل دیگر مطرح نمی­شود از جمله این مسائل قرار سکنی و عمری و رقبی سه قرار که در فقه مطرح هست، این­ها مربوط به نوعی هدیه، مسکن خودش را شخص تحویل به دیگری می­دهد که از آن استفاده کند، اگر تصریح شود به سکنی که لک سکنی هذه الدار یا به طور مطلق است مثل همین عبارت یا به طور تصریح به دوام، بگوید برای همیشه، اصطلاحا به آن سکنی می­گویند نه به حسب لغت بلکه به حسب اصطلاح فقهی، به حسب لغت معنای سکونت عام را دارد، به حسب اصطلاح فقهی سکونت در این منزلی که به او دادند مجّانی برای ابد یا مطلق است یا تصریح به دوام، به آن سکنی گفته می­شود عقد سکنی.

عقد هم هست قبول می­خواهد، ممکن است کسی حاضر نباشد در خانه دیگری بنشیند این یک نوع تحمیل است، اگر گفت که لک سکنی هذه الدار عمرک تمام عمرت یا عمری تمام عمر من، مالک می­گوید لک سکنی هذه الدار عمری یا عمرک، این هم دائم است وقتی می­گوید عمری یا عمرک اما کلمه عمر آمده است به آن عمری می­گویند.

گاهی از اوقات می­گویند لک سکنی هذه الدار الی مدة مثلا سنة أو سنتین و نحو ذلک به آن رقبی می­گویند، عقدی هم که می­خوانند می­توانند به طور فعل بگوید اسکمتک داری داری دائماً، اسکنتک داری عمری أو عمرک و یا به طور مدت محدود اسکنت عمری یا ارقبتک الی سنة أو سنتین الی اسبوع، الی تمام هذا الیوم، این­ها تمامی که مدت معیّنی دارد کم یا زیاد به آن رقبی گفته می­شود، سکنی، عمری، رقبی.

مسائلش بعید نیست این از متفرعات هبه باشد، در حقیقت دارد انتفاع از این منزلش را به دیگری مجانی واگذار می­کند، این از نظر دقت واقعی این مورد هبه می­شود یا بگویید مورد اباحه تصرفات می­گوید از این منزل من مجانی استفاده مصداق اباحه تصرفات می­شود، متفرعات زیادی ندارد ولی بعضی از آن­ها که ذکر شده ببینیم و بعد روایات را ببینیم که تعبیر روایات چیست.

تعبیراتی که فقهاء دارند خلاصه­اش این است که عرض می­کنم، هم در کتاب­های فقهی متعارف آمده است هم در تحریرالوسیله مرحوم امام، نمی­دانم مرحوم آقا سید ابوالحسن اینجا را دارد یا خیر به هرحال ایشان در تحریر دارد، من خلاصه­ای از متن بعضی چیزهایی که آقایان دارند عرض می­کنیم بعد وارد بحث دیگری می­شویم.

یجوز للإنسان حبس ملکه، به این حبس می­گویند، منتهی حبس می­گویند توضیحش جدا اضافه می­شود که مجاناً، دائماً یا به طور مطلق فقط می­گوید حبّستُ ملکی بعد حبس می­کند یعنی فروش نمی­رود یا استفاده­اش را فعلا به این می­دهد؟ فعلا این عنوان به طور عام است و کلی بعد توضیح داده می­شود، یجوز للإنسان حبس ملکه می­تواند ملک خودش را حبس کند علی ما یصحّ وقفه به هرموردی که وقفش درست است می­شود به جای کلمه وقف حبس را بگوید.

فرق حبس با وقف چیست اولا و صرف منافعه فی ما عیّنه ملکش را حبس می­کند و منفعت این ملک را می­گوید صرف کنید در این­ چیزی که معیّن کردیم مثلا یک سال اینجا بنشینی سکونت کنی فإن حبسه علی سبیل الخیر حالا فرض می­کنیم این ملک خودش را حبس کرد در راه خیر مثلا می­گوید در این خانه زیارت عاشورا بخوانید فإن کان مطلقا أو صرّح فی الدوام اگر به طور مطلق بود گفت لک سکنی که حالا عبارتش را می­خوانیم یا احبس هذا الملک مطلقا نه کلمه مطلقا بگوید منظور یعنی اطلاق دارد مدتی ندارد، یا اینکه نه، صرّح بالدوام گفته است دائماً در این صورت دیگر دوباره نمی­تواند برگردد عقد کانّ لازم می­شود فلا رجوع فی تلک المدة آن مدتی که گفته است حالا یا دائم یا مطلقا نمی­تواند به هم بزند و منزل را از این شخص بگیرد، این مدتی که به دیگری داده است حالا یا دائم، مطلق و یا هرچه بعداً یعنی بعد از اینکه این تمام شد یعنی یکی از این­ها مرده یرجع الی المالک بعد از این دوباره این ملک برمی­گردد به مالک به خلاف وقف است، وقف به مالک برنمی­گردد مگر اینکه بعضی موارد منقطع الوسط و منقطع الآخری که قبلا خواندیم اما اینجا حبس غیر از وقف است، حبس می­کند نمی­فروشد و به یک نفر می­دهد استفاده کند و نمی­تواند از او پس بگیرد اگر مدت دارد مدتش که تمام شد حالا مدت یا دوام هم به یک زمانی برمی­گردد بعد از او به مالک برمی­گردد.

حالا اگر حبس کرد بر یک شخصی، یک وقتی حبس می­کند بر خیرات که گفتیم حبسها علی خیرهم، یک وقتی حبس می­کند بر یک شخصی می­گوید این در اختیار شما، نه اینکه بگوید این برای روضه، برای عزاداری، در اختیار خود طرف هرکاری می­خواهد بکند فإن عیّن مدة أو مدة حیاته لزم حبسه علیه فی تلک المدة اگر بر شخص حبس کرد و گفت این را حبس کردم برای استفاده شما، اگر مدتی معیّن کرده یا گفته است تا زنده­ای در این مدت این ملک محبوس است مثل انسانی که محبوس می­شود و نمی­تواند غیر از این جایی برود این ملک محبوس است غیر از استفاده این شخص کار دیگری نمی­شود کرد تا این مدت تمام شود و لو مات الحابس آن کسی که حبس کرده است یعنی مالک اگر مرد قبل انقضاء المدة هنوز مدت تمام نشده است این عبد حبس به هم نمی­خورد، مالک ملک خودش را به دیگری داد و گفت استفاده کن برای همیشه بعد خود این مالک مرد این ملک به حبس خودش باقی است، نمی­توانند از آن طرف پس بگیرند، حالا در اجاره این معنا محل حرف است گرچه آن­جا هم می­گویند لازم است ولی به هرحال این محل حرف است.

و لو مات الحابس قبل انقضاء المدة یبقی علی حال الی الانقضاء و ان اطلق و لم یعیّن وقتاً اگر به طور اطلاق حبس کرد و وقت این را معیّن نکرد این لازم است مادام حیاة الحابس، مادمی که خود این زنده هست وقت معیّن نکرده به طور اطلاق بوده اما مادامی که این زنده هست تحویل او داده است از او نمی­تواند بگیرد و ان مات اگر این حابس مرد این به عنوان ارث به ورثه می­رسد کان میراثها و کذلک لو حبّس علی عنوان عام کالفقراء اگر گفت این ملک حبس است برای فقراء آن هم همین طور است نمی­تواند از این­ها پس بگیر فان حدّده فوقت اگر زمان معیّن کرد مثلا گفت برای فقراء تا ده سال، این در این ده سال نمی­تواند بفروشد مگر اینکه فروش به قید اینکه منفعتش برای دیگران است بدانید، می­گوید فروختم به تو ای زید ولی مسلوب المنفعة هست و منفعتش برای آن­هایی است که به آن­ها حبس کردم آن­ها باید استفاده کنند، این در اختیار آن­ها هست.

تعبیر و عقدش چه باشد؟ اذا جعل لأحد سکنی داره اگر به یک نفری سکنی دارش را داد یقال له السکنی به خود این قرار سکنی می­گویند به خلاف لغت که یعنی سکونت، این یعنی قرار، سواء اطلق و لم یعیّن مدةً یک وقت به طور اطلاق زمان را معیّن نکرده است می­گوید «اسکنتک داری» یا می­گوید مدت معیّن کرده است مدت همیشگی «لک سکنی هذه الدار دائما» یا اینکه اگر مدتی معیّن کرده به آن رقبی گفته می­شود، اگر مدتی معیّن نکرده و گفته عمر و این­ها عمری می­شوند و اگر کلمه سکنی آورده است به آن سکنی می­گویند و ایجاب و قبول هم دارد یعنی مالک می­گوید اسکنتک داری الی الابد، اسکنتک داری الی سنتین، این ایجابش هست او هم می­گوید قبلت حالا به جای لفظ معاطاتی یا کلمات دیگری، اصطلاحاً اگر زمانی معیّن شود اسکنتک داری الی آخرالیوم، الی معة السنة هرچه، اگر این باشد به آن می­گویند رقبی ولی اگر چنا­چه این طور نیست یا به طور مطلق است یا تصریح به ابد است به آن سکنی می­گویند و اگر تصریح به مدت عمر است به آن عمری می­گویند که آن اصطلاح فقهی آن­ها هست، ایجاب و قبولش هم به همین صورت است که عرض کردم.

در روایات هم به تعبیرات مختلفی آمده است، اولا بعضی خصوصیات را عرض کنیم بعد روایات را بخوانیم، اول اینکه مورد سکنی چیست؟ مورد این عقد چیست؟ هرچیزی که وقفش درست است سکنی آن هم درست است، می­شود این خانه، این مغازه و این زمین و این موارد را وقف کرد و می­توان سکنی کرد.

در سکنی یک حرفی هست گفتند اصطلاح سکنی برای آن­جایی است که به درد سکونت بخورد منتهی سکونتی که می­گویید نه راجع به شخص خودش اولا خود شخص و متعلقاتش حتی اگر وقت می­آوری یک مرکب هم دارد، اسب سواری دارد این هم در آن­جا اگر جای معیّنی برایش معیّن شده آن طویله اسب را هم به او می­دهند، این جزء متعلقات آن است که وابسته به آن هست، در سکنی باید قابل سکونت و مسکن باشد، در عمری هم مدت عمر است و در رقبی هم زمانی که معیّن می­شود.

اگر اختلاف شد بین مالک و متصرّف، متصرّف می­گوید شما اینجا را وقف کردی و مالک می­گوید خیر من وقف نکردم حبس بوده حبس هم مثلا الی مدة اگر اختلاف شد قاعدتاً قول مالک مقدم است برای اینکه ملک مالک بوده فعلا تا یک سالش را از دست او بیرون می­رود بیشترش را یقین نداریم استصحاب، حالا روایات این بحث سکنی و عمری و رقبی را ببینیم.

در باب 1 از ابواب سکنی و حبیس، حبیس مثل شریف، محبوس یعنی آن سرزمینی که محبوس است، سکنی و حبیس، سکنی برای یک تعبیر خاص است و حبیس یک معنای عام است هرآن­چه که حبس می­شود تا به دیگری بدهید استفاده کند اما سکنی هم آن که قابل سکونت هم باشد.

روایت اول صحیحه معمّر، مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلَّادٍ قَالَ: «إِنَّ أَبَا الْحَسَنِ ع اشْتَرَى‏ دَاراً» یک خانه­ای را حضرت ظاهرا امام رضا(س) یک خانه­ای را خرید «وَ أَمَرَ مَوْلًى لَهُ أَنْ يَتَحَوَّلَ إِلَيْهَا[1]» به مولی یعنی غلامی که داشت دستور داد که اثاثش را بردارد و در این خانه برود و آن­جا زندگی کند، این سکنی، عمری، رقبی این­ها را ندارد ولی مورد، مورد سکنی هست معلوم است خانه­ای را به غلامش تحویل داده و گفته برو آن­جا زندگی کن، این أمر در حقیقت ایجاب را هم می­رساند که وظیفه این است باید برود آن­جا، یعنی حضرت ایجاب را معاطاتی انجام داده و قبول را هم او معاطاتی انجام می­دهد و طبق امر هم باید این کار را بکند.

در روایت دوم موثقة عبدالله بکیر «مَا حَقُ‏ الْمُسْلِمِ‏ عَلَى‏ الْمُسْلِمِ‏» به امام صادق می­گوید حق مسلمان بر مسلمان چیست «فَقَالَ سَبْعُ حُقُوقٍ وَاجِبَاتٍ مَا مِنْهُنَّ حَقٌّ إِلَّا وَ هُوَ عَلَيْهِ وَاجِبٌ» هر یک از این هفت حق واجب است بر این طرف بعد حضرت اینجا را گفته است به اینجا می­رسد «ثُمَّ ذَكَرَهَا إِلَى أَنْ قَالَ وَ الْحَقُّ السَّادِسُ أَنْ يَكُونَ لَكَ خَادِمٌ» شما یک خدمت کار داری «وَ لَيْسَ لِأَخِيكَ خَادِمٌ» برادرت خادمی ندارد «فَوَاجِبٌ أَنْ تَبْعَثَ خَادِمَكَ» واجب است خادم خودت را بفرستی تا کمک او کند چجور کمکی؟ «فَتَغْسِلَ ثِيَابَهُ» لباس­های او را بشوید «وَ تَصْنَعَ طَعَامَهُ[2]» غذا برایش درست کند «وَ تَمْهَدَ فِرَاشَهُ» رخت خوابش را برایش آماده کند به عبارت دیگر استفاده­های بیداری و خوابیدنی کانّ معنایش این گونه می­شود.

در باب 2 که این دیگر طبق اصطلاح هم هست «سَأَلْتُهُ‏ عَنِ‏ السُّكْنَى‏ وَ الْعُمْرَى» سکنی و عمری پیداست که این برای ابد است، اگر مدت محدود داشت رقبی بود «فَقَالَ النَّاسُ فِيهِ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ» مردم در سکنی و عمری طبق قراردادهایشان عمل می­کنند «إِنْ كَانَ شَرَطَ حَيَاتَهُ» اگر در قرارشان شرط زندگی بوده مادامی که تو زنده­ای، مادامی که من زنده هستم مالک یا طرف این می­شود «فَهِيَ حَيَاتَهُ» «وَ إِنْ كَانَ لِعَقِبِهِ» اگر چنان­چه لمدة حیاته نیست برای ابد یعنی نسل او هم خودش و هم نسلش «فَهُوَ لِعَقِبِهِ كَمَا شَرَطَ حَتَّى يَفْنَوْا» طبق شرطشان همیشه این ساختمان در اختیار آن­ها هست تا کلا نسل این­ها منقرض شود ثمّ بعد از اینکه نسلش منقرض شد «ثُمَّ يُرَدُّ إِلَى صَاحِبِ الدَّار[3]» یک چنین قراری نمی­دانم که در دنیا اصلا چنین قراری هست که مثلا خانه خودشان را به دیگری بدهند بگویند تو استفاده کن بعد از تو هم نسل تو همین طور اینجا بنشیند برای ابد که اصطلاحاً هم ما به آن سکنی می­گوییم آن­ها هم مثلا حق سکونت یک چنین چیزی ندیدیم در جاهای دیگر دنیا.

در روایت بعدی «سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ جَعَلَ سُكْنَى دَارِهِ‏ لِرَجُلٍ‏ أَيَّامَ‏ حَيَاتِهِ‏» یک کسی سکنی منزلش را به دیگری داده است ایام حیات خودش یا آن رجل «أَوْ لَهُ وَ لِعَقِبِهِ مِنْ بَعْدِهِ» یا اینکه به او یا به نسلش «قَالَ هِيَ لَهُ وَ لِعَقِبِهِ كَمَا شَرَط[4]» این برای خودش و نسلش.

در روایت 3 این باب «سَأَلْتُهُ‏ عَنْ‏ رَجُلٍ‏ أَسْكَنَ‏ دَارَهُ‏ رَجُلًا حَيَاتَهُ قَالَ يَجُوزُ لَهُ وَ لَيْسَ لَهُ أَنْ يُخْرِجَهُ» حق ندارد بیرونش کند «قَالَ قُلْتُ: فَلَهُ وَ لِعَقِبِهِ قَالَ يَجُوزُ لَه‏[5]» بله.

در باب 3 تکرار این دو روایت است: «سُئِلَ عَنِ السُّكْنَى وَ الْعُمْرَى فَقَالَ إِنْ كَانَ جَعَلَ السُّكْنَى فِي‏ حَيَاتِهِ‏ فَهُوَ كَمَا شَرَطَ وَ إِنْ‏ كَانَ‏ جَعَلَهَا لَهُ‏ وَ لِعَقِبِهِ‏ مِنْ بَعْدِهِ حَتَّى يَفْنَى عَقِبُهُ فَلَيْسَ لَهُمْ أَنْ يَبِيعُوا» حق فروش ندارد «وَ لَا يُورِثُوا» به ارث هم به دیگران نمی­رسد باید استفاده کنند «ثُمَّ تَرْجِعُ الدَّارُ إِلَى صَاحِبِهَا الْأَوَّلِ[6]» بعداً وقتی نسل آن­ها تمام شد برمی­گردد به صاحب اولی و او هم مرده باشد به ورثه او.

اینجا دارد که حق فروش ندارند منظور از حق فروش یعنی به این معنا که همه استفاده­ها از این محبوس علیه بگیرند و به این­ها بدهند و الّا محبوس علیه فقط منفعت را برده است، عینیت را نبرده است، ملک همان مالک است، منظور اینکه به یک متعارفی که همه استفاده­ها را بخواهد ببرد نمی­تواند یک چنین کاری کند.

 

 

 

 

 

 

 



[1] وسائل باب1 سکنی و حبیس ح1

[2] وسائل باب1 سکنی و حبیس ح2

[3] وسائل باب2 سکنی و حبیس ح1

[4] وسائل باب2 سکنی و حبیس ح2

[5] وسائل باب2 سکنی و حبیس ح3

[6] وسائل باب3 سکنی و حبیس ح2






   یک‌شنبه 10 اسفند 1399




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما