باسمه تعالی
برای
اینکه به همه احکام حبس توجه کنیم در یک نیم صفحه مختصری من متن این احکام که بعضیهایش
گفته شده است از تحریرالوسیله هم خوب جمع کردند این را عرض کنم، تحریرالوسیله چاپی
که حواشی بنده هم در ذیلش هست در صفحه 86 در باره حبس، یجوز للشخص ان یحبس ملکه علی
کل ما یصح الوفقه علیه هر کجا که وقف درست است حبس هم درست است بان یصرف منافعه
فیما عینه منافع این ملک را در مواردی که خودش معیّن میکند صرف شود، فلو حبسه علی
سبیل من سبل الخیر و مواقع قرب العبادات اگر ملک خودش را حبس کرد بر راههای خیر و
جایگاه پرستش و عبادت مثل کعبه، مساجد، مشاهد مشرفه، این حالا دو جور است، اول
اینکه فإن کان مطلقا اطلاق دارد نگفته است علی الاطلاق اما عبارت مطلق است أو صرّح
بالدوام تصریح کرده است به دوام کانّ اطلاقش را به زبان آورده است این گونه میشود
روشنتر از اطلاق تعمیم، عموم، این اولا فلا رجوع بعد قبضه وقتی قبض میکنند دیگر
رجوع جایز نیست یعنی بنابراین لازم میشود و لایعود علی ملک المالک این ملکی که حبس
شده به ملک مالک برنمیگردد و لا یورث به ارث هم داده نمیشود، این در صورتی که
تصریح به دوام باشد بگوید این ملک را وقف کردم بر کعبه مثلا یا بر فلان مسجد یا بر
فلان امام زاده وقف کردم دائماً، حبس کردم دائماً، حبس دائمی یعنی به این برنگردد.
اما
دوم و إن کان الی مدة اگر میگوید پنجاه سال حبس کردم یا کمتر یا بیشتر این لارجوع
الی انقضائها حق به هم زدن و برگشت ندارد تا این مدتی که معین کرد تمام شود، گفتیم
یک ساله، یک روزه، ده ساله یا هرچه و بعده بعد از انقضاء این مدت یرجع الی الماله
ملک برمیگردد به مالک، ما در پاورقی یک اشکال ادبی کانّ داریم، ضمیر یُرجع یعنی
به آن ملک برمیگردد، ملک که از ملک مالک بیرون نمیرود در حبس، یک قدری عبارت
ایشان اینجا اشکال دارد، ما در پاورقی داریم منظور این است که ای ترجع المنافع منافعی
که حبس شده بود برای مورد خاص این منافع حالا برمیگردد به مالک امّا العین که
اصلا بیرون نرفت از ملک مالک تا بخواهد برگردد و اما العین فباقیة علی ملک حابس از
نظر ادبی عبارت ایشان خوب نیست به هرحال و إن کان الی مدة لا رجوع الی انقضائها و
بعده یرجع الی المالک أو وارثه این در صورتی است که بر محالی راههای خیر و مشخصی
نه بر افراد اما و لو حبسه علی شخص اگر ملک خودش را مالک حبس کرد بر یک انسان، بر
یک شخص فإن عیّن مدة اگر یک مدتی را معیّن کرد گفته است یک ساله حبس بر زید، اینکه
زید از آن استفاده کند أو مدة حیاته معیّن کرد مدة حیات خودش گفت تا حابس زنده هست
لزم حبسه علی فی تلک المدة مدتی که معیّن کرده است حالا چه میگوید ده ساله یا میگوید
مدتی که این زنده هست این حبس در این مدت لازم است و لو مات الحابس قبل انقضائها
اگر حابس که حبس کرده است قبل از این مدت مثلا حبس کرده بود ده ساله و این سر پنج
سال مرد یبقی علی حاله الی ان تنقضی و إن اطلق و لم یعیّن وقتا همینجایی که حبس
بر شخص شده وقت معیّن نکرد، مدت معیّن نکرد، به طور اطلاق گفت لزم مادام حیاة
الحابس مادامی که حابس زنده است لازم است که این را هم از بین ببرد و به هم بزند
فإن مات اگر چنانچه این حابس، مالک در حقیقت اگر مرد این به ارث برمیگردد جزء
ترکه میشود و هکذا الحال لو حبس علی عنوان عام حالا این راجع به شخص بود، حالا
همین طور اگر بر یک عنوان عام است، الفقراء، العلماء و غیر ذلک فإن حددة بوقت اگر
یک زمانی معیّن کرد، ده سال، یک سال یا هرچه در همین عنوان عام زمان معیّن کرد این
هم لزم الی انقضائه تا تمام مدت تمام شود و إن لم یوقت اگر مدت معیّن نکرد لزم ما
دام حیاة الحابس، مادام الحیاة همین مالک، همین حابس این باید باشد، استفاده شود و
به هم نخورد.
این
مطلب را هم گفتیم تکراراً عرض میکنیم لو جعل لأحد سکنی داره اگر سکنی خانهاش را
به یک شخصی داد، معنای سکنی را داد یعنی چه؟ بأن سلطه علی اسکانها مع بقائها علی
ملکه گفت یعنی ملکش برای خودم شما مسلط بر سکنی هستی از این استفاده کن، به این
کار سکنی میگویند حالا که سواء اطلق و لم یعین مدة کأن یقول اسکنتک داری این خانه
من محل سکونت شما باشد یا میگوید لک سکناها یا اینکه این طوری مطلق نماند، معیّن
کرد و معیّن دوامی قدّره بعمر احدهما گفت تا من زندهام یا تا خودت زنده هستی، کما
اذا قال لک سکنی داری مدة حیاتک یا مدة حیاتی أو قدره بالزمان زمان معیّن کرد، یک
سال یا دو سال لکل من الاخیرتین یک عنوان خاصی هم دارد اگر گفته است که مدة حیاتی
به آن عمری میگویند اگر گفته است یک سال، دو سال و محدود معیّن کرده است میگویند
رقبی، این راجع به اصل مسأله که خواستم این را عرض کرده باشم.
عبارتی که دیروز خواندیم این هم در همینجا آن روایت را دوباره معنا کنیم که
شبههای در آن نماند، در وسائل در همان بحث در باب8 روایت این گونه بود:
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ
خَالِدِ بْنِ نَافِعٍ الْبَجَلِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «سَأَلْتُهُ
عَنْ رَجُلٍ جَعَلَ لِرَجُلٍ سُكْنَى دَارٍ لَهُ» یک کسی سکنی خانهاش را به
یک نفر داد «مُدَّةَ حَيَاتِهِ» صحبت در این بود که این مدة حیاته یعنی چه؟ یعنی
تا خودم زنده هستم تو بشین یا تا خودت زندهای بنشین، راوی میگوید «يَعْنِي
صَاحِبَ الدَّارِ» یعنی صاحب خانه، حابس، مالک، تا او زنده هست تو بنشین اینجا و
از این خانه استفاده کن یعنی منظورش یک نفر است پیغمبر یا فلان شخص، یعنی فارسی با
عربی فرق دارد، یعنی فارسی ما حرف خودمان را هم که میخواهیم بزنیم میگوییم یعنی
این، در حالی که یعنی مغایب است نه متکلم وحده یا متکلم مع الغیر، در فارسی به
معنای متکلم معنا میشود، یک مطلبی را ما میگوییم بعد میگوییم یعنی منظورم یعنی
اعنی، حالا اینجا یعنی به حسب عبارت عربی یعنی منظور امام صادق این بوده که مدة
حیاة صاحب الدار یا یعنی فارسی است یعنی راوی میگوید منظور این است که صاحب دار،
حالا هردو را معنا میکنیم ببینیم چطور معنا میدهد.
«فَمَاتَ الَّذِي جَعَلَ السُّكْنَى» جاعل، حابس، مالک مرد پس فرض این است که
مالک مرده است «وَ بَقِيَ الَّذِي جُعِلَ لَهُ السُّكْنَى» ساکن به منزله مستأجر،
ساکن ماند و در آن خانه نشسته است حالا ورثه حابس میخواهند این را از این خانه
بیرون کنند، از امام سؤال میکند «أَ رَأَيْتَ إِنْ أَرَادَ الْوَرَثَةُ أَنْ
يُخْرِجُوهُ مِنَ الدَّارِ أَ لَهُمْ ذَلِكَ» به نظر شما ورثه حق دارند که این را
بیرونش کنند؟ «قَالَ» حضرت فرمود «فَقَالَ أَرَى أَنْ يُقَوَّمَ الدَّارُ» این
خانه را قیمت کنند، «بِقِيمَةٍ عَادِلَةٍ» بعد «وَ يُنْظَرُ إِلَى ثُلُثِ
الْمَيِّتِ» که
تا آخر میگویند مقایسه کند از ثلث بیشتر است یا کمتر است یا مساوی است.
صحبت در این بود که حابس مرده است این شخص در این خانه نشسته است، مرحوم شیخ
طوسی میگوید که این مدة حیاته مالک نیست بلکه این ساکن است که در آن نشسته است،
اگر مدت حیات حابس باشد حابس که مرده و خودش هم از روی این فرض گفته است مدتی که
من زنده هستم تا من زندهام تو بنشین و خودش هم که مرده است و تمام است بنابراین
پس آنجا را میخواهد بگوید گفته است مادامی که تو زندهای بنشین این طور گفته است
مدة حیاته به آن برمیگردد نه مادامی که من زنده هستم، من زندهام که الآن خودش
مرده است و این هم تمام شد آن وقت دیگر ثلث و قیمت ثلث و اینها معنا ندارد.
پس این حسابرسی و قیمت ثلث و این موارد معنایش این است که این شخصی که داخل آن
نشسته است این هست و آن که گفت مدة حیاته به او میگوید تا زندهای بنشین، حابس به
این میگوید تا زندهای بنشین نه تا من زنده هستم بنشین، تو تا زنده هستی از این
خانه استفاده کن آن وقت میگویند که مالک حق دارد چنین کاری کند که بگوید تا زندهای
از این خانه بنشین؟ این خانه بعد از موت مالک برای ورثه هست، آن وقت بگوید تو حق
داری تا زنده هستی اینجا بنشینی، میگوید باید قیمت کنی که ثلث این چقدر است، قیمت
این خانه چقدر است؟ این حق دارد این خانه را استفاده کند یا اینکه مازاد از ثلث
است و حابس حق نداشته این حرف را بزند.
بنابراین اینکه مراعات ثلث را میکنیم در صورتی است که به این شخص بگوید داخل
این خانه بنشین مادامی که تو زندهای نه مادامی که من زنده هستم، مادامی که تو
زندهای اینجا بنشین آن وقت جا دارد کسی اشکال کند مادامی که این زنده هست این
حابس وقتی مرد دیگر این ملک حابس که نیست تا بگوید تو بنشین و اختیار با او نیست،
اختیار با ورثه هست، این چیزی که گفتید قیمت کند.
خلاصه مطلب حدیث معلوم میشود یعنی به آن کسی که داخل آن نشسته است میگویند
مادامی که زنده هستی تو در این خانه بنشین و استفاده کن نه مادامی که من زنده
هستم، این که فرض است که مرده است مادامی که تو زنده هستی بنشین استفاده کن، آن
وقت جا دارد بگوییم که حق داری به این بگوید که تا زندهای بنشین؟ برای اینکه این
وقتی خودش مرد ورثه مالک اینجا هستند پس چطور دوباره حق ورثه را به طور داعی به یک
نفر میدهی دیگری مثلا، این است که مسأله ثلث مطرح میشود.
گفتیم که کفر به معنای پوشش، به شب میگویند کافر، قاعدتاً به چراغ باید
بگویند کافر الکفر برای اینکه روپوش روی روپوش است، تاریکی شب کافر گفته میشود،
در خیلی از کفارات هم که کفر و مانند اینها گفته میشود به خاطر پوشش است، موارد
متعددی در کفارات آمده است من بعضی از این موارد را عرض میکنم.
به زارع کافر میگویند از خود آیات قرآن هم دارد چون پوشش دارد بذر را که میکارد
فعلا مخفی کرده است تا بعد ظاهر شود، کفاره ظهار را کفاره میگویند به اعتبار اینکه
در روایات هم دارد این ذنب مغفور است با کفارهای که انجام وظیفه میکند آن گناهش
از بین میرود، اگر کسی طیره و فال بد بزند کفاره دارد، کفاره او را هم به این
طریق میگویند که کفارهاش توکل بر خدا، در روایات دارد در باب 35 کفارات در باب
33 کفارات دارد که کفارة عمل سلطان قضاء حوائج اخوان این پوشش میدهد به آن کار
خلاف چون «وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذينَ ظَلَمُوا» به
ظالمین نزدیک نشوید حالا نزدیک میشوید این خودش کفر است به این معنا، حالا آن وقت
کسی که مکه نمیرود چرا به او کفر گفتند؟ «وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ
الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَ مَنْ كَفَر» کسی
که مکه نرود این کافر است، نماز اگر نخواند کافر است اما روزه نگیرد کافر نیست.
ظاهرا جهتش این باشد در عبادات چیزی که معنای مطابقه پرستش دارد دو مورد بیشتر
نیست یکی نماز است که مستقیما پرستش حضرت حق است، یکی هم حج است به اعتبار اینکه در
آن طواف است، طواف یعنی من فانی در تو، معنای طواف این است، نماز و حج اینها هردو
معنای مطابقی پرستش دارند، چیزهای دیگر معنای التزامی و تضمنی است، حالا به هرحال
این هم این گونه دارد.
خندیدن، بزرگان اولیاء خدا در عمرشان اگر یک لحظه میخندیدند فورا دست به
پیشانی میگذاشتند و میگفتند اللهم لا تمقتنی خدایا ببخش، حالا یعنی خدا نمیخواهد
آدم بخندد؟! در باب 34 از ابواب کفارات کفاره ضحک این است، من دیده بودم بعضی از
حضرات را سابقاها که اینها این گونه بودند، باز چیزی که دیدم و بعضیها عمل میکردند
و روایت هم دارد در باب 37 کفارات میگوید وقتی دور هم نشستید وقتی بلند میشوید برای
جبران اینکه در میان این نشستنها گاهی حرفهای غیرشرعی گفته شود غیبتی چیزی باشد
آدم متوجه نباشد برای کفاره و اینها دارد که آن ذکر را بگوید سبحان ربّک ربّ
العزة عما یصفون و سلام علی المرسلین و الحمدلله ربّ العالمین این برای جبران
نقایصی است که تو نشستن جلسه ما مثلا اتفاق افتاده، بعضیها را دیده بودم که به
این عمل میکردند.
در باب 30 کفارات حضرت سجاد(س) آن بردهاش را کتک زده برای اینکه رفته بوده
دنبال یک کاری بعد دیر آمد آن غلام دیر کرده بود، حضرت سجاد یعنی این گونه بوده که
بردهها را کتک میزده اگر دیر کنند؟ اما روایت این گونه دارد، بعد وقتی او برگشت
و حضرت هم کتکش زد بعد گفت که من را دنبال کار میفرستی کار را انجام میدهم و
وقتی آمدم کتک میزنی؟ حضرت ناراحت شد کانّ مثل کسی که پشیمان شود و کانّ با عملش
میخواست استغفار کند بعد حضرت گفت تو آزاد و کلا آزادش کرد، این کفاره آن هست به
اصطلاح، از این قبیل در ابواب کفارت زیاد داریم.
حالا شروع کنیم در اصل کفارات، به طور کلی کفارات بعضیها کفارات مخیّره هستند
و بعضی مرتّبه یعنی بعضی از کفارات بین دو سه چیز میگویند تخییر و اختیار با خودت
هرکدام را میخواهی انجام دهی این کفاره میشود، بعضیها مرتبه است اول این کار را
بکن نشد این و اگر نشد این، این مرتبه، اولین چیزی که مرتبه هست کفاره ظهار و
کفاره قتل خطئی در صفحه 121 تحریر همین چاپی که پاورقی بنده هم هست را میخوانیم.