باسمه تعالی
در ایام حیض همان طور که
ما در معلقات جلد اول صفحه 387 آنجا توضیح دادیم بر سرهم جمع روایات الزام و وجوب
استفاده نمیشود بنابراین اظهر همان استحباب است، سه قسمت شده مستحب است، قسمت اول
یک دینار، وسط نیم دینار و آخر ربع دینار، یک مطلب هم آقایان خواسته بودند راجع به
سقط جنین اینکه کفاره آنها چطور است.
جنین اگر چنانچه روح
دمیده شده یک حکمی دارد، اگر روح دمیده نشده حکم دیگری دارد، به حسب آنچه که
نوشتیم بعد از ولوج روح دیه کامل است که هزار دینار، البته اگر مسلمان است یعنی به
حکم مسلم است جنین خودش هنوز اسلام معتقدی ندارد اما به حکم مسلم است، اگر پدر یا
مادر مسلمان هستند و اگر مذکر باشد چون مؤنث نصف این است، پس اگر ولوج روح شده دیه
کامل یعنی هزار دینار اگر به حکم مسلمان است و حر است و مذکر است.
اگر گوشت آورده و خلقتش
تمام است اما هنوز روح دمیده نشده است کفارهاش صد دینار است، اگر گوشت هم روییده
نشده است هشتاد دینار است، اگر حالت مضغه هست 60 دینار، در علقه 40 دینار، در نطفهای
که استقرار در رحم طرف پیدا کرده است 20 دینار بلا فرق بین الذکر و الانثی، قبل از
ولوج روح کفاره غیر از اینها که صحبت شد ندارد و کلا نه کفاره و نه دیه بعد از
اینکه علم به حیات پیدا شد آنجاست که زنده است، اگر مرده هست که حسابش جداست.
در باب 11 و 28 از ابواب
کفارات اشارة مختصری هست، مفصل تر در باب 19 از ابواب دیات الاعضاء که آن جلد را
همراه نداریم، به محض اینکه نطفه در رحم مستقر میشود این از بین بردنش حرام است
به صرف استقراء نطفه در رحم، دلیل حرمتش هم زنا نیست تا بگویید این گونه نیست،
قرار نطفه در رحم خودش حفظش لازم است و از بین بردنش اشکال دارد، به هرحال به محض
قرار نطفه این احکام در آن جاری است.
مگر اینکه شرایط خاص حرجی
باشد مثلا میدانیم که بچه عقب افتاده متولد میشود و موجب دردسر برای پدر و مادر
و خودش آیندهاش مشکلات دارد و نمیتوانیم درست نگه داریم این را آن هم قبل از ولوج
روح، اگر ولوج روح شده که نمیشود کاری کرد اگر ولوج روح نشده در یک چنین شرایطی
که بسیار دشواریهایی برای شخص به وجود آمده مصداق کامل حرج است اینجا جایز است که
سقط شود پس سقط میشود بگوییم در زمان حرج جایز است، واقعاً مشکلاتی برای خودش و
پدر و مادرش و هزار بار اینهایی که عقب افتاده هستند آروز کنند که نبودند، خیلی
مشکلات است.
یکی از احکام کفاره که
گفتیم عتق است، یا عتق یا اختیار اطعام ستین مسکین یا ستین یوم، عتق کافر مجزی
نیست این تقریبا اتفاقی است ادعاء اجماع هم بر مسأله هست، ادعاء اجماع شده بر
اینکه عتق کافر صحیح نیست، قاعدهاش این است که شک هم کنیم که برئ الذمه شدیم یا
خیر، اصل عدم برائت ذمه هست چون اطلاقات ادله عتق متعرض این جهت نیست، عتق رقبة یا
اطعام ستین یا صیام ستین نمیشود از آن اطلاق گرفت که بگوییم گفته است عتق، متعرض
این جهت نیست که بخواهیم از آن اطلاق بگیریم.
از بعضی آیات
هم که در خود قرآن استفاده میشود که کافر نه، از جمله آیه 267 بقره: «يا أَيُّهَا
الَّذينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّباتِ ما كَسَبْتُمْ» در راه خدا میخواهید
انفاق کنید چیزی بدهید که پاک باشد «وَ مِمَّا أَخْرَجْنا لَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ»
از کسبتان یا نباتاتی که از زمین روییده میشود ولی پاکش را، طیبش را «وَ لا
تَيَمَّمُوا الْخَبيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ» نیت این را
نداشته باشید که از خبیث انفاق کنید، میخواهند بگویند که از این آیه استفاده میشود
که هرچیزی که میخواهید در راه خدا بدهید باید طیّب باشد، عتق هم یکی از آنها هست،
شما میخواهید رقبهای را در راه خدا بدهید این رقبه باید پاک باشد و یکی از
بدترین خباثتها خباثت اعتقادی است بنابراین خبیث است، از این آیه از این جهتش که
میخواهند در راه خدا بدهید استفاده شده است که نمیشود و این جهت به درد نمیخورد.
در آیه دیگری
هم در سوره نساء یک قدری بهتر استفاده میشود آیه 92: «وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ
يَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلاَّ خَطَأً وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْريرُ
رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ» در همین آیه باز ذیل آیه دارد «وَ إِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ بَيْنَكُمْ
وَ بَيْنَهُمْ ميثاقٌ فَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلى أَهْلِهِ وَ تَحْريرُ رَقَبَةٍ
مُؤْمِنَةٍ» از آن طرفش
هم اگر چنانچه کسی قتل کند و مؤمنی را عمدا از بین ببرد «وَ مَنْ يَقْتُلْ
مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فيها» آن مقتول
هم مؤمناً، بنابراین از نظر آیات این معنا روشن است، از روایات هم این معنا
استفاده میشود.
مؤمنی که باید
رعایت شود ایمانش لازم نیست حتما کبیره باشد، طفل نابالغ هم اگر چنانچه به حکم
اسلام است یعنی پدرش یا مادرش مسلمان هستند این هم کافی است، در باب 7 کفارات این
معنا را میشود استفاده کرد حدیث اول صحیحه محمد بن مسلم «وَ الرَّقَبَةُ يُجْزِي
عَنْهُ صَبِيٌّ مِمَّنْ وُلِدَ فِي الْإِسْلَامِ» کافی است
از این رقبهای که بنا هست تقریر شود یک بچهای که متولد در اسلام شده است، بچه
متولد در اسلام پیداست یعنی پدر یا مادرش مسلمان هستند.
در روایت دوم قال
علی ع «الْوَلَدُ يُجْزِي فِي الظِّهَارِ». در روایت
بعدی دارد: «قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ الرَّجُلُ يَجِبُ عَلَيْهِ عِتْقُ
رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ فَلَا يَجِدُهَا» میخواهد یک کسی را آزاد کند پیدا نمیکند،
برده پیدا نمیکند «كَيْفَ يَصْنَعُ فَقَالَ عَلَيْكُمْ بِالْأَطْفَالِ
فَأَعْتِقُوهُمْ» بچهها را آزاد کنید «فَإِنْ خَرَجَتْ مُؤْمِنَةً» اگر چنانچه
این بچههایی که آزاد میکنید مؤمن هستند «فَذَاكَ» یعنی قضیه حل شده است «وَ إِنْ
لَمْ تَخْرُجْ مُؤْمِنَة» اگر مؤمن درنیاید یعنی بعداً «فلیس علیکم شیء» برای اینکه
موقعی که شما آزاد کردید محکوم به اسلام بوده، بچه بوده محکوم به اسلام، بنابراین
کفر مانع است و اسلام شرط است و اسلام و لو اسلام حکمی یعنی بچه نابالغ.
ایمان را
آقایان نوعاً معنا کردند ایمانی که در آن موقع مطرح بوده عبارت بوده از شهادتین
بنابراین ایمان همان بود، بعضیها معتقدند که اگر در اصل نزول آیات قرآن یا اصل
اوئل بعثت ایمان به آن معنا بوده دلیل نیست که همیشه ایمان به این معنا باشد،
ایمان یعنی هرچه خدا و پیغمبر گفتند قبول کند، نمیگوییم عمل کند ولی بالاخره قبول
کند نمیخواهد نماز شب بخواند اما بالاخره قبول کند که پیغمبر هرچه گفته است درست
است، یکی از معنای ایمان یعنی باور آنچه را که پیغمبر و خدا گفتهاند به این معنا
بنابراین ایمان ممکن است بگوییم شرطش تشیّع است.
از جمله کسانی
که این عقیده را دارند مرحوم آقای آقا سید احمد خونساری در جامع المدارک ایشان میگویند
که قبول نداریم ایمان حتما همان شهادتین، این کافی نیست و تشیّع باید باشد.
از ادله دیگر
هم میتوان استفاده کرد معنی اسلام و ایمان و این موارد را، در باب 17 از ابواب عتق
روایت 16 تصریح دارد به لزوم ایمان، در باب 8 از ابواب ما یمسک الصائم آن جلد را
همراه نداریم که اینجا هم روشن است.
به هرحال در
باب قتل خطاء هم که خواندیم قید ایمان اگر آمده است بعید نیست که واقعا از آن
استفاده تعمیم شود نه اینکه قتل خصوصیتی دارد بلکه در مسیر خدا انجام دادن و خلاصه
کفاره این خصوصیت را دارد، شاید به دست عرف بدهیم این گونه استفاده شود.
غیر از ایمان سلامت
از عیوب، عیوب دو جور هستند، یکی عیوبی هست که قهراً موجب حریت برده هست که خود به
خود آزاد میشود موجب قهری است اما یک گونه عیوبی هست که این گونه نیست و موجب
آزادی نمیشود، سلامت از آن عیوبی که موجب انعطاق قهری است که قهرا این خود به خود
آزاد میشود اگر چنانچه سالم نمیشود، آنها چطور عیوبی هستند که اگر عیب را
داشته باشند خود به خود آزاد میشوند؟
ظاهرا اقعاد
یکی از آن که به هیچ وجه قدرت کاری ندارد، اعما یکی از آن، چند عیوب هستند که خود
به خود اینها آزاد میشوند، عتق اینها کافی نیست، عیوب دیگری که داریم سرما
خورده، آنفولانزا گرفته و مانند این موارد، عیوبی که هست همراه او اما مانع کارش
نیست، به هرحال سلامت از عیوب در او معتبر هست.
اگر عاجز از
عتق است منتقل به آن موارد دیگر میشود، عجز از عتق یعنی چه؟ برده پیدا نمیشود یا
این پولش را ندارد یا نمیتواند معامله کند یا از این قبیل، یا به خاطر شأن بالایی
که دارد نمیتواند مثلا آن بردهای که پیدا میشود او را بگیرد و مناسب شأنش نیست
یا هر جهت دیگری، اینها تمام محقق عجز از عتق است، اگر عجز از عتق باشد منتقل به
آن موارد دیگر میشود.