باسمه تعالی
در کفاره قتل یا بعضی موارد دیگر یک شرایطی آمده است بعضی
از آن به زبان نفی و بعضی به زبان اثبات است، در قتل خطئی دارد که کفاره تحریر
رقبه است فمن لم یجد، کسی که ندارد نفی است منتهی در کتب فقهی به جای لم یجد تعبیر
این است که عجز و معنی اثباتی دارد عجز، آن وقت اگر در موردی شک کنیم که آیا این
دخالت در لم یجد یا عجز دارد یا ندارد اینجا در اجراء اصل ممکن است یک تفاوتهایی
به وجود بیاید.
حالا اینکه گفتیم به
عنوان مثال بود، موارد دیگری هم میشود، سلامت از عیوب باید این رقبهای که آزاد
میشود از عیوب سالم باشد، آن وقت چه عیوبی؟ سلامت معنی اثباتی است باید سلامت ابراز
شود آیا این معنی اثباتی باید ابراز شود یا اینکه عجز از کار، فعالیت که نتواند
دیگر برای مولی خودش کاری انجام دهد، معمولا ندیدم که صحبتی در این زمینه باشد
شاید به خاطر این است که این به معنای سلبی و اثباتی به همدیگر مرجوع میشوند، این
یک معنا هست، حالا بین بحث ها گفته میشود.
مسائل متنوعی
در همین اوصاف هست یکی از آنها ایمان بود که صحبت شد فقط یک قسمتش ماند، ایمان در
وقت نزول قرآن معنایش همان اسلام بوده منتهی فرقش در این بوده که اسلام ابراز
اطاعت زبانی بود بیشتر و ایمان ابراز اطاعت معنوی و قلبی بود، «قالَتِ الْأَعْرابُ
آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ
الْإيمانُ في قُلُوبِكُم» ایمان و
اسلام فرقش را به اقرار زبانی و قلبی بوده، همین بود دیگر، میزان شهادتین بود همان
طور که در حدیث از سنن بیهقی جلسه قبل عرض شد که پیغمبر به آن برده خرساء گفت که
تو کیستی اشاره کرد با زبان لال خودش که مخلوق خدا، گفت این اقرار است به احدانیت
بعد سوال کرد مَن أنا من کیستم؟ با دو اشاره به پیغمبر و آسمان فهماند که تو
پیغمبر آن خدای آسمان هستی مثلا، اما ایمان منحصر به اینها نیست یعنی باور داشتن
به آنچه که از طرف خدا صادر شده است، حالا بگوییم ظهورش در مسائل اعتقادی است.
بنابراین
چیزهای دیگر هم دخالت دارد از جمله اعتقاد به امامت، امامت از نبوت میدانیم به یک
معنا بالاتر است، نبوت مثل نسخه است، امامت عمل به نسخه هست، در آن روایت دارد که
فرماندار مدینه در کتاب مرحوم صدوق امالی است فرماندار مدینه خدمت امام صادق آمد
عرض کرد که پیغمبر رفت روی دوش علی برای اینکه بتها بریزد علی نتوانست تحمل کند
آمد پایین و علی رفت روی دوش پیغمبر برای تخریب بتها، حضرت فرمود برای اینکه
پیغمبر هم نبوت داشت و هم امامت اما علی فقط امامت داشت، نمیگوید پیغمبری بالاتر
از امامت است میگوید پیغمبر دو منصب داشت و امام علی یک منصب داشت بعد از خود
روایت هم استفاده میشود ظاهرا که اما در خود دو منصب را باهم ملاحظه کنید امامت
بالاتر است از نبوت، نبوت قانون است و امامت عمل و اجراء به قانون است.
علی ای حال
لذا بعید نیست که در اینجا رقبة مؤمنة بردهای که امامت را قبول داشته باشد و محل
شبهه هست، بعضیها احتیاط میکنند که برده از اهل تسنن کافی نیست که تحریر شود
آزاد شود، بعضیها به معنای عام گرفتند به همین شهادت به رسالت کافی گرفتند و
ایمان را به همان معنای صدر اسلام ولی ظاهرا این گونه نباشد، بعد از صدر اولیه
اسلام ایمان مسلماً این هم دخالت دارد و باید رعایت شود.
یکی دیگر عیوب
در روایات بود، بعضی از این عیوب به خصوص ذکر شده است که دارد اعور اشکال ندارد اما
کسی که زمین گیر است و نمیتواند کار کند این کافی نیست، اعماء کافی نیست این حالا
میزان این بوده که قدرت کار و فعالیت داشته باشد، ظاهرا این گونه هست و به دست عرف
بدهیم این گونه به دست میآید که میزان قدرت کار و فعالیت است و کاری هم از اعماء
بر نمیآید حالا اگر فرض کنیم که بعضی اعماءها هستند که قدرتشان به حدی زیاد است شناختشان
حتی، گفت فلان کور آدرس از فلان چشمدار بهتر پیدا کرد گفت میروی کوچه اول درب
دوم و پلاک فلان و بهتر از خیلی افراد دیگر آدرس را میتوانست پیدا کند موارد فرق
میکند و مختلف است.
به هرحال به
حسب روایات تفصیل دادند، میزان را عرف گرفتند و قدرت کار به طور عام، ظاهرا باید
این گونه باشد، این در روایات بیان شده است، اعماء قبول نیست و اعور قبول است، اصم
که کَر است اشکال ندارد اما اقعاد اشکال دارد، این به طور توضیح دادن است.
چرا فتحریر رقبة
مؤمنة ایمان را گفتهاند ولی اینهای دیگر در قرآن نیامده است؟ غرض عیوب در آیه
قرآن نیامده است هیچ کجا که عیبی که مانع کار است نداشته باشد تحریر رقبة مؤمنة من
قبل ان یتماسا دیگر ندارد که عیب هم نداشته باشد، حالا چطور شد که اهل بیت این را
اضافه کردند و در کتابهای فقهی بعداً آمده است.
قاعدتاً میخواهند
بگویند که عبدی که میخواهیم او را آزاد کنیم تحریر پیدا شود باید یک شخص به
دردخوری باشد (روغن ریخته خرج امام زاده)، این در ذهن عرف نمیآید به هرحال اما در
قرآن نیامده است.
یکی از عیوب
اباق است آیا این هم مانع هست که فرار کرده است، اگر منظور قدرت بر کار است آن کسی
که فرار کرده و رفته است که دیگر دسترسی به او نیست، نوعاً فتوا بر این شده است که
عبد عابق اشکال ندارد و لو شما او را پیدا نمیکنید اصلا هم مأیوس هستید ولی این
کافی است میتواند تحریر این شود و به جای کفاره هم قبول میشود فقط بدانیم که
زنده هست حتی اگر شک داریم که زنده هست یا مرده استصحاباً کافی است لولا روایات شک
میکردیم در این اعتبار، یک کسی رفته از این شهر، از این استان به یک استان دیگر،
از این قاره به یک قاره دیگر و یقین هم داریم که هرگز دیگر همدیگر را نمیبینیم
ولی زنده هست این به چه درد میخورد برای این کار؟ تفاوتی با آن عیوبی که قدرت بر
کار ندارد چه چیزی میتواند باشد؟ این معنا مشکل است اما مورد اتفاق است.
یکی از مسائلی
که حتما باید رعایت شود در تحریر رقبة مؤمنة مسأله نیت عتق است چون تحریر و عتق
عبادت است باید که نیت شود، نیتی که لازم است انجام شود نیت بر اصل کفاره و نوع
کفاره و قصد قربت اینها باید انجام شود، قصد قربت برای اینکه این عبادت است،
عبادت بدون قصد قربت عبادیتش مسلّم نمیشود، قصد کفاره شود برای اینکه به عنوان
کفاره میخواهد قبول شود، اگر معلوم نباشد به چه عنوانی میدهد اینکه پذیرفته نمیشود
باید نوع کفاره مشخص باشد قصد عنوان، کفاره قتل خطئی است چون ممکن است عناوین دیگر
هم به عهده او باشد و معلوم نیست که کدام است، بله در بعضی موارد که چیزی حضور ذهن
ندارد اما به عنوان ما فی الذمه میگوید یک کفارهای به عهده من هست نمیدانم چیست،
یک برده باید آزاد کنم نمیدانم برای چه، اینجا به عنوان ما فی الذمه میتواند
انجام دهد مثل ما فی الذمههای دیگر، یک چهار رکعتی نماز به عهدهاش هست و نمیداند
چه نمازی هست قصد ما فی الذمه میکند این معنا را همه قبول دارند و کافی هم هست،
به هرحال نیت در اینجا معتبر است.
در عجز که
گفتیم فمن لم یجد حالا گرفتیم که من لم یجد با عجز یکی است توضیح این عجز چه چیزی
باید باشد؟ اگر عاجز است در خود قرآن هم دارد فمن لم یجد حالا برگشت کند به عجز در
روایات عجز، یک وقت است که برده پیدا نمیشود حالا چگونه بوده نمیدانیم، از زمان
رئیس جمهور اسبق آمریکا آبراهام لینکون بردگی به طور کلی لغو شد و کم کم دیگر
سراسری شد و الا در خود ایران قافلههایی که از طریق شمال مشهد میرفتند افراد آنجا
گرفتار میشدند و اسیر میشدند، زنها، مردها اینها همه اسیر میشدند چون شیعه را
کافر میدانستند بعضی از قبائل ترکمن حمله میکردند، در سال 44 که بنده تبعید بودم
به گنبد قابوس بعضی افراد آنجا به ما گفتند که بعضی پیرزنهایی هنوز اینجا هستند
که در آن قافلهها بودند اسیر شدند، حالا بعدا ازدواج هم کردند یا همان اسارت به
هرحال اینجا هستند، برده پیدا نمیشود یا گاهی برده هست این پولش را ندارد یا پولش
را دارد کسی حاضر به معامله نیست یا همین این موارد فراهم هست ولی خودش به برده
نیاز دارد و شرایطش طوری هست که باید یک بردهای همراهش باشد که دست تنها نباشد و
نمیتواند آزاد کند چون به زندگی خودش لطمه میخورد، اینها همه مصداق لم یجد است،
مصداق عجز است.
حالا اگر چنانچه
یک بردهای دارد زن است، فرقی که نمیکند بین زن و مرد در تحریر رقبة مؤمنة و نیاز
جنسی اگر این را ازدواج کند نمیتواند ازدواج کند تحت فشار مسائل جنسی است قاعدتاً
اینجا هم مصداق لم یجد است برود روزه بگیرد یا اطعام کند.
اینهایی که
عرض کردم از ابواب 3 به بعد کفارات به خوبی استفاده میشود راجع به اباق، عیوب،
عجز، نیت هم که اصولی است، یکی از شرایطی که صریح خود قرآن هست تطابع باید این
شهرین متتابعین باشد، در دو ماه متتابع است، در مواردی که کفاره سه روز روزه بود
آنجا و لو گفتیم دلیل روشنی ندارد ولی فتوا تقریباً متفق است که این سه روز
متوالی باشد قبلا اینها را خواندیم.
توالی شهرین،
شهرین متوالی باشد نه شصت روز، اگر روایت داشت که شصت روز پی در پی باید شصت روز
را دنبال هم انجام دهد اما دو ماه میشود دو عنوان است، اگر ماه اول را انجام داد
و یک روز از ماه دوم را انجام داد این یک روز جزء ماه دوم است پس ماه دوم به ماه
اول وصل شد، شهرین متتابعین این تتابع شرط است نوعاً همه قبول دارند و بحثی در آن
نیست.
بعضی روایاتش
همین طور دارد که اگر یک روز از ماه دوم را انجام داد این کافی است، در باب 25
کفارات سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع «عَنْ رَجُلٍ جَعَلَ عَلَيْهِ صَوْمَ
شَهْرَيْنِ مُتَتَابِعَيْنِ فَيَصُومُ شَهْراً» یک ماه روزه گرفت «ثُمَّ يَمْرَضُ»
مریض شد «هَلْ يَعْتَدُّ بِهِ» این را قبول کنیم؟ یعنی آن یک ماهی که انجام داده
از بین نرفته است؟ «قَالَ نَعَمْ أَمْرُ اللَّهِ حَبَسَهُ» فرمان خدا این را مانع
شده و نتوانست انجام دهد مثل آن روایاتی که داریم کل ما غلب الله علی العباد فالله
الّا بالعذر این مفاد آن روایات است «قُلْتُ امْرَأَةٌ نَذَرَتْ صَوْمَ شَهْرَيْنِ
مُتَتَابِعَيْنِ» یک زنی نذر کرده است دو ماه روزه بگیرد «قَالَ تَصُومُ» بگیرد «وَ
تَسْتَأْنِفُ أَيَّامَهَا الَّتِي قَعَدَت» آن روزهایی که حائض شده آنها را
تستأنف ظاهر تستأنف این است که از اول دوباره شروع کند ولی منظور این نیست،
ایّامها التی فعدت این ایام حیضش را بعد از حیض شروع میکند یعنی ادامه آن هست
دنبالش هم توضیح میدهد «حَتَّى تُتِمَّ الشَّهْرَيْنِ قُلْتُ أَ رَأَيْتَ إِنْ
هِيَ يَئِسَتْ مِنَ الْمَحِيضِ» اگر زنی یائسه باشد این چطور؟ «هَلْ تَقْضِيهِ»
باید قبلیها را قضاء کند؟ «قَالَ لَا يُجْزِئُهَا الْأَوَّلُ»، «الْمُظَاهِرُ
إِذَا صَامَ شَهْراً ثُمَّ مَرِضَ اعْتَدَّ بِصِيَامِهِ» دنبال همان
را میگیرد و انجام میدهد.
در بعضی
روایات دیگر هم این هست، در تتابع گاهی از اوقات امور غیر اختیاری پیش میآید مثل
همین حیض آیا سفر اضطراری هم همین طور است؟ داشت میگرفت بعد سفر اضطراری پیش آمد
پدرش مرد میخواهد شهرشان برود و به آنجا رسیدگی کند، آن وقت برگردد از اول
دوباره بگیرد؟ این محل صحبت است یا مثلا فرض کنید یک چیز تکوینی شد این روزهها را
داشت میگرفت و یک روز یادش رفت که این دو ماه را باید روزه بگیرد، اگر پیش از ظهر
یادش آمد که فورا نیت روزه میکند و درست است اما یادش نیامد تا بعدازظهر اینجا
دیگر روزه قبول نیست، اینجا هم بعید نیست که پذیرفته هست همان کل ما غلب الله علی
العباد فالله اولی بالعذر اینجا را هم میگیرد.
در باب 3
کفارات در همین بحث روایت 1 «فَإِنْ صَامَ فَمَرِضَ فَأَفْطَرَ أَ يَسْتَقْبِلُ
أَوْ يُتِمُّ مَا بَقِيَ عَلَيْهِ قَالَ إِنْ صَامَ شَهْراً» یک ماه روزه گرفت «ثُمَّ
مَرِضَ اسْتَقْبَلَ» اگر یک ماه روزه گرفته و بعد مریض شده استقبل یعنی چه؟ ظاهرش
این است که از اول دوباره روزهها را اعاده کند «فَإِنْ زَادَ عَلَى الشَّهْرِ
يَوْماً أَوْ يَوْمَيْنِ» اگر یک روز
یا دو روز علاوه کرد اتصال شهرین شده و تتابع عمل شده است، این خلاف بعضی ادله
دیگر هست.
روایت 2: «الْمُظَاهِرُ
إِذَا صَامَ شَهْراً وَ مِنَ الشَّهْرِ الْآخَرِ يَوْماً» اگر یک ماه روزه گرفت
و یک روز هم از بعدی «فَقَدْ وَاصَلَ» تتابع انجام شده است «فَإِنْ شَاءَ
فَلْيَقْضِ مُتَفَرِّقاً و إِنْ شَاءَ فَلْيُعْطِ لِكُلِّ يَوْمٍ مُدّاً مِنْ
طَعَامٍ» میخواهد
متفرقا انجام دهد متصل نباشد که و آن ستین مسیکنا را انجام دهد.
در باب 4 یک
حدیثی هست «إِنْ ظَاهَرَ فِي شَعْبَانَ» در شعبان ظهار کرد «وَ لَمْ يَجِدْ مَا
يُعْتِقُ» نتوانست برده هم آزاد کند «قَالَ يَنْتَظِرُ حَتَّى يَصُومَ رَمَضَانَ
ثُمَّ يَصُومُ شَهْرَيْنِ مُتَتَابِعَيْنِ» چون در شعبان بوده و نمیتواند تتابع
را رعایت کند صبر کند بعد از ماه رمضان کفارهاش را شروع کند «وَ إِنْ ظَاهَرَ وَ
هُوَ مُسَافِرٌ» اگر ظهار کرد و در سفر بود «أَفْطَرَ حَتَّى يَقْدَمَ» حالا شروع
نکند، صبر کند وقتی وارد به وطن میشود آنجا شروع کند.
علی ای حال موارد
به نظر میرسد که همه مصداق اضطرار است، اگر این گونه شد ادله اضطرار ما من شیءٍ
اضطر الیه ابن آدم هرچیزی که مضطر شد خداوند قبول میکند.
پس به طور کلی
عذر بلا جهت است که مانع دارد اما اگر عذر شرعی و تکوینی که قدرت بیش از این نیست آنجا
نیست، اگر از اول هم حساب کند وقتی میخواهد شروع کند ببیند که میتواند تمام کند
یا خیر، در ماه شعبان است بخواهد دو ماه را شروع کند نمیشود این قبول نیست، عذر
نیست برای اینکه میفهمد که اتصال رعایت نمیشود.
اگر طعام بنا
هست بدهد گفته شده است که یک مُد ولی در بعضی روایات دو مُد دارد که طعام داده شود
در باب 14 «قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أَيْمانِكُمْ فَجَعَلَهَا
يَمِيناً وَ كَفَّرَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص قُلْتُ بِمَا كَفَّرَ قَالَ أَطْعَمَ
عَشَرَةَ مَسَاكِينَ لِكُلِّ مِسْكِينٍ مُد» روایات
متعددی دارد که مُد ولی بعضی روایات مُدان دارد که بعدا باید ببینیم.