باسمه تعالی
در
کفاره دو ماه ظاهر دو ماه یعنی هلالی یعنی از این دیدن ماه تا دیدن ماه بعد یک ماه
حساب میشود به عبارت دیگر در ادله ما قرآن و روایات شهران، ظهور شهران دو ماه
هلالی است یعنی پس اگر کسی وسط ماه ظهار یا چیزهای دیگری که موجب کفاره است و به
وجود آمده باید صبر کند ماه تمام شود اول ماه آینده هلال ماه را که دید شروع کند
برای کفاره چون ظاهرش این است شهران یعنی دو ماه، روایات هم بعضی تصریح دارد که
ظاهرش همان هلالیان است.
اما
سیره عملی، ارتکاز متشرعه بر اینکه این دخالت ندارد حتما از اول ماه شروع شود، اگر
انکسار باشد یعنی وسط ماه میخواهد شروع کند این هم کافی است منتهی در هلالیان
ممکن است گاهی ماه ناقص باشد و 29 روز باشد و آن کافی است برای اینکه شهران بر آن
صادق است اما اگر انکسار شد از وسط ماه شروع کرد اینجا روی نقص حساب نمیشود بلکه 30
روز حساب میشود، فتوای همگان بر این هست و اختلافی در این جهت نیست که اگر انکسار
بود و هلالیان نبود 30 روز حساب میشود ولی اگر هلالیان بود اگر ناقص بود نقصش
حساب میشود.
در
اطعام مساکین فرق نمیکند که دعوت کنیم غذا بخورند یا به آنها غذا بدهیم، غذا
بدهیم چقدر بدهیم؟ همان طوری که از جلسات قبل هم معلوم شد یک مُد طعام، مُد یعنی
چه؟ یک قدری باید دربارهاش فکر کرد اولا میتواند به همه غذا بدهند که خودشان
بخورند هرکجا که دوست دارند، میتوانند دعوت شوند و میتواند هم تبعیض شود همان یک
کفاره نصفش را تسلیماً و نصفش را اشباع و سیر کردن.
از آیات و ادله استفاده میشود که اختیار با خودش هست و صریح بعضی روایات هست
که هرکجا در قرآن کلمه أو آمده است یعنی اختیار با خودتان است از جمله در باب 12
روایت 7 این گونه دارد «فَوَّضَ اللَّهُ إِلَى النَّاسِ فِي كَفَّارَةِ
الْيَمِينِ كَمَا فَوَّضَ إِلَى الْإِمَامِ فِي الْمُحَارِبِ» خداوند از کفاره
یمین اختیار را به خود مردم داده است همانطور که در محارب اختیار مجازات را به امام
داده است «أَنْ يَصْنَعَ مَا يَشَاءُ» هرطور که میخواهد انجام دهد، پیداست که روی
مصالحی هست مثلا روی تفاوت شرایط آنجا دارد که یا تبعید است یا اعدام است یا قطع
دست و پا هست، در کفاره یمین هم اختیار با خودم مردم است بعد این تعبیر را دارد «وَ
قَالَ كُلُّ شَيْءٍ فِي الْقُرْآنِ أَوْ فَصَاحِبُهُ فِيهِ بِالْخِيَارِ» این
در کفاره هم این گونه هست، این اصل مسأله، در این جهت شبههای ندارد.
اما اگر میدهد چقدر بدهد صحبت این است، در بعضی کتابهای لغت دیدهایم که نوشتند
لیتر تقریباً یک کیلوگرم بعد نوشتهاند مُد مساوی 18 لیتر، خیلی به نظر عجیب آمد،
یکی از منجد در مُد، یکی برهان قاطع فارسی این هم همینطور، یک اشتباهی شده است
بعضی جاهای دیگر هم شاید باشد، مُد را مساوی 18 لیتر هر لیتر هم تقریباً یک کیلو
پس مُد مساوی است با 18 کیلو، خیلی به نظر عجیب هست، هم برهان قاطع فارسی که کتاب
خوبی هم هست و استفاده دارد و هم المنجد در لغت مُد بعد از اینکه توضیح میدهد مُد
از ریشه امداد هست و در حقیقت کمک هست و اتصال اجزاء به هم و از این حرفها معنا
میکند که مُد چطور هست و چند لیتر است.
بعضی جاها دیدم که کلمه عراق را آوردهاند و نوشتهاند در کشور عراق این گونه
هست ولی اینطوری که غرض در روایات مطرح هست کلمه مُد است و آنچه که در لسان
فقهاء و در کتابها و رسالهها مطرح هست همان به معنای یک چارک است که حالا این هم
در اینکه چه مقدار است باز یک صحبتی هست، گفتند 750 گرم، بعضی گفتند شبهه داریم
ثابت نیست 900 گرم، واقعش این است که اگر چنانچه شک کنیم آیا عنوان مُد وظیفه و
تکلیف ما هست یا مُد حاکی از آن مقدار لازم است آن وقت مقدار را شک کنیم 750 گرم
یا بیشتر، اگر عنوان مُد مورد تکلیف ما هست ما باید کاری کنیم که مُد تحقق پیدا
کند نمیدانیم مُد 750 گرم است یا بیشتر باید بیشتر را انجام دهیم، اگر بگوییم
عنوان مُد وظیفه ما هست، اگر گفتیم که این مُد حاکی از آن واقع تکلیف است، اشاره
به آن هست نه کلمه مُد و عنوان کلمه مُد، بحث در آن مقدار وزن است، آن مقدار وزن
را نمیدانیم وزن 750 گرم به عهده ما آمده است یا وزن 900 گرم و کمتر و بیشتر، اگر
عنوان باشد باید احتیاط کرد، اگر واقعش هست خیر، برائت، نمیدانیم تا چه مقدار
برای ما وجوب داشته باشد، به نظر میرسد که برائت باید باشد.
حالا علی فرض اینکه مُد باشد اما مرحوم شیخ طوسی و بعضیهای دیگر گفتهاند
مُدّان، بعضیها ادعاء اجماع هم کردند که مُدّان، روایات متعددی هم البته مُدّان
آمده است ولی شهرت بر مُد است بعضی جاها تصریح دارد روایت 13 از باب 12«سَمِعَ
أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ فِي كَفَّارَةِ الْيَمِينِ مَنْ كَانَ لَهُ
مَا يُطْعِمُ فَلَيْسَ لَهُ أَنْ يَصُومَ أَطْعَمَ عَشَرَةَ مَسَاكِينَ مُدّاً
مُدّاً»
مدّاً مدّاً اشاره به نفرات است یعنی هر نفری یک مُد، روایات متعدد دیگری هم در
این زمینه هست.
در همین باب 12 از جمله روایت اول صحیحه حلبی از طُرق مختلف است روایت آل الآل
است از نظر سند «فی کفارة الیمین یطعم فِي كَفَّارَةِ الْيَمِينِ يُطْعِمُ
عَشَرَةَ مَسَاكِينَ لِكُلِ مِسْكِينٍ مُدٌّ مِنْ حِنْطَةٍ أَوْ مُدٌّ مِنْ
دَقِيقٍ وَ حَفْنَةٌ»
حفنه را به حسب روایات دیگر خواندیم که آن اضافهای که میدهد به خاطر خرج آرد
کردن و کارهای دیگرش هست و روایات دیگری در این زمینه که هست.
پس بنابراین مدّان حالا مرحوم شیخ چطور اینگونه فرمودند ادعاء اجماع کردند
دیگر به تعبیر مرحوم آقای بروجردی شیخ اینقدر کارش زیاد است که شاید راجع به این
مسأله پنج دقیقه وقت این کار را داشته است اینقدر گرفتاری ایشان زیاد است، از
عجایب اینکه در عالم برزخ هم ایشان گرفتاری زیاد دارند بعضی در نوعی مکاشفات و اینها
خواستند با شیخ طوسی رابطه برقرار کنند گفتند ایشان سرشان خیلی شلوغ است که وقت
ندارد درحالی که با خیلیهای دیگر به آسانی ارتباط برقرار شده، هم از علماء هم از
ائمه علیه السلام ولی شیخ طوسی را گفتند کارش خیلی زیاد است و وقت ندارد.
در لباس چقدر داده شود عرفاً صدق لباس میکند، در کسه آیا یک لباس زیر مثلا یک
شرت کافی است؟ در بعضی روایات دارد که یستر عورته اگر این باشد که یک شرت بسیار
تنگ خیلی بد فقط عورتینش را بپوشاند بعد بگوییم این کافی است، احتمال دارد اورته،
همان طور که در زن تمام وجودش عورت است منظور این است که در نظر مردم باید پوشیده
شود عورت بگوییم به این معنا، اگر به این معنا باشد زن و مرد خیلی فرقی نمیکند
یعنی در نظر مردم عیب است که بخواهد با شرت در خیابان بیاید مثلا، یستر عورته نه عورت
به آن معنا بلکه به معنای آنکه باید پوشیده شود پوشیدن همه هیکل به اصطلاح حالا
یک زیرپیراهن چطور اینکه یستر عورته نیست، شرت و پیراهن سرهم، این بسته به محیطها
هست، محیطهای گرم سیر اینگونه استفاده میکنند.
در برخی روایات دارد که ثوب نباشد ثوبان باشد، دو تیکه پارچه باشد بنابراین در
زیرپیراهن و شرت دو تیکهای رعایت شده اما عورتش به معنای آنچه که در نظر مردم
عیب است آن رعایت نشده است پس جمع بین ثوبین و عورت باید باشد یا اینکه بگوییم
ثوبین هم دخالت ندارد میزان آن است که در نظر مردم آنکه عیب است باید پوشیده شود
بنابراین یک دشداشه خیلی بهتر از این است که یک شرط و یک زیرپیراهن در آن صورت
خیلی بهتر است.
حالا بنابراین پس ثوب و ثوبین در حقیقت میزان نیست، میزان آن یستر عورته است و
عورت هم نه به معنای قُبل و دُبل بلکه به معنای آن چیزی که عیب است در نظر جامعه
که باید پوشیده شود به نظر این میآید، کسوتین، آیا بچه تازه متولد شده میشود به
این کفاره داد؟ اطعامش که نیست غذا خور نشده است ولی کسوه لباسی که تنش میکنند
بچه تازه متولد شده بالاخره یک پیراهنی چیزی تنش میکنند بالاخره، آیا این ثوبت و
ثوبان این را هم میگیرد؟ بعید نیست که در ذهن انصراف است، ذهن منصرف میشود به
انسان متعارف نه بچه یک ماهه و تازه متولد شده و اینها، بنابراین مشکل است که
بگوییم.
در روایت 11 از باب 12 این گونه دارد «فِي كَفَّارَةِ الْيَمِينِ
ثَوْبَيْنِ لِكُلِ رَجُلٍ» ثوبین،
به یک بچه کوچک به هیچ وجه رجل گفته نمیشود تازه متولد شده، حالا واقعا ثوبین
دخالت دارد یا اینکه همان که عرض کردیم میزان پوشش عورتین نه به معنای آن عورتین،
عورت به معنای جامع و آیا واقعا ثوبت دخالت دارد؟ ثوب را به پارچه دوخته میگویند حالا
اگر پارچه ندوخته را روی دوشش بیندازد آن چطور است؟ تمام بدن پوشیده است اما ثوب
نیست لباس احرام میشود، به اصطلاح دوخته نیست، به خود لغت ثوب نگاه کنیم ثوب
دوختهای در آن نیست، در لباس دوخته حساب میشود متعارف ولی ثوب دوخته در آن رعایت
نشده است بنابراین چه دوخته و چه ندوخته مثل دو لباس احرام اینها باید بگوییم که
کافی است.
در باب 14 از امام میپرسد «فَمَنْ وَجَدَ الْكِسْوَةَ» اگر کسوه دارد کسوه
بدهد یا حتما اطعام؟ «قَالَ ثَوْبٌ يُوَارِي به عَوْرَتَهُ» اما
در روایت دوم «وَ الْكِسْوَةُ ثَوْبَان» جمع
این روایات باهم دیگر این است که بعضی ثوبان دارد و بعضیها ثوب دارد، میزان اینها
نیست.
عرض میکنم روایات مختلف است ثوبٌ، ثوبٌ واحد، ثوبان اما در بعضی روایات که
دنبالش قید دارد ثوبٌ یواری عورته معلوم میشود میزان موارات عورت است بنابراین چه
ثوب باشد چه ثوبان، اگر ثوب است موارات عورتین دارد آن هم عورت نه به معنای عورتین
به آن معنا روایت هم دارد عورته نه عورتین، این نشان میدهد آن چیزی که عیب است،
اگر میزان یواری عورته هست اگر یک لباس دارد اما گاهی دو لباس نیست، یک زیرپیراهنی
و یک شرت سؤال عورته به معنای متعارفی که عرض کردیم نیست اما اگر دشداشه بله کاملا
هست برای اینکه یکی هم هست.
چنانچه اگر این گونه قوانین به عرف هم مراجعه شود همین معنا را میفهمند و
متعارف را میفهمند، در قانون باید طوری باشد که عرف مردم هم قانون را بفهمند، اگر
در متن قانون یک چیزهایی آمده است که در عرف اصلا مطرح هست و یک کسی نمیفهمد این
بازدهی ندارد، قانون باید طوری نوشته شود که بازدهی داشته باشد، بازدهی هم متفرع
بر این است که مطلب روشن باشد برای مردم، این است که باید به متعارف رجوع شود.
عین این قضیه در اطعام هم مطرح هست، چه چیزی بخورد، اطعام شود اما چه چیزی
بخورد، اشباع یا بدهیم ببرد چه باشد؟ در بعضی روایات دارد که همان طور که در قرآن
دارد «مِنْ أَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ أَهْليكُمْ أَوْ كِسْوَتُهُم» در ذهن راوی
است که این اوسط یعنی چه؟ حضرت معنا میکند «وَ الْوَسَطُ الْخَلُّ وَ الزَّيْتُ»
سرکه و زیتون، سرکه و زیتون تنهایی بخورد؟ چقدر سرکه بخورد مگر، این پیداست که به
عنوان اِدام این مطرح بوده نه به عنوان خود غذا، سرکه را کسی به عنوان غذا نمیخورد،
زیتون را هم همینطور «وَ أَرْفَعُهُ الْخُبْزُ وَ اللَّحْمُ» درجه
بالاترش نان و گوشت هست متوسطش سرکه و زیتون خیلی عجیب است.
در اوسط ما تطعمون اهلیکم میفرماید که کما اینکه در خانه بعضی زیاد میخورند،
بعضی کم میخورند و بعضی حداقل حداقلش مُد است، باز همینها رجوع به متعارف میشود،
به هرحال من فکر میکنم میزان آن حکم است یواری عورته، میخواهد یک ثوب باشد یا دو
ثوب باشد، در اینجا هم میزان غذای متعارف است که مردم میخورند میخواهد خلّ و زیت
فرض کنیم یا لحم و نان، علی ای حال میزان عرفیت قضیه هست و عورت هم عورتی که در
عرف مطرح هست نه عورتین به آن معنا و مُد هم جمع روایاتش با همدیگر این است که به
نظر میرسد مُدش حداقل است و مازادش به اختیار خود شخص است، اگر مُدان هم شیخ گفته
است شاید هم یک چنین جهتی مَدنظر بوده.