صفحه نخست / درس خارج فقه / دروس سال تحصیلی 98-99

احیاءموات جلسه سوم







باسمه تعالی


صحبت شد که اراضی یا آبادند یا موات، موات یا موات بالاصل است یا بالعارض، موات بالاصل یعنی هیچ روی آن کاری انجام نشده است و همین طور حالت مردگی خودش را دارد و منظور مردگی و موات هم یعنی نفعی نمی­رساند و نمی­شود استفاده­‌ای از آن ببریم، موات بالاصل معنایش معلوم است روی آن کاری انجام نگرفته است و به همان صورت مانده است، موات بالعارض این زمین آباد بوده بعداً به جهاتی از احیا بیرون آمده و موات شده.

خود این موات بالعارض که بعداً موات شده است دو جور است، گاهی طوری اهلش از اینجا رفته­اند که هیچ خبری از آن­ها نداریم و زمین افتاده، گاهی اهلش رفته­اند ولی نمی­دانیم کجا رفتند و چه کسانی بودند، می­دانیم زنده هستند ولی قابل شناخت نیستند.

در آن­جایی که موات بالاصل است شبهه­‌ای نیست، هرکسی بتواند و قدرت احیای آن را داشته باشد و اگر احیا کرد به مقتضای ادله­ای که خواندیم و بازهم بعضی از آن­ها را می­خوانیم مالک می­شود من احیا ارضاً میتة فهی له زمین مال خود این محیی است حالا چه زمینی که میّت بالاصل بوده این احیا کرده یا زمینی که میت بالعارض، بالاخره زمینی را احیا کرده و کسی هم طلب کاری نیست خبر هم نداریم که صاحبان قدیم این کجا رفتند و چه شدند اما گاهی می­شناسیم که هستند یعنی می­دانیم که هستند ولی خبری از آن­ها نداریم.

در مورد اول که اساساً هیچ خبری از آن­ها نیست لا اسم و لا رأس آن­جا همان­طور که عرض کردم ادله احیا را می­گیرد و هرکسی که آباد کرد مالک می­شود اما مورد دوم که می­دانیم هستند اما خبری از آن­ها نداریم به عبارت دیگر مجهول المکان هستند، مجهول المال هستند، مجهول الهویة هستند می­دانیم اگر مرده بودند خبری به ما می­رسید مثلا یک چنین مواردی است و خبر از آن­ها به ما نرسیده اما می­دانیم هستند اینجا محل بحث است که آیا اگر کسی با احیا این را از حالت میت بودن درآورد آیا این مالک می­شود؟

قبل از اینکه این را بپردازیم در مورد اول از این دو قسم یعنی آن که باد اهها و هلکوا معمولا در تقسیم بندی این شبهه­ای ما ندیدیم از فقهاء معروف که حرفی در این داشته باشند، مرحوم آقای خونساری ره در کتاب جامع المدارک خودشان شرح مختصر النافع آن­جا می­گویند که منظورشان از بادوا و هلکوا چیست یعنی مثلا یک زلزله­ای آمده و همه مردند که یک نفر از این­ها دیگر نمانده است این فرض بسیار نادری است که یک زلزله عمومی آمده و همه از بین رفتند و اگر منظور این نیست، نقل مکان کردند از یک شهری که بودند یک جای دیگری رفتند، حالا در این صورت که نمی­شود با احیا مالک شویم مثل کسانی که از قم هجرت کردند و تهران رفتند، ایشان این اشکال را دارند و می­گویند این تصور در این تقسیم که شده است این معنا مشکل است.

به نظر می­رسد که فرمایش ایشان قابل نقد باشد، در آن مورد اول که فرمودند اگر با زلزله باشد این خیلی نادر است تا زلزله چه زلزله­ای باشد، زلزله بم وقتی در کرمان آمد در همان روز اول و دوم در همان ایام تلفن­هایی از بم داشتیم که می­گفتند ما این طرف شهر که بایستیم آن طرف شهر کاملا پیداست یعنی حتی یک دیوار مانع دید نیست و همه رفتند، گاهی به حدی زلزله سخت است که انّ الزلزلة شیء عظیم خدا بگوید عظیم چه خواهد شد.

در آن مورد دوم هم که همه رفته­اند در جای دیگری او در این صورت نمی­گوییم بیایند با احیا مالک شوند، علی ای حال ما هستیم و ادله­ای که در باب موات داریم، موات بالاصل با احیا شخص مالک می­شود، موات بالعارض اگر هیچ خبری از آن­ها نداریم، مجهول المکان والهویة، لا اسم و لا رأس، این هم یک زمینی است که افتاده و کسی هم طلبکار نیست، اطلاق آن دلیل من احیا ارضاً میتة فهی له شامل اینجا هم می­شود اما مورد دوم که می­دانیم زنده هستند ما خبر از آن­ها نداریم اینجا بگوییم مالک می­شوند خیلی بعید است و نمی­شود این را اثبات کرد.

روایات بازهم متعدد داریم ما گفتیم که به تناسب­هایی روایات را ببینیم که چگونه است، در باب 4 از ابواب احیاء موات از آن استفاده عموم می­شود مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ شُعَيْبٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ شِرَاءِ الْأَرَضِينَ مِنْ‏ أَهْلِ‏ الذِّمَّةِ» می­گوید از امام پرسیدم زمین کفار را بخریم چطور است از اینجا پیداست که مالک نیست و زمین از اهل ذمه مانده است «فَقَالَ لَا بَأْسَ بِأَنْ يَشْتَرِيَهَا مِنْهُمْ» اشکال ندارد کسی برود از این­ها این زمین را بخرد «إِذَا عَمِلُوهَا وَ أَحْيَوْهَا فَهِيَ لَهُمْ» اگر روی این زمین کار کردند و زنده کردند یعنی پس مرده بوده، میت بوده، اگر این بوده آن وقت یشتریها چیست؟ اذا عملوها احیوها آن­ها احیا کردند فهی لهم یعنی برای آن­ها یا برای مشتری­ها؟ گفته است اشکال ندارد که از این­ها بروید و بخرید اگر آن­ها یعنی اهل ذمه روی آن کار کردند فهی لهم برای همان اهل ذمه است و این می­تواند از آن­ها بخرد یک چینین معنایی است «وَ قَدْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص حِينَ ظَهَرَ عَلَى خَيْبَرَ وَ فِيهَا الْيَهُودُ» وقتی حضرت بر خیبر مسلّط شد و یهودی­ها آن­جا بودند «خَارَجَهُمْ عَلَى (أَنْ يَتْرُكَ) الْأَرْضَ فِي أَيْدِيهِمْ يَعْمَلُونَهَا وَ يَعْمُرُونَهَا[1]» زمین را در دست خود آن­ها گذاشت روی آن کار کنند و آبادش کنند، این­ها در آن­جا بودند یا نبودند؟ یهود آن­جا ساکن بودند پس اگر ساکن بودند آن احیاء است، باید بگوییم که در آن­ها احیاء بود، کنار آن­ها جزء تشکیلات آن­ها یک زمین­هایی بوده، میت بوده این مبهم است، یهود آن­جا زندگی می­کردند و زندگی می­کردند یعنی آباد.

در روایت 2 روایت تصریح تر است، «قُلْتُ لَهُ رَجُلٌ‏ مِنْ‏ أَهْلِ‏ نَجْرَانَ‏ يَكُونُ لَهُ أَرْضٌ ثُمَّ يُسْلِمُ» یک کسی از اهل نجران زمین دارد بعد مسلمان شده است «أَيْشٍ عَلَيْهِ» از ادبیات عامیانه است «مَا صَالَحَهُمْ عَلَيْهِ النَّبِيُّ ص أَوْ مَا عَلَى الْمُسْلِمِينَ» طبق آن­چه که پیغمبر با این­ها مصالحه کرده حساب کنیم یا چیزی که با مسلمان­ها قرارداد می­بندید «قَالَ عَلَيْهِ مَا عَلَى الْمُسْلِمِينَ» قراردادهایی که با مسلمان­ها دارید با این­ها ببندید «إِنَّهُمْ لَوْ أَسْلَمُوا لَمْ يُصَالِحْهُمُ النَّبِيُّ ص[2]» پیغمبر هم اگر این­ها مسلمان بودند مصالحه نمی­کرد یعنی همین قراردادی که معمول داریم مثل معاملات دیگر انجام می­شود علی ای حال اجمالاً این معلوم می­شود که احیاء زمین مطلقا آن­جا آبادی است این را فهمیدیم اما بعد یک قسمت­هایی در حدیث مربوط به اهل ذمه هست که یک قدری در این جهت مبهم است.

یک نکته­ای است در این روایت در نظر داشته باشیم و آن این است که آیا این احیاء موات اختصاص به زمین دارد؟ زمین مزروعی، زمین مسکن و مانند این­ها یا اینکه در آب هم همین است قناتی است و قنات کور شده و دیگر آب از آن بیرون نمی­آید کسی آمد قنات را احیاء کرد بگوییم دلیل ما، روایات ما بیشتر در ارض است من ارضاً میتة فهی له ولی یا الغاء خصوصیت است یا از اول وقتی دست عرف بدهیم می­گوید فرقی نمی­کند، اصلا خصوصیت نمی­بیند نه اینکه خصوصیت اصلی را الغاء می­کنند از اول اصلا خصوصیت نمی­بیند بعید نیست.

در یک روایتی در باب 5 از ابواب احیاء موات روایت معروفی است که شیعه و سنی نقل کردند، ما از طریق روایت شیخ طوسی روایت 1/5 محمد بن حسن باسناده عن احمد بن محمد قاعدتاً ابن عیسی عن محمد بن سنان که اتهامش فقط غلو است بعضی­ها هم مثل مرحوم آقای خوئی هم معتبر نمی­دانند به همین جهت، بارها عرض کردیم این­ها غلو را همین چیزهایی که راجع به اهل بیت صحبت می­شود که حالا ما هم می­گوییم این­ها غلو می­دیدند درحالی که غلو فقط این است که بگویند این­ها خدا هستند، اگر کسی بگوید این­ها خدا هستند این غلو است، از خدایی ما را پایین بیاورید و دیگر هرچه بگویید هستیم، نظام دنیا و آخرت و همه چیز دست اهل بیت است.

به هرحال در این روایت محمد بن سنان نقل می­کند عن ابی الحسن ع قاعدتاً امام موسی بن جعفر یا امام هشتم سَأَلْتُهُ عَنْ مَاءِ الْوَادِي» از آب، حالا چه چیزی را می­پرسد؟ آب زنده یا آبی که زنده­اش کنند؟ «فَقَالَ إِنَ‏ الْمُسْلِمِينَ‏ شُرَكَاءُ فِي‏ الْمَاءِ وَ النَّارِ وَ الْكَلَإِ[3]» حضرت فرمود مردم شریک هستند در آب و آتش و مرتع، آتش یعنی هیزم، درخت.

در یک روایت دارد که «لَا يَحِلُ‏ مَنْعُ‏ الْمِلْحِ‏ وَ النَّارِ[4]» نمی­شود جلوی نمک و آتش یعنی چوب و هیزم نمی­شود جلوی این­ها را گرفت یعنی هرکسی برداشت خود این استفاده است و استفاده احیا است.

یک روایتی است که بین ابن ابی لیلا و ابن شبرمه در مورد اراضی عراق و زمین عراق اختلاف نظر بوده، راوی می­گوید به امام صادق این را عرض کردم عبدالرحمن بن حجّاج «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَمَّا اخْتَلَفَ فِيهِ ابْنُ أَبِي لَيْلَى وَ ابْنُ شُبْرُمَةَ فِي السَّوَادِ وَ أَرْضِهِ» سواد یعنی عراق «فَقُلْتُ إِنَّ ابْنَ أَبِي لَيْلَى قَالَ‏ إِنَّهُمْ‏ إِذَا أَسْلَمُوا أَحْرَارٌ» ابن ابی لیلا گفته است که وقتی ساکنین در عراق مسلمان شدند و اسلام شدند همه حر و آزاد هستند، مالک هستند، برده نیستند «وَ مَا فِي أَيْدِيهِمْ مِنْ أَرْضِهِمْ لَهُمْ» زمین­هایی که دست خودشان است مال خودشان است «وَ أَمَّا ابْنُ شُبْرُمَةَ فَزَعَمَ أَنَّهُمْ عَبِيدٌ» نظرش بر این بوده که چون با جنگ آن­ها مسلمان شدند در عراق این­ها برده هستند «وَ أَنَّ أَرْضَهُمُ الَّتِي بِأَيْدِيهِمْ لَيْسَتْ لَهُمْ» زمینی که در دست این­ها هست برای خودشان نیست کانّه مال امام است، مال حاکم است خلاصه یا برای مسلمان­ها است مفتوحة العنوه «فَقَالَ فِي الْأَرْضِ مَا قَالَ ابْنُ شُبْرُمَةَ» در زمین حرف ابن شبرمه درست است یعنی زمین برای خودشان نیست کانّ برای مسلمین است «وَ قَالَ فِي الرِّجَالِ مَا قَالَ ابْنُ أَبِي لَيْلَى» در خود مردها حرف ابن ابی لیلا است یعنی این­ها حرّ هستند و برده نیستند «إِنَّهُمْ إِذَا أَسْلَمُوا فَهُمْ أَحْرَارٌ وَ مَعَ هَذَا كَلَامٌ لَمْ أَحْفَظْهُ[5]» بعد می­گوید امام یک جمله دیگر هم گفت من نفهمیدم یا به حافظه­ام نسپردم.

علی ای حال ای زمین، زمین مفتوحة العنوه بوده، اینجا یک شبهه­ای پیش می­آید که من احیاء ارضاً میتة فهی له آیا اراضی مفتوحة العنوه را همه می­گیرد که مفتوحة العنوه را هم مثل اراضی کل اراضی اگر میته هست اینجا به ملکیت محیی درمی­آید، بعید نیست بگوییم که اگر زمین مفتوحة العنوه هم میت است و موات است و هیچ قابل استفاده به این صورت نیست کسی که احیا می­کند در اختیار او قرار می­گیرد منتهی نه ملک به آن معنا بلکه به معنای استفاده از این و اجاره بدهد، نوعاً اراضی مفتوحة العنوه را می­گویند به ملک هیچ کسی درنمی­آید، ملک مسلمین است عموماً حالا و آینده.

در باب 71 از ابواب جهاد «قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع كَيْفَ‏ تَرَى‏ فِي‏ شِرَاءِ أَرْضِ الْخَرَاجِ» یعنی مفتوحة العنوه آن چطوری است «قَالَ وَ مَنْ يَبِيعُ ذَلِكَ» چه کسی این را می­فروشد؟ «هِيَ أَرْضُ الْمُسْلِمِينَ» مال مسلمان­ها است پس امام هم به دیگری نمی­فروشد «قَالَ قُلْتُ: يَبِيعُهَا الَّذِي هِيَ فِي يَدِهِ» آن کسی که ساکن آن­جا هست می­فروشد مثل اینکه فلسطین را این گونه فروختند، عراق که با مفتوحة العنوه بوده فروش رفته، خود فلسطین مصیبت­ها از همین جا شد یک کسی که در تاریخ اسمش محفوظ است سید ضیاء طباطبائی جزء افرادی است که واسطه شد البته این چیزی است که نقل می­کنند ما که نبودیم ببینیم چه خبر بوده، نقل می­کنند که وسیله­ای بود برای انتقال ملک از ساکنین فلسطین به یهودی­ها «قَالَ وَ يَصْنَعُ بِخَرَاج‏ الْمُسْلِمِينَ مَا ذَا» زمین خراجی است، مفتوحة العنوه است خراج مسلمان­ها چه کار می­کند، آن طرف ساکت شد «ثُمَّ قَالَ» حضرت بعد فرمود «لَا بَأْسَ اشْتَرَى حَقَّهُ مِنْهَا وَ يُحَوَّلُ حَقُّ الْمُسْلِمِينَ عَلَيْهِ» حقّی که این دارد از این زمین می­خرد حقّی که این فروشنده دارد، چه حقی؟ معلوم می­شود به او اجازه دادند که آن­جا زندگی کند این حق را می­فروشد به شرطی که اینکه حق مسلمان­ها که زمین مفتوحة العنوه هست و آن هم برای مسلمان­ها است این حقّ آن­ها را بپردازد، حقّ آن­ها چیست؟ اجاره زمین، اجاره را از طریق حکومت بپردازد بعد می­گوید اشکال هم ندارد «لَعَلَّهُ يَكُونُ أَقْوَى عَلَيْهَا وَ أَمْلَأَ بِخَرَاجِهِمْ مِنْهُ[6]» شاید این بهتر بتواند این زمین را نگه دارد به او بدهد و این بهتر می­تواند جای خراج را پُر کند این را هم می­تواند.

بنابراین پس دادن ارض المسلمین را به عنوان احیا چون دارد لعلّه یکون اقوی یعنی پس الآن مُحیات کامل نیست، زنده کامل نیست، اینکه بیاید چه بسا درستش کند پس معلوم می­شود در این­ها هم احیا جریان دارد.

در روایت اول همین باب 71 به روایت مستدرک یک جمله­ای دارد، خیلی روایات به هم ریخته است و باید به تفصیل و حوصله این­ها را ببینیم، در جعفریات مستدرک نقل می­کند، جعفریات محل حرف است از نظر اعتبار، حضرت امیر(س) قال «لَا تَشْتَرِ مِنْ عَقَارِ أَهْلِ الذِّمَّةِ وَ لَا مِنْ‏ أَرْضِهِمْ‏ شَيْئاً» از عقار و زمین­های اهل ذمه چیزی نخر، از زمین­های این­ها هیچ چیز نخر «لِأَنَّهُ فَيْ‏ءُ الْمُسْلِمِينَ» مال مسلمان­ها است «وَ لَا تَشْتَرِ مِن‏ رَقِيقِهِمْ إِلَّا مَا كَانَ سَبَايَا» از رقبه آن­ها، رقبه آن­ها یعنی برده­ها یا رقیقهم الّا ما کان سبایا مگر آن­ها که اسیر هستند «أَوْ خُرَاسَانِيّاً» یا خراسانی هستند «أَوْ زَنْجِيّاً» یا آفریقایی هستند «أَوْ هَذَا النَّحْوَ[7]» این­ها را اشکال ندارد بخری و الّا آن­هایی که ساکن هستند و به اذن حکومت هم ساکن هستند قابل خرید و فروش نیستند.

جمع این با آن روایت این است که پس گاهی این­ها اسیر شدند بعد از اسارت حالا می­خواهید این زمین را به آن­ها بدهید این مالک نمی­شود، گاهی از اوقات است که قبل از اینکه این­ها اسیر شوند حکومت با این­ها قرارداد بسته است، در اختیارشان گذاشته است این قابل است که دلیل احیا اینجا را بگیرد.

در روایت 3 صحیحه محمد بن مسلم «سَأَلْتُهُ عَنْ ذَلِكَ فَقَالَ لَا بَأْسَ بِشِرَائِهَا فَإِنَّهَا إِذَا كَانَتْ‏ بِمَنْزِلَتِهَا فِي أَيْدِيهِمْ تُؤَدِّي عَنْهَا كَمَا يُؤَدَّى عَنْهَا[8]» این وقتی می­گیرد به منزله خود آن­ها می­شود و اشکال ندارد که بخرد، این به همان تفسیری که عرض کردم باید این گونه معنا کنیم حالا روایات دیگر هم در این زمینه هست، عرض کردم با حوصله روایات بخوانیم هم به کلمات اهل بیت بیشتر آشنا شویم و هم ببینیم نتیجه بحث به کجا خواهد کشید.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



[1] وسائل باب4 احیاء موات ح1

[2] وسائل باب4 احیاء موات ح2

[3] وسائل باب5 احیاء موات ح1

[4] وسائل باب5 احیاء موات ح2

[5] وسائل باب4 احیاء موات ح3

[6] وسائل باب71 جهاد ح1

[7] مستدرک الوسائل باب59 ص123

[8] وسائل باب71 جهاد ح3






   سه‌شنبه 26 اسفند 1399




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما