صفحه نخست / درس خارج فقه / دروس سال تحصیلی 98-99

احیاءموات جلسه چهارم







باسمه تعالی


خلاصه اینکه حیات انسان و حیوان متوقف بر حیات زمین است، زمین هم اگر موات است به درد نمی­خورد حاجت انسان به زمینی است که آباد باشد، این همه روایات هم داشت که هرکسی که احیاء کند برای خودش، غالب آبادی­ها هم چه بسا به وسیله غیرمسلمان­ها است، لا اقل فرقی نمی­کند مسلمان و غیر مسلمان هرکدام مشغول این کار شوند و احیاء کنند این حق آن­ها می­شود و مال آن­ها می­شود، اگر بگوییم فقط مختص به شیعه باشد در حقیقت ظلم به زمین و به آبادی زمین می­شود گرچه در بعضی روایات ممکن است کسی استفاده کند به طوری که علامه حلّی ادعاء کردند که فقط مال مسلمان­ها هست ولی دلیل روشنی در این جهت نیست.

در باب 71 جهاد که دیروز هم بعضی روایاتش را خواندیم و همین طور در کتاب احیاء موات باب 4 روایت اول این را قبلا خواندیم «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ شِرَاءِ الْأَرَضِينَ مِنْ أَهْلِ الذِّمَّةِ- فَقَالَ لَا بَأْسَ بِأَنْ يَشْتَرِيَهَا مِنْهُمْ‏ إِذَا عَمِلُوهَا وَ أَحْيَوْهَا[1]» وقتی اهل ذمه روی آن کار کردند و احیائش کردند شما می­توانید از آن­ها بخرید یعنی آن­ها مالک می­شوند و شما می­تواندید از آن­ها بخرید پس اختصاص به مسلمان و شیعه و این­ها ندارد، حسن تعمیر زمین فطری هر انسانی است که آباد خوب است نه مرده، از روایات دیگر هم این معنا استفاده می­شود.

بنابراین در موات بالعرض که گفتیم یک وقت است به طور کلی این­ها از بین رفته­اند(صاحبان زمین) و هیچ خبری از آن­ها نیست لا اسم و لا رأس این حکم همان موات بالاصل را دارد، راه دیگری نداریم برای مالکینش اما اگر می­دانیم مالک دارد و مالکش هم موجود است ما نمی­شناسیم و مجهول المکان است، در آن­جایی که مالکی اصلا برایش خبر نداریم همین­که عرض کردیم دلیل عام است و احیا را می­گیرد مالک می­شوند و ملک خودشان است می­خواهند در واقع مسلمان باشند، شیعه باشند یا نباشند، از روایات هم به خوبی این معنا استفاده می­شود خصوصاً روایاتی که مکرر اشاره شد، بعضی­هایش هم بعداً در کتاب الخمس باب انفال آن­جا به خوبی استفاده می­شود.

بلکه اراضی خراجیه هم از بعضی روایات استفاده می­شود این معنا، خلاصه آن که مالکی هم اگر داشته و هیچ خبری از او نداریم آن­ها رها کردند رفتند لا اسم و لا رأس هرکسی احیا کرد برای او می­شود اما آن مورد دوم که مالکی بوده و رفته و ما هم می­دانیم که زنده هست ولی نمی­دانیم کجا هست و چه کسی است این چطور؟

مرحوم صاحب جواهر یک جایی دارد که ینبغی ان یعلم انّ الادلّة سیّما ما فی الخمس ظاهر فی الإذن منهم شایسه است که همه توجه کنند که روایات ما مخصوصا آن­چه که در باب انفال خمس است ظاهر است در اینکه این زمین­های موات مال شیعه یا مطلقا و لو غیر شیعه میزان احیا است و وقتی احیا کرد مالک می­شود و جز زکات بدهی دیگری ندارد بلکه هر زمینی که تحت ولایت امام است از باب خراج یا هرجهت دیگری صاحب جواهر می­گوید از این روایات استفاده می­کنیم دو مطلب را اول اینکه احیا موجب ملکیت است و دوم اینکه اذن هم دادند اهل بیت به هرکسی که برود احیا کند از آن استفاده اذن می­شود، بعد از احیا ملکیت حاصل می­شود و نیازی به اذن مجدد نیست عیناً مثل اینکه انسان یک چیزی را بخرد بعد بگوییم دوباره از فروشنده اجازه بگیر همان طور که آن­جا اجازه معنا ندارد یک چیزی را خریدیم باید دوباره از بایع اجازه بگیریم معنایی ندارد اینجا هم همین طور که زمین را با احیا مالک شده است باز باید بگوییم بروی از بایع به اصطلاح صاحب زمین اجازه بگیری.

بنابراین آن­جایی که مالک اسم و رسمی ندارد او دیگر گذشته است این احیا می­کند و به صرف احیا هم مالک می­شود اما اگر مالک دارد ما هم می­دانیم که دارد ما خبر از او نداریم مجهول المکان است اینجا مشکل است که بگوییم او مالک می­شود.

مشهور بین فقهاء در این مورد هم بعضی­ها ادعاء می­کنند این است که مالک می­شود، مجهول المکان که شد مثل همین است که لا اسم و لا رأس گفتند مثل آن می­ماند هرکسی احیا کرد برای او می­شود، احیائش مسلّم اما واقعا مالک شود عیناً و منفعتاً این را ادعاء کردند که عقیده بر این دارند، آیا این را می­شود استفاده کرد؟

در باب اول انفال چند روایت است بعضی خواستند ادعاء کنند که از این­ها اطلاق استاده می­شود، باب اول انفال آخر کتاب الخمس چند روایت از جمله رایت 1 و 4، آن­ چیزی که من دیدم گرفتن اطلاق مشکل است که حتی شامل اینجایی که مالک دارد و مجهول المکان است شود مشکل است، انصراف دارد اخبار انفال از آن کسی که ملک یک نفری بوده که محترم الملکیة است، یک وقتی یک کس دیگری مالکیتش احترام ندارد آن هیچ ولی اگر محترم المالیة است و ما جایش را نمی­دانیم کجا هست آن وقت اینجا بگوییم مالک می­شود آن فرمایشی که مرحوم آقای خونساری داشتند اینجا جایش هست در حقیقت، ایشان در آن قسم اول گفتند اینکه می­گویند اگر بادوا و هلکوا آن­جا را گفته ایشان می­گویند که باد اهلها یعنی چه؟ به طور کلی زلزله آمده و همه با هم مردند این نادر است آن را رد می­کند اما اینجا جایش هست که بالعرض خراب شده می­دانیم مالک دارد، مالکش نمی­دانیم کجا هستند مجهول المکان والهویة اینجا بگوییم که صاحبانشان محترم المکلیة بودند حرمت دارد، احترام دارد اموالشان این خیلی مشکل است، اگر اعراض کرده باشند می­شود گفت که این­ها دیگر مالک نیستند و هرکسی احیا کرد برای او می­شود.

همین اعراضش هم یک قدری محل صحبت است ما معتقدیم که با اعراض شیئی که مورد تعلّق اعراض است از ملکیت خارج می­شود اما بعضی این عقیده را ندارند، شما اعراض کردی می­گویید من نمی­خواهم معنایش این نیست که هرچیزی شما نخواهی واقعش هم دیگر به شما ارتباطی ندارد «وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ في‏ عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ كِتاباً يَلْقاهُ مَنْشُورا[2]» هرکسی هرکاری کرده است ول کن این گردنش نیست، این گردنش هست، بگوید من نمی­خواهم چنان­چه در اعمال را نمی­شود بگویید من نمی­خواهم در املاک هم همین است، به صرف اعراض بیرون نمی­رود.

اصلا اینجا هم اعمال است برای اینکه یک زمینی که مال این بوده در اثر عمل خرید و فروش یا هر جهت دیگری به وجود آمده «وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ في‏ عُنُقِهِ» ولی بالاخره بعضی­ها معتقدند که اعراض موجب خروج از ملکیت است، یک خودکاری دستتان است دور می­اندازید و می­گویید نمی­خواهم گفتند میزان خروج از ملیکت این باعث می­شود، اگر بگوییم که اعراض باعث خروج از ملکیت است بله این زمین­ها از ملک این­ها خارج شده و هرکسی که احیا کرد برای این­ها، در اینجایی که رها کردند و رفتند مجهول المکان هستند و نمی­دانیم کجا هستند ولی اگر اعراض نکرده باشند یا برای ما اعراض ثابت نیست استصحاب ملکیت دارند آن وقت چطور می­شود از آن­ها گرفت؟

اگر موات بالاصل است که گفتیم حکمش معلوم، موات بالعرض است که به طور کلی باد اهلها و هیچ خبری از آن­ها نداریم لا اسم و لا رأس آن هم همین طور با احیا مالک می­شوند اما آن موردی که می­دانیم زنده هستند ما الآن دسترسی نداریم و پیدا نمی­کنیم به طور مثال آمریکا رفتند و دیگر خبری از آن­ها نیست در اینجا هم بگوییم حتما با احیا مالکیت می­آید و لو اعراض نکرده باشند یک قدری مشکل است.

اگر اعراض نکردند می­خواهند، یک وقت است که مشغول احیا هستند آن را بحثی نداریم مسلّم است که شروع ملکیت است در حقیقت و مشغول ملکیت هستند، یک وقت است که اعراض کردند و مشغول ملکیت و احیا و این­ها هم نیستند یا امکاناتش را ندارند یا به هرحال نمی­خواهند احیا کنند به هر دلیلی یا مشغول احیا زمین دیگری هستند یا به یک شغل دیگری مشغول هستند، اعراض نکردند ولی احیاء هم نکردند، اگر طوری است که دیگر نمی­خواهند احیا کنند یا نمی­توانند دیگر احیا کنند آن­جا بعید نیست بگوییم از آن­ها گرفته می­شود.

در باب 17 احیاء موات بعضی روایات است کسی که احیاء نمی­کند و رها کرده حکمش اینجا معلوم است روایت 2/17 احیاء موات عن علی بن ابراهیم عن ابیه عن اسماعیل بن مرّار، اسماعیل همانی است که اهل نیشابور است و ظاهرا از تلامیذ فضل بن شاذان است آدم ثقه ای است اجمالاً، گرچه خصوصیات زیادی از او نداریم ولی معلوم می­شود از قرائن که ثقه هست عن یونس عن رجل عن ابی عبدالله ع، اگر یونس بن عبدالرحمن است این ارسال اشکال ندارد «مَنْ‏ أُخِذَتْ‏ مِنْهُ‏ أَرْضٌ‏ ثُمَّ مَكَثَ ثَلَاثَ سِنِينَ لَا يَطْلُبُهَا لَمْ تَحِلَّ لَهُ بَعْدَ ثَلَاثَ سِنِينَ أَنْ يَطْلُبَهَا[3]» اگر کسی زمینی داشته از او بگیرند و این نیاید اعتراض کند، نه شکایتی و نه اعتراضی کانّ اعراض عملی معاطاتی بعد از سه سال دیگر حق مطالبه ندارد.

این راجع به مطالبه زمینی است که از او گرفتند حالا اگر فرض کنید از او نگرفتند الآن می­خواهیم تکلیفش را معلوم کنیم تعطیل کرده است، خیلی روایت صراحتی در این موضوع ندارد مگر اینکه بگوییم فرقی نمی­کند اما در روایت اول این تقریبا تصریح است کلینی عن عدة من اصحابنا عن سهل بن زیاد عن ریّان بن الصلت از اصحاب نزدیک آقا أو رجل عن الریّان عن یونس عن العبد الصالح حضرت موسی بن جعفر قال قال: «إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ تَعَالَى جَعَلَهَا وَقْفاً عَلَى‏ عِبَادِهِ‏» زمین متعلّق به همه مردم است «فَمَنْ‏ عَطَّلَ‏ أَرْضاً ثَلَاثَ سِنِينَ مُتَوَالِيَةً لِغَيْرِ مَا عِلَّةٍ» اگر کسی زمینی را سه سال معطل بگذارد پشت سرهم بدون علت خاصی «أُخِذَتْ مِنْ يَدِهِ» زمین را از او می­گیرند «وَ دُفِعَتْ إِلَى غَيْرِهِ وَ مَنْ تَرَكَ» این راجع به اینکه زمین را رها کرده عملاً اما وقتی از او می­گیرند نیاید اعتراض کند همان است «مُطَالَبَةَ حَقٍّ لَهُ عَشْرَ سِنِينَ فَلَا حَقَّ لَهُ[4]» اما نیامد حق خودش را مطالبه کند تا ده سال، آن روایت تا سه سال داشت این روایت تا ده سال دارد، روایت ده سال بازهم داریم که ده سال را میزان گرفتند.

معلوم می­شود فرق می­کند بین اینکه از او بگیرند شکایت نکرده مثلا تا ده سال یا اینکه زمین را رها کرده اصلاح نکرده تا سه سال، اگر اصلاح نکرد یا نمی­تواند یا نمی­خواهد از او می­گیرند و واگذار می­کنند.

در باب 3 «فَمَنْ أَحْيَا أَرْضاً مِنَ‏ الْمُسْلِمِينَ‏ فَلْيَعْمُرْهَا وَ لْيُؤَدِّ خَرَاجَهَا إِلَى الْإِمَامِ» هرکس از مسلمان­ها شاید علامه بگوید چنین روایتی است، هرکسی زمینی را بگیرد احیا کند و آبادش کند و خراجش را به امام اهل بیت بدهد خودش هم استفاده کند و بخورد این اشکال ندارد «مِنْ أَهْلِ بَيْتِي وَ لَهُ مَا أَكَلَ مِنْهَا» اما اگر «فَإِنْ تَرَكَهَا وَ أَخْرَبَهَا فَأَخَذَهَا رَجُلٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ[5]» یک مسلمان دیگری آمد این را گرفت او احیا کرد او احقّ است از آن کسی که رها کرده، همین که رها کرد و رفت این روایت ندارد سه سال اما با تقلید از آن روایت سه سال، رها کرد و رفت و تا سه سال هم خبری از او نشد این را از او می­گیرند.

به نظر شما جمع این روایات چیست؟ به نظر می­رسد روایات و عموماتی هم که خیلی زیاد بود من احیا ارضاً میتة فهی له این درست است اما این بدون مبنا و همین گونه نمی­شود، آن روایت که داشت للامام و اهل بیتی حضرت امیر فرمود این برای امام است پس برای حکومت می­شود، حکومت باید مصلحت جامعه را در نظر بگیرد و زمین­ها را همین طور رها نکند، زمین­ها را به افراد بدهد تا آباد کنند این زمین­ها را بعضی حکومت­های سابق این کارها را انجام می­دادند بلکه بعضی حکومت­ها مشکلات دیگر را همین طور کمک می­کنند که این­ها روی پای خودشان بتوانند بایستند، شنیده­ام الآن هم در بعضی کشورهای اروپایی اگر کسی ورشکست شد فوراً نمی­روند زندانش کنند که چرا طلب مردم را نمی­دهی، می­بینند مشکلش چه بوده و کمکش می­کنند که سرپا بایستد و طلب طلبکارها را هم بتواند بدهد، اینکه تا یک شخصی چکی داشته و نتوانسته بدهد زندانش کنند هم ضرر به حکومت است و هم ضرر به جامعه است، بالاخره یک نیروی فعالی است از کار افتاد باید زیر بغلش را بگیرند سرپا بایستد بتواند اداره کند هم خودش را و هم طلب کارها را، این در کسب و کار است

در زمین هم این گونه باشد که زمین رها نشود از همین روایات هم استفاده می­کنیم من احیا ارضا من المسلمین فلیعمرها و لیؤدّ خراجها الی الامام من اهل بیتی احیا کند خراجش را هم به امام بدهد بقیه­اش برای خودش مادامی که از بین نبرده و رها نکرده است، مال امام است ولی امام اجازه می­دهد هرکسی می­تواند بیاید احیا کند زمین آباد می­شود همان طوری که در زمان بعضی از صفویه یک کوچ اعتقادی بوده اهل تسنّن را از نقاط مرکزی ایران بیرون کردند به نقاط مرزی فرستادند اینکه شهرهای مرزی خیلی­هایشان شیعه نیستند به خاطر این جریان بوده که مرکز را خالی کردند و کلاً شیعه، هم آبادی منطقه موجب شده مرزها که خیلی از اوقات بیابان بوده اصلاح شده و هم مرکز خالص اعتقادی خوبی از این نظر داشتند.

علی ای حال جمعش به نظر این گونه می­آید که زمین­ها کلاً برای امام و امام اجازه می­دهد هرکسی چه شیعه و چه غیر شیعه استفاده کنند و آبادش کنند در حقیقت کشور آباد می­شود منتهی چون دست حکومت است و دست امام است دست حکومت است آن جاهایی که حکومت مصلحت نداند نمی­دهد، در زمان خود پیغمبر ظاهرا اقطاع بوده یعنی پیغمبر بعضی از زمین­هایی که مصلحت می­داده به یک نفر می­داده که او استفاده کند، در زمان خلفاء هم رسم اقطاع بوده ظاهرا در زمان بنی العباس زیاد بوده این معنا، علی ای حال ریشه آن این بوده چون در اختیار حکومت است، حکومت مصلحت بداند به یک نفر زمین را واگذار می­کند، مصلحتش این است که ببیند می­تواند کشور را آباد کند اگر هیچ عرضه­ای ندارد و نمی­تواند آباد کند مصلحت این نیست، اگر بتواند کشور را آباد کند، منطقه را آباد کند این زمین را به او می­دهند.

در این روایت 2/3 دارد: «مِنْهَا فَإِنْ تَرَكَهَا وَ أَخْرَبَهَا فَأَخَذَهَا رَجُلٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ مِنْ بَعْدِهِ فَعَمَرَهَا وَ أَحْيَاهَا فَهُوَ أَحَقُّ بِهَا مِنَ الَّذِي تَرَكَهَا فَلْيُؤَدِّ خَرَاجَهَا إِلَى الْإِمَامِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي وَ لَهُ مَا أَكَلَ مِنْهَا حَتَّى يَظْهَرَ الْقَائِمُ ع مِنْ أَهْلِ بَيْتِي بِالسَّيْفِ فَيَحْوِيَهَا وَ يَمْنَعَهَا وَ يُخْرِجَهُمْ مِنْهَا كَمَا حَوَاهَا رَسُولُ اللَّهِ ص وَ مَنَعَهَا إِلَّا مَا كَانَ فِي أَيْدِي شِيعَتِنَا فَإِنَّهُ يُقَاطِعُهُمْ عَلَى مَا فِي أَيْدِيهِمْ وَ يَتْرُكُ الْأَرْضَ فِي أَيْدِيهِمْ[6]»

 که امام زمان(س) که ظهور می­کند با قدرت است فیحویها زمین را می­گیرد و یمنعها آن را حفاظت می­کند و یخرجهم منها دیگران را از این بیرون می­کنند کما حواها رسول الله ص چنان­چه پیغمبر چنین کرده مراعات زمین را کرده و دیگران را منع کرده، حفاظت کرده است الّا ما کان فی ایدی شیعتنا آن چیزی که در دست شیعیان بوده آن را کاری نداشته فإنّه یقاطعهم علی ما فی ایدیهم مقاطعه می­کند به این­ها از این زمین می­دهد و یترک الارض فی ایدیهم این زمین می­تواند دست این­ها باشد، میزان هم نه آن کلمه شیعه هست، به خاطر اینکه در مسیر اسلام کار می­کنند نفس اعتقادی آن­ها بالاخره.

می­خواستیم بعضی روایاتی که در باب جهاد است تکمیلش کنم بد نیست، یک مطلبی را اول عرض کنم و آن مطلب این است که آیا دلیل احیا همان طوری که در زمین هست در آب هم هست؟ این را دیروز گفتیم که بعید نیست الغاء خصوصیت می­شود، زمین خصوصیت ندارد و قنات آب و مانند این­ها هم همین طور است، در روایت هم داشت که «إِنَّ الْمُسْلِمِينَ شُرَكَاءُ فِي‏ الْمَاءِ وَ النَّارِ وَ الْكَلَإِ[7]» آیا در اجزاء این­ها هم هست؟ یک ساختمانی بوده رها کردند و رفتند زمینش برای خودشان نبوده اما این ساختمان برای خودشان بوده ساختمان را رها کردند رفتند این ساختمان را دیگری بگیرد و احیا کند و همین طور آجرها و چیزهای دیگری مثل تیرآهن­ها که در این ساختمان هست دیگران بیایند ببرند این یک نحو احیائی هست، احیا کل شیءٍ بحسبه، یک وقت احیا به این است که قنات آب را راه بیندازند که دوباره آب بیرون بیاید، یک وقت است احیا زمین به کشت و کار و مزرعه و این­ها است، این هم یک نحو احیا است ساختمان خرابه به جای اینکه معتادان بروند آن­جا مواد مصرف کنند این آجرها و تیرآهن­ها را ببرند جای دیگر استفاده کنند می­گویند زنده کرد این­ها را و یک نوع احیا است.

بعید نیست در آجرها این گونه باشد همان طوری که احیا زمین می­شود احیا دیوار هم بشود، بعید نیست این گونه بگوییم که احیا اختصاص ندارد به زمین، از این­ها استفاده تعمیم می­شود میزان این است که چیزی هدر نرود حالا بعضی روایات متفرقه هست که باید جمع شود از جمله بعضی روایات در باب 72 از ابواب جهاد عدو.

 

 

 

 

 



[1] وسائل باب4 احیاء موات ح1

[2] اسراء: 13

[3] وسائل باب17 احیاء موات ح2

[4] وسائل باب17 احیاء موات ح1

[5] وسائل باب3 احیاء موات ح1

[6] وسائل باب3 احیاء موات ح2

[7] وسائل باب5 ح1






   سه‌شنبه 26 اسفند 1399




فرم دریافت نظرات

جهت استفتاء با شماره تلفن 02537740913 یک ساعت به ظهر یا مغرب به افق تهران تماس حاصل فرمایید.

istifta atsign ayat-gerami.ir |  info atsign ayat-gerami.ir | ارتباط با ما