باسمه تعالی
صحبت
این بود که در موات بالعارض اگر چنانچه میدانیم اینها هستند اما نمیدانیم کجا
هستند مجهول المکان هستند، این خیلی به نظر بعید میآید که بگوییم بدانیم آثار اینها
زمینشان را بگیریم و کسی احیا کند و برای خودش بردارد خیلی به نظر بعید میآید،
اگر اعراض کرده باشند از تملک خودشان قابل قبول است روی نظریه کسانی که اعراض موجب
خروج از ملک میدانند که نوعاً هم عقیده بر این دارند آن درست است اما اگر اعراض
نکردند از تملک خود و نمیدانیم کجا هستند این طور نیست که به طور کلی از بین رفته
باشند نه اسمی و نه رسمی از آنها باشد، میدانیم که هستند اما نمیدانیم کجا
هستند و دسترسی نداریم، بخواهیم بگوییم زمینهای اینها را دیگری با احیا بردارد خیلی
به نظر بعید میآید بنابراین پس این باید که حکم مجهول المکان، مجهول الهویة را بر
آنها بار کرد، آن وقت در مجهول المالک چه کار میکنیم؟
همان
کار را باید اینجا انجام داد، باید با حاکم شرع تماس بگیرد چون او ولیّ غائب است از
حاکم شرع بخرد و پول این را که به حاکم میدهد پول این را که به حاکم میدهد حاکم
پخش میکند بین فقرا چون دسترسی به خود آنها ندارد اینها در حقیقت صرف میکنند
ثوابش را برای او کانّ یا اینکه اجاره کند از حاکم شرع این زمین را، به همین جهت
که ولیّ غائب است از حاکم شرع به عنوان اجاره بگیرد و مال الاجاره را باز صرف در
فقرا کند بالاخره اینکه بگوییم چون مجهول است پس بگیرد خودش احیا کند اصلا ادله
احیا اینها را نمیگیرد، ادله احیا میشود گفت که مادامی است نه اینکه موجب ملکیت
دائم، مادامی، مادام الاحیا أو باقیاً کسی زمین خرابی را گرفته و آباد میکند
مادام این احیا باقیاً مالک است نه مطلقا بگوییم مالک است، خواندیم روایت را که اگر
سه سال تعطیل کند از آن میگیریم بنابراین مملک بودن احیا علی وجه مادامی هست یعنی
اگر چنانچه تعطیل نکند و احیا برقرار باشد حکم مالکیت دارد، به تعبیر دیگر بگوید
حکم مالکیت است نه مالکیت واقعی و این حکم مالکیت مادامی است اما اینکه مالکیت
مادامی است برای همین روایتی که داشتیم فقهاء هم فتوا دادند که اگر سه سال تأخیر
شود از او میگیریم.
اما
اینکه حکم ملکیت است نه خود ملکیت برای اینکه حکم مالکیت این را روی ذات نبرده
است، روی عنوان احیا برده است، من احیا ارضاً میتة فهی یعنی این زمین محیات نه ذات
زمین، این مقتضاء این معنا میشود که حکم هست نه ملکیت واقعی، ملکیت بر عنوان زمین
محیات است نه ذات زمین و این هم محدود است مادام الاحیاء باقیاً است بنابراین فرق
میکند با موارد دیگر، اینجا میدانیم اینها هستند ملک خودشان است ما دسترسی پیدا
نکردیم باید بکوشیم اول پیدا کنیم همان طور که در مجهول المالک این کار را میکنیم
که اول گفتند بگیرید پیدایش کنید، حالا چقدر بگردند در آنجا بحث هست بعضی گفتند
که یک سال شاید مشهور هم بیشتر این است یک سال بگردند بلکه پیدا کنند ولی به نظر
ما میآید که میزان یأس است اگر یک سال گشته است ولی باز هم امیدوار است که شاید
پیدا شوند بازهم باید بگردد و اگر یک ماه گشته ولی یقین دارد که دیگر فایده ندارد
مواردی که قرینهای ممکن است باشد از آن طریقها مطمئن شده است دیگر فایده ندارد
میزان یأس است پس خلاصه حکم همه مجهول المالکیت جاهای دیگر اینجا بار میشود.
گاهی
از اوقات هست که مالکیت شخص نسبت به این قبیل اراضی این مالکیت از باب احیا بوده
گاهی از اوقات از راه عوامل دیگر مثل ارث مثلا یا خریده اگر چیزی را خریده و حالا
احیائش هم تمام شده حتی باشد یا نباشد ممکن است این دخالتی هم نداشته باشد ولی به
هرحال این زمینی که فعلا محل کلام ما این است که این زمین را اگر با خرید شراع
گرفته و ملکش شده است این را نمیشود از او گرفت، اگر چنانچه به عنوان ارث به او
رسیده است این را هم نمیشود از او گرفت ولی اگر چنانچه فقط به عنوان احیا بوده هیچ
مملک دیگری ندارد احیا هم از بین رفت، احیا مادامی است منظورش همین است که گفتیم و
دیگر برنمیگردد، مالکیتش مادامی بوده و آن هم تمام شد در این صورت دیگر احیا از
بین رفت سه سال هم گذشت و کاری نکرد اینجا تمام میشود.
بنابراین
ببینیم مالکیتش از چه راه بوده اگر مالکیت با عناوین دیگر است مثل ارث، مثل شراع
خریده این را چون ادله مالکیت احیا ادله همهاش روی عنوان احیا است بنابراین اگر
چنانچه از طریق احیا به دستش رسیده احیا هم که مادامی است ولی اگر از طریق خرید و
فروش، از طریق ارث و این قبیل مملکات به او رسیده است این دائمی است نه مادامی و
اذن هم که دیگر نمیخواهد همین که گفتند اگر کسی احیا کند مالک میشود این خودش
اذن است.
خلاصه
به این صورت شد که زمین یا آباد است یا موات، موات یا بالعارض است یا بالذات،
بالعارض یا به طور کلی مالکین قبلی رفتهاند هیچ خبری دیگر از آنها نداریم یا میدانیم
هستند و مجهول المکان هستند بحث اخیر این بود در مجهول المکان اما آن قبلی که اصلا
از بین رفتهاند و هیچ خبری از آنها نداریم لا اسم و لا رأس این را بیشتر معتقدند
دیگران احیا میکنند و برمیدارند مصرف میکنند حالا این دومیها اگر باز احیا را رها
کردند از اینها گرفته میشود.
این
را گفتم ظاهرا ولی باز عرض کنیم اینکه بعضیها از جمله مرحوم آقای خونساری(ره) میگویند
اینکه اگر گذاشتند و رفتند این را از آنها میگیریم ایشان میگوید این گذاشتند و
رفتند یعنی چه؟ یعنی یک زلزلهای آمده و همه باهم مردند، میگویند یک چنین چیزی
خیلی نادر است که بگوییم یک زلزلهای آمده و همه باهم مردند پس اگر این را نمیخواهید
بگویید بلکه میخواهید بگویید خبری از آنها ندارید در این صورت که نمیشود از آنها
گرفت، به تعبیر ایشان مثلا از قم به تهران رفته و مانده میدانیم در تهران است نمیدانیم
کجا و چطور بعد بگوییم دیگری احیا کند و برود بردارد خیلی به نظر بعید است.
بنابراین
روشن باشد مالکیت اگر از طریق عوامل دیگر مملک است مثل ارث است، مثل خرید و فروش
است این از ملکش بیرون نمیرود ولی اگر چنانچه از طریق مملکیت احیاء مادامی است
این هم دیگر رها کرده و رفته است این تمام میشود اتفاقا خیلی از متأخرین بر همین
عقیده هستند و تحریرالوسیله هم ببینید مرحوم امام ره هم نظرشان همین است که فرق
است بین اینکه مملک این ارث و شراع و مانند این بوده یا آنجایی که مملکش احیا
بوده.
پس
اگر چنانچه مالکیت این از طریق شراع نیست بلکه از طریق احیا است این مالکیت
مادامی است حالا اگر چنانچه بگویید این که از طریق احیا بوده رفت فروخت آن وقت او
خریده پس او غیر مادامی است، دائمی است نه اینجا مسبوق است سابقه او را میدانیم و
شراعش بی اعتبار میشود.
این
کلیات چیزی است که درباره احیا داشتیم، روایات متعدد بود در زمینه احیا، اصل مملکیت
احیا، لاشک و لا ریب دربارهاش اما اینکه از آنها میگیریم یکی دو روایت بیشتر
ندارد و اگر رها کنند از آنها میگیریم یکی دو روایت داریم ولی معتبر یعنی قبول
کردند و طبق آن فتوا داده شده و این تفسیر هم که عرض کردیم.
در
ابواب قسمت الخمس در انفال بعضی روایات تأکید بر این دارند که اینها برای اهل بیت
هستند از جمله یک روایت که مفصل است این را ببینیم، روایت تاریخی است ولی بالاخره
از پیغمبر و اهل بیت هست ببینیم چه چیزی از آن استفاده میکنیم مرحوم سید حیدر
آملی در کشکول باب اول از ابواب قسمت الخمس از مفضّل بن عمر، مفضّل بن عمر میدانید
آدم فعال خیلی اهل ولایت و ثقه منتهی درباره او صحبت شده است که با ارازل و اوباش
زیاد رفاقت میکرده دربارهاش این معنا گفته شده است درحالی که ظاهرا هدف او احیاء
روحیه آنها بوده و میگویند که وقتی این حرفها پشت سرشان زیاد شد ایشان مقدّسینی
که پشت سرشان حرف میزدند یک جلسهای دعوت کرد گفت امام صادق(س) به شما سلام
رسانده و مشکلی هست که شما میتوانید اداره کنید، مشکل مالی بوده ظاهرا، آنها همه
دست به دست مالیدند و فکر کردند که ببینیم و فکر میکنیم و اینها بعد جلسه گرفت و
همان رفقاء ارازل و اوباش را خبر کرد آنها آمدند به محض اینکه گفت امام سلام
رسانده اینها به سرخودشان میزدند و گریه میکردند که امام به ما سلام رسانده و
همان فی المجلس همه مشکل را حل کردند، به هرحال تألیفاتی از ایشان نقل است و شایع
است، در بحث ولایت تا حدودی شبیه سلیم بن قیس هلالی است.
وَ رَوَى الْعَلَّامَةُ فِي كَشْكُولِهِ- الْمَنْسُوبِ إِلَيْهِ- عَنِ الْمُفَضَّلِ
بْنِ عُمَرَ قَالَ: قَالَ مَوْلَايَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلَامُ: «لَمَّا
وُلِّيَ أَبُو بَكْرِ» وقتی ابوبکر ولی شد «قَالَ لَهُ عُمَرُ: إِنَ النَّاسَ
عَبِيدُ هَذِهِ الدُّنْيَا» عمر به ابوبکر گفت مردم برده دنیا هستند «لَا
يُرِيدُونَ غَيْرَهَا» به فکر غیر دنیا نیستند «فَامْنَعْ عَنْ عَلِيٍّ وَ أَهْلِ
بَيْتِهِ الْخُمُسَ، وَ الْفَيْءَ» خمس را از علی بگیر فیء را از اینها بگیر «وَ
فَدَكاً» فدک را هم از اینها بگیر کارشان تمام است هیچ مزاحمتی نمیکنند برای
اینکه پول دستشان نیست مردم هم جایی که پول نباشد نمیروند «فَإِنَّ شِيعَتَهُ
إِذَا عَلِمُوا ذَلِكَ تَرَكُوا عَلِيّاً» شیعیان علی وقتی میبینند اینها پول
ندارند رهایش میکنند «وَ أَقْبَلُوا إِلَيْكَ رَغْبَةً فِي الدُّنْيَا وَ إِيثَاراً
وَ مُحَابَاةً عَلَيْهَا» توجه به دنیا «فَفَعَلَ أَبُو بَكْرٍ ذَلِكَ» ابوبکر این
را عمل کرد، در بعضی روایات دارد که عمر تابع ابوبکر است نه ابوبکر تابع عمر، دارد
که انّ عمر سیّئة من سیّئات ابی بکر، ابوبکر نقشه میکشیده و عمر اجرا میکرده از
آن خشن بودنش هم مقام اجراییاش بوده و مثل یک پلیس بوده در روز اول هم که وقتی
حمله کرد حضرت زهرا(س) فریاد زد یا ابتی ماذا لقینا من ابن الخطاب پدر چه میکشیم
از دست عمر «وَ صَرَفَ عَنْهُمْ جَمِيعَ ذَلِكَ» همه اینها را از اینها منع کرد.
حالا البته هرکدام یک چیزی، در قضیه خمسش به طوری که ما در معلقات عروه هم
آوردیم یک تشکیل جلسه مناظرهای قرار داد حضرت امیر هست، عمر هست، ابن عباس هم هست
و طبق آن ادعائی که اهل تسنن دارند میگویند در آن جلسه علی حاضر شد از خمس بگذرد
که خمسی که به ما دادند و برای ما هست ما میگذریم مربوط به حکومت باشد به اصطلاح
بعد دیگر سنّیها همان طور که میدانید قائل به خمس نیستند فقط قائل به زکات
هستند، مقادیر زیادی هم که یکی از وکلاء مرحوم آقای خوئی در عربستان سعودی پول
بسیار زیادی جمع شده بود او را احضارش کردند گفتند این پولها چیست که در حساب شما
هست این گفت که خمس و مقام مرجعیت و اینها، گفت که خمس نداریم و تمام شده است
یعنی قرارداد بسته شده که خمس دیگر واجب نیست میماند قضیه زکات که زکات هم برای
حکومت است «قَالَ عَلِيٌّ ع لِفَاطِمَةَ ع سِيرِي إِلَى أَبِي بَكْرٍ وَ
ذَكِّرِيهِ فَدَكاً مَعَ الْخُمُسِ وَ الْفَيْ » حضرت امیر به حضرت زهرا(س) گفت
شما برو پیش ابی بکر و یادش بیار فدک مال ما هست، خمس برای ما هست فیء برای ما
هست، حالا چرا خود حضرت نرفت و حضرت زهرا را فرستاد ظاهرا برای حضرت امیر شأنی
قائل نبودند همان طور که میدانید در روایات دارد که حضرت فرمود من نه تنها کسی
سلامم نمیکند سلام هم که میکنم کسی جوابم نمیدهد خیلی عجیب بوده مظلومیت حضرت «فَصَارَتْ
فَاطِمَةُ ع إِلَيْهِ» فاطمه زهرا پیش ابوبکر رفت «وَ ذَكَّرَتْ فَدَكاً مَعَ
الْخُمُسِ وَ الْفَيْءِ فَقَالَ لَهَا هَاتِي بَيِّنَةً يَا بِنْتَ رَسُولِ
اللَّهِ» بیّنهای بیاور یا بنت رسول الله «فَقَالَتْ لَهُ» بیّنه میخواهی «أَمَّا
فَدَكُ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْزَلَ عَلَى نَبِيِّهِ ص قُرْآناً
يَأْمُرُهُ فِيهِ بِأَنْ يُؤْتِيَنِي وَ وُلْدِي حَقِّي» میگوید اما راجع به فدک
خداوند در قرآن آیه نازل کرد در آنجا هم دستور داد که فدک را به من بدهد و به نسل
من بده «قَالَ اللَّهُ تَعَالَى فَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ» و این روایت
متعدد دارد و شیعه و سنی هم نقل کردند که وقتی این آیه نازل شد پیغبر فدک را به
حضرت زهرا (س) دارد «فَكُنْتُ أَنَا وَ وُلْدِي أَقْرَبَ الْخَلَائِقِ إِلَى
رَسُولِ اللَّهِ ص» من و نسل من اقرب خلائق به پیغمبر بودیم که پیغمبر ذی القربی
را منطبق بر ما کرد و فدک را به ما داد «فَنَحَلَنِي وَ وُلْدِي فَدَكاً فَلَمَّا
تَلَا عَلَيْهِ جَبْرَئِيلُ» وقتی این آیه را جبرئیل برپیغمبر خوانده دنباله آن
دارد که «وَ الْمِسْكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَا حَقُّ
الْمِسْكِينِ» این دنباله آیه وقتی جبرئیل گفت والمساکین وَ ابْنِ السَّبِيلِ «فَأَنْزَلَ
اللَّهُ» خداوند این آیه را فرستاد «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ
شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى وَ
الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ فَقَسَمَ الْخُمُسَ خَمْسَةَ
أَقْسَامٍ فَقَالَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى
فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ
ابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ» بد نیست
اینجا این را عرض کنم که بعضی آقایان در زمان ما هم این كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً
بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ معنا میکنند به اینکه اصلا اغنیاء نباید باشند،
ثروت دست اغنیاء نباید بچرخد باید به فقراء رسیدگی کرد و این کارها، اینها ظاهرا
اموال خاص است نه اینکه کلاً ثروتمند نباید باشد همین مربوط به فدک و اینها است «فَمَا
كَانَ لِلَّهِ فَهُوَ لِرَسُولِهِ وَ مَا كَانَ لِرَسُولِهِ فَهُوَ لِذِي
الْقُرْبَى وَ نَحْنُ ذُو الْقُرْبَى» و ذی القربی ما هستیم به دلیل همین که وقتی
آیه آمد بده به ذی القربی پیغمبر به ما داد «قَالَ اللَّهُ تَعَالَى قُلْ لا
أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى فَنَظَرَ أَبُو
بَكْرٍ إِلَى عُمَرَ» ابوبکر اینجا درمانده شد نگاه کرد به عمر «فَقَالَ مَا
تَقُولُ» به عمر گفت جواب فاطمه را چه میگویی «فَقَالَ عُمَرُ مَنْ ذِي
الْقُرْبَى وَ مَنِ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينُ وَ ابْنُ السَّبِيلِ» این ذی
القربی و یتامی و مسکین و ابن سبیل چه کسانی هستند «فَقَالَتْ فَاطِمَةُ ع
الْيَتَامَى الَّذِينَ يَأْتَمُّونَ بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ بِذِي الْقُرْبَى
وَ الْمَسَاكِينُ الَّذِينَ أُسْكِنُوا مَعَهُمْ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ
ابْنُ السَّبِيلِ الَّذِي يَسْلُكُ مَسْلَكَهُمْ» حضرت فرمود یتامی و مساکین و بن
السبیل یعنی سادات مساکین یعنی آنهایی که با اینها هستند در دنیا و آخرت «قَالَ
عُمَرُ فَإِذاً الْفَيْءُ وَ الْخُمْسُ كُلُّهُ لَكُمْ وَ لِمَوَالِيكُمْ وَ
لِأَشْيَاعِكُمْ» پس فیء و خمس همه برای شما هست؟ و برای موالی شما؟ «فَقَالَتْ
فَاطِمَةُ ع أَمَّا فَدَكُ فَأَوْجَبَهَا اللَّهُ لِي وَ لِوُلْدِي» فدک را خدا به
من داده «دُونَ مَوَالِينَا وَ شِيعَتِنَا» مال شخص ما هست «وَ أَمَّا الْخُمُسُ
فَقَسَمَهُ اللَّهُ لَنَا وَ لِمَوَالِينَا وَ أَشْيَاعِنَا كَمَا تَرَى فِي
كِتَابِ اللَّهِ» «قَالَ عُمَرُ فَمَا لِسَائِرِ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ»
پس به مردم چه چیزی برسد؟ «وَ التَّابِعِينَ لَهُمْ بِإِحْسَانٍ» که در خود قرآن
هم دارد «قَالَتْ فَاطِمَةُ ع إِنْ كَانُوا مَوَالِيَنَا وَ أَشْيَاعَنَا» اگر آنها
از موالی ما هستند «فَلَهُمُ الصَّدَقَاتُ» صدقه به آنها میرسد «الَّتِي
قَسَمَهَا وَ أَوْجَبَهَا فِي كِتَابِهِ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَ إِنَّمَا
الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكِينِ وَ الْعامِلِينَ عَلَيْها وَ
الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِي الرِّقابِ إِلَى آخِرِ الْقِصَّةِ» «قَالَ
عُمَرُ فَدَكُ لَكِ خَاصَّةً وَ الْفَيْءُ لَكُمْ وَ لِأَوْلِيَائِكِ» فدک برای
شخص شما هست و فیء برای شما هست و اولیاء شما هست؟ «مَا أَحْسَبُ أَنَّ أَصْحَابَ
رَسُولِ اللَّهِ ص يَرْضَوْنَ بِهَذَا» فکر نکنم اصحاب پیغمبر قبول کنند این حرف
شما را «قَالَتْ فَاطِمَةُ ع فَإِنَّ اللَّهَ رَضِيَ بِذَلِكَ» خدا راضی شده به
این معنا «وَ رَسُولُهُ رَضِيَ لَهُ وَ قَسَمَ عَلَى الْمُوَالاةِ وَ
الْمُتَابَعَةِ لَا عَلَى الْمُعَادَاةِ وَ الْمُخَالَفَةِ» مگر
پول را دشمن و مخالف قرار بوده بدهند به ما دادند و موالی ما.
خلاصه این به خصوص اراضی نیست الّا قضیه فدکش قضیه فدک همان طور که میدانیم
داده شده است شخصی غیر قضیه احیا است حالا ممکن است شرایط احیا هم در آنجا بوده
ولی روایات ما ذات فدک را دلیل دارد نه به عنوان احیا، روایات هم در این جهت متعدد
است، خلاصه عرض ما در باب احیا در این قسمت که اول مباحث احیا بود مباحث حالا مفصلتر
هست فقط همین شد زمینی که آباد بالاصل است یا آبادی ندارد کسی آباد نمیکند این
فقط با اقطاع ولیّ امر میشود و الّا احیاء جدیدی دیگر ندارد، زمینی که احیاء
بالعرض است یعنی موات بوده کسی که احیاء میکند مالک میشود ملکیت مادامی به شرط
اینکه آباد باشد بماند و از دست نرود، اگر این سه سال گذشت و موات ماند و اخطار هم
به او دادند عمل نکرد اینجا از او میگیرند و اگر چنانچه مواتی است که رها کرده و
رفته و ما هیچ خبری از آن نداریم اینجا هم از او گرفته میشود اگر چنانچه احیا
نشد و موات ماند اگر چنانچه کار کرده و طبق آن عمل کرده در دستش باقی میماند
مادامی که این احیا هست.